در جهان بدون اميد دشت خاموش، توان مقاومت هر لحظه بيش از پيش ناممكن شده و شكلی از خودويرانگی پديدار میشود.
فیلم «عنکبوت» با بازیهای ضعیفش؛ با کارگردانی نابجایش و متاسفانه موسیقی غیر تاثیرگذارش؛ جز افسوس برای سینما، نامی نمیتوان بر آن نهاد.
لامینور فیلمی در ستایش زندگی است اما جهان کارگردان بر کمی اغراق استوار است و برخی از بخشها به صورت اغراق آمیز روایت میشوند.
«مجبوریم» نه یک فیلم بلند که سه فیلم کوتاه بدشکل و مستندگونه است که به زور و با زنجیرهای ضعیف به هم وصل شدهاند.
یکی از ویژگیهای بارز و درخور اعتنای کیانوش عیاری، استفاده ضدکلیشهای از برخی مفاهیم سینمایی است به طوری که در کلیت برخی از آثار وی روانشناسی جامعه متناقض ایرانی موج میزند.
پرداخت در نیمهی اول فیلم «مغز استخوان» آنقدر مایه دارد که بتوان آن را نمونهای نسبتا پذیرفتنی در میان درامهای سینمای ایران دانست اما نداشتن پایانبندی متقاعدکننده این فیلم را ناقص کرده است.
آنچه عطاران را از همانندهایش جدا میکند، افت نداشتن اوست؛ عطاران مرد تمامنشدنی سینمای ایران است.
علیرضا داودنژاد هیچگاه خود را محدود به یک شکل از فیلمسازی نکرده است، به همین دلیل است که هر بار مواجهه با آثار جدید او میتواند غافلگیرکننده باشد.
فیلم سینمایی «صحنه زنی» آسیبشناسی یک معضل اجتماعی برآمده از فقر را بر بستری دراماتیک، محور قرار داده و تلاش میکند این وضعیت را از چند سو مورد بازنگری قرار دهد.
ذات گفتگو به رودرویی شنیداری یا دیداری است و در آن صورت اصالت پیدا میکند این گفتگو به سبب داوری نیکی کریمی در خارج از کشور امکان رودرویی پیدا نکرد و شکل نوین تازه و مجازی آن را محقق کرد اما در کل گفتگو بیشتر از هرچیز دوست داشتیم درباره نگاه نیکی کریمی به فیلمسازی صحبت کنیم و از او درباره جهان بینی اش نسبت به کارگردانی سینما بدانیم. آنطور که پیدا شد علاقه او به کشف و شهود آنی و بدون پیش نویس باعث میشود مشاهده گر خوبی باشد تا تجربه کردن و اصل تجربه کردن برایش مقوله بسیار مهمی است. نیکی کریمی از حضور در جهانی مردانه دل خوشی ندارد و آنطور که گفت میخواهد روزی درباره این موضوع مفصل بگوید و به هر ترتیب ماحصل آنچه پرسیدیم و پاسخ گرفتیم را در ادامه میخوانید.