«جاده» ؛دوگانگی میان پدربزرگ و نوه

دوگانگی پدربزرگ و نوه در فیلم «جاده» از فرمول سنتی خانواده سوری و از نقش پدر و مادر در زندگی فرزندان فاصله گرفته است


 از محیط ساده روستایی، عبداللطیف عبدالحمید کارگردان سوری بیشتر فیلم‌های خود را خلق می‌کند و این بار بُعد فلسفی عمیق‌تر و زیبایی‌شناختی‌تری را به آن‌ها می‌افزاید و فیلم جاده را می‌سازد که ما را به اهمیت کار بر روی آگاهی انسان و رفتار با مردم توجه می‌دهد و چند موضوع محوری و مهم را یادآوری می‌کند.

عبداللطیف عبدالحمید با یک صحنه مقدماتی، عنوان و زمان فیلم را روشن می‌کند، ما را در اولین جاده‌ای قرار می‌دهد که با دوربینش در محیط روستایی ثبت کرده است و در اکثر فیلم‌هایش با این محیط به دور از شهر طرف بوده، و ما را همراه می‌کند تا با زبانی سینمایی در این مسیر قدم بزنیم. البته اینجا باید به زیبایی طبیعت لوکیشن فیلمبرداری که او در روستایی در سواحل سوریه انتخاب کرده، اشاره کرد.

الهام از زندگی توماس ادیسون

این فیلم که اخیرا برنده جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره قرطاج ۲۰۲۲ در تونس شد، الهام گرفته از داستان مخترع معروف توماس ادیسون است که مادرش پس از اینکه مدرسه او را به این دلیل که او فرد کودنی است اخراج کرد، تصمیم گرفت در خانه به او آموزش دهد. در این فیلم پدربزرگ “صالح” تصمیم می‌گیرد برای نوه‌اش که هم نام او است راهی غیر از آنچه معلمانش و مدیر مدرسه‌اش “الفارابی” انتخاب کردند، باز کند.

پدربزرگ پیامی را که از مدرسه دریافت کرده بود در مورد اخراج نوه‌اش که با او زندگی می‌کند پنهان می‌کند. این اتفاق هم زمان با مرگ مادر صالح و مهاجرت پدرش برای زندگی و کار در شهری دیگر، رخ داده است. وقایع فیلم با فروختن یک زمین توسط پدربزرگ و ساختن یک مدرسه خصوصی برای نوه خردسالش شروع می‌شود، پس از اینکه او را فریب می‌دهد که نامه‌ای که از مدیریت مدرسه دریافت کرده است، می‌گوید که او به زعم همه مسئولان مدرسه یک کودک نابغه است و این نابغه به یک مدرسه‌ای نیاز دارد که در آن به تنهایی درس بخواند، آن هم همراه معلمان استثنایی در زبان عربی، ریاضی، فیزیک و علوم برای حفظ نبوغ و رشد این کودک نابغه.

دوگانگی میان پدربزرگ و نوه

دوگانگی پدربزرگ و نوه در فیلم «جاده» از فرمول سنتی خانواده سوری و از نقش پدر و مادر در زندگی فرزندان فاصله گرفته است. در این فیلم برخلاف بسیاری از فیلم‌ها خانواده را کودک و والدین تشکیل نمی‌دهند. همچنین در فیلم هم داستان عاشقانه‌ای را دنبال می‌کنیم که دختری هم سن شخصیت اصلی فیلم یعنی “صالح” با او فضایی عاشقانه را ایجاد می‌کند. این دختر همیشه به صالح قرص‌هایی نان می‌دهد و از حقیقت ماجرا و ضعف شدید او در درس‌هایش اطلاعی دارد، این رابطه عاشقانه حدودا از دهه هشتاد میلادی (شصت شمسی) تا زمانی نامشخص شکل می‌گیرد و به نظر می‌رسد که عبداللطیف عمدا زمان داستان را واضح اعلام نکرده و از نزدیک شدن به رویدادهای سیاسی که کشور از سر گذرانده، فرار کرده است.

زمان ناآشکار فیلم

تنها اشاره به رویدادهای حاشیه‌ای این است که  گروهی از مردان روستایی در تمام مدت فیلم در جاده رفت و آمد می‌کنند تا با مردم روستای همسایه بجنگند، اما همیشه بدون هیچ پیروزی بر دشمن برمیگردند. پنهان نیست که این صحنه یک تلمیح و اشاره به جنگ‌های داخلی سوری‌ها بدون پرداختن به جزییات و توضیحاتی است که فیلم «جاده» چندین بار صرفا صحنه‌هایی از آن را تکرار کرده است، استعاره‎ای از جنگ‍‌ها و شکست‌هایی بیش از یک قرن که مردم سوریه از سر گذرانده‌اند و هنوز هم با آن زندگی می‌کنند.

 فلسفه «جاده»

نام فیلم برگرفته از ایده‌ای است که توسط “صالح” پدربزرگ برای آموزش نوه‌اش پیشنهاد شده است، جایی که از او خواسته در جاده بنشیند و تمام مشاهدات خود را ثبت کند، که اولین قدم در توسعه یکی از مراحل تفکر است؛ مشاهده آگاهانه همه چیزهایی است که در اطراف شما می‌گذرد، به طوری که در نتیجه کنجکاوی برای درک زندگی، علل و اهداف آن، و سؤالات شروع می‌شود و اینجا نقش پدربزرگ پاسخ دادن و هدایت کردن نوه از نظر اجتماعی و تربیتی است.

فلسفه جاده، در نماد زندگی‌ای باید تکامل یابد تا آگاهی متبلور شود، بنابراین لازم بود معلمی الهام بخشی و راهنمایی کند، لذا پدربزرگ شروع به ساخت مدرسه مخصوص بهره مندی نوه‌اش می‌کند. و اینجا هم یک کنایه انتقادی و آموزشی روشن به ناتوانی نظام آموزشی سنتی در برآوردن تمامی نیازهای دانش آموزان و در نظر گرفتن تفاوت های فردی آنان دارد.

فیلم با صحنه‌ای به پایان می‌رسد که نوه صالح پزشک متخصص جراحی مغز و اعصاب شد، و پدربزرگ در مقابل همه ساکنیان روستا نامه مدرسه‌ای را که بیش از بیست سال پنهان کرده بود می‌خواند. سپس او داستان توماس ادیسون را برای آنها تعریف می‌کند.

 راز عبدالحمید در سادگی است

عبداللطیف عبدالحمید، به سادگی با دوربین برخورد می‌کند، به طوری که زمانی او را کارگردان سینمای سادگی می‌نامیدند، بنابراین دوربین‌های او را در زوایای مختلف فیلمبرداری و نماهای مختلف در حال حرکت می‌بینید و یک جا ثابت نمی‌ماند، البته روی جزئیات ظریفی که دیگران ممکن است نادیده بگیرند تمرکز می‌کند.

کارگردان فیلم (عبداللطیف عبد الحمید) فیلمنامه را با عادل محمود شاعر سوری نوشته‌اند، بنابراین ما با فیلمنامه و دیالوگی روان، شبیه به یک شعر منثور مختصر روبرو هستیم که پیام را به وضوح منتقل می‌کند، همراه با تأثیرات موسیقایی که توسط خالد رزق انتخاب شده است، که بیان هویت سوری است که بخش از آنها از آهنگ های فولکلور گرفته شده است.

متعرجم:دیانا المحمود

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است