سریال دفتر یادداشت یک کمدی است که با دستمایه قراردادن یک اتفاق جنایی، سعی در خلق اتمسفر و فضایی کمیک دارد.
دومین سریالی که دارد بهصورتِ همزمان از کیارش اسدیزاده در شبکهی نمایش خانگی پخش میشود دفتر یادداشت نام دارد. سریالی که اولین حضور رضا عطاران در یکی از محصولات شبکهی نمایش خانگی نیز هست. رضا عطاران نقشِ ایرج را در این سریال بازی میکند. پلیسِ کارکشتهای که البته حالا چند وقتی است دچار مشکلی مغزی شده و در یک آسایشگاه ساکن است؛ اما بهواسطهی مرگِ خواهرش (آزیتا حاجیان) و بهکمکِ یکی از دوستانش، حمید (حسن معجونی)، از آسایشگاه بیرون میآید. کاظم سیاحی، مینا ساداتی، داریوش کاردان، بیژن بنفشهخواه و الهام پاوهنژاد از دیگر بازیگرانِ سرشناسیاند که در این سریال به ایفای نقش پرداختهاند.
بیرونآمدنِ ایرج از آسایشگاه و رفتنش به خانهی خواهر مرحومش (سیمین یا اکرم) آغازی است بر سرنخهای کوچکی که او رفتهرفته پیدا میکند تا نسبتبه مرگ خواهر و بدتر نسبتبه اتفاقاتی در ساختمان مشکوک شود. اتفاقاتی که پای پروندهی یک قاتل سریالی قدیمی را دوباره در زندگیِ ایرج باز میکند. قاتلی که بهاحتمال زیاد، قاتل سیمین نیز هست. در راستای جستوجوی این سرنخها و روشنتر شدن بیشتر اوضاع، حمید نیز همراه همیشگی ایرج است و رفتهرفته نازنین (سوگل خلیق)، یکی از همسایگان، نیز به تیمِ آنها اضافه شده و این سه نفر بیشترِ تحقیقات را با کمک یکدیگر پیش میبرند.
این سریال جزو اولین تجربههای مسعود خاکباز در مقام نویسنده است و با توجه به به قسمت هایی که تا به اینجا از دفتر یادداشت منتشر شده است باید گفت که خاکباز در خلق اتمسفری متناسب با فضای داستان و ایدههای کمیکِ آن تا اندازهی قابلقبولی موفق بوده است. هر چند که لحظات اضافه یا تلفشدهی زیادی را نیز میتوان شناسایی کرد. اما باید گفت این سریال تا اینجا بسیار موفقتر از سریال دیگر اسدیزاده در شبکهی نمایش خانگی (هفت) جلو رفته است و با مقایسهای ساده، میتوان اهمیتِ نویسنده را در این ماجرا متوجه شد.
ایدههای جالب و جذابی در سریال استفاده شدهاند و البته مسائلی در داستان نیز وجود دارند که همچنان محلّ ابهاماند و باید دید سریال در ادامه پاسخی به آنها خواهد داد یا خیر. از نکات جذاب شروع کنیم: ایدهی استفاده از کارآگاهی که فراموشی گرفته است بهخودیخود میزانی از کمیکبودن را داراست. یادداشتبرداریِ او از وقایع و اطلاعات و همچنین عکسبرداریاش از آدمهایی که میبیند نیز چیزی است که مستقیمن از ممنتو (کریستوفر نولان، ۲۰۰۰) برداشته شده است. آنجا نیز فردی که فراموشی گرفته بود بهدنبال قاتل همسرش بود و اینجا نیز ایرج بهدنبال قاتلِ [البته احتمالیِ] خواهرش میگردد.
استفاده از منیر (مینا ساداتی) هم بهعنوان مدیر آسایشگاه و هم بهعنوان مدیر ساختمان ــ هر دو بهواسطهی روحیهی دستوردهندهی او و ازدواجش با بیژن (کاردان) ــ نیز تشابه جالبی را بین این دو فضا برقرار میکند که بر میزان مالیخولیاییبودن و مشنگیِ فضا و داستان میافزاید. فلشبک درخواست ازدواج او از بیژن یکی از صحنههای خوب نوشتهشده در سریال بود. ضمن اینکه باید توجه داشت که از نظر طراحی صحنه نیز، این دو محیط شباهتهای بسیار زیادی با یکدیگر دارند. تأکیدهای میزانسنیک بر راهروها و اتاقها، هم در محیط آسایشگاه و هم در محیط مجتمع مسکونی، از همین قضیه ناشی میشود.
بنفشهخواه نیز در نقشِ لابیمن کاراکتر جالبی است که با اطلاعیهها و حضورهای بیمورد و پیدرپیش در فضای رواییِ داخل مجتمع مسکونی، فضا را بامزهتر و بارِ دیگر بر شبیهبودن مجتمع مسکونی و آسایشگاه تأکید میکند. ضمن اینکه سریال سعی میکند تا هم از ایدههای میزانسنیک در راستای فضای کمدی خود بهره بگیرد و هم از بامزکی در دیالوگها غافل نشود؛ هر چند که سهمِ دومی بیشتر است. اما از نمونههای جالبتوجه اولی میتوان به کاراکتر بیژن و مسئلهی کندیِ حرکات او اشاره کرد. بیانصافی است که از شوخی و لحظات کمیک آمدن پلیس به مجتمع برای پیداکردن لابیمن نیز بگذریم. شوخیهایی که در اجرا بسیار درخشان از کار درآمدهاند.
روند روایی سریال تا اندازهای بر پایهی کلیشههای سریالهای ایرانیِ این سالها و تا اندازهای بر پایهی الگوهای ژانری پیش میروند. در آغاز هر قسمت، ما شاهدِ فلشبکی هستیم که هم توضیحدهندهی گذشتهی یکی از کاراکترهاست و هم نشاندهندهی ارتباطی که بین کاراکترها برقرار است. ساختاری که مشابههای فراوانی در سریالهای سالهای اخیر نمایش خانگی دارد. روندِ فاششدن ذرهذرهی اطلاعات نیز چیزی است که از الگوهای ژانر جنایی و طبیعتِ آن حاصل میشود.
در این میان اما هنوز مشخص نیست که نقش غراب (سیاحی)، افسر آگاهی، در پیشبرد داستان چیست و چهگونه خواهد بود؟ آیا او همزمان نظارهگر و هدایتکنندهی ایرج نیز هست و پس از شکستِ خودش در جریان پیگیری پروندهی قتل پدرش برای پیدا کردن قاتل سریالی، دستبهدامان ایرج شده و از حمید خواسته است تا او را بیرون بیاورد؟ این یکی از فرضیههای محتمل است که میتواند صحت داشته باشد؛ هر چند که سریال تا به این لحظه پاسخِ دقیقی به آن نداده است و نیز اتفاقات ریز و درشتی در این میان میافتد که حتا در جهت نقضِ این فرضیه است. بنابراین باید گفت که این ارتباط مخدوش یکی از مهمترین مسائلی است که به فهم مخاطب از داستان آسیب میزند. معلوم نیست پلیس در این ماجراها چهکاره است و نوع نمایش آنها برای چه به این صورت طراحی شده است؟
ضمن اینکه سریال در معرفی کامل و دقیق مشکل ایرج نیز چندان خوب و درست عمل نکرده است. ما فقط میدانیم که او برای لحظاتی همهچیز را فراموش میکند و یادش نمیآید کجاست یا کی است. لحظاتی که یک کمد به او نزدیک میشود و او ناگهان به یک کمای حافظهای فرومیرود. در تیتراژهای پایانی نیز این کمد را دیدهایم که محتویِ یک مغز است. مغزی که انگار متعلق به ایرج است. گویا آن کمد نشانهای از بهمحاقرفتن مغز و حافظهی اوست. اما کاملن مشخص نیست ابعادِ این بیماری چی است و بدتر از آن اینکه این بیماری اصلن چه تأثیری بر داستان دارد؟ تا به این لحظه، این لحظات فراموشیِ گذرا در روند داستان یا تحقیقات هیچگونه خللِ قابلملاحظهای ایجاد نکرده است و عملن بود و نبود این بیماری چندان توفیری نداشته است. مضاف بر اینها، اصلن مگر قرار نبود ایرج فقط بیستوچهار ساعت از آسایشگاه خارج شود؟ یا اصلن با چه حسابی او افتاده است دنبال قاتلی که پلیش بیخیالش شده یا اعلام میکند که مُرده است؟
در کارگردانی و تدوین نیز اسدیزاده از بعضی تکنیکهایی که پیشتر در هفت نیز دیده بودیم بهره برده است. مثلِ آنجا، اینجا نیز چندان خبری از میزانسنها یا دکوپاژهای فکرشده نیست و کارگردانی بر اساس روایت درست داستان شکل گرفته است. هر چند برای بعضی از پلانها همچنان نمیتوان توجیهی عقلانی یا منطقی متصور شد. صحنهای که در آن حمید و نازنین دارند بهدنیالِ ایرج میگردند و با یکی از پلیسها در این بین صحبت میکنند چرا و به چه دلیل باید با حرکاتِ دورانیِ دوربین فیلمبرداری شود؟ صحنهای که از اساس و در معنای خود پیچیدگی ندارد و در جریانِ آن نیز جایهجاییای در موقعیت داستانی کاراکترها رخ نمیدهد. جاهایی نیز میتوان به شکستهشدنهای بیدلیل خط فرضی برخورد. اتفاقی که باز هم اگر بیدلیل در فیلمی رخ دهد، از منظر تدوین تداومی و کارگردانیِ کلاسیک، غلط محسوب میشود.
با وجود همهی این حرفها اما باید گفت که دفتر یادداشت تا به اینجا نمرهی قابلقبولی را دریافت میکند. داستان جذاب است و شوخیها در هر قسمت متنوعاند و بازیها نیز همگی روان و خوب اجرا شدهاند. علیالخصوص داریوش کاردان در نقش کوتاه خود جذاب ظاهر شده است و آن را برجستهتر کرده است. ابهامات موجود در داستانِ سریال، که پیشتر دربارهی آنها حرف زده شد، اگر رفتهرفته رفعورجوع شوند و توضیح درست و دقیقی از آنها به مخاطب داده شود، دفتر یادداشت میتواند بهتر و جذابتر نیز بشود.
There are no comments yet