نگاهی به جدیدترین فیلم علیرضا صمدی؛

مجید صالحی در «صحنه زنی»؛ انتخابی منحصربفرد و هوشمندانه

 فیلم سینمایی «صحنه زنی» آسیب‌شناسی یک معضل اجتماعی برآمده از فقر را بر بستری دراماتیک، محور قرار داده و تلاش می‌کند این وضعیت را از چند سو مورد بازنگری قرار دهد.

علیرضا صمدی بعد از فیلم تجربی «بی‌نامی»؛ که به چالش زندگی زناشویی در فضایی آمیخته به سکون و سکوت با بازی باران کوثری و حسن معجونی می‌پرداخت، در دومین فیلم خود چرخشی تأمل‌برانگیز داشته و براساس فیلمنامه‌ای از خودش معضل صحنه زنی را مورد موشکافی قرار داده است؛ معضلی که از دل تحقیق و پژوهش‌های طولانی در سطوح مختلف جامعه مورد بررسی قرار گرفته؛ از قشر مددکار و قانون‌گذار و بیمه‌گذار تا آدم‌های درگیر فقر و ناگزیر از آسیب رساندن به خود و دیگری. عنوان کنجکاوی‌برانگیز صحنه زنی هم از همینجا بر پیشانی فیلم ثبت شده است.

اصطلاحی که در فیلم؛ رنگی آیین‌وار از خشونت و آسیب رساندن آگاهانه به خود و دیگری می‌گیرد. نوعی خشونت نمایشی به رنگ واقعیت که آنچه در پی دارد پول دیه برای فرد آسیب دیده و پول شرخری برای طراحان این آسیب نمایشی است؛ همان صحنه زنان.

فیلم در سی و نهمین جشنواره فجر بدون دلیلی مشخص و تنها با تکیه بر سلیقه سینمایی هیات انتخاب سینمایی! از حضور در رقابت کنار گذاشته شد، ولی کمی بعدتر در سی و هشتمین جشنواره جهانی فجر، سیمرغ نقره‌ای بهترین کارگردانی را به دست آورد که از اتفاقات جالب سینمای ایران است.

در «صحنه زنی» فیلمساز درام خود را با محوریت یک کاراکتر در شمایل قهرمانان کلاسیک پیش می‌برد؛ اسد (بهرام افشاری) با کد‌هایی از یک زندگی پررمز و راز و دوگانه معرفی می‌شود. مردی که در زندگی شبانه نقش بادی گارد اعیان را در محافل و میهمانی‌ها به عهده دارد و روز‌ها در تلاش برای پیدا کردن نشانی از همسر و دختر کوچکش است که وقتی در زندان بوده، او را ترک کرده‌اند.

در چنین وضعیت متناقضی است که اسد با دو شمایل مختلف ظاهر می‌شود که هر دو خشونت بیرونی را به همراه دارند و بخش مهم و پنهان کاراکتر، تا یک گره گشایی دراماتیک محفوظ می‌ماند و همین وجه این قهرمان را برای مخاطب کنجکاوی‌برانگیز می‌کند.

پهن شدن تدریجی تور قصه به بسط روابط درون گروهی می‌انجامد که اسد با دو عضو دیگر یعنی سبزواری (مجید صالحی) و مِستر (پیام احمدی‌نیا) به نوعی مکمل یکدیگر شده‌اند. اسد در نقش رئیس و فرمانده گروه، مِستر بازوی خشونت فیزیکی با سبک مغزی کنترل شده و سبزواری که تلطیف‌کننده خشونت در تسهیل ارتباط با کیس‌های مختلف است.

حرکت در روند خطی درام به واسطه توزیع تدریجی اطلاعات درباره فعالیت‌های متنوع این گروه، به گونه‌ای پیش می‌رود که مخاطب با لایه‌های عمیق و درونی‌تر انگیزه‌ها و کنش و واکنش‌های کاراکتر‌ها مواجه شده و با ناگزیر بودنشان ارتباط برقرار کند.

فیلمساز برای اینکه معضل اجتماعی محوری تنها به واسطه ترسیم عریان خشونت و تلخی و سیاهی؛ یکسویه و عاری از تحلیل نباشد، از یک راهکار و تمهید آشنا بهره برده تا با حضور یک کاراکتر شاهد از زاویه مقابل این وضعیت را مورد بررسی آسیب‌شناسانه قرار دهد.

حضور یک مددکار اجتماعی؛ لیلا جاویدی (مهتاب کرامتی) و خط قصه‌ای که قرار است به قصه اسد و مشکلاتش پیوند بخورد، این نقش کاربردی را در درام دارد که به مخاطب فرصتی داده شود تا خارج از گود نگاهی به ریشه‌ها و انگیزه‌های آدم‌های درگیر داشته باشد. هرچند این کاراکتر، خط قصه و پیوند آن با خط داستانی اسد می‌توانست پرداختی ظریف‌تر، غیرمستقیم‌تر و منطقی‌تر پیدا کند، اما همچنان برگ برنده فیلمساز برای بسط و گسترش جهان فیلم، جهان کاراکتر و محملی برای نفوذ به شخصیت سنگی اسد است.

مردی که برخلاف فیزیک، میمیک و رفتار خشک و خشن و سرد؛ یک انسان ترک شده، پشت پا خورده و اتفاقاً ساده است که تنها انگیزه‌اش برای ادامه این زندگی نکبت‌وار پیدا کردن دخترش است. به همین واسطه در ارتباط اسد با لیلا، بخش پنهان او که حتی در رابطه با شیرین (لیندا کیانی) هم امکان بروز ندارد، رخ نمایی می‌کند. اینجاست که دروغین بودن عشق، زمینه‌ای می‌شود برای فروپاشی دومینووار جهان پوشالی که اطراف قهرمان را احاطه کرده، از رئیس بودن تا رفاقت.

کاراکتر لیلا، مهره تعیین‌کننده و مهمی به جهت درام‌پردازی است که با حضور خود این رخنه را در حبابی که اسد را احاطه کرده، ایجاد کرده و او را در مسیری قرار می‌دهد که بخش پنهان خود را در درک متقابل مشتری‌ها و به‌خصوص درک موقعیت دروغینی که در گروه و حتی رفاقت دارد، بازیابی کرده و با واقعیت روبرو شود.

رویکردی تامل‌برانگیز در فیلمی از دل سینمای اجتماعی

در چنین موقعیتی است که یک بدمن تمام و کمال که با هوشمندی در طول فیلم ساخته و پرداخته شده، به تدریج با کد‌های کلیدی خود را افشا و قهرمان را در موقعیتی قرینه مشتریانی که طالب پول دیه هستند، قرار می‌دهد.

اینجاست که اسم فیلم مصداق پیدا می‌کند؛ صحنه‌ای که چیده می‌شود این بار یک قربانی واقعی دارد که بهای آگاهی و مواجهه با حقیقت را می‌پردازد. این تاوانی است که اسد خودخواسته می‌پردازد و به دل صحنه می‌رود.

علیرضا صمدی با شیوه روایت خود و بسط و گسترش یک معضل اجتماعی رایج که به دلایل مختلف از مرکز توجه جامعه دور نگاه داشته شده، یک امتیاز ویژه به فیلم داده و آن را از سطح یک اثر اجتماعی متداول ارتقا داده که رویکردی تأمل‌برانگیز است. همچنین دست به ریسکی زده که خوشبختانه جواب خوبی گرفته است. او برای کلیشه‌زدایی از کاراکتر‌هایی غرق در فقر و خشونت و سیاهی که روی کاغذ با ظرافت و جزئیات خلق شده‌اند، دست به انتخاب‌هایی جسورانه زده و سراغ بازیگران چهره و شناخته شده عرصه کمدی رفته تا به این طریق درام خود را تا حدی تلطیف کند و در عین حال با مانور بر مسیری غیرقابل پیش‌بینی، مخاطب را با غافلگیری‌های جذاب مواجه کند.

بهرام افشاری که برای مخاطب عام با مجموعه‌های طنز تلویزیونی به‌خصوص «پایتخت» شناخته شده، در فیلم‌هایی متفاوت توانمندی‌های بازیگری خود را به چالش کشیده که «کارگر ساده نیازمندیم»، «عصبانی نیستم» و «لانتوری» از آن جمله هستند.

حضور او در نقش محوری، با تکیه بر شخصیت‌پردازی فیلمنامه‌ای، گریم هوشمندانه و بازی حساب شده، کاراکتر اسد را تبدیل به نقش آفرینیِ درخشان کارنامه‌اش کرده است. همانطور که مجید صالحی به عنوان چهره مشهور کمدی سینما و تلویزیون در نقش کاراکتر چندلایه و منفور سبزواری، انتخابی منحصر به فرد و هوشمندانه است که غافلگیری پایانی را برای مخاطب محفوظ نگه می‌دارد.

«صحنه زنی» از معدود فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران است که عنوان اجتماعی را تنها بهانه‌ای برای ترسیم تلخی و سیاهی و تاریکی قرار نداده است، بلکه تلاش می‌کند هم طرح مسئله‌ای متکی بر مستندات کند هم گامی در جهت ریشه‌یابی معضل و تاباندن نور بر سویه‌های نادیده خلاف و خلافکار و خلافکاری بردارد و نوک پیکان اتهام را به سمت سیستمی بگیرد که مسبب شرایط نابرابر اقتصادی در جامعه کنونی است. صحنه زنی یکی از هزاران تبعات این نابرابری است.

سحر عصرآزاد

منبع: نماوا بلاگ

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: ویژه ها

There are no comments yet

× You need to log in to enter the discussion