پس از فیلم «دهلیز» بهروز شعیبی مسیری را در پیش گرفت که تا همین امروز هم تا حدودی غیرقابل پیشبینی است و به گواه همین راه پرفراز و نشیب میتوان او را فیلمسازی جسور و تنوعطلب قلمداد کرد.
نخستین تصویری که از او در ذهن مخاطب نقش بسته را میتوان در «آژانس شیشهای» پیدا کرد. سلمان پسر حاجکاظم، نوجوان معترض و لاغراندامی که مقابل تصمیم پدر میایستد و با او مخالفت میکند اما بعدتر که آرمان حاجکاظم را درمییابد گوش به فرمانش میشود. بهروز شعیبی پیش از اینکه وارد دنیای فیلمسازی شود، بازیگر بود و در سالهای فعالیتش نقشهای بسیاری بازی کرد اما شاخصترین آنها را در «طلا و مس» به نمایش گذاشت. طلبهای جوان و ساده که به عشق حضور در کلاسهای استاد اخلاقی که وصفش را بسیار شنیده به تهران آمده اما درگیر بیماری همسرش میشود. او چند سال بعد در فیلم «مهمان داریم» ساخته محمدمهدی عسگرپور نقش جانباز قطع نخاعی را بازی میکند که درگیر عصیانهای روحی شده است. فاصله میان این دو نقش به قدری زیاد است که میتوان درخشش شعیبی در هر دوی آنها را نتیجه بازی حسی و تکنیکیاش دانست.
در طول سالهایی که او نقشآفرینی در فیلمهای مختلف را تجربه میکرد اواخر دهه۸۰ پشت دوربین هم ایستاد و فیلم «پیش خواهد آمد» را ساخت، اما نخستین گامهای موفقیتش در عرصه فیلمسازی با «دهلیز» کلید خورد که برگ برندهاش در دستان رضا عطاران با ایفای یک نقش کاملاً متفاوت در کارنامه بازیگریاش بود. این فیلم برای شعیبی نامزدی بهترین فیلمنامه و کارگردانی جشنواره سیودوم فجر را به همراه داشت و البته سیمرغ بهترین فیلم اول را هم از آن خود کرد.
مسیری که قابل پیشبینی نیست
پس از این فیلم شعیبی مسیری را در پیش گرفت که تا همین امروز هم تا حدودی غیرقابل پیشبینی است و به گواه همین راه پرفراز و نشیب میتوان او را فیلمسازی جسور و تنوعطلب قلمداد کرد. از «دهلیز» با محوریت قصاص به «سیانور» رسید که روایتی از وقایع درون سازمان مجاهدین خلق ایران پیش از انقلاب است و پس از آن سراغ «دارکوب» رفت که سوژهای ملتهب درباره اعتیاد داشت. در این سالها نیز دو سریال «پردهنشین» و «گلشیفته» را برای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ساخت. شعیبی برای فیلم بعدیاش سراغ سوژهای اقتصادی رفت و روی مؤسسههای اعتباری دست گذاشت. گرچه «روز بلوا» نتوانست نظر منتقدان را جلب کند و در سینما به نمایش درنیامد اما به عنوان یک مینیسریال به شبکه نمایش خانگی رفت و استقبال خوبی هم از آن شد.
شعیبی دو سال بعد و درست در اوج کرونا «بدون قرار قبلی» را ساخت؛ اثری کاملاً متفاوت با دیگر فیلمهایش. از التهاب و تشویش «روز بلوا» فاصله گرفته بود و از هیاهوی «دارکوب» هم خبری نبود. «بدون قرار قبلی» داستان بازگشت به خویشتن و سفری به درون بود؛ اتصال با منبع لایزال هستی و عرض ارادتی به آستان حضرت دوست. فیلمی انسانی و دلنشین که شعیبی آن را نتیجه خواست درونی خود میداند و معتقد است اگر هر بار از هر چیزی حرفی زده در نتیجه نیازی بوده که آن را در جامعه احساس کرده؛ او در نشست خبری فیلمش در فجر در واکنش به اینکه تحت حمایت ارگانهای مختلف است و فیلم سفارشی میسازد، گفته بود من یک بار زندگی میکنم و حاضر نیستم این یک بار را در اختیار چیزی قرار دهم که متعلق به من نیست. با این حال «بدون قرار قبلی» که این روزها استقبال خوبی هم از آن شده، یک موفقیت قابل توجه در کارنامه کاری شعیبی در مقام فیلمساز است و ساخت فیلمهایی با داستانهای متفاوت نشان از بلندپروازی او در فیلمسازی دارد.
روزهای خوشیمن برای شعیبی
بهروز شعیبی روزهای خوبی را تجربه میکند؛ همزمان سه فیلم روی پرده دارد که یکی از آنها را کارگردانی کرده، نقش اول «هناس» را بر عهده دارد و در «مغز استخوان» نیز در نقش یک وکیل بازی میکند. دو فیلم «بدون قرار قبلی» و «هناس» در طرح اکران شناور با استقبال خوبی روبهرو شدند. همزمانی اکران این سه فیلم فرصت خوبی را برای شعیبی فراهم کرده که ارتباط بیشتری با مردم داشته باشد. حالا باید منتظر ماند و دید این فیلمساز جوان برای فیلم بعدی خود سراغ چه موضوعی خواهد رفت.
منبع: روزنامه قدس/ صبا کریمی
انتهای پیام/
There are no comments yet