گرچه استقبال از سریال «سند من» زیاد است اما حاصل کار قابل مقایسه نیست با موجی که کامیکها به راه انداختند.
چقدر خوابها را جدی میگیرید؟ رؤیاهای شبانه برایتان معنای خاصی دارند یا صبح قبل از رسیدن به محل کار همهاش از یادتان رفته؟ خوابها نهتنها میتوانند درباره خود ما افشاگر ناگفتههای بسیار باشند، بلکه برای ذهنهای خلاق معدن بیپایان ایدههای ناب هستند، تا جاییکه خیلیها باور دارند بالاترین سطح از هنر میشود توانایی بازآفرینی رؤیاها در مدیومهای مختلف.
ناشناختهها زیادند، بیشتر از آنچه که فکرش را بکنید. در برابر رمز و راز واکنشها متفاوتاند، از تلاش برای کشف و فهم گرفته تا معنا تراشیدن و قصه بافتن. تقریباً بخش عمدهای از اسطورهها همینطوری شکل گرفتهاند؛ رسیدن به روایتی قابل درک از پدیدههایی که ظاهراً در زندگی روزمره آدمی تأثیر میگذاشتند اما معلوم نبود که چگونه. با گذر زمان و پیشرفت تمدن گرچه نقش خیالپردازی در روایتها ثابت شد، چنان در خلق و حفظ معناهای ثانویه موفق بودند که باقی ماندند و به باورهای بعدی شکل دادند.
برای مثال خواب را در نظر بگیرید. با اینکه هنوز فیلسوف، روانشناس و عصبشناس در کشف ساختار ذهن، ناخودآگاه و کارخانه رؤیاسازی به جواب قطعی نرسیدهاند، اهمیت و تأثیر شهودی رؤیا دیدن در تصمیمات ما قابلانکار نیست. حال تصور کنید که چنین پدیدهای چقدر جذابیت دارد برای قصهگویی. نیل گیمن نویسنده مشهور قبلاً رویش دست گذاشته و حاصل کارش بعد از سه دهه به سریالی تبدیل شده که در روزهای اخیر حسابی سروصدا بهراه انداخته: «سندمن» (با عنوان اصلی The Sandman).
داستان از این قرار است که به شیوه ربالنوعها در اساطیر یونانی، در دنیا مفاهیمی چون رؤیا، شهوت، مرگ، ویرانی و… موجودیتی انسانگونه دارند که بهشان میگویند اِندلِس. یکی از اندلسها مورفیوس یا دریم، ارباب قلمروی رؤیاهاست و کارش ساختن کابوس و رؤیا برای موجودات. قدرتهای مورفیوس در ابزارهایش جمع شده؛ یاقوت، کلاهخود و کیسه شن. وقتی مورفیوس در تعقیب یکی از کابوسهای سرکش به زمین میآید، توسط یک فرقه اسیر میشود و داراییهایش را از دست میدهد.
طی بیش از صد سال غیبت ارباب، قلمرو بههم میریزد و از بین رفتن رؤیاها جنگ و ویرانی را رواج میدهد. مورفیوس بالاخره خودش را نجات میدهد و برمیگردد اما برای نجات رویاها و انسانها کار سختی در پیش دارد. اول باید داراییهای گمشدهاش را پیدا کند و بعد کابوسهای فراری را به دام بیاندازد. نتیجه آغاز سفری دور و دراز است از زمین به جهنم و دیگر قلمروهای ناشناخته.
داستان گفتن درباره پدیدههایی که در قرن بیستمویک همه عدم مبنای علمی آنها را پذیرفتهاند، مسخره و سادهلوحانه یا شاید شگفتانگیز باشد. شگفتی از جایی میآید که مناسبات این دنیای خیالی جدید بهقدری قانعکننده و مؤثر از کار در بیاید که مخاطب پیوند خودش با دنیای واقعی را فراموش کند و در قصه غرق شود. کامیکهای «سندمن» نیل گیمن که اواخر دهه هشتاد انتشارش آغاز شد، چنین خاصیتی داشت و برای همین خیلیزود طرفدار پیدا کرد.
گیمن داستانش را در دنیایی تعریف میکند که هم دیگر ابرقهرمانان و عناصر خیالی کامیکهای دیسی حضور دارند و هم اساطیر و داستانهای جهان واقع درش حی و حاضرند. ضمناً حس طنز و ارجاعات روز هم از قلم نیفتاده. حالا سؤال اینجاست که اقتباس جدید نتفلیکس چه وضعی دارد؟ هرگونه جواب مطلق، چه منفی باشد و چه مثبت، شتابزده است.
از کیفیت متوسط تولید، دخل و تصرفهای ناگزیر در داستان و شخصیتها به دلیل کپیرایت (حق اقتباس خیلی از شخصیتها مانند جان کنستانتین همچنان در اختیار استودیوی وارنر است) و تحمیلهای جنسیتی و نژادی مد روز که بگذریم، مشکل اصلی برمیگردد به ادعا و رویکرد سازندگان سریال در بازآفرینی تمام و کمال کامیکها که باعث شده تا حاصل کار شبیه به فیلمهای ابرقهرمانی زک اسنایدر در پوسته گیر کند و بخش عمدهای از ایدهها به دلیل برداشتهای سطحی و نصفهونیمه شهید شوند.
خیلی از ایدههای جذاب «سندمن» در قالب یک اثر لایو-اکشن جواب نمیدهند یا بعد از سی سال دیگر تأثیر خود را از دست دادهاند. حضور تام استوریج در نقش اصلی را هم نباید فراموش کرد که فقط به شبح متحرکی از شمایل سندمن تبدیل شده و به سختی همدلی و همراهی بیننده را جلب میکند.
گرچه استقبال از سریال بهاندازهای بوده که نتفلیکس تولید فصل دوم را هم در دستور کار قرار دهد، حاصل کار قابل مقایسه نیست با موجی که کامیکها به راه انداختند. واکنشها اپیزود به اپیزود متفاوت است؛ با دیدن یکی به وجد میآیید و دیگری توی ذوقتان میزند. در مجموع اینکه چقدر از کلیت سریال خوشتان بیاید، به رابطهتان با جنس فانتزی و فضای آن برمیگردد. ولی چه از «سندمن» خوشتان آمد و چه ناامیدتان کرد، باید بدانید که رفتن به سراغ منبع اقتباسش از تماشای سریال تجربه بهمراتب لذتبخشتری خواهد بود.
منبع: روزنامه هفت صبح/ کسری ولایی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است