پیتر بروک معتقد بود در جامعه صنعتی تئاتر دیگر به عنوان یك نیاز مطرح نیست و او میخواست چنین باشد.
پیتر بروک، از مهمترین چهرههای تئاتر قرن بیستم، به تازگی در نود و هفت ســالگی درگذشت. بروک در ســال ۱۹۲۵ در لندن متولد شده بود و پس از پایان تحصیلاتش در آکسفورد سرپرست «رویال شکسپیر» شــد و بخش مهمی از اعتبار و شهرت او نیز به دلیل اجراهای درخشانی است که در سالهای حیاتش از آثار شکسپیر به روی صحنه برده بود. بروک از دههها پیش در ایران شــناخته میشد و خودش نیز نمایش شــرقی را میشناخت. او… به ایران آمده بود و نمایش «اورگاســت» را در شــیراز به روی صحنه برده بود. اما این همه ارتباط بروک با ایران یا به طور کلی فرهنگ شــرقی نبود. بروک، در جســتوجوی تئاتری فراتر از مرزها و نژادها، در فرهنگهای مختلف سرک میکشید و در پی نقاط مشــترک فرهنگهای مختلف بود. او برای یافتن نشانههای قومی در نمایشهای سنتی، دوبار در سالهای ۱۹۷۰و ۱۹۷۱ به ایران سفر کرد… بروک بعدها در جاهای مختلف از تجربهها و برداشتهایش از این سفرها نوشــت. بروک در کتاب خاطراتش نیز به سفرش به ایران و آشناییاش با نمایش شرقی اشاره کرده اســت. او البته فقط به تعزیه توجه نداشته بلکه در خاطراتش توضیح میدهد که چگونه با اساطیر زرتشتی آشــنا شــده و تجربههایش از این آشنایی را شرح داده است. او در بخشی از خاطراتش نوشته: «در ایران، دو شکل سنتی بزرگ در تئاتر وجود دارد: تعزیه، که تنها شکل مذهبی نمایشهای رمزآلود است و توسط عقاید اسلامی شکل گرفته است. دیگــر روحوضی که به کمدیا دل آرته میماند و هنوز بسیار زنده است و در آن هنرمندان ساده کوچه و بازار در گروههای کوچکی به هم میپیوندند و در هرجا عروسی یا جشنی باشد، کارشان را اجرا میکنند. هر صبح، بازیگران جمع میشوند تا مضمون مورد نظر کارگردان برای اجرای آن روز را دریابند. سپس آنها ساعتها و ساعتها روی این مضمون بداههپردازی میکنند تا سرآخر در شب، کاملترین اجرایشان را به تماشا میگذارند. سرعت کار این گروهها درخشان است: تا آنجا که ما با تجربه طولانیمان در زمینه تئاتر بداهه، کاملاً مبهوت و شیفته شدیم. و البته وسوسهمان عمیقتر از آن بود که بتوانیم از خیر تجربه این شیوه بگذریم. پس به روستایی دورافتاده رفتیم و کوشیدیم تا موضوعی جذاب برای تمام فرهنگها بیابیم: عروس، داماد، خانوادهها، ازدواج! نتیجه چیزی مگر کوشش ابتدایی نبود، اما همین به ما توان شروع کردن داد».
چند سال پس از این، بروک به سراغ اثری کلاسیک از ادبیات فارسی میرود و «منطقالطیر» عطار را برای اجرا انتخاب میکند. بروک موضعی انتقادی نسبت به تئاتر رایج داشــت و معتقد بود نمایشنامهنویسان، دیگر به مسائل اساسی توجه ندارند. جیمز زور-اونز در کتاب «تئاتر تجربی» که ســالها پیش با ترجمه مصطفی اسلامیه به فارسی ترجمه شده بود، میگوید بروک این پرسش حیاتی را مطرح کرد که چگونه میتوان تئاتر را برای مردم بدل به «نیازی مطلق» کرد چنان که پیش از اینها بوده اســت. بروک معتقد بود در جامعه صنعتی تئاتر دیگر به عنوان یک نیاز مطرح نیست و او میخواست چنین باشد. بر این اساس، بروک «گروه بازیگران خــود را، با ملیت های متفاوت، در ســال ۱۹۷۰ تحــت عنوان مرکز بینالمللی پژوهش تئاتری در پاریس گردهم آورد. پس از به صحنه آوردن موفقیتآمیز رؤیایی «در یک شب نیمه تابستان»، برای کمپانی رویال شکسپیر، درست هنگامی که داشت پنجاه ساله میشد، در اوج شهرت خویش، تئاتر تجاری و برخوردار از کمک مالی را کنار گذاشت تا نیروی خود را بر یک برنامه منظم پژوهشی متمرکز کند. به دستیاری تد هیوز، شاعر انگلیسی، یک زبان تازه به نام اورگاست، به وجود آورد و نمایشنامهای به همین نام آفرید که بازیگرانش آن را در ســال ۱۹۷۱ در شیراز اجرا کردند. این اثر، برای بسیاری از کســانی که آن را در تخت جمشید دیدند، مثل آندروپورتر، منتقد موسیقی، تجربهای فراموشناشدنی بود: تماشاگری که عمیقاً وارد به عالم اورگاست میشد، از آزمون آتش می گذشت و دیگر هرگز نمیتوانست همان آدم باقی بماند. در همان زمان ایروینگ واردل، در روزنامه تایمز نوشت که این اثر آغاز چیزی است که نه تنها برای بروک تازه است بلکه در تاریخ تئاتر دنیا نیز همتا ندارد: آفرینش شکلی از تئاتر که قابل فهم برای هرگونه آدم روی زمین است.»
اما بروک همچنان رضایت نداشت و معتقد بود که نتیجه کار «خصوصی و محدود» است. تئاتر مدنظر او به شکلی بود که شامل جدی و شوخی و معنویت و جسمیت باشد. در اینجا او به «منطقالطیر» عطار روی آورد تا تئاتری بیافریند که هرکجا به روی صحنه برود برای عام و خاص قابل فهم باشد. جیمــز زور-اونز میگوید که پرســش های اساســی بروک اینها بود: تئاتر چیست؟ بازیگر کیست؟ مناسبات بین اینها چگونه است، و چه شرایطی میتواند به بهترین شیوه در خدمت این مناسبات باشد؟
بروک، «دوباره و چندباره روی سرشت گذرا بودن تئاتر – در مقابل اصل تکرار یک مجموعه تئاتری – تأکید میگذارد. از نظر بروک، یک نمایشنامه واقعیتی جز زمان کنونی ندارد». او در «فضای خالی» می پرسد: «هنگامی که یک نمایش به پایان میرسد، چه باقی میماند؟ جذابیت سرگرمکننده فراموش میشود اما احساسات قدرتمند نیز از میان میرود و اســتدلالهای خوب نیز پیوندشان را از دست میدهند. هنگامی که احساس و اســتدلال به خواست تماشاگر به مهار کشیده میشود تا با روشنی بیشتر به درون خــود بنگرد، آنگاه چیزی در درون ذهن به آتش کشیده میشود. آن رویدادِ سوزان طرحی، مزهای، دریایی، ردپایی، بویی و تصویری در حافظه باقی میگذارد. این تصویر اصلی نمایشنامه است که باقی میماند، پرهیبی از آن است، و اگر عناصر نمایشی به درستی به هم آمیخته باشد، این پرهیب معنای آن نمایشنامه میشود، این ترکیب گوهر آن چیزی میگردد که میخواهد بگوید.»
از بروک چند اثر مهم نیز به فارسی ترجمه شده که یکی از آنها «لطف بخشش» اســت که چند سال پیش با ترجمه حمید احیا منتشر شد. «لطف بخشش» اگرچه کتابی کمحجم است، اما در آن بروک بخشی از مهمترین ایدههایش درباره شکسپیر و تئاتر را شرح داده است. او در ۱۰ مقاله این کتاب تسلطش به تاریخ تئاتر و ادبیات را نشان میدهد. حمید احیا چند سال پیش در گفتوگویی با روزنامه «شرق»، به رابطه بروک و یان کات اشاره کرده بود و گفته بود هردو آنها معتقد بودند که باید شکسپیر را در بستر زندگی روزمره و در رابطه با آنچه اکنون اتفاق میافتد سنجید و تفسیر کرد. او در بخشی از این گفتوگو درباره یان کات و بروک گفته بود: «همان طور که در رابطه با بروک و یان کات اشاره کردم این هر دو شاهد جنگ جهانی دوم و سالهای سخت بعد از آن بودند و هر دو نظریات خود را در چنین پسزمینهای شکل دادند. برای آن دو کار روی شکسپیر و یا هر نویسنده کلاسیک دیگری، و اصولاً اجرای هــر تأتری نمیتوانست امری آکادمیک و موزهای باشد، آنها نمیتوانستند بدون درگیری با لحظهای که در آن زندگی میکردند خوانشــی از هیچ اثری داشته باشــند. یان کات در کتاب «شکسپیر معاصر ما» که نسخه انگلیسی آن در دهه شصت میلادی با مقدمهای از پیتر بروک منتشر شد با استفاده از تجارب شخصی خود و اتفاقات سیاسی و اجتماعی روز لهستان و کلاً اروپا به بررسی آثار شکسپیر میپردازد. این کتاب تأثیر فراوانی در کار کارگردانهای بسیاری ازجمله پیتر بروک میگذارد (نسخه فارسی این کتاب به ترجمه رضا سرور همین چند سال پیش توسط نشر بیدگل منتشر شده است). بروک نیز در همین دهه شصت میلادی کتاب تأثیرگذار خود فضای خالی را منتشر میکند که در آن تئاتر متداول رسمی را که اساسش سیستمها و قراردادهای منجمد قدیمی است تئاتری مرده مینامد و خواهان تئاتری زنده است که بر اساس تجربه و آزمون و بداههسازی خالقانه از چنگ تئاتر قالبی و زورکی و مرده رها شود و رابطهای زنده و ضروری بین اجرا و تماشاگر برقرار کند. این هر دو کتاب از مهمترین و تأثیرگذارترین منابع تئاتر تجربی غرب در نیمه دوم قرن بیستم محسوب میشوند.»
منبع: روزنامه شرق/ پیام حیدرقزوینی
انتهای پیام/
There are no comments yet