• کد خبر: 7568
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:30 مرداد 1402 ساعت: 13:37

«گرداب»؛فراموشی یک فیلم ترسناک، روان‌شناختیِ و شیرین

نوئه میگوید: «گرداب» برگرفته ازمادرم ،او در سال‌های آخر عمر خود دچار فراموشی شده بود. همیشه فکر می‌کردم این موضوع می‌تواند سوژه‌ای خوب برای یک فیلم ترسناکِ روان‌شناختیِ شیرین باشد.


اگر  تولد همیشه بخشی از مضامین جاری در سینمای »گاسپار نوئه »بوده است، مرگ نیز به همان اندازه برای او اهمیت دارد: «وقتی جمله‌‌ای می‌نویسی، همیشه در پایان آن نقطه می‌گذاری. صحبت کردن از مرگ فقط یک نقطه در انتهای جمله تو قرار می‌دهد.»

به‌عنوان نمونه، فیلمساز آرژانتینی مقیم فرانسه در «تنها می‌مانم» (۱۹۹۸)، اولین فیلم بلند سینمایی خود، بخشی را به یک خانه سالمندان اختصاص داد و بر افکار یأس‌آور درمورد پیری و مرگ یک قصاب با بازی فیلیپ نائون تأکید کرد – شخصیتی که اولین بار در فیلم نیمه بلند «کارنه» (۱۹۹۱) به کارگردانی او ظاهر شد.

نوئه برای فیلم نمادین «به خلأ وارد شو» (۲۰۰۹) از «کتاب تبتی مردگان» الهام گرفت و بعد از قتل شخصیت اصلی، سفری اثیری و روان‌نما را به‌صورت اول‌شخص ثبت کرد.

تازه‌ترین ساخته او،« فیلم گرداب »روایتی از سال‌های آخر زندگی، متمرکز بر یک زن و شوهر مسن با بازی «داریو آرجنتو و فرانسواز لوبران» است – آرجنتو در نقش نویسنده‌ای که سال‌ها پیش دچار حمله قلبی شد و لوبران در نقش زنی سابقاً پزشک که حالا گرفتار زوال عقل است.

نوئه می‌گوید: «من فیلم‌های زیادی با شخصیت‌های جوان کار کرده‌ام و می‌توانستم همچنان به آن ادامه دهم. بعد از فیلمی با حضور یک زوج جوان زیبا («عشق»، ۲۰۱۵)، فیلمی با رقصنده‌های زیبا ساختم («کلایمکس»، ۲۰۱۸). قبل از آن فیلم دیگری با همین ویژگی درباره یک فروشنده جوان مواد مخدر در ژاپن کار کردم («به خلأ وارد شو»). من با آن شخصیت‌ها به همان اندازه ارتباط برقرار می‌کنم که با فردی ۲۵ یا ۳۰ سال بزرگ‌تر از خودم.»

نوئه بالاخره در دوره همه‌گیری کووید-۱۹ فرصت اجرای ایده خود را پیدا کرد. او تصریح می‌کند: «زوال عقل موضوعی است که با آن آشنا هستم، خودم از نزدیک آن را حس کرده‌ام: مادرم در سال‌های آخر عمر خود دچار فراموشی شده بود. همیشه فکر می‌کردم این موضوع می‌تواند سوژه‌ای خوب برای یک فیلم ترسناکِ روان‌شناختیِ شیرین باشد. پروژه «گرداب» پیشنهاد تهیه‌کنندگان من بود که در ژانویه ۲۰۲۱ سؤال کردند آیا ایده فیلمی را دارم که با دو یا سه بازیگر در یک فضای بسته فیلمبرداری شود؟ چون در دوران قرنطینه فیلمبرداری فیلمی در یک کلوپ یا در خیابان‌ها تقریباً غیرممکن بود.»

اگرچه نوئه این روند را «متفاوت» نمی‌داند، اما «گرداب» به‌سرعت تکمیل شد: «ما لوکیشن را قبل از بازیگران پیدا کردیم. دو گزینه اول من داریو آرجنتو و فرانسواز لوبران بودند. درنهایت آن‌ها را قانع کردم و ضمناً یک فیلمنامه‌ ۱۰ صفحه‌ای نوشتم که کمک کرد سرمایه‌گذاران بیشتری پیدا کنم. بعد باید بازیگر نقش پسر آن‌ها را پیدا می‌کردم. من «الکس لوتز»را می‌شناختم که یک کمدین تلویزیونی و کارگردان سینما است و ظاهر او تا حدی ترکیبی از آن دو (آرجنتو و لوبران) است. الکس موافقت کرد و ناگهان گروه ساخت فیلم جور شد.»

او ادامه می‌دهد: «ما به دلایل اقتصادی مجبور شدیم خیلی سریع فیلم را فیلمبرداری کنیم. دلیل دیگر این بود که هر سه نفر آن‌ها قرارداد کار با پروژه‌های دیگر داشتند؛ بنابراین همه‌چیز خیلی سریع اتفاق افتاد و فیلم به‌سرعت تدوین شد. ایده ساخت “گرداب” در پایان ژانویه ۲۰۲۱ مطرح شد و ما فیلم را در ابتدای ژانویه همان سال برای نمایش در جشنواره کن تحویل دادیم.»

بخش زیادی از داستان «گرداب» در آپارتمان شخصیت‌های اصلی اتفاق می‌افتد. ما زندگی روزانه زن و شوهر پیر را شاهد هستیم و زمانی که تنها پسرشان به دیدار آن‌ها می‌آید. در سرتاسر فیلم نشانه‌های عشق بین شخصیت‌ها آشکار است و همین‌طور سختی‌های خودِ زندگی. مادر معمولاً در داخل خانه یا خارج از آن – خود را در معرض خطر قرار می‌دهد – بی‌هدف پرسه می‌زند و احساس سردرگمی و ترس می‌کند و بعضی وقت‌ها عزیزان خود را نمی‌شناسد.

پدر روی کتابی با موضوع فیلم‌ها و رؤیاها کار می‌کند، صحنه‌هایی از فیلم «خون‌آشام» به کارگردانی کارل درایر را می‌بیند یا می‌کوشد با یک عشق قدیمی ارتباط برقرار کند. او همیشه نگران وضعیت همسرش است. پسر با شیاطین درون خودش کلنجار می‌رود که با مبارزه او با اعتیاد به مواد مخدر مرتبط است – وجه دیگری از موضوع بنیادی فیلم‌های نوئه. پسر در همان حال که فرزندش را بزرگ می‌کند، نگران پدر و مادرش است و می‌کوشد به آن‌ها کمک کند، اما خیلی موفق نیست: به‌ویژه پدر با ایده او مبنی بر ترک خانه‌ای که همه عمر در آن زندگی کرده‌اند و مستقر شدن در یک محیط کم‌خطرتر یعنی خانه سالمندان، کاملاً مخالفت می‌کند.

نوئه به یاد می‌آورد که فکر می‌کرد «اگر پسری که باید از آن‌ها مراقبت کند، خودش ناکارآمد باشد، کل داستان تکان‌دهنده‌تر می‌شود. می‌توان گفت ما نه یک یا دو، بلکه سه شخصیت داریم که رنج می‌کشند. پسر نه‌فقط به دلایل شخصی رنج می‌کشد بلکه ناتوانی در کمک به پدر و مادرش هم برای او رنج‌آور است.»

کارگردان ادامه می‌دهد: «فیلم شخصیت‌های خود را عاشقانه دوست دارد، اما در عین حال یک ملودرام است که در آن هیچ راه گریزی نیست. فیلم بی‌رحمانه است، اما همچنین گرم است، چون همه به هم تکیه کرده‌اند، اما هیچ‌کس نمی‌داند چطور مشکل را حل کند. واقعیت این است که هیچ راه‌حلی برای حل این مشکل یعنی معضل گذر زمان و پیری نیست، حتی نمی‌توان آن را یک مشکل دانست، چون بدون گذر زمان، هیچ‌کس بزرگ نمی‌شود. یک داستان تکراری است.»

نوئه در ۲۰۱۲ در نظرسنجی معروف مجله سایت اند ساوند، «عشق» به کارگردانی میشائیل هانکه – فیلم دیگری با موضوع پیری، بیماری و مرگ – را به‌عنوان یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های خود انتخاب کرد. برای نوئه انعکاس این مضامین روی پرده خیلی اهمیت دارد، زیرا «نگرانی مردم نسبت به این که در سالخوردگی کنترل خود را از دست بدهند، یک تابو بزرگ است. اغلب آدم‌ها از پیر شدن خیلی بیشتر از یک جنگ هسته‌ای یا فقر می‌ترسند. به همین خاطر کمتر فیلمی را دیده‌ایم که این بخش از وجود را نشان دهد.»

او ادامه می‌دهد: «شما فیلم‌های زیادی درباره سرقت از بانک می‌بینید، درحالی‌که سرقت از بانک تقریباً هرگز اتفاق نمی‌افتد، اما زوال عقل تقریباً در هر خانواده‌ای اتفاق می‌افتد. موقعیت‌هایی که من در خانواده‌ خودم تجربه کردم، موقعیت‌هایی است که تقریباً همه خانواده‌ها با آن روبرو هستند. بعضی وقت‌ها پدر قبل از مادر می‌میرد، گاهی اوقات برعکس. بعضی وقت‌ها آدم‌ها پارکینسون دارند یا نوع دیگری از بیماریِ ‌شناختی… پیری شوخی نیست، سالمندی برای ترسوها نیست.»

علاوه بر این، نوئه در «گرداب» علائق سینمایی خود را بار دیگر آشکارا به اشتراک می‌گذارد: اگر در «برگشت‌ناپذیر» (۲۰۰۲)، پوستر فیلم «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» به چشم می‌آید و در «عشق»، پوسترهای «راننده تاکسی»، «سالو، یا ۱۲۰ روز در سودوم»، «گوشت برای فرانکنشتاین» و چند فیلم دیگر خودنمایی می‌کنند؛ لوکیشن اصلی «گرداب» مزین به پوسترهای فیلم‌هایی مانند «متروپلیس» فریتز لانگ است.

نوئه می‌گوید: «احساس می‌کنم این آدم‌ها دوست‌های من هستند، حتی اگر هرگز شخصاً آن‌ها را ندیده باشم. راینر ورنر فاسبیندر یک دوست صمیمی است. من او را می‌شناسم، فیلم‌هایش را دیده‌ام. درواقع مردم فکر می‌کنند من را می‌شناسند، چون فیلم‌هایم را دیده‌اند. خود شما قبل از این که همدیگر را ببینیم من را می‌شناختید.»

همان‌طور که اشاره شد شخصیت آرجنتو در «گرداب» در حال نوشتن مقاله‌ای طولانی درباره کیفیت رؤیایی سینما و سالن سینما است که در آن به فدریکو فلینی و کنجی میزوگوچی اشاره می‌کند.

نوئه با خنده به یاد می‌آورد: «من دیالوگ‌های داریو را ننوشتم. او آن صحنه‌ها را بداهه کار کرد. او زمانی یک منتقد فیلم بود و تلفنی با یک منتقد دیگر که از دوستانش بود صحبت می‌کرد. بارها سعی کردم کتابی درباره زبان رؤیاهای منتقل‌شده به سینما پیدا کنم و هرگز چنین کتابی پیدا نکردم. برای من عجیب است که هیچ‌کس درمورد این موضوع چیزی ننوشته است. شاید روزی سعی کنم خودم بنویسم، اما خیلی از وقت من صرف کار در فیلم می‌شود؛ بنابراین تا الان نتوانسته‌ام فرصت نوشتن مقاله‌ای با موضوع زبان رؤیاها پیدا کنم. دوست دارم یک کتاب خوب درمورد آن بخوانم؛ بنابراین به داریو گفتم: “تصور کن درمورد این موضوع کتابی می‌نویسی.” سعی کردم او دانسته‌های خود را روی کاغذ بیاورد، اما داریو فقط ادای نوشتن را درمی‌آورد. واقعاً مقاله‌ای نمی‌نوشت!»ید.

درواقع، نوئه و آرجنتو بیش از ۳۰ سال است همدیگر را می‌شناسند. نوئه می‌گوید: «من اولین بار او را در جشنواره تورنتو از نزدیک دیدم، فکر می‌کنم سال ۱۹۹۱ بود. برای نمایش فیلم ۳۹ دقیقه‌ای “کارنه” در آنجا بودم که شخصیت اصلی آن بعدها در “تنها می‌مانم” هم حضور داشت. فردی که مسئول بخش “جنون نیمه‌شب” جشنواره تورنتو بود ما را به هم معرفی کرد. من با داریو شام خوردم و بعد او از فیلم من خوشش آمد و گفت: “می‌خواهی کمک کنم اولین فیلم بلندت را بسازی؟” و بعد با هم دوست شدیم.»

نوئه اضافه می‌کند: «داریو در رم زندگی می‌کند، بنابراین زیاد او را نمی‌دیدم، اما در جشنواره‌های دیگر با او ملاقات می‌کردم و در پاریس با دخترش، آزیا صمیمی شدم. بعد وقتی “برگشت‌ناپذیر” را تدوین می‌کردم، او به اتاق تدوین آمد. گاهی اوقات با او صحبت می‌کردم. اگر من به رم می‌رفتم با او تماس می‌گرفتم و اگر او به پاریس می‌آمد، بعضی وقت‌ها به من زنگ می‌زد.»

او اشاره می‌کند: «این دوستی طولانی‌مدت بود که به پیشنهاد من به او برای بازی در “گرداب” ختم شد. این که او را متقاعد کنم در این فیلم بازی کند وقت زیادی از من نگرفت، اما چیزی که واقعاً داریو را خوشحال کرد این بود که به او گفتم: “همه‌چیز شخصیت تو با خودت. من هیچ دیالوگی برای تو نمی‌نویسم. کارهای مربوط به دوربین با من.” بنابراین داریو فشاری احساس نکرد. ما همچنین درباره “اومبرتو د”، فیلم ویتوریو دسیکا که هم او دوستش دارد و هم من عاشق آن هستم حرف زدیم.»

دیگر ارتباط ایتالیایی «گرداب» به موسیقی آن مربوط می‌شود که بخشی از اساس سبک کاری نوئه است. در اینجا در تیتراژ آغازین فیلم به انیو موریکونه اشاره می‌شود. یک سکانس دردناک که در آن پسر با شیاطین هرگز محوناشدنی خود در گذشته کلنجار می‌رود، با قطعه‌ای ساخته موریکونه همراه است.

نوئه می‌گوید: «دو ساخته انیو موریکونه در فیلم به کار رفته است، یکی درحالی‌که آن‌ها با هم بحث می‌کنند و دیگری در آن صحنه. متکی به اسپاگتی وسترن یا چیز دیگری نبود. من داشتم فیلم را تدوین می‌کردم که آن موسیقی را شنیدم. یک نفر برای من فیلمی کوتاه فرستاد که از آن موسیقی استفاده کرده بود. گفتم: “اوه، این قطعه چقدر خوب است. اسمش چیست؟” درنهایت از نرم‌افزار شزم استفاده کردم و متوجه شدم آهنگی به نام “تقصیر من است که تو کسی هستی” است که موریکونه برای فیلم “به من می‌گویند هیچ‌کس” ساخت.»

کارگردان اشاره می‌کند: «به کار بردن این قطعه در صحنه‌ای که پسر دوباره هروئین می‌کشد، کمی استرس صحنه را بیشتر کرد که خیلی کارآمد بود، اما من به وسترن بودن آن فکر نمی‌کردم. فقط به این فکر می‌کردم که چه خوب روی این صحنه خاص می‌نشیند. موریکونه برای داریو موسیقی متن ساخته بود. او استاد موسیقی متن در ایتالیا است و بسیار نوآور بود. فکر نمی‌کنم هیچ آهنگسازی به‌اندازه موریکونه نوآور باشد.»

نوئه همچنین در «گرداب» از تکنیک «اسپلیت اسکرین» یا «صفحه نمایش تقسیم‌شده» استفاده می‌کند، ابتکاری که کارگردان ۵۹ ساله متولد بوئنوس آیرس از زمان فیلم نیمه بلند «نور جاودان» (۲۰۱۹) با بازی بئاتریس دال و شارلوت گنزبور آن را بررسی کرده است.

او می‌گوید: «من پیش‌ازاین در “نور جاودان” و فیلم دیگری به نام “تابستان ۲۱” (یک فیلم کوتاه شیک برای خانه مد سن لورن با حضور شارلوت رمپلینگ) که می‌توانید در اینترنت پیدا کنید، از اسپلیت اسکرین استفاده کرده بودم و به نظرم رسید می‌توانم برای “گرداب” همان زبان را به کار ببرم. در اینجا اسپلیت اسکرین خیلی بیشتر از آن دو فیلم با داستان جور درمی‌آید.»

اگر اسپلیت اسکرین در «نور جاودان» – که سینما را بیشتر هنر می‌داند تا صنعت – بازتاب آشفتگی فیلمبرداری فیلمی درباره تعقیب جادوگران است، در «گرداب» شدیداً فقدان و غایب بودن را ابراز می‌کند. بدون تردید، «گرداب» فیلمی درباره عزاداری است و این که «زمان چگونه به‌ناچار همه‌چیز را ویران می‌کند.»

نوئه در پایان می‌گوید: «در زندگی واقعی وقتی کسی را از دست می‌دهی که خیلی به تو نزدیک است، ماه‌ها حس می‌کنی چیزی را گم کرده‌ای، تمام روز احساس می‌کنی جای چیزی در کنار تو خالی است. این یک روش دل‌خراش برای نشان دادن آن حس است. مرگ به تو یادآوری می‌کند ما در رؤیایی شناور بر فراز خلأ زندگی می‌کنیم. هر چه بیشتر شاهد مرگ آدم‌های اطراف خود باشی، کل تجربه هستی برای تو بیشتر شبیه یک رؤیا می‌شود.»

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

There are no comments yet

× You need to log in to enter the discussion