پیرامون تغییر دولت و اعلام ریاست جدید در سازمان صداوسیما و ارائه راهکارهایی جهت بازگرداندن مخاطب باهوش و نکتهبین، با "امیر ابیلی"، روزنامهنگار و فعال حوزه رسانه به گفتگو نشستهایم .
در برهه فعلی حیاتیترین اقدام در جهت تحول سیما، تغییر بدنه مدیریتی و ناظر است یا ورود سلایق جدید به تیم مدیریتی سابق و حفظ نگرشهای باسابقه؟
تغییر نحوه مدیریت همان سلیقه جدید در مدیریت است. ما در سازمان دو مشکل داریم، بخش ساختار که شامل چیدمان شبکهها، تعداد کارمندها و فرایند شوراها است. یک بخش هم که جدیتر است تغییر رویکردهای سازمان همچون تغییر شکل محافظهکاری است. سازمان صداوسیما به علت مدیریت پیشیناش، بسیار سازمان محافظهکار و منفعلی است و همیشه زیر بلیط دولت و نهادهای دیگر بوده در نتیجه قدرت عمل زیادی نداشته و این عدم قدرت در وجوه ژورنالیستی و نمایشی هم تأثیر داشته است. سر قضایای مختلف، از جمله انتقادی که به آقای زاکانی شد، ریاست و گروه جدید نشان دادند کمتر قصد محافظهکاری دارند و رویکردشان تغییر کرده و در همین ابتدای کار این تغییر رویکرد را مشخص کردند. ضمن اینکه هر مدیر ارشدی طبق سلیقه و موقعیتهای خود، دید جدیدی برای زیر مجموعهاش تبیین میکند. من فکر میکنم جبلی اساساً به علت تفکرات متناقض با مدیران قبلی تغییر رویه داده و مواجهه صداوسیما با اتفاقات جدید باعث تحولی جدی خواهد شد.
از نگاه شما مهمترین تحول در حوزه مدیران، جوانگرایی است یا بازگشت مدیران کارآمد و پر سابقه؟
من فکر میکنم خواستهای که از جانب نهادهای بالادستی و حاکمیت نسبت به مدیران وجود دارد، جوانگرایی است و بعید میدانم مدیران قبلی به صداوسیما بازگردند. نکته این است که آیا میتوان از تجربیات مدیران قبلی استفاده کرد یا نه؟! در دورههای قبلی مدیران موفق و ناموفق همواره وجود داشتند؛ برای مثال علیاصغر پورمحمدی در شبکه سه، مدیر موفقی بود و با تمام انتقادهایی که وجود داشت در بسیاری از حوزهها خوب عمل کرد. در مقابل چهرههایی مثل محمد احسانی و افراد دیگری هستند که ناموفق بودند و همچنان در سازمان مشغول هستند. در معاونت سیما هم همینطور؛ مرتضی مهاجرانی مدیر موفقی بود، اما خروجی دورۀ داوود میرباقری چندان موفقیتآمیز نبود. من نظرم این است که از تجربیات میتوان استفاده کرد، اما اینکه نیروهای گذشته بازگردند و قدرت را در دست بگیرند، هم بعید است و هم درست نیست.
-آن نگره چابکسازی و ادغام شبکهها که گویا مدنظر آقای جبلی هم هست، چقدر میتواند راهگشا یا مانع برای اتفاقات بهتر باشد؟
چیزی که من شنیدهام، قصد دارند تعداد شبکهها را کم کنند و یک سری از شبکهها را تبدیل به شبکههای اصلی کنند. به طور مثال شبکه ورزش، زیر مجموعۀ مدیریت شبکه سه است یا شبکه نمایش و تماشا زیر مجموعۀ شبکه نسیم و گویا اینها ادغام میشوند. تصور میکنم میخواهند این سیاست را دنبال کنند و یک سری از شبکههای فرعی دیگر را بیاورند زیر نظر شبکههای اصلی و معاونت سیما را کوچکتر کنند. به نظر من این میتواند اقدام مثبتی باشد. در مجموع تعداد شبکههای فعلی زیاد است، حدود ۲۴ شبکه داریم که خیلی از آنها مجموعاً زیر ده درصد مخاطب دارند؛ مانند شبکه افق، سلامت، قرآن، ایران کالا و… برای مثال شبکه “ایران کالا” نفس ایجادش اشتباه است؛ تبلیغ کالای ایرانی باید در شبکههای اصلی باشد، نه شبکهای که بینندۀ عام ندارد و اصطلاحاً پر مخاطب نیست. قطعاً ده شبکۀ با کیفیت بهتر از بیست شبکۀ با کیفیت پایین است.
-در حوزۀ نمایشی، باز کردن چهارچوبهای فکری باید بیشتر در ظاهر رخ بدهد یا در محتوای فیلمنامهها کمی دست نویسندهها باز باشد و بتوانند بروز خلاقیت داشته باشند و نوآوری کنند؟
من بعید میدانم تلویزیون تن به باز کردن وجوه ظاهری دهد! بهترین سریالهای سازمان، در دهۀ هشتاد ساخته شدهاند از “مدار صفر درجه”، “میوه ممنوعه”، “صاحبدلان”، تا کمدیهای رضا عطاران و در همۀ سریالهایی که به عنوان آثار موفق از آنها یاد میکنیم دست نویسندهها باز بود. البته این به معنای عدم رعایت چهارچوبها نیست بلکه منظور دخالت کمتر در نگارش فیلمنامه است. الان سازمان به گونهای شده است که علاوه بر عبور فیلمنامه از فیلتر شوراهای مختلف و تأمین نظرشان، هر کامنت در توییتر یا پستی در اینستاگرام و نظر ارگانهای بیرونی در سانسور آن اثر دخیل است. این یعنی اینکه صداوسیما کاملاً از ارگانهای بیرونی میترسد، منفعل است و به تیم سازنده سریال فشار میآورد که این حتماً غلط است و اگر به این کار ادامه دهند مخاطب هر روز کمتر میشود. باید دست از این محافظهکاریها بردارند، شجاعتر باشند و دست نویسندهها را در پرداخت موضوعات بازتر بگذارند. اگر بنا به انتقاد در زمینه مشکلات سیاسی، اقتصادی و… است، باید این موضوعات در سریالها بازتاب داشته باشد. قطعاً فیلمنامهای که از نظر چهل-پنجاه نفر عبور کند بیخاصیت و بیمخاطب میشود. مدیران شبکهها و مدیر گروهها باید در ساخت سریالها اختیار عمل داشته باشند؛ اگر اختیار عمل نداشته باشند در وهله اول نمیتوانند پاسخگو باشند و در ادامه کیفیت کار نیز پایین میآید.
برای بازگشت چهرههایی که در سینما هستند و با تلویزیون کار خود را شروع کردهاند، اما قهر کردهاند چه باید کرد؟
به جز بخش ممیزی که در شبکه نمایش خانگی گرفتوگیر کمتری دارد و از نظر حجاب و ظاهر آزادتر هستند و دستشان بازتر است، هر کارگردان و فیلمنامهنویسی سلیقهاش این است که در جایی که راحتتر است کار کند. مادامی که شبکه نمایش خانگی آزادتر از تلویزیون است، فیلمسازان ما ترجیح میدهند در شبکه نمایش خانگی کار کنند. بحث دیگر، موضوع مالی است؛ دستمزدهایی که در شبکه نمایش خانگی ردوبدل میشود چند برابر صداوسیماست بعضاً تا ده-بیست برابر سازمان. به جز ممیزی در صداوسیما باید در بحث دستمزد تجدیدنظر شود. با این دستمزدهای فعلی این ریزش ادامه دارد و هرکس بتواند به شبکه نمایش خانگی برود، میرود. چهارچوبهای صداوسیما هم میتواند تغییر کند، البته این منوط به خواست مدیران است. الان در سریالهای امنیتی سازمان، کاراکترهای بیحجاب نشان داده میشوند و عملاً بازیگر بیحجاب داریم (سریالهای “سرجوخه” و”گاندو”). برای مثال ممیزیهایی که سریال “گاندو” رعایت میکرد با بقیه سریالها یکی نبود. یک موضوع این است که ما در صداوسیما چند مدل ممیزی داریم؛ کارهایی که امنیتیتر هستند و موضوعات سیاسی دارند معمولاً در روابط آدمها ممیزی کمتری را رعایت میکنند. میتوان در سازمان چهارچوبهارا بازتر کرد، اما مسئله اصلی بحث مالی است، تا بحث مالی اصلاح نشود بعید میدانم سلبریتیها و ستارهها به قاب صداوسیما بازگردند.
-نظریه و نگاه شما نسبت به تسلط تفکرات کسانی که از دانشگاه امام صادق (ع) به سازمان راه یافتهاند چیست و آیا این نوع زاویه دید میتواند موجب تحول در ادامه شود؟
اصطلاح امام صادقی یک گزارۀ ژورنالیستی و توییتری است، که نمیتواند مبنای تحلیل باشد؛ زیرا که امام صادقیها خود با هم متفاوتاند. در بین همین اهالی حسامالدین آشنا هست، علی فروغی هم هست پیمان جبلی هم همینطور، اما این سه نفر سه طیف فکری مختلف هستند. نمیتوان گفت امام صادقیها نگرششان مشترک است و گاهی با هم مشکل دارند. علی فروغی یک اقدام بولد و معروف در کارنامهاش داشت که آن اخراج عادل فردوسیپور بود که در مورد درست و غلط این اقدام میتوان صحبت کرد، اما جدای این مسئله، “عصر جدید” در دوران علی فروغی پخش شد که خود حرکت رو به جلویی بود. انتقادهای زیادی هم از جانب حزباللهیها به آن وارد بود؛ زیرا که ممیزیهای این برنامه آزادتر از سایر برنامههای تلویزیونی بود برای مثال اجرای “دختران نینجا” که تا آن زمان سابقه نداشت. نمیتوان گفت علی فروغی بستهتر از مدیران قبلی فکر میکند من خودم انتقادهای زیادی به شیوه مدیریتی ایشان دارم، اما با تقسیمبندی این سؤال هم مخالف هستم.
برای اینکه سریالهایی از جنس سریالهای شبکه نمایش خانگی و آنقدر پربیننده در تلویزیون هم ساخته شود از نظر شما به عنوان تحلیلگر باید چه کارهایی انجام شود؟
البته سریالهای ویاودی آنچنان هم پربیننده نیستند! جمع کاربران سه-چهار ویاودی اصلی که شامل: فیلیمو، فیلمنت، نماوا و… است، زیر دو میلیون نفر است. یک سریال متوسط در صداوسیما ۱۵ الی ۲۰ درصد مخاطب دارد و آثار خوب بالای ۵۰ درصد. در حال حاضر میانگین مخاطب تلویزیون به علت دسترسی و عام بودن، نسبت به ویاودیها بیشتر است. در شهرستانها و روستاهای دور افتاده کسی ویاودی تماشا نمیکند. اگر بحث کیفیت مطرح باشد، ویاودیها کیفیت بالاتری دارند که این مسئله هم به خاطر آزادی و استفاده از افراد چهره است. برای مثال حسن فتحی بخشی از بهترین سریالهای تلویزیون را ساخته است و رفتن چنین افرادی قطعاً کیفیت کار را پایین میآورد.
این آفت تلویزیون است که چهرههای اصلیاش را از دست داده و اکثر کارگردانهایی که در تلویزیون کار کردهاند به ویاودیها پیوستند. ولی آن طرف ماجرا را هم باید دید؛ برای مثال سیروس مقدم که “پایتخت” را در تلویزیون ساخت الان در ویاودی شکست خورده است. این کارگردان سریال “جزیره” را ساخته که مخاطب ندارد و در کل به نظرم تا زمانی که تلویزیون نتواند بودجۀ چهرهها و افراد کارآمد را تأمین کند ریزش مخاطب و کاهش کیفیت کارها ادامه دارد.
ضربالاجلهایی که میتواند مخاطب را همراه کند، به عنوان پیشنهاد اکید به ریاست چیست؟ بازگشت عادل فردوسیپور؟ رفع ممنوعیت مجریانی نظیر فرزاد حسنی و…؟ یا سفارش کار به افرادی مثل مصطفی کیایی، شهرام شاه حسینی، حتی محمد حسین مهدویان و از این دست افراد؟
فارغ از مصداق، قطعاً حضور چهرهها در تلویزیون مخاطب را بالا میبرد این یک اصل کلی است. ولی اینکه مدیران جدید چقدر به این اتفاق تن بدهند را من بعید میدانم، زیرا یک نگاه ضد سلبریتی در صداوسیما وجود دارد. محمدرضا گلزار چهارپنج سال پیش مجری تلویزیون شد و مخاطب آن زمان افزایش پیدا کرد، همزمان، آغاز شد که سلبریتیها بیایند و مجری شوند! اما در کل یک گاردی نسبت به حضور سلبریتیها در تلویزیون وجود دارد. به نظر من حضور سلبریتیها به عنوان مجری و… در قاب تلویزیون درست است، زیرا تلویزیون در کل دنیا بر پایه چهرهها استوار است. اصولاً تلویزیون کارخانه چهرهسازی است بنابراین باید از این چهرهها بهره ببرد. جواد عزتی، فرزاد حسنی، رضا عطاران و خیلیهای دیگر که اکنون در تلویزیون حضور ندارند، محصول این رسانه هستند. مسئله دیگر این است که این چهرهها باید خود را با چهارچوب صداوسیما تطبیق دهند؛ مانند رامبد جوان و مهران مدیری که قبول کردهاند با تمام محدودیتهای سازمانی در حوزه صداوسیما کار کنند. عادل فردوسیپور این کار را نمیکرد او در برنامهاش شروع به اکت سیاسی کرده بود و خوب این همکاری ادامه نیافت. من میگویم تلویزیون باید آغوشش را باز کند و سلبریتیها هم باید بپذیرند که تلویزیون چهارچوبهایی دارد و نمیتوان خارج از آنها کار کرد.
برای آنکه نظر طیف اصولگرا و مذهبی حفظ شود و طیف نوگرا و خواهان اصلاح هم مخاطب تلویزیون باشند، به نظر شما باید چه کارهایی انجام داد؟
من معتقدم اگر کیفیت بالا برود، در مجموع هر دو طیف راضی خواهند بود و اساساً فارغ از این توصیف، تلویزیون مخاطب عام دارد و اکثر مردم درگیر این مناسبات سیاسی نیستند. صبح تا شب کارشان را میکنند و شب میخواهند تلویزیون تماشا کنند تا اعصابشان آرام شود و از دغدغههای روزمره دور شوند. دستفرمان تلویزیون نباید این باشد که حزباللهیها راضی باشند یا نوگراها و خواهان اصلاح بلکه مردم باید راضی باشند، مردم عادی کوچه و خیابان که به دنبال سرگرمی هستند.
نگین خسروی
انتهای پیام/
There are no comments yet