فیلم «جنایتهای آینده» دارای کنایههای شدید و اعتراضی نسبت به شیوه زیست انسان روی کره زمین است و پرداختن به مفهوم پلاستیک خواری در فیلم امری مهم بر خود اثر است.
اهمیت و اتصال مبنایی میان شیوه روایتگری و بدن انسان، همیشه محور اساسی آثار دیوید کراننبرگ بوده است. این قاعده در اثر متأخر او یعنی «جنایتهای آینده» هم جاری است. کراننبرگ از بیان عریان و بعضاً خشن رفتارهای خشونتآمیز بدنی ابایی ندارد. اما نکته آنجاست که او این خشونتها و دردها را به شکلی اغراقشده و پر تب و تاب به نمایش نمیگذارد. در واقع او به میزان خشونت خالص و بیادای موجود در وضعیت خشونتآمیز و دردناک اکتفا میکند. چرا؟ به این دلیل مشخص که او بنا ندارد بر لایه رویی خشونت توقف کند. بلکه مراد اصلی او عبور از مرحله اولیه و بیرونی خشونت یا جنایت یا درد و حرکت به سمت درونیات و تفکرات و ذهنیتهایی است که شیوه مواجهه با جنایت و خشونت را ترسیم میکند. او به خوبی بر بیان بصری و محتوایی مضامین مدنظرش در قالبی داستانی، مسلط است. همین ویژگی باعث میشود تا شخصیتها و موقعیتهای داستانی در جهان اثر او بعد از دقایق ابتدایی و پشت سر گذاشتن هیجان و شک اولیه در مخاطب، برای بیننده قابل لمس شود و منطق کلی حاکم بر داستان و روایت تصویری برای مخاطب قابل درک و همراهی گردد.
در شکلی سطحی و فرمگرایانه باید او را یکی از مطرحترین فیلمسازان علاقمند به سینمای «وحشت بدنی» (Body horror) تلقی کرد. نکته اما اینجاست که ویژگیهای کراننبرگ تنها محدود به این تقسیمبندی شکلی نمیشود. درونمایه و زیر متن آثار کراننبرگ است که او را متمایز از سایر کسانی که در این زیر شاخه از گونه وحشت فیلمسازی میکنند، قرار میدهد. یعنی به شکلی جسورانهتر باید گفت قرار دادن کراننبرگ در زیر شاخه سینمای بادی هارور کوتهنظرانه است. چرا که ملاک و معیار کراننبرگ در خلق آثارش تنها پرداختن به ترس یا ایجاد سرگرمی خام و سطحی نیست. ترس و بدن در سینمای کراننبرگ دو مفهوم کلیدی برای سفر در جهان ذهنی بشر معاصر و فراتر از آن نگاهی عمیقتر به مفهوم بودن به مثابه جسم یا بودن به مثابه امری فراتر از جسم محسوب میشود. اگر سینمای کراننبرگ را در قامت سینمایی ببینیم که از خشونت عریان و بیان صریح شیوه ارتباط بدنی انسانها بهره میبرد تا مخاطب و هیجان بیشتر را به دست آورد، قطعاً به بیراهه رفتهایم.
البته نباید از نظر دور داشت که کراننبرگ به شکلی خودخواسته به ترسیم شکلی موقعیتها، شخصیتها و شیوههای تفکر تمایل دارد که بساط تفسیر و برداشتهای چند لایه را در آثارش گریزناپذیر میکند. اما در همین بین میتوان بر مبنای شاخصهها و مؤلفههای موجود در آثارش به مضمون و درون مایه آثارش پی برد بیآنکه نیاز باشد برداشتهای شخصی را از بیرون به فیلم پیوست کنیم.
ماجرای فیلم «جنایتهای آینده» همانطور که از نامش پیداست مرتبط است با خشونت و آینده. آیندهای پادآرمان شهر گونه، تاریک و سیاه که بر بستری از تغییر و تکامل فیزیکی انسان رقم خورده است. غیر از پوسته بیرونی انسانی، دیگر مؤلفهای که بتوان بر مبنای آن انسان را به شکل امروزیاش تعریف کرد، در کار نیست. حتی تعریف و شکل مفهوم لذت روحی و بدنی هم در جهان تازه ترسیم شده در فیلم، تغییر اساسی کرده است.
اصلیترین مؤلفه در جهان داستان این فیلم محور قرار گرفتن جسم انسانی برای تعریف و شکل دهی که کلیت مفهوم بودن است. در این فضا احساس درد و رنج در اثر تکامل و تغییرهایی که در ساختار عصبی و جسمی انسان رقم خورده است، از میان رفته و درد و رنج کشیدن به امری تزیینی و جذاب تبدیل شده است. چرا که معدود کسانی هستند که در خواب تجربه درد یا دست کم تخیلی محو از تجربه درد را درک میکنند. در کنار این جنسی از عضوزایی و تغییر در ساختار فیزیکی انسان به شکلی خودآگاه یا غیرخودآگاه رقم خورده است و این ویژگی به معیاری در جهت خلاقیت و زایش بدل شده است. این همه به این معناست که در جهان فیلم خشونتهای آینده با قطعیت بدن انسان محور تصمیمات، خلاقیتها، پیشرفتها و پسرفتها و حتی معیار خوبی و بدی است. در کنار اینکه با حذف عامل درد و رنج هر نوع تغییر و جراحی در بدن به عنوان تلاشی برای شناخت بهتر مسئله بودن و البته رسیدن به لذت است. پس باز هم بدن انسان محور رسیدن به آگاهی و لذت است.
مفهوم خلاقیت در جهان فیلم تازه کراننبرگ کاملاً جسمانیسازی شده است. شیوه همکاری ساول و کاپریس (لئا سیدو) نماینده نگاه تازه به هنر تجسمی و مفهومی و خلاقانه است. مفهوم زایش اثر هنری توسط هنرمند که این روزها بیشتر قالبی ذهنی دارد و در شکل برونریزیهای منجر به خلق اثری فیزیکال میشود، در این فیلم مبتنی بر زایش یک عضو در بدن و حرکتی خلاقانه به سمت تکامل و دگردیسی فیزیکال است که در بستری از جراحی و کالبد شکافی بروز پیدا میکند. در واقع مفهوم زایش امروزی به امری مطلقاً بدنی بدل شده و زایش اثر از درون هنرمند (روح و جهان خلاقه ذهنی) به زایش اثر از درون جسم هنرمند با کمک توانایی ذهنی آرتیست بدل شده است. به بیان بهتر تمام جهان هنرمند توانایی ذهنی و بدنی اوست و بهترین اثری که میتواند خلق کند، خلاقیت و زایش و تغییر در ساختار بدنی و حتی خلق یک عضو تازه در بدن است که در قالب جراحیهای قرون وسطایی در منظر عموم به جهان پا میگذارد. در واقع هنر در جهان این فیلم معطوف به توجه ویژه به شیوه تکامل و درگردیسی فیزیکی انسان است. در کنار اینکه حذف عامل درد و رنج فیزیکی بساط طراحی و بروز شاخه و شیوههای تازهای از هنر بدنمند را فراهم کرده است.
فیلم «جنایتهای آینده» کنایههای شدید و اعتراضی نسبت به شیوه زیست انسان روی کره زمین هم دارد. محور قرار دادن مفهوم پلاستیک و پلاستیکخواری در ترسیم اهداف جنبش زیرزمینی داستان به خودی خود بساط تحلیلهای بسیاری را فراهم میکند. از یک سو در جهانی که هر روز بیش از پیش در محاصره پلاستیکها قرار گرفته و حتی ریز پلاستیکها به بخش مهمی از رژیم غذایی روزمره انسان قرن بیست و یکمی بدل شده است، پرداختن به مفهوم پلاستیک خواری در فیلم امری مهم بر خود اثر است. جهان چنان پلاستیک زده شده است که انسانهای خو گرفته با پلاستیکها در مسیر تکاملشان به جای نابودی در اثر وجود پلاستیکها (بخوانید هر امر تهدید کننده بقای بشر) به سمت خوردن پلاستیک میروند.
نکته اینجاست که این مفهوم از دید کراننبرگ نگاهی تلخ را تداعی میکند که گویی راهی جز غرق شدن در پلاستیکها و تغییرات عمیق آب و هوایی وجود ندارد و در نهایت توقف تولید پلاستیکها نیست که ما را نجات میدهد، بلکه تکامل و سازشپذیری ساختار بدنی انسانهاست که در طول چند نسل خودشان را برای ادامه زندگی در جهانی پادآرمانشهری تکامل میبخشند و به تطبیق با شرایط موجود میرسند. در جهان این فیلم انسان به واسطه ویژگیهای شناخته شده امروزش تعریف نمیشود، بلکه انسان به عنوان یکی از موجودات حاضر روی کره زمین ترسیم شده که به فراخور تغییرات شیوه زیست، با حرکت تکاملیاش شرایط برای زنده ماندن و انطباق با وضعیت موجود را پیدا میکند.
تا جایی که امکان دارد مفهوم غدا خوردن، تنفس، شکل بدنی، زیبایی، و حتی عشقورزی کاملاً تغییر کند. شاید از دید انسان امروزی، چیزی که در آینده ایجاد میشود را نتوان انسان نامید. اما فیلم روی این تأکید دارد که چه دوست داشت باشیم و چه نداشته باشیم، فرآیند تکامل ما را در دراز مدت به آن سمت خواهد برد.
مفهوم آزادی و امر سیاسی هم در جهان این فیلم تغییر کرده و با محوریت بدن انسان تعریف میشود. تمام تلاش نیروهای حکومتی و امنیتی در جهان فیلم متمرکز بر آن است که شکل و سرعت فرایند تکامل در بدن انسانها به شکلی کنترل شده پیش برود و انحرافی از معیارهای مدنظر حاکمیت در مسیر تکامل رقم نخورد. از سوی دیگر مفهوم مبارزه و اصلاحات سیاسی مبتنی بر آزادی بروز هر نوع تغییر در ساختار بیرونی و درونی بدن انسان است و مهمترین نماد آن گروه زیر زمینی هستند که در اثر تغییراتی خودخواسته که در نسل بعد (کودک مقتول) به شکلی ژنتیکی بروز پیدا کرده است. تغییری که انسان را پلاستیکخوار کرده اما حاکمیت به دنبال حذف این جریان تندرو است.
در این شکل از ترسیم مفهوم مبارزه سیاسی و تلاش برای رسیدن به اراده آزاد است که ساول (ویگو مورتنسن) را از یک مأمور مخفی و نفوذی در خدمت سیستم به یک مبارز سیاسی تبدیل میکند. مبارزی که در اقدامی متهورانه هدف لنگ دوتریس (اسکات اسپیدمن) ترور شده و به قول ساول: «شهید» یا فدایی یا قربانی راه آزادی را دنبال میکند و اقدام به خوردن خوراکی با پایه پلاستیک تازه میکند. در واقع آزادی در جهان فیلم «جنایتهای آینده» مبتنی بر آزادی رفتار خودخواسته با بدن و باز نگه داشتن مسیر اراده بشری برای حرکت به سمت تغییر و تکامل بدنی است حتی اگر نتیجه چیزی باشد که دیگر نتوان با تعاریف رایج آن را انسان و جسم و روح انسانی نامید. در شکلی جسورانهتر باید گفت دیگر چیزی تحت عنوان روح انسانی و مرزهای اخلاقی و عرفی در کار نیست و هرچه هست اراده مبتنی برذهن و بدن بشر است.
منبع: فیلیموشات/ محمدرضا مقدسیان
انتهای پیام/
There are no comments yet