شهربانو فیلمی با همان کلیشههای رایج ملودرام است که موقعیتهای کوچک و نارس دارد و در اجرا نکته خاص یا مهمی در آن دیده نمیشود.
«شهربانو» دومین فیلم مریم بحرالعلومی سعی دارد فیلم دغدغهمندی باشد، اما بیشتر در دام فیلمهای هنروتجربهای افتاده و موضوع آن همان کلیشههای رایج ملودرامهایی است که با خردهپیرنگها جلو میروند، اما در شهربانو خردهپیرنگها هم نمیتوانند کمکی به کلیت اثر کنند چراکه با فیلمی مواجهیم که فقط میخواهد طرح موضوع کند. متنی که برای شهربانو در نظر گرفته شده بیشتر میتواند یک نمایشنامه رادیویی باشد، زیرا تصاویر هیچ پیام سینمایی برای مخاطب ندارند، کارگردان برای تصویرسازیاش زحمتی نکشیده و دوربین و اندازه نماها به شدت اپراتورگونه است، یعنی دوربین فقط برای نشان دادن و دیالوگ گفتن بازیگر کاشته شده، از طرفی متن فیلم هم منسوخ شده است. کارگردان سعی داشته است فیلمی زنانه بسازد؛ زنی که ۱۱ سال در زندان بوده و حالا برای عروسی پسرش به مرخصی چند روزه میآید و در این چند روز با بحران و مشکلات خانوادگی برخورد میکند.
فیلمساز جداافتادگی شهربانو را با ایجاد بحرانهایی نشان میدهد که اساساً کشش دراماتیک ندارند و انگار هر چه فیلم جلو میرود، میفهمیم فیلم در روایت الکن است چراکه باید مخاطب با شهربانو سمپات شود و با او تا آخر همراهی کند، اما چنین اتفاقی رخ نمیدهد، بنابراین قصهپردازی لنگ میزند و فیلمنامه لاغر و ظریف نوشته شده است، البته میتوانیم بگوییم فیلمنامه آنقدر ضعیف است که علت و معلولها مشخص نیستند.
شهربانو پس از ۱۱ سال زندانی بودن وقتی آزاد میشود، برخورد دخترش آنقدر سرد و بیروح است که ۱۱ سال زندانی بودن شهربانو به چشم نمیآید، فیلمساز از همان اوایل فیلم قصد دارد شهربانو را تنها و بیکس جلوه بدهد، اما اینکه او هم رابطه سردی با دخترش و نوه و پسرش و دامادش دارد، باعث شده است بحرانهای پیش آمده را جدی نگیریم یا اصلاً جدی نیستند! از طرفی دیگر فیلمساز فکر کرده با کلوزآپهای پیدرپی از شهربانو میتواند به او نزدیک شود، اما مسئله مهم این است که پرداخت مناسبی نسبت به شهربانو شکل نگرفته است.
تنها دیالوگنویسی و ارجاعات نمیتواند باعث شکلگیری یک شخصیت باشد. اینکه شهربانو در کادر تنها باشد، دلیلی بر غریب بودن او در اجتماع و خانواده نیست، اینکه او به دلیل جابهجایی مواد مخدر ۱۱ سال در زندان بوده نه برای مخاطب تأسفانگیز است و نه میتواند اثری اجتماعی باشد و نه حتی میتواند تنهایی شهربانو را به زنان زندانی تعمیم بدهد، یعنی حتی وقتی شهربانو سراغ فیروزه، زندانی همبندش میرود باز هم نمیتوانیم قضاوتی داشته باشیم. درباره اینکه فیروزه به عنوان یک غریبه به او کمک میکند، حتی کمک کردن فیروزه به شهربانو متقاعدهکننده نیست، حتی دیالوگهایی هم که بین آنها رد و بدل میشود، بسیار سطحی است و نمیتواند شناخت ما را نسبت به رابطه دوستی آنها که منجر به کمک میشود بیشتر کند.
به نظر میرسد کارگردان سعی داشته است یک محیط زنانه خلق کند و از طرفی دیگر مردهای فیلم را بکوبد، این را میشود از آن مرد طلبکار (ابراهیم) که فقط بیکار است و در کارگاهش قدم میزند یا از پسر و داماد شهربانو فهمید و اضافه کنید که کلیت فیلم درباره نامردی پدر خانواده است که حمل مواد مخدر را گردن نگرفته است، اما زمانی که شهربانو سراغ او میرود، کارگردان فقط بالا رفتن او را از پله آهنی نشان میدهد و ملاقات او و شوهرش را که دو دقیقه زمان میبرد، نشان نمیدهد و این مجهول بودن به نارسایی هر چه بیشتر دراماتیک اثر اضافه کرده است و حتی عفو شهربانو هم برای مخاطب مهم نیست و آن زوم روی صورت او نشانی از احساس نارضایتی از آزادی است که به شدت غلو شده است. شهربانو فیلم دیالوگ و موقعیتهای کوچک و نارسی است که موضوعش دستمالی شده و در اجرا نکته خاص یا مهمی دیده نمیشود و حتی بازی فرشته صدرعرفایی در چنین نقشی نمیتواند تأثیر حداقلی روی مخاطب داشته باشد.
منبع: سلام سینما/ افشین علیار
There are no comments yet