فیلم «مرداب»، گذشته از شخصیت غیر طبیعی بیل که برای یک آمریکایی قلدر و گردنکلفت بیش از حد عالیست، گاهی نیز به طور ناخوشایندی بین چند ژانر در نوسان است.
فیلم «مرداب» ترکیبی مهیج از مطالعۀ کاراکترها، درام عاشقانه و هیجان است و داستان «مت دیمون» آمریکایی و گردن کلفت را روایت میکند که برای تبرئه کردن دخترش، و شاید هم سر و سامان دادن به زندگی خود، به فرانسه سفر کرده است.
در اینجا «تام مککارتی»، کارگردان فیلم «افشاگر»، اثر سال ۲۰۰۷ خود یعنی «مهمان» را تکرار کرده و به بررسی دو شخصیت از دو فرهنگ متفاوت میپردازد که بینشان صمیمیتی خاص ایجاد شده است؛ پیوند «بین دیمون» و «کامیل کوتن» از جهاتی هم جذاب و هم تاثیرگذار است. اما در نهایت تغییرات عجیب فیلم باعث تضعیف آن شده و تنها نکته مثبت باقیمانده این است که داستان به سمتی میرود که کسی انتظارش را ندارد.
مت دیمون نقش بیل بیکر، یک آمریکایی بیعرضه در فرانسه را بازی میکند و آنقدر در آن خوب عمل کرده است که عیبهای این فیلم ناامیدکننده و کم و بیش جذاب محو شدهاند. او همسرش را از دست داده، کارگر بیکار دکل نفت و اهل اکلاهماست و برای ملاقات دختر گیر افتاده در غربتش، الیسون (ابیگل برسلین)، به مارسی سفر میکند؛ ابیگل آنجا به جرم قتل معشوقهاش لینا به ۷ سال زندان محکوم شده و ادعا میکند اینکار را نکرده است. گرچه بیل فرانسوی بلد نیست و کلاً به خرابکاری هم معروف است، اما سعی میکند شواهد جدیدی را در پرونده الیسون پیدا کرده و در این حین ویرجینی (کامیل کوتن) و دختر کوچکش مایا (لیلو سیاوو) را نیز وارد این بازی پیچیده میکند.
قرار است این فیلم بعد از اکران در کن، در تاریخ ۳۰ جولای در آمریکا و یک هفته بعد از آن در انگلستان اکران شود. حضور ستارهای چون دیمون نقطه قوتی برای فیلم به شمار میرود، گرچه رویکرد غمگین و داستان پیش پاافتاده و متداول آن ممکن است فروشش را دچار مشکل کند.
مککارتی با مهارت بالایی تنش فیلم را رفته رفته افزایش میدهد: دیمون – قویتر و سرسختتر از نقش خود به عنوان جیسون بورنه – هم ویرجینی و هم دخترش مایا را گرفتار مخمصه میکند، اما هنوز هم برای سیاست وقت دارد: توماس بیدگین، نوئه دبره و مارکس هینچی – نویسندگان فیلم – تلاش کردهاند در این سفر جایی را نیز به عقاید ترامپی بیل اختصاص دهند.
یقیناً تصور نکردنِ این دونالد ترامپِ دوم به عنوان پدری لجباز کار سختیست؛ پدری که حساسیتها را زیر پا گذاشته، قانون را بدست میگیرد و قصد دارد قتل را گردن مهاجری بیتقصیر بیندازد. بااینحال تمام اینها صرفاً پیشزمینهای برای بیل مهربانتر و عاقلتریست که ظهورش را به تدریج مشاهده خواهیم کرد.
این فیلم گذشته از شخصیت غیر طبیعی بیل که برای یک آمریکایی قلدر و گردنکلفت بیش از حد عالیست، گاهی نیز به طور ناخوشایندی بین چند ژانر در نوسان است. تلاش بیل برای پیدا کردن شاهد، آن چنان جذاب پیش نمیرود و تغییر پایانی داستان با توجه به آنچه از این کاراکترها میدانیم، غیر قابل باور است. مفهوم کلی فیلم (همانند فیلم “مهمان” ) ستایش آن چیزیست که همۀ ماانسانها را علیرغم تفاوتهایمان به یکدیگر پیوند میدهد – اندیشهای عاطفی که مککارتی با بازی با لحن و تنش سعی در برانگیختن آن دارد. داستان دربردارندۀ احساسات و تمایلی واقعی برای به چالش کشیدن انتظارات مخاطب بوده، که البته قابل ستایش است. این فیلم هم مانند بیل نمیتواند آنچه میخواهد پیدا کند.
منبع:سلام سینما
There are no comments yet