امسال چهار غول تلویزیونی در اقدامی دیوانهوار به سراغ آثاری مهم در ادبیات فانتزی رفتهاند که هر کدام در نوع خود میتواند آتشی بزرگ به پا کند.
بیست سال پیش با اکران سری فیلمهای «ارباب حلقهها» و «هری پاتر» ژانر فانتزی دنیای سرگرمی را فتح کرده بود؛ این موج موفقیت موجب نگارش بیشمار رمانهای فانتزی به زبانهای مختلف شد و استودیوهای فیلمسازی هم برای پیدا کردن قهرمان جادویی بعدی سینما سرودست میشکستند. زمانه عوض شد و تب جادو خوابید.
این روزها در دوران حکمفرمایی ابرقهرمانها و فرنچایزهای عریض و طویل، در سینما به سختی میشود عنوان تازهای را معرفی کرد، چه برسد به احیای یک ژانر از نفس افتاده. اما در تلویزیون قضیه کاملاً فرق میکند. دست بازتر در نمایش و روایت و همچنین دسترسی به این مدیوم و پیوند گسستناپذیر آن با شبکههای اجتماعی موجب شده تا موفقیت هر ایده تازه مثل جرقهای کوچک در انبار باروت عمل کند و تمام دنیای سرگرمی را به آتش بکشد.
امسال چهار غول تلویزیونی در اقدامی دیوانهوار به سراغ آثاری مهم در ادبیات فانتزی رفتهاند که هر کدام در نوع خود میتواند آتشی بزرگ به پا کند. در صورتی که این چهار سریال کنجکاویبرانگیز بتوانند بینندگان را راضی نگه دارند، دور از ذهن نیست که ژانر فانتزی دوباره در صدر قرار بگیرد و شاهد بازگشت جادو به قصهها باشیم. با این حساب بد نیست تا نگاهی بیاندازیم به چهار سریال مهم که پخش آنها به زودی آغاز میشود و بیشتر ازشان خواهید شنید.
در قلمروی کابوس و رؤیا
بدون شک یکی از نامهای بزرگ در ادبیات گمانهزن نیل گیمن است که هم تحسین منتقدان و محافل معتبر را طی چند دهه اخیر جلب کرده و هم طرفداران پرشماری دارد. نمونهای کمنظیر از مؤلفانی که مخاطبان عام و خاص به یک اندازه برایش احترام قائلاند. فانتزی تیره و تار گیمن به قدری ویژه است که امکان ندارد کسی با خواندن داستانهایش به فکر اقتباس از آنها نیفتد، چه در قالب داستان کوتاه و رمان و چه در قالب کامیک بوک. ولی تصویر کردن این ذهنیات پیچیده کار سادهای نیست. برای همین کمتر پیش آمده که کسی جرأت رفتن سراغ آثارش را داشته باشد. در چند سال اخیر با دو اقتباس تلویزیونی موفق «خدایان آمریکایی» و «فال نیک» که خود گیمن هم در تولیدشان همکاری داشته، به نظر میرسد که طلسم را باید شکستهشده دانست. مهمتر از همه اینکه بالاخره بعد از سی سال نوبت رسیده به اقتباس از کامیک بوک شگفتانگیز «سندمن».
باور عامیانه سندمن یا همان مرد شنی که شبها با پاشیدن گرد خواب رؤیا را به چشم آدمیان میآورد، در این مجموعه کامیک تبدیل شده به دستمایهای برای خلق یک جهان فانتزی سیاه و رعبآور. موجوداتی داریم به نام اِندلس که هر کدام تجسم یکی از مفاهیم انسانی هستند. یکی از آنها دریم یا مورفیوس ارباب قلمروی رؤیاهاست که رؤیاها و کابوسهای انسانی را میسازد و بهشان موجودیت میدهد. اما داستان به همین جا ختم نمیشود و پای جهنم، شیاطین، فرقهها و… هم به میان میآید.
اگر تصور میکنید که با چیزی شبیه سریال «سوپرنچرال» یا اقتباسهای تلویزیونی از کامیکهای «کنستانتین» و «لوسیفر» سروکار دارید، دقیقاً برای همین سی سال گیمن در برابر ساخته شدن «سندمن» مقاومت کرده تا حاصل کار شبیه این سریالهای عامهپسند از کار در نیاید. از دهه نود مذاکرات برای اقتباس سینمایی از «سندمن» شروع شد و نامهای زیادی هم به میان آمدند. چندین نسخه مختلف فیلمنامه تاکنون نوشته شده که تقریباً هیچکدام قابل اعتنا از کار در نیامده. از جایی به بعد گیمن و طرفداران کامیک به این نتیجه رسیدند که «سندمن» قابل اقتباس نیست یا حداقل هنوز کسی راهش را پیدا نکرده.
حدوداً ده سال پیش دیوید اس. گویر با یک رویکرد تازه ایده اقتباس از «سندمن» را در استودیوی وارنر مطرح و خود گیمن را هم در پروژه دخیل کرد. پرونده دوباره باز شد و بعد از چند سال کلنجار به بنبست رسید. تجربیات چندساله برای اقتباس باعث شد تا همه بفهمند که مدیوم مناسب برای «سندمن» نه سینما بلکه تلویزیون است. اینجا بود که نتفلیکس در یکی دیگر از ریسکهای تاریخیاش به میدان آمد و تولید سریال «سندمن» را در دست گرفت و به گیمن و گویر آزادی عمل داد تا کار درست را انجام دهند. فصل اول «سندمن» آماده شده و کمتر از دو هفته دیگر منتشر خواهد شد. اگر همه چیز طبق برنامه پیش رفته باشد و قمار جدید نتفلیکس جواب بدهد، «سندمن» میتواند به پدیده جدید این سرویس استریم تبدیل شود و یک موج اساسی به راه بیاندازد.
اژدها وارد میشود!
در مورد «خاندان اژدها» با موقعیت عجیبی مواجهیم؛ اچبیاو بزرگترین سریال چند سال اخیر خودش را برای پخش آماده کرده تا فرنچایز «بازی تاج و تخت» را ادامه دهد و طرفداران سابق و عصبانی کتابها و سریال هم از حالا دورخیز کردهاند برای حمله و به خاک و خون کشیدن سریال در دنیای مجازی! چرا؟ دلیلش را دقیقاً کسی نمیداند ولی احتمالاً همه چیز باید ناشی از شوک فصل پایانی «بازی تاج و تخت» باشد. پایان ناامیدکننده برای خیلیها این حس را ایجاد کرد که چند سال وقت خود را الکی پای سریال تلف کردهاند.
اعتراض هوادارها بهقدری زیاد بود که دی. بی وایس و دیوید بنیاف تبدیل شدند به چهرههای منفور و دردسرساز هالیوود و استودیوها و شبکههای تلویزیونی برای همکاری با آنها به ناچار در برنامههای خود بازنگری کردند. اچبیاو از همان زمان در فکر ساختن اسپینآف یا پیشدرآمدی برای «بازی تاج و تخت» پرمخاطبترین محصول یک دهه اخیر خودش بود. طرفدارها برخلاف انتظار از چنین ایدهای استقبال نکردند چون به نظرشان شبکه سر و ته سریال اصلی را هم آورده بود تا بتواند زودتر سراغ عناوین فرعی مربوط به آن برود!
در هر صورت، بعد از چند تلاش نهچندان رضایتبخش و تغییر نفرات کلیدی پروژه، «خاندان اژدها» در مسیر تولید قرار گرفت. خود جی. آر. آر مارتین هم بهعنوان یکی از خالقان اصلی سریال جدید انتخاب شد تا بعداً سر اصالت و کیفیت اقتباس حرف و حدیثی پیش نیاید؛ نکتهای باز هم صدای گروهی از هواداران سرسخت مجموعه «نغمه یخ و آتش» را درآورد که چرا مارتین وقتش را نگذاشته پای تمام کردن دو رمان باقی مانده از مجموعه و به جایش رفته سراغ سریالسازی!
چند ماه قبل با انتشار اولین تصاویر از سریال باز هم واکنشهای منفی شروع شد که چرا فلان بازیگر را انتخاب کردهاند و… کلاً «خاندان اژدها» تبدیل شده به پروژهای که هر خبری از آن با کلی واکنش منفی غیرمنتظره همراه میشود. در نتیجه سرمایهگذاری بزرگ اچبیاو ممکن است به شکستی تاریخی منجر شود یا برعکس کیفیت سریال به اندازهای قانعکننده باشد که موجبات بخشایش گناهان قبلی شبکه را از نظر بینندگان فراهم کند.
حالا ماجرا از چه قرار است؟ قصه تقریباً دویست-سیصد سال قبل از ماجراهای مجموعه رمانهای «نغمه یخ و آتش» اتفاق میافتد که دستمایه ساخت سریال «بازی تاج و تخت» بود. یعنی به دورانی برمیگردیم که خاندان تارگرین به واسطه تسلط بر اژدهایان، حاکمان وستروس و قدرت بلامنازع بودند. در سریال و رمان اصلی، عناصر فانتزی مانند اژدها و جادو میراثی از گذشته است که اثر چندانی ازشان باقی نمانده و از یاد مردم رفتهاند.
در «خاندان اژدها» اوضاع فرق میکند و طبعاً جادو باید حضور پررنگتری داشته باشد. این سریال جدید بر اساس جلد دوم کتاب «خون و آتش» ساخته شده که هنوز به چاپ نرسیده. مارتین «خون و آتش» را بهعنوان مرجعی برای تاریخ وستروس و اسطورهشناسی جهان خیالی داستانهایش نوشته و با وجود اشارات کلی به حوادث مورد بحث در سریال، بخش عمدهای از داستان کاملاً تازه است و کسی از جزئیاتش خبر ندارد. به هر حال با حماسهای دیگر درباره قدرت سروکار خواهیم داشت. حدوداً از یک ماه دیگر پخش سریال شروع خواهد شد و اچبیاو از الآن تبلیغات جهانی را شروع کرده. کارگردانی اپیزود پایلوت هم به میگول سپاچنیک سپرده شده که بابت ساختن عظیمترین اپیزودهای «بازی تاج و تخت» شناخته میشود.
حلقهها برای که ساخته میشوند؟
زمانی که جی. آر. آر تالکین فقید مجموعه رمانهای «ارباب حلقهها» و جهان خیالی «سرزمین میانه» را خلق کرد، ادبیات فانتزی قرن بیستم دگرگون شد. وقتی در سالهای آغازین هزاره جدید پیتر جکسون این سهگانه را جلوی دوربین برد، به معنای واقعی کلمه صنعت سینما متحول شد. و حالا نوبت اقتباس تلویزیونی از دنیای خیالی تالکین رسیده و باید شاهد انقلابی دیگر در این مدیوم باشیم؟ ظاهراً کمپانی آمازون چنین باوری داشته که با خرج بیش از یک میلیارد دلار، گرانترین سریال تاریخ را تولید کرده است!
ماجرا از سال ۲۰۱۷ شروع شد. بنیاد حفظ و نشر آثار تالکین با استودیوی وارنر، که حقوق سینمایی «ارباب حلقهها» و «هابیت» را در اختیار دارد، به مشکل خورد و تصمیم گرفت که برای اقتباس تلویزیونی با شبکهها و سرویسهای استریم وارد مذاکره شود. آمازون ایده را روی هوا زد؛ با یک رقم نجومی حق اقتباس را به دست آورد و خیلی سریع هم مقدمات تولید را به راه انداخت. به جای رفتن سراغ اسمهای بزرگ برای تولید سریال، قرار شد که بهترین طرح و ایده را انتخاب کنند. در نتیجه جی. دی پین و پاتریک مککی دو نویسنده جوان و نسبتاً گمنام انتخاب شدند چون از نظر آمازون و بنیاد تالکین جاهطلبانه و خلاقانهترین طرح پیشنهادی را داشتند برای روایت یک داستان جذاب و بکر بر اساس اسطورهشناسی و تاریخ سرزمین میانه.
«حلقههای قدرت» بعد از کامل شدن طرح داستانی در مسیر تولید قرار گرفت؛ بدون محدودیت مالی با حداکثر سختگیری برای رسیدن به کیفیت مطلوب، طوری که حتی بعد از فیلمبرداری چند اپیزود، بعضی بازیگرها تغییر کردند و همه چیز دوباره جلوی دوربین رفت. تصمیم سازندگان سریال این بوده که به حافظه بصری مخاطبان «ارباب حلقهها» که حاصل فیلمهای قبلی است احترام گذاشته شود و زیباییشناسی سریال جدید از کار پیتر جکسون دور نباشد.
ماجرای «حلقههای قدرت» برمیگردد به دوران دوم سرزمین میانه که میشود هزاران سال قبل از اتفاقاتی که در سهگانه «ارباب حلقهها» و «هابیت» دیدهاید؛ زمان ساخته شدن حلقههای قدرت و حلقه یگانه، تبدیل شدن سائورون به ارباب تاریکی، سقوط سرزمین نومهنور و آخرین اتحاد انسانها و الفها. در متون و نوشتههای تالکین خیلی از این اتفاقات با فاصله صد یا حتی هزار ساله به وقوع میپیوندند و کار سخت نویسندگان سریال بازنویسی و فشردهسازی وقایع در بستر یک تاریخ تازه بوده است.
خیلی از طرفداران پروپاقرص دنیای تالکین، با «بازی تاج و تخت» و کارهای مارتین میانه ندارند، چون از نظرشان روایتهای سرزمین وستروس از نظر غنای ادبی و اسطورهشناسی با دستاوردهای تالکین قابل مقایسه نیست. در مقابل طرفداران «بازی تاج و تخت» به همین دلیل مارتین را ترجیح میدهند چون در خیلی از موارد ساحت اسطوره را به نفع واقعیت قربانی کرده! پخش همزمان «خاندان اژدها» و «حلقههای قدرت» میتواند به این تقابل قدیمی دوباره دامن بزند. فصل اول سریال عظیم آمازون از دوم سپتامبر (دوازده شهریور) به صورت هفتگی منتشر خواهد شد.
ملاقات با خونآشام سالخورده
این روزها قدرتنمایی سرویسهای استریم کار را برای بقای شبکههای کابلی سخت کرده. مثلاً سالها قبل ایامسی با سریالهایی چون «مَد مِن» و «بریکینگ بد» تمام جوایز را درو میکرد و نامش تضمینی بود برای کیفیت بالای تولیدات و اعتماد تمام و کمال مخاطب؛ الآن مدتهاست که ایامسی پیشروی بازار نیست. در دهه گذشته هم بیش از هر چیز مدیون محبوبیت توقفناپذیر سریال «مردگان متحرک» بوده ولی دیگر نوبت خداحافظی با زامبیها فرا رسیده و شبکه هم به فکر جایگزین افتاده و چه گزینهای بهتر از خونآشامها؟!
در سالهای اخیر به واسطه سری فیلمهای «گرگ و میش» و سریال «خاطرات خونآشام»، تصور عمومی از خونآشامها تقلیل پیدا کرده به نوجوانهای احساساتی، رنگپریده و خوشتیپ. قبلاً از این خبرها نبود. تا نیمقرن پیش خونآشام عموماً مترادف بود با دراکولا؛ هیولای ترحمناپذیری که به ناگه با دندانهای تیز و چشمان غرق در خون بر سر قربانیانش خراب میشود. نیمه دوم دهه هفتاد، آنا رایس با نوشتن رمان «مصاحبه با خونآشام» و خلق شخصیت لستات سعی کرد که این تصویر را تغییر دهد.
ناشرها حاضر به چاپ رمان نبودند. بعد از انتشار هم عموماً واکنشها منفی بود. تاثیر این شکست به اندازهای بود که ده سال طول کشید تا دنباله رمان به چاپ برسد. اوضاع در مورد کتاب دوم یعنی «لستات خونآشام» تغییر کرد. داستان تصویر بهروزتری از زمانه خود داشت و به طرز عجیبی مورد توجه اقلیتهای جنسی قرار گرفت و تحلیل اگزیستانسیالیستی رایس از خونآشامها در نگاه دوباره با تفاسیر اجتماعی درباره گرایشهای مختلف جنسی همراه شد. استقبال عمومی کاری کرد که کتابهای بعدی این مجموعه هم از راه برسند و ترکیب هراس و تنانگی به شیوه آنا رایس خیلی زود به الگویی رایج در رمانهای فانتزی گوتیک تبدیل شود.
گرچه منتقدان ادبی چندان دل خوشی از کتابهای آنا رایس نداشتند، محبوبیت رمانها و شخصیت لستات به اندازهای بود که خیلی زود در مسیر اقتباس سینمایی قرار بگیرد. فیلم «مصاحبه با خونآشام» چه قبل و چه بعد از ساخت جنجال به راه انداخت؛ پیش از ساخت رایس و طرفداران رمانها که دوست داشتند نقش لستات به بازیگری چون دنیل دی لوییس سپرده شود، با انتخاب تام کروز شروع کردند به اعتراض، آن هم در دوران ماقبل اینترنت. نهایتاً نیل جردن و استودیوی وارنر پای تام کروز ایستادند. فیلم اکران موفقی داشت و بازی تام کروز هم نظر مخالفان قبلی را عوض کرد. ترکیب کروز و برد پیت جوان در «مصاحبه با خونآشام» به یکی از فیلمهای پرفروش دهه نود منجر شد که از موفقیت فراگیر «دراکولای برام استوکر» به بهترین نحو ممکن بهره برد، ولی هنوز زمانش نرسیده بود که شاهد یک فرنچایز خونآشامی گوتیک دنبالهدار باشیم.
در سالهای بعد هم جسته و گریخته برای اقتباس از رمانهای رایس تلاشهای نه چندان موفقی صورت گرفت و حتی نسخه موزیکالی هم در برادوی به روی صحنه رفت. در دهه گذشته ایده اقتباس تلویزیونی چند بار بین شبکههای مختلف دستبهدست شد تا بالاخره سال ۲۰۲۰ ایامسی حق اقتباس مجموعه رمانهای خونآشامی رایس را به دست آورد و پروژه را به راه انداخت. «مصاحبه با خونآشام» از اول پاییز به روی آنتن خواهد رفت و در صورت موفقیت قرار نیست که فقط به یک رمان محدود بماند و سازندگان سریال برای دیگر داستانها و شخصیتهای رایس هم نقشه کشیدهاند. سکان سریال به رولین جونز نویسنده برنده جایزه پولیتز سپرده شده که قبلاً در تولید سریالهای موفقی چون «علف» و «امپراتوری پیادهرو» همکاری داشته. نقش لستات را هم این بار سم رید استرالیایی ایفا کرده است.
منبع: روزنامه هفت صبح/ کیوان حسینیان
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است