دنیاخمامی: گفتوگو با بازیگری که اهل مطالعه است و دایرهای غنی از کلمات دارد، برای یک روزنامهنگار کار بسیار لذتبخشی خواهد بود، چراکه میتواند با عمق بیشتری با هنرمند مقابلش گفتوگو کند و چه چیز بهتر از یک بحث عمیق و دلچسب که در ویراستاری هم روزنامهنگار را با روند سهلتری مواجه میکند. علیرضا کمالی یکی از آن بازیگرانی است که برای خودش جهانی دارد و حساسیت ویژهای در ایفا کردن نقشهای کوتاه و بلند! به بهانه پخش سریال «وارش» و همزمانی آن با اکران «سمفونی نهم» و قبلتر فیلم «شاهکش» با این بازیگر به گفتوگو نشستیم و موضوع صحبتمان درباره تاثیرگذاری بعضی نقشهای کوتاه در کلیت یک فیلم، شخصیت بیرونی بازیگر و میزان فعالیت اجتماعی او و دستاورد بازیگر از نقش و… بود که در ادامه آن را به تفصیل میخوانید.
اینطور که ما از رصد کردن شما فهمیدیم، نقشهایی تاریخی که صرفا به لباس و گریم منتهی شوند، خیلی موردپسندتان نیستند. چطور درباره نقش برای ورود به پروژه «سمفونی نهم» توجیه شدید و با محمدرضا هنرمند گفتوگو کردید ؟
وجوه مشترک در نگاه هر دو ما به این نقش خیلی زیاد بوده است، گپوگفت طولانی خاصی با او نداشتم؛ به من گفتند کوروش را چطور میبینی من هم گفتم او را یا یک عارف پادشاه یا یک پادشاه عارف میبینم؛ باقی ماجرا هم مندرجات تاریخی بود که به آنها رجوع کردیم.
آیا شما هم طبق نگاه اسطورهای عوام به این شخصیت، دوست داشتید از او یک اسطوره بسازید؟
هم از نظر من و هم از نظر محمدرضا هنرمند، کوروش کبیر یک پادشاه عارف یا عارف پادشاه بود که در کنار قدرت و شکوه، خصلتهای فردی متمایزی هم داشت. در طول تاریخ پادشاهان زیادی بودهاند اما چگونه پادشاهی کردن آنهاست که باعث تمایزشان و یادکردن از آنها به نیکی یا بدی شده است.
خیلی زیاد. این اتفاق نتیجه زحمات همه دوستان بود، نمیگویم من کار خاصی کردم اما تمام تلاشم را کردم که نتیجه به نظر محمدرضا هنرمند نزدیک باشد. چون این نقش معمولی نیست، بالطبع انگیزه زیادی داشتم که ببینم این تلاش به کجا رسیده است. چون این اتفاق برای اولین بار است که میافتد و یک عقبه ذهنی و تاریخی برای تماشاگر وجود دارد، باید تلاش میکردم که از شأن این شخصیت در ذهن مخاطب کم نشود.
برداشتها را به خاطر ندارم اما وقتی قرار است به عنوان بازیگر نقشی را ایفا کنید، باید ابتدا خودتان آن را درک کنید و از لحاظ بازیگری برای شما گره کوری نداشته باشد و لایههای درونی آن شخصیت را بفهمید؛ هرچند که درباره کوروش کبیر این موضوع غیرقابلدسترس بود و هیچ چیز از او جز سنگنگاره و تفسیر مورخان یونانی به عنوان منبع قابل رجوع وجود نداشت.
خیر چون اصولا تاریخ را یا شکستخوردگان مینویسند یا فاتحین؛ یا براساس حب نوشته میشود یا بر پایه بغض. اما برای اینکه به یک نتیجه متعادل برسی، باید هم خوب را بخوانی هم بد را. در مجموع در کارنامه کوروش کبیر موافقین و مخالفین بر نقاطی اشتراک نظر دارند و همان اشتراک نظر در واقع این شخصیت را درخشان میکند. بهطور کلی کفه مثبتبودن این شخصیت به غایت سنگینتر است.
اگر کسی بخواهد چنین شخصیتی را زیر سوال ببرد، در واقع خودش را زیر سوال برده است. وقتی خورشید در آسمان درخشان است و من آن را کتمان کنم، عقلانیت و منطق خودم را زیر سوال میبرم نه اینکه بتوانم به خورشید خدشهای وارد کنم. ممکن است کسی علیه کوروش فیلم بسازد اما این حکایت همان آدمی است که خورشید درخشان را میبیند و رو برمیگرداند و آن را کتمان میکند.
یقینا به اقتضای نقش آن را تغییر میدهم. مثلا اگر قرار است نقش آدم لطیف و نحیف را بازی کنم، پرداختن به جسم خیلی به کار نمیآید، بنابراین همگام با انتخابها متفاوت عمل میکنم و دقت میکنم نقش از من چه میخواهد و خودم را برایش آماده میکنم. بعضی از نقشها هستند که نیاز به مطالعات بسیار زیادی دارند، گاه باید برای نقشی به شدت توان جسمی را افزایش بدهی، نقشی هم هست که لازم است برای آن سوارکار قهاری شوی یا موتور سوار خوبی باشی و … . اما درمجموع پیچیدگیهای یک نقش است که یک بازیگر را در طول حیات کاریاش توانمند میکند و همین است که بازیگری یکی از مشاغل سخت جهان محسوب میشود. لازمه بازیگری این است که همه فنون را نه به حد اعلا، ولی اندکی دانست. من هم تلاش میکنم در زمانهایی که کمکار یا بیکار هستم، مطالعهام را گستردهتر کنم.
من عموما مطالعه فرامتنی دارم و گواه کلامم کارگردانانی هستند که با آنها کار کرده ام.
این سختی زیاد برای من که عاشق کارم هستم یک لذتِ سخت محسوب میشود . در هر شغلی باید سعی کرد بهترین بود. پدرم همیشه میگفت که اگر روزی یک نانوا هم شدی سعی کن نان خوب دست مردم بدهی. بنابراین در هر حرفهای که باشم تلاش میکنم کمفروشی نکنم. این کار در بازیگری سختتر است چون با هر نقش، فقط یک بار شانس دارم یک شخصیتی را تجربه کنم و باید بیشترین استفاده و بهره را از این فرصت برای درخشش در آن کاراکتر ببرم.
بله
من قرار بود نقش دیگری را در این فیلم بازی کنم، اما کار با فیلمبرداری سریال «گرگ و میش» همزمان شد. هر دو گروه تلاش کردند هماهنگی برای حضور من صورت بگیرد، اما نشد و آن نقش منتفی شد و در نهایت وحید امیرخانی از من خواست در این فیلم بازی کنم تا به یادگار در آن باقی بماند. ضمن این که من از آن نقش ناراضی نیستم و به نظرم یک خطی نقش هم بسیار جذاب است: آدمی که در پیدا کردن جنازه در برف تخصص دارد. «شاهکش» فیلمی نیست که کامل ساخته شده باشد و بتوانیم آن را کامل نقد کنیم. اتفاقات و حواشی پیش آمده نمیتواند بر مخاطب تاثیر بگذارد اما روی عوامل موثر است. نقد به فیلم وارد است اما اینکه بگوییم چرا این نقش را بازی کردم صحیح نیست چون چرایی برای بازیگر وجود ندارد. «شاهکش» به عنوان یک فیلم بسته کاملی بود و همه گروه هم در تولید متحمل سختی شدند. قرار بود فیلمی درجه یک ساخته شود ولی تصاویر نشان میدهد که در آن سلیقه همراه شده است. به هر حال باید این را درنظر گرفت و دید که کارگردان و تهیهکننده این کار چه شرایطی برای ساخت این فیلم داشتهاند.
حقیقتا این موضوع برای من مهم نیست. من سالهاست آیینه بغلهایم را شکستهام و کاری به این ندارم که چه کسی از من جلو زده است. من خودم را در این رقابت نینداختم و اعتقادی به آن هم ندارم. سر جای خودم هستم؛ اگر امروز اینجا قرار دارم حتما قسمت بوده و من هم تلاش کردم تا به آن برسم.
این را نمیدانم اما من به خاطر سینما و نقش، عزیزانم را زیر پا نمیگذارم و اگر قرار باشد بین یک موفقیت خوب و درخشان و خانوادهام یکی را انتخاب کنم، حتما خانواده را انتخاب میکنم و زندگیام را از هم نمیپاشم. من دیوانه نیستم که «زندگی» نکنم؛ به قطعه هنرمندان که میروید نامهای درخشانی میبینید که مردم مشتاق دیدار آنها بودهاند و حضورشان در یک فیلم اعتبار آن اثر بوده است، اما میبینی آدمهایی که مشتاق آنها بودهاند، روی مزارشان پا میگذارند و دنبال هنرمند ستاره تازه در گذشته میگردند؛ با اینکه زیر پایشان یک ستاره آرمیده است. بنابراین شیفتگی نسبت به این مسائل عبث و بیهوده و تمامشدنی است.
رقابت برای جشنواره است که خیلی هم زیبا است، اما اگر به مالیخولیا و حسادت و در نهایت خورهای تبدیل شود که روح و جان آدم از بین میرود، مذموم و بد است. سیاستگذاری سینما غلط است و درست زمانی که یک بازیگر به پختگی میرسد، زمان بازنشستگی اوست و ادامه کار برای کسی که سن جاافتادگی اش سخت است.
من یا نقشی را میپذیرم یا نمیپذیرم، اما بعد از پذیرفتن دیگر نمیگویم چه چیزی اضافه یا کم شود. من چانه میزنم اما این که با کارگردان حرف بزنم تا پرداختی روی نقش صورت بگیرد فاقد صداقت است. این که نقش کوتاهی را به خاطر رابطه انتخاب کنم، با این امید که آن را پرداخت کنم هرگز اتفاق نمیافتد.
یک بازیگر مثل همه آدمها از یک سری حقوق انسانی برخوردار است، نه فقط بازیگر حتی سیاستمدارانی که مردم آنها را می شناسند هم این حقوق را دارند. این که فرد بترسد و حرفش را نزند، شایسته یا خوشایند نیست اما اگر قرار است ابراز نظر کند، باید همه جوانب را در نظر بگیرد و احساسی یا بی دلیل صحبت نکند. حقیقت این است که همیشه وصلهای به ما میزنند که «یک بازیگر الگوی جامعه است» اما چه کسی گفته یک بازیگر الگوی جامعه است؟
رسانه اشتباه کرده است. انسان جمع اضداد است و من هم همانطور که محاسنی دارم، معایبی هم دارم و با این کار فقط وظیفه اشتباهی را به دوش میکشم. برچسب زدن به افراد غلط است. این دیدگاه باعث میشود من نوعی حرف نزنم، چون انسانم و ممکن است از شرایطی عصبانی و ناراحت باشم و حق اعتراض دارم. این تعریف اشتباهی است که نیاز به تصحیح اساسی دارد.