کارگردان جوان «ملاقات خصوصی» از چالشهای یک سال اخیر برای یاخت این فیلم میگوید.
گلایههای امید شمس از اتفاقات بعد از ساخت اولین فیلم بلندش بعد از اکران ملاقات خصوصی هم ادامه دارد. کارگردان ۳۱ سالهای که سال گذشته یکی از مهمترین فیلمهای جشنواره را کارگردانی کرد و این روزها فیلمش به نسبت دیگر فیلمهای اکران شده، شرایط خوبی را در گیشه پشت سر میگذارد. حواشی ملاقات خصوصی از سیمرغ مردمی جشنواره سال گذشته آغاز شد و با توقیف چند ماههاش باعث شد تا فیلم بعد از حدود یک سال به سینماها بیاید. سعی کردیم با او از ابتدا کمی درباره اتفاقات خارج از فیلم گپ بزنیم و کمی هم داستان پرالتهاب ملاقات خصوصی را به چالش بکشیم.
توقیف«ملاقات خصوصی» صحت دارد؟ علت این توقیف، حواشی جشنواره سال گذشته بود یا موضوع فیلم؟
فیلم تقریبا تا شهریور کاملا توقیف بود. و علتش هم خود فیلم بود. خبر رسیده بود که در جشنواره فجر، در خیلی از رشتهها نامزد هستیم و حتی سیمرغ هم گرفتیم. پیچیدن این اخبار و ساخته شدن یک سری حواشی باعث شد هم سیمرغها حذف شود و هم فیلم کنار گذاشته شود.
فیلم به درخواست تهیهکننده کنار گذاشته شد؟
از نظر داوری و اهمیت دادن به فیلم کنار گذاشته شد. صرف حضور منظورم نبود. روز آخر ما به صورت ظاهری کنار کشیدیم. عملا کار بیارزش شده بود.
پس خروج شما از جشنواره سال گذشته، فقط به دلیل حذف سیمرغ مردمی نبوده و شما احساس کردید آنقدری که باید و شاید بین سیمرغها به شما اهمیت داده نشده است.
ببینید پارسال همین موقع که بلیطها پیش فروش شد، همان ساعت اول کل بلیطها فروخته شد و حواشی از همان موقع شروع شد. یکی از تهیهکنندگان فیلمها مصاحبه کردند و گفتند که امکان ندارد یک فیلم اولی به این شکل فروش برود. این مصاحبه در اینترنت هست. ما از همان روز اول با اختلاف از همه فیلمها، هم در مخاطب و هم در آرا، اول بودیم. در کل ده روز همینطور بود. بعدش ایشان شروع کردند به مصاحبه. چون آقازاده هم بودند، خیلی از ارگانها و افراد را علیه فیلم تحریک کردند تا بلکه کسی اعتراض کند و از او حمایت کند. در نتیجه آنقدر حاشیه درست شد که حتی جناب نقاشزاده وسط جشنواره به ما گفتند که نگران نباشید. روز آخر که همهجا اعلام کردند سیمرغ مردمی به ملاقات خصوصی رسید و درگیری تمام شد، غروب اعلام کردند که سیمرغ حذف شد.
شما معتقد هستید که در آرای مردمی سال گذشته تقلب نشده؟
خودشان به ما گفته بودند که نگران نباشید؛ اصلا امکان تقلب وجود ندارد. در نهایت هم گفتند به دلیل حاشیهای که به وجود آمده است، مجبوریم که این کار را بکنیم. امسال هم که از ابتدا گفتند سیمرغ مردم حذف شده.نمیدانم دلیلشان برای این کار چیست. به نظر میرسد خیلی به دنبال حل مشکل نیستند؛ بیشتر مشغول پاک کردن صورت مسئله هستند.
به سراغ خود فیلم امکانش هست که فیلم به دلیل کدام بخش و توسط چه ارگانی توقیف شد؟
ارگانهای مختلفی نامه زده بودند. مثلا سازمان زندانها؛ با اینکه ما پروانه ساخت داشتیم و در دولت قبل هم موافقت کردند و هم امکانات دادند. اما رئیس سازمان گفتند که باید توقیف شود چراکه فیلم خلاف در زندان را نشان میدهد. یکی از بخشهای قوه قضائیه خیلی با فیلم موافق بودند ولی چندتا از بخشهای آن، مخالف سرسخت فیلم بودند و درخواست توقیف داشتند.
جاهای دیگری هم بودند که حتی نمیتوان اسمشان را ارگان گذاشت. از گروههای تندرو بودند و نامه زده بودند که فیلم اروتیک است و کلا باید توقیف شود. در هر صورت، تعداد زیادی نامه توقیف خورده بود. همه این بحثها هم از جشنواره کلید خورده بود و حواشی که آن تهیه کننده ساخت. همه اینها دست به دست هم داده بود که فیلم را کنار بگذارند و حتی به آن، اهمیتی هم ندهند.
این خبر که «سازمان مبارزه با مواد مخدر» از شما تقدیر کرده هم صحت نداشت؟
خیر، بخش فرهنگی قوه قضائیه از ما تقدیر کرد و بعد هم وزارت ارشاد. درواقع بخش فرهنگی قوه قضائیه خیلی موافق فیلم بودند ولی سایر بخشهایش کاملا مخالف بودند. یعنی در خود قوه قضائیه هم این اختلاف وجود داشت و متاسفانه زور بخش فرهنگی به سایر بخشها نرسید و این ماجرا چندین ماه طول کشید. ما در طول این چند ماه باید با همه این دستگاهها صحبت میکردیم و به یک تعاملی میرسیدیم.
به سراغ خود فیلم برویم. قصه اولین ساخته شما چقدر با تجربیات شخصی شما هماهنگ بود؟
خیلی! آنجا محلهای است که من در آن بزرگ شدهام و شناخت کافی از آن فضا دارم. بسیاری از دوستان من در همان جا هستند. در آن محل، اکثر افراد خلافکار هستند. من هم این محل و فضا را میشناختم و هم فیلمنامه را با افرادی که تجربه زندان داشتند، پیش میبردم. ایده اصلی وقتی به ذهنم رسید که سال ۹۶، مشغول ساخت یک مستند در زندان بودم. در نتیجه هم منطبق بر واقعیت است و هم تجربه زیسته.
اینکه «ملاقات خصوصی» با کارهای هومن سیدی یا سعید روستایی مقایسه شود، برایتان خوشایند است؟ اصلا قبل از ساخت فیلم به این مسئله فکر کردهاید؟
اساسا این حرف، حرفهای نیست. هرکسی میتواند نگاه خودش را به یک طبقه اجتماعی داشته باشد و برایشان فیلم بسازد. چه طبقه ثروتمند باشد، چه متوسط و چه فقیر. پس ربطی ندارد که بگوییم فیلم شبیه کار فلانی هست یا نیست. اتفاقا خیلی از منتقدان و حتی مخاطبها گفتهاند که نسبت به فیلمهایی که با موضوع جنوب شهر ساخته شده است، نگاه این فیلم متفاوت است. اسامی که گفتید، فیلمسازهایی هستند که در جنوب شهر کار کردهاند و به نظر من، هرکدام نگاه خودشان را دارند. اینکه صرفا برای این طبقه فیلم ساخته باشند، دلیل نمیشود که کارهایشان شبیه هم باشد.
بعد از موفقیت اصغر فرهادی در سینمای ایران، گفته میشد که ساخت فیلم از طبقه متوسط، به نوعی مد شده است. اما در چندسال اخیر میبینیم که انگار یک جابهجایی رخ داده و از طبقه متوسط، به طبقه ضعیف و کمبرخوردار و حاشیه شهر رسیدهایم. به نظر شما چقدر میتوانیم این فیلم را در این جریان تحلیل کنیم؟
ببینید، اصولا هرکسی درباره هرجایی که در آن زیست کرده و تجربیاتی که دارد، فیلم میسازد. من هم اینجوری هستم. کاری ندارم که الان چه جریانی حاکم است و بعدا در فیلمسازی چه جریانی حاکم میشود. من در این فضا بزرگ شدم و تمام تجربیات و خاطرات و زندگیام، از این فضا است. اگر این فضا را تجربه نکرده بودم و بچه آن محله نبودم، میشد گفت که میخواهم روی یک موجی سوار شوم. ولی من درباره خودم میتوانم نظر دهم که هم در آنجا بزرگ شدهام و زندگی کردهام و هم هنوز خانوادهام در همانجا زندگی میکنند. در نتیجه ایدههایم هم در حول همین محور شکل میگیرد.
البته خواسته و ناخواسته شباهتهایی بین آثار وجود دارد. از فضای کلی قصه تا شخصیت مشابه پریناز ایزدیار در دو فیلم «ملاقات خصوصی» و «ابد و یک روز»
من اکثر نظرات و دیدگاهها مخاطبان را دیدهام و این شائبه اصلا وجود ندارد یا نهایتا ۵ درصد این حرف را زده باشند. هرکسی فیلم را دیده باشد، متوجه میشود که شخصیت پروانه با سمیه در ابد و یک روز زمین تا آسمان تفاوت دارد. خود سعید روستایی هم که بعد از این فیلم با او دوست شدم، میگوید که خیلی فرق دارند. سمیه شخصیتی است که از نظر تصمیمگیری خیلی ضعیف است و خانواده به او غالب است. درست است که حمایتگر خانواده است و به آنها کمک میکند وی کاملا براساس منفعت خانواده تصمیم میگیرد. تقریبا شخصیت رنجور و ضعیفی است. درصورتی که پروانه یک شخصیت کاملا کنشگر و قوی و مغروری است که خودش تصمیم میگیرد و حتی خطر میکند. روحیه و کنشهای پروانه و سمیه خیلی با یکدیگر متفاوت است و این مسئله کاملا مشهود است.
با توجه به سایر فیلمهای جشنواره سال قبل و حتی اکران فعلی «ملاقات خصوصی» اثری طولانی محسوب میشود که بیش از صد و بیست دقیقه است. کوتاهتر شدن فیلم و گذر از سرنوشت قصههای فرعی به فیلم کمک نمیکرد؟
ادعای من این است که پلانی در فیلم وجود ندارد که اگر حذف شود، فیلم دچار ضعف نشود. حتی یک خط و یک دیالوگ هم وجود ندارد که حذف شدنش به فیلم ضربه نزند. به علاوه اینکه تا به حال ندیدم که کسی از مخاطبان فیلم بگوید که فیلم طولانی و خستهکننده است. فقط دو سه نفر که حتی نمیشود اسمشان را منتقد گذاشت، این حرف را زدهاند. آنها هم براساس یک الگو مسخره این حرف را میزنند که لزوما فیلم باید نود دقیقه باشد و بیشتر از آن نمیشود. این یک الگو شابلونی کلاسیک است که فقط برای ایران صدق میکند. آن هم صرفا به دلیل اینکه سانسهای سینمای ایران، نود دقیقهای عوض میشود. اگر قبل از اکران بود، میگفتم که نمیدانم و نظری نمیدهم و تصمیمگیری را به عهده مخاطب میگذاشتم. ولی الان در نظرات مخاطبان این را ندیدهام. همین الان هم میتوانید یک نظرسنجی بگذارید و ببینید به نظر مخاطبان فیلم، طولانی و خستهکننده بوده است یا خیر.
پایان خوشی که برای شخصیتها رخ میدهد هدفدار است؟
من آگاهانه فیلمنامه نوشتم و ساختهام. هیچ کس به من پایان خوش را تحمیل نکرده. ژانر فیلمنامه، یک ملودرام عاشقانه است. و هر فیلمنامه نویسی میداند که فیلم، یک مضمون و یک ناظر دارد. و زمانی که ایدهی ناظر من مشخص باشد، که عشق نجات دهنده است، و عشق، میتواند در سخت ترین و تلخترین لحظات حتی در زندان شکل بگیرد، فقط یک پایان میتواند داشته باشد و آن هم زندان است. فقط یک پایان. اگر در دریا تمام بشود، اصلا یک فیلم دیگری است. این فیلم یک پایان دارد و آن هم همین بود که هست.
در پایانبندی فیلم، به بازخورد جشنوارههای خارجی فکر کرده بودید؟ چون برخیها معتقد هستند که پایانهای شیرین نظر داوران خارجی را جلب نمیکند.
کلا اینجوری هست و جشنوارههای خارجی تلخی و پایانهای تکاندهنده را بیشتر میپسندند؛ به خصوص در فضای ایران. حتی برای جشنوارههای خارجی نظرسنجی هم کرده بودم، خیلیها توصیه میکردند که در پایان، فرهاد برنگردد. اما به نظر من در تمام فیلم عاشقانه بودن قصه جاری است. البته که پایان فیلم به نظرم خیلی هم خوش نیست. عشق کورسوی امیدی در پایان فیلم است. اما میفهمم که این مدل را در جشنوارههای خارجی کمتر تحویل میگیرند.البته دوست داریم که کار را به جشنوارههای خارجی بفرستیم ولی فیلم ساختن برای جشنواره، هدفمان نیست.
یک انتقادی که الان به فیلم وجود دارد این است که هوتن شکیبا، یعنی شخصیت فرهاد فیلم، چطور بعد از آن اتفاقات متحول میشود و برمیگردد؟
تحول زمانی در شخصیت فرد شکل میگیرد که ارزشگذاری منفی، به مثبت تبدیل میشود. این یعنی تحول. در این قصه ما فرهاد عاشقی را میبینیم، که در اوج هم دادگاه از عشق پروانه لبریز است. و تصمیم میگیرد حقیقت را بگوید و آزاد میشود. اما تصمیماش پر از شک و تردید است. تصمیم او عوض میشود ولی تحولی شکل نمیگیرد. ما میدانیم که او دائما با خودش خودخوری میکند. ما میبینیم از زمانی که از زندان آزاد میشود خودش را جلوی آینه نگاه میکند و پروانه را میبیند. تار و پود زندگیاش و همهی وجودش پروانه است. نمیتواند پروانه را رها کند. اصلا نمیتواند او را از ذهناش بیرون کند. این چه تحولی است؟ تحول در طول قصه شکل گرفته است. ما در طول قصه نشان میدهیم که فرهاد چطور کمکم درگیر پروانه شده. اینجا دیگر تحولی شکل نمیگیرد. او برمیگردد و میبیند دیگر نمیتواند بدون پروانه زندگی کند. اینکه خیلی محکم بایستد و بگوید نه و آزاد شود و بعدش عوض شود، تحول است. ما تحولی در فصل پایانی نداریم. در واقع فرهاد بین یک برزخ گیر کرده است. از اول تمام ذهنش و هدفش آزادی است. در آن نقطه که اوج کشمکش درونی اوست، آزادی را انتخاب میکند. ولی عشقش را رها نمیکند و دوباره به آن برمیگردد. به این تحول نمیگویند. تحول فرهاد خیلی زودتر اتفاق افتاده است.
چند المان دراماتیک در فیلم داریم مثل شیشه. چه شیشهای که بین پروانه و فرهاد در زندان است و چه شیشهای که در مغازه عطاری بین پروانه و شخصیتهای دیگر وجود دارد. یا حتی گلخانه و گلها و عطاری که پروانه انجام میدهد. به نظر میرسد در کارگردانی خیلی دقیق به این مسائل پرداخته شده است.
بله، حداقلاش این است که به همهشان فکر شده است و روی همه اینها کار شده است. حتی در سکانس ابتدایی فیلم فضا به نحوی است که انگار پروانه پشت آن شیشه، حبس شده است. اینها المانها و نشانهگذاریهایی است که بخشی از آنها بصری است و بخشی، محتوایی. خیلی به اینها فکر شده است. البته این قبیل نشانهها در فیلم زیاد است. ممکن است حتی آن طوری که من فکر میکردهام، درنیامده باشد. ولی همیشه از این جزئیات زیاد در فیلمنامه قرار میدهم.
مناسباتی که برای زندان تعریف شده است، خیلی ما را یاد فیلمهای خارجی میاندازد. گروههای خلافکاری که باهم درگیرند و هرکدام یک سردستهای دارند. به نظرتان واقعا این کلیشه وجود دارد یا اگر ندارد، چرا به سراغ شکستن آن نرفتید؟
من یک مستند ساختم و این عین واقعیت است. من به دلیل محدودیتهایی که وجود دارد، خیلی چیزها را نشان ندادم ولی در زندان شرایط کاملا به همین شکل است. وکیل بند همچین قدرتی دارد. باندهایی هستند که همچین کارهایی میکنند. من خط به خط فیلمنامه را با چندین نفر زندانی چک کردهام. همهشان فیلمنامه را خواندهاند تا هرکدام بگویند کجایش مشکل دارد. خیلی افراد زندانی بودند که آمدند و فیلم را دیدند و برایشان کاملا باورپذیر بوده است. زیرا براساس جزئیات کار کردهام. البته برای این مسئله کار کردن، کلا سخت است. زیرا که نشان دادن خلاف در سینما ایران کار نشده است.
در مدل روایت کردن، از فیلم خارجی الهام نگرفتید؟
من فیلم «یک پیامبر» را خیلی دوست داشتم و شاید قرابتهایی هم بین «ملاقات خصوصی» و این فیلم باشد چون طبیعی است انسان از فیلمی که دوستش دارد، الهام بگیرد.
به سراغ بازیگرها هم برویم. هوتن شکیبا و پریناز ایزدیار اولین انتخاب شما برای این زوج بودند ؟
پریناز ایزدیار اولین انتخابمان بود ولی برای طرف مقابل، ابتدا با پارسا پیروزفر صحبت کردیم ولی شرایط به نحوی بود که موقعیتش فراهم نشد. انتخاب دوممان، هوتن شکیبا بود.
در ترکیب بازیگرها، ایمان شمس برادر شماست. در انتخاب او تردیدی نداشتید و میخواستید حتما برادرتان بازی کند؟
نه اصلا. شخصیت برادرم در فیلم، تقریبا واقعی است البته نه به این شدت. او قهرمان مردان آهنین بود که به دلیل تعطیل شدن این برنامه و اینکه ورزشکاران تا مدتها تحویل گرفته نشدند، سرخورده شد و به مسیر خلاف کشیده شد. البته خیلی از این افراد دچار این مسئله شدند. این نمونهایست که من با او زندگی کردهام. من این کاراکتر را در فیلم نوشته بودم و بخشی از محتوا فیلم است. افرادی که جایگاهی دارند و نمیتوانند در این جایگاه ادامه دهند، ممکن است به راههای خلاف برسند. فرهاد استاد دانشگاه است و این جایگاه کمی در جامعه ما نیست؛ ولی این فرد مجبور میشود دزدی کند و به زندان بیوفتد. یا پروانه که میخواسته پزشک شود و در نهایت به اینجا رسیده و مجبور شده عشق را به این نحو تجربه کند و به این مسیر رسیده است. این محتوا فیلم است و شخصیت پردازی برای برادرم هم همین است که یک ورزشکار به اینجا رسیده باشد. من با این هیکل بازیگری پیدا نکردم و چون شخصیت به برادرم نزدیک بود، از ایشان استفاده کردم.
سیاوش چراغیپور، پدر پروانه، انتخاب پرریسکی نبود؟ به نظر میرسید که این فرد برای این منطقه نیست.
این حرف شما به خاطر تصویر کلیشهای از فیلمهای جنوب شهری است که دیدهایم. توقع داریم همه افرادی که میبینیم، همه کثیف و کریه باشند و از فضای جامعه عقب مانده باشند. درصورتی که اگر واقعی به جنوب شهر برویم، خیلی از افراد را میبینیم که تفاوتشان با بالاشهریها مشخص نیست. نباید انقدر تک بعدی و تیپیکال به این شخصیتها نگاه کنیم. من در آنجا بزرگ شدم. نمونههای زیادی از این افراد در این مناطق وجود داشتند. انتخاب بازیگرانی که به آن فضا نخورند، کلیشهای بود که میخواستم آن را بشکنم. البته اینکه میگویم به آنجا نخورد، منظورم نخوردن سینمایی است وگرنه در واقعیت اصلا اینجور نیست که افراد تیپیکال باشند.
در شخصیت پردازی ایرج این است که ساده باشد. یعنی اگر به او بگویند بیا برویم سمت خلاف، برود و اگر هم بگویند بیا برویم هیئت هم برود.
باکس:
شما نزدیک دهه هفتاد هستید دیگه. ما دو کارگردان هفتادی داشتیم. یکی کاظم دانشی بود که خود هفتاد است و شما هم شصت و نه هستید و به عنوان جوانترین فیلمسازان دوره گذشته جشنواره شناخته میشوید. کلا این فضای جشنواره فجر چقدر در دیده شدن فیلم و کسب موفقیت یک فیلم موثر است؟
واقعیتش این است که برای من برعکس عمل کرد. یعنی ظلمی که جشنواره فجر به من کرد و همه اینها را پشت هم قرار داد، هیچ کجای دیگر نکرد. من یک فیلم اولی هستم و میتوانست برایش خیلی اتفاقهای خوب بیافتد و فیلمساز دیده شود. ما یک جشنواره بیشتر نداریم و فجر است. اما برای من فجر پارسال به شکل ظالمانهای رقم خورد. هرکس دیگری بود حتی ممکن بود خودکشی کند و یا از شدت سرخوردگی، کار را رها کند. من هیچ وقت این ستم جشنواره را فراموش نمیکنم. کجا در این چهل سال سیمرغ مردمی را حذف کردهاند و هیچ توضیحی ندادهاند؟ واقعا از کسانی که در این مسئله دخیل بودند، نمیگذرم. ظلمی است که زخمش هنوز باقی مانده است؛ هنوز روح و روان من درگیرش است و روی کارهای بعدیام تاثیرش را میگذارد.
البته تقریبا میتوان گفت که اکران موفقی را پشت سر گذاشتید.
در این شرایط موفق است ولی اگر این فیلم در شرایط عادی اکران میشد، باز هم همینطور بود؟ ده برابر میشد. حتی تبلیغات هم نداریم. خیلی از مردم حتی نمیدانند که فیلم اکران شده است. در شرایطی که سینما تحریم شده است، بالاخره یک تکانی به گیشه داده است و افراد میآیند فیلم ببینند ولی با شرایط عادی قابل مقایسه نیست.
به جز مسئله شخصی که برای شما پیش آمد، چه انتقادی به مدل سیاستگذاری جشنوراه فجر دارید؟
من فکر میکنم که خیلی جشنوراه سیاستزدهایست. یعنی جشنواره به حقی نیست. اگر به حق بود، اصلا به این مسائل کاری نداشت. حداقل تاثیری است که روی من گذاشته است. من میتوانم جشنواره فجر را سراپا نقد کنم.
ببینید؛ جشنوارهی فجر، با خواستگاهی که دارد، باید به جوانها پر و بال بدهد، انگیزه بدهد، حمایت کند، مخصوصا منی که بدون هیچ حمایت و پشتیبانی آمدهام. هیچ کس من را حمایت نکرد. هیچ کس پشت من در نیامد. بعد از اتفاقات تلخ گذشته هیچ دلجویی از من نشد. همه جور تهمت و تهدیدی مثل تقلب و… به من زدند. در صورتی که برای فیلم من، در سالن جا نبود. یک ساعت طول کشید تا بلیطها فروش رفت. حتی در رکود الان که هیچ کس سینما نمیرود، برای ملاقات صف بستهاند. این عدم حمایت و توجه، این منظور را میرساند که مسئولینی که در اینجا هستند، به فکر خودشان هستند. هیچ دغدغه و قصدی برای حمایت و دلجویی از جوانها ندارند. من خودم را نمیگویم ولی خیلیها مثل من هستند. بحث شخصی هم نیست. بحث هنر ایران و کشور است. بحث تاثیرگذاری است. همه اینها در واقع ساز و کاری است که به نظر من مریض است. یعنی واقعا مریض است.
There are no comments yet