آنچه که از همان ابتدا در «تیغ پنهان» جلب توجه میکند ویژگیهای سبکپردازانهی بصری است.. از دو سکانس اول میتوان به برداشتی کلی از سبک بصری و زیباشناسانهی فیلم رسید.
تازهترین ساختهی چِنگ اِر، فیلمساز ۴۷سالهی چینی، تریلری جاسوسی است که میتواند شما را تا انتها با خود همراه کند. فیلمی که ویژگیهای منحصربهفردی هم در سبک روایت و هم در فرم اجرایی خود دارد که بعدتر به آنها خواهیم پرداخت. اما احتمالن جذابترین ویژگی فیلم این است که تونی لیونگ در آن بازی میکند. بازیگری توانمند که بیشتر او را در فیلمهای استاد هونگکونگی، وونگ کار ـ وای، بهیاد میآوریم و در این فیلم نقشآفرینی خوبی از خود بهجا گذاشته است.
تیغ پنهان ــ با نام اصلی بینام (ناشناخته) ــ دربارهی یک دوران تاریخی است. دوران پایانی امپراتوری ژاپن و تسلطش بر چین و ظهور آرامآرام و رفتهرفتهی حزب کمونیست و بهقدرترسیدنِ دوبارهی آنها. در این میان، سالهای جنگ جهانی دوم نیز در پیش است. طبیعی است که هر چه دانش بیشتری دربارهی وقایعِ این دوران داشته باشید، با فیلم ارتباط بیشتری برقرار میکنید.
آنچه که از همان ابتدا جلب توجه میکند ویژگیهای سبکپردازانهی بصری است. از همان دو سکانس اول میتوان به برداشتی کلی از سبک بصری و زیباشناسانهی فیلم رسید. ما با نماهایی چیدهشده و قابهایی بهدقت تنظیمشده سروکار داریم. فیلمساز و فیلمبردار تلاش کردهاند تا این موضوع در همهی پلانهای فیلم بهدقت رعایت شود. درحالیکه فیلم بهخودیخود«تیغ پنهان»؛در رابطه با جنگ و درگیری است، اما چون خودِ جنگ را در پسزمینه قرار داده و در روایت اصلی بازیهای دیپلماتیک را مدّ نظر قرار داده است، سعی کرده تا در سبک بصری نیز همهچیز چیدهشده و تروتمیز بهنظر برسد. همانگونه که در سیاست نیز شاهدیم. در ظاهر همهچیز تمیز و حسابشده است، درحالیکه در پشتِ پرده جنایت و درگیری حکمفرماست.
نکتهی بعدی این است که صحنههای ابتداییِ فیلم، جایی که هنوز بستر و داستان کلی برای مخاطب مشخص نشده و فضا گنگ است، ریتمِ درونی کُندی دارند. در این دقایق از فیلم هنوز پیشداستان، داستان و اهداف و انگیزهها مشخص نیست و همین مسئله نیز باعث شده است تا صحنهها گنگ بهنظر برسند و همزمان ریتم آرام اجرای صحنهها نیز تا اندازهای باعث خستگی بیننده میشود. هر چند که سعی شده است تا با استفاده از جامپکاتهایی در لابهلای این صحنهها، کمی ریتم بیرونی به صحنهها اضافه شود و از یکنواختی و خستهکنندگیشان کاسته شود.
ولی باید اذعان داشت که بارزترین و مهمترین وجه فیلم مربوط به فیلمنامه و نوع روایت است. وجهی که صدالبته همراهی تدوین را نیز با خود دارد و نیز تمهیداتی را هم به دکوپاژ و کارگردانی کار اضافه کرده است. آنچه که بسیار واضح است این است که ما در سرتاسر فیلم شاهدِ فلشبکها و فلشفوروادرهای بسیار زیادیم. این مسئله البته از ابتدای فیلم مشخص نیست، بلکه بعد از رسیدن فیلم به نیمههای خود واضح میشود و تا پایان فیلم نیز ادامه مییابد. فیلم سرشار از این بازیگوشیهای روایی است. تعمدن سعی میکند تا داستان خود را بهصورت خطی تعریف نکند. مدام در زمانهای مختلف جابهجا میشود و خیلی وقتها توضیحی هم در این رابطه به بیننده نمیدهد.
این مسئله را میتوان در همهجای فیلم دید. اولین و سادهترین نمودش سکانسی است که بمباران گوانگژو را به مخاطب نشان میدهد. جایی که تا اندازهای گذشتهی یکی از کاراکترها (مدیر، با بازی تونی لیونگ) نیز مشخص میشود. اما با جلورفتن در فیلم متوجه میشویم که خیلی از صحنهها و لحظاتی که پیشتر در فیلم دیده بودیم و ازشان سر در نیاورده بودیم درواقع چیاند و کِی و کجا و چرا اتفاق افتادهاند.
اینکه چنگ ار چرا از این تمهید استفاده کرده است شاید به این برگردد که او احساس کرده است برای نشاندادن وضعیت پیچیدهی موجود در فیلم، ماجرای جنگ قدرت بین ژاپن و چین و همزمان فعالیت جاسوسها در این میان، نیاز به این پیچیدهکردنهای روایی است. هر چند که باید گفت این بازیها بیشتر به سردرگمشدنِ مخاطب و گنگی فیلم منجر شده است تا اینکه عاملی برای جذابیت آن باشد.
فیلم در فیلمنامه و تدوین به این صورت پیش میرود که ما بسیاری از صحنههای ابتدایی را ــ علاوهبر اینکه از پیشداستانشان نیز بیخبریم ــ بهصورت ناقص میبینیم. صحنهها هیچوقت کامل تمام نمیشوند و جایی نزدیک به پایانشان کات میخورند و بهسراغ صحنه یا سکانس بعدی میرویم. بعدتر، بعد از گذرکردن از نیمههای فیلم، است که در رفتوآمدی روایی دوباره به این صحنهها برمیگردیم و سرنوشتشان را کاملتر میبینیم یا آنها را بهتر درک میکنیم ــ با توجه به شناخت بیشتری که هم از شخصیتها و هم از بستر وقایع بهدست آوردهایم.
این تمهید البته بعد از نیمهی اول فیلم نیز بهگونهای دیگر ادامه پیدا میکند. از اینجا به بعد نیز ما بسیاری از صحنهها را بهصورت ناقص میبینیم. قسمت پایانی در تدوین حذف میشود و بعدتر به نمایش درمیآید یا اینکه ما از طریق دیالوگهایی متوجهِ ادامهی ماجرای رخداده میشویم. ترفندی که البته در غافلگیری نهایی فیلم، در صحنهی کوتاهی که بعد از عنوان فیلم میآید و همهچیز را توضیح میدهد، نیز بهکار میآید. شاید اگر این تمهید را در سرتاسر فیلم نمیدیدیم، آن غافلگیری نهایی مزوّرانه و نادرست جلوه میکرد؛ ولی حالا که این شیوه را در کلّ روایت شاهد بودهایم، پذیرفتن آن غافلگیری پایانی با آن شیوهی روایی نیز امکانپذیرتر است. هر چند باز هم به گزارهای که پیشتر اشاره شد تأکید میکنم: گنگیِ حاصل از این تصمیم گاهی بیش از فواید استفاده از آن است.
در دکوپاژ و کارگردانی نیز میتوان نمودی از این بازیگوشیهای روایی را مشاهده کرد. رفتوبرگشتهای متعددی که در زمانِ روایت اتفاق میافتد جنبهای بصری در کارگردانی کار یافتهاند و آن هم این است که نماهای پوششیِ بسیار زیادی را در تکتک سکانسها و صحنههای فیلم شاهدیم. هر کدام از صحنههای فیلم را که بررسی کنیم، متوجه میشویم که از نماهای بسیار زیادی تشکیل شدهاند. چنگ ار از دکوپاژ عادی استفاده نکرده و تا میتوانسته از زوایای متعدد تصویر برداشته است و تدوینگر نیز از همهی این نماها در تدوین نهایی خود استفاده کرده است.
این اقدام، علاوهبر اینکه در راستای همان بازیگوشیهایی است که پیشتر ذکر شد، و جدا از تنوع بصریای که برای فیلم میآفریند، بهنوعی به مسئلهی دیگری نیز اشاره میکند: اینکه حقیقتِ ماجرا چندوجهی است و بهسادگی درک و دریافت نمیشود. مهمترین مسئلهی تیغ پنهان، همزمان با پیشرفت داستان، پیداشدن جاسوسی است که از بین کمونیستها در بین ژاپنیها حضور دارد. این پنهانبودنِ حقیقت همان چیزی است که این نوع دکوپاژ آن را یادآوری میکند. نماهای متعدد و زوایای متعدد برای پرداختن به یک صحنه و موقعیت ساده. موقعیتی که وجههای گوناگون دارد و سر درآوردن از آن بهسادگی ممکن نیست.
با همهی این تفاسیر، تیغ پنهان اگرچه فیلم جذابی برای تماشاست و از نظر بصری نیز بسیار دلانگیز و تماشایی است، اما بهدلیل همان گنگبودن، ممکن است خستهکننده باشد. مخاطب احتمالن تا نیمههای فیلم سردرگم در میان کلافی از صحنههای نیمهتمام و خطوربطهایی است که چیزی از آنها سر درنمیآورد. ولی رفتهرفته، این حس برطرف میشود و دست فیلم بیشتر برای مخاطب رو میشود.
منبع:زومجی
There are no comments yet