در جهان فیلمبازها چند رکن قابل توجه برای توصیف یک فیلم و یک لحظه سینمایی وجود دارد. فیلم «تابستان همان سال» ساخته محمود کلاری یکی از ارکان مهم در این بحث را به کار گرفته است؛ نگاه خیره!
لحظات به یادمانی در سینما بزرگترین و پررنگترین نقش را در خاطره جمعی اهالی سینما و مخاطبان آن دارند. چنین لحظاتی در هنر هفتم پر شمارند. از آن صحنه بارانی در پایانبندی فیلم «بلیدرانر» تا دختری با پالتوی قرمز در فیلم «لیست شیندلر» تمامی این لحظات به واسطه تجربه متفاوتی که برای مخاطب رقم میزنند، ماندگار شدهاند. حال میتواند جنس این لحظات را بسته به کارکردی که دارند، تقسیمبندی کرد. لحظه نخست سکوت است. سکوت میتواند هر آنچه یارای گفتن در آن نیست را بازگو کند. لحظه بعدی به نگاه خیره مربوط میشود. شخصیت مرکزی مات و مبهوت سوژهای شده و در آن غرق میشود. سومین لحظه در میان دو لحظه مذکور قرار میگیرد. به بیانی دیگر ترکیبی از آن دو است؛ پرسهزنی. شخصیت اصلی برای بازگوییِ درونیات خود دست به قدم زدن و نگاه کردن پیرامون خود میکند. به گذر باد در میان شاخهها. به افتادنِ برگی از درخت. به پیرمردی تنها در ایستگاه متروک قطار. تمامی این نگاهها پرسهزنیِ شخصیت را به لحظهای فراموش ناشدنی بدل میکند.
فیلم «تابستان همان سال» از نگاه خیره استفاده جالب توجهی کرده است. وقتی شخصیت اصلی به عشق دوران کودکیاش خیره شده و تکتک حرکات او را پشت میلههای زیرزمین دنبال میکند، یک لحظه جذاب و گیرا رخ میدهد. راجر کاردینال چنین لحظاتی را همچون آینه میداند. آینهای که مخاطب خود را در آن میبیند.
از دیگر نکات حائز اهمیت در این فیلم نقطه نظر کودکی است که پس از سالها قصه دزدیده شدن طلاها را روایت میکند. در این نقطه نظر جزئیات مهمی رویت میشود. جزئیاتی که به فضای نوستالژیک و کودکانه فیلم قوت میبخشد. به عنوان مثال موقعیتی که در آن داوود بچهها را برای دوچرخهسواری به بیرون برده است و داوود هنگامی که دستش را از روی فرمون دوچرخه بر میدارد، آرنجش به صورت شخصیت کودک میخورد. وقتی شخصی قصه کودکی خود را روایت میکند این جزئیات کاملا هویدا و برجسته است. این امر در روانشناسی کاراکتر کاملا مبرهن است. مثالی دیگر درباره بحث نوستالژی و نگاه کودکانه قابل ذکر است. مثالی که به مالیدن روغن روی نان و ریختن شکر روی زمین مربوط میشود.
محمود کلاری به عنوان یک فیلمبردار با سابقه تجربههای شاخصی با فیلمسازان مطرح تاریخ سینمای ایران از جمله کیارستمی و فرهادی دارد. نکته قابل توجه این است که هیچ کدام از این تجربیات در کارگردانی تأثیر نذاشته است! کلاری در صورتبندی میزانسن از تکنیکِ هیچ یک از این کارگردانهای به نام استفاده نکرده است. البته ردپایی از حضور کارگردان فرانسویتبار -ژون پیر ژونه- در فیلم «تابستان همان سال» احساس میشود.
در پایان در فیلم «تابستان همان سال» تجربه دلچسب از سفر به دنیای کودکی و جریانات جاری و ساری در آن است!
محراب توکلی
There are no comments yet