زهرا سزاوار بازیگر سریال طوبی:

کارم به تراپی کشید

من به دلیل ایفای این نقش کارم به تراپی کشید و مدت‌ها تراپی می‌شدم ودلیلش هم این بود که سعی می‌کردم شخصیت را در تخیلات و ناخودآگاهم لمس کنم.


داستان سریال طوبی در دهه ۵۰ می‌گذرد و روایتی از زندگی دختری جسور به نام طوبی است که برای خود و خانواده‌اش اتفاقاتی رخ می‌دهد. در این میان یک قصه عاشقانه‌ای در دل تاریخ به نمایش کشیده می‌شود، میانِ این روایت‌ها البته موضوع خانواده اهمیت بسزایی دارد و بخش پیاده‌روی اربعین نیز جزو بخش‌های مهم داستان به‌شمار می‌رود. آنچه سریال طوبی را از دیگر آثار مجزا می‌کند روایت موازی از شخصیت‌های ایرانی و عراقی است. نویسنده برخی از شخصیت‌ها را در عراق قرار داده و روایتی موازی و تعلیق در دل داستان ایجاد کرده است. در این شماره از ماهنامه صبا با زهرا سزاوار بازیگر نقش پریزاد که پیش‌تر در میدان سرخ ایفای نقش کرده درباره این نقش و چالش‌های آن به گفتگو پرداخته‌ایم.

  • به عنوان سوال اول، همکاری شما با گروه به چه صورت شکل گرفت و چطور برای این نقش انتخاب شدید؟

یکی از همکارانم  که قبلا با هم کار کرده بودیم من را برای این کار معرفی کرد. سری اول که رفتم دفتر تهیه کننده، یکسری صحبت‌ها صورت گرفت و بعد از آن برای بار دوم و دورخوانی و تست گریم زنگ زدند و در آخر همه چیز خوب پیش رفت و قرارداد بستیم.

  • با توجه به اینکه در سریال «طوبی» تمرکز زیادی برای شخصیت پردازی صورت گرفته و قوت شخصیت‌ها در پیشبرد داستان سریال اثر زیادی داشت، شما به چه اندازه به شخصت پریزاد و آن چیزی که در ذهنتان وجود داشت نزدیک شدید؟

واقعیت این است که من نزدیک نشدم بلکه پریزاد را در گوشت و پوست و استخوانم به وجود آوردم و با تک تک سلول‌های وجوم او را حس می‌کردم و او را یک سال  با تمام لحظاتش زندگی کردم حتی در لحظه‌هایی که در سریال نبود و سکانس‌هایی که هرگز نوشته نشد. در واقع من در ذهن و ناخودآگاهم لحظاتی که در فیلمبرداری نبودم هم  تک به تک زندگی کردم.

  • پریزاد طی سال‌هایی که در خانه شیث سپری کرد روزهای سختی داشت. فکر می‌کنید در شرایط عادی و یک زندگی عادی خانم‌ها حاضر به تحمل چنین سختی‌هایی هستند؟

قطعا که این موضوعات بسیار سخت است و اصلا نمی‌شود گفت گذر کردن و تحمل آن کار راحتی است. من به دلیل ایفای این نقش کارم به تراپی کشید و مدت‌ها تراپی می‌شدم ودلیلش هم این بود که سعی می‌کردم شخصیت را در تخیلات و ناخودآگاهم لمس کنم و در طی مدت طولانی بابت اتفاقاتی که برای پریزاد افتاده بود پیش تراپیست می‌رفتم و تراپی می‌شدم. در واقع من کاملا از خودم جدا شدم و انگار که پریزاد بودم و تمام آن اتفاق‌ها واقعا برای خودم داشت اتفاق می‌افتاد.

  •   اما موضوع این است که بخش عمده‌ای در ماجرای پریزاد مقوله عشق بود که قطعا تحمل یکسری تلخی‌ها را هم شیرین می‌کرد و بخش دیگر ماجرا اجبار بود که می‌بایست با آن شرایط کنار کنار بیاید.

می‌توان گفت من چاره‌ای ندارم جز اینکه کنار فرزندم بمانم و نمی‌توانم او را رها کنم و مجبورم آن شرایط را تحمل کنم.
در قسمتی از سریال جایی پریزاد نمی‌تواند از فرزندش جدا شود و آنقدر به جنون می‌رسد که تصمیم به خودکشی می‌گیرد. در واقع نمی‌تواند اجازه دهد فرزندش زیر دست این افراد بزرگ شود. اجبار در زندگی هر فردی وجود دارد که به نظر می‌رسد چاره‌ای نیست جز تحمل کردن.

  • در آخر سریال شاهد آشتی کردن پریزاد با مادر شوهرش هستیم، فکر می‌کنید چه اتفاقی باعث این آشتی شد؟ اینکه شیث مرده؟ یا از بین رفتن حکوت صدام حسین؟ یا دلسوزی و ترحم؟

در سریال، پریزاد مدت طولانی درگیر عذابی وجدان بود و فکر می‌کرد  که مقصر مرگ شیث است و زمانی که متوجه شد مادرشوهرش باعث این قتل بوده بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد و بخش دیگر ماجرا این بود که پسرش همه ماجرا را متوجه شده بود و دیگر چیزی در مشتش نبود وهمه چیز آشکار شده بود.

  • در واقع دیگر قتلی برگردنش نبود و از طرف دیگر پسرش همه چیز را متوجه شده است، چه دلیلی وجود داشت که پریزاد او را نبخشد؟

در صورت کلی می‌توانم بگویم  پریزاد یک شخصیت دلسوز و مهربان داشت و در سکانسی که مادرشوهرش با او صحبت می‌کند و ماجرا را توضیح می‌دهد، پریزادی که خودش درد و عذاب کشیده، سعی می‌کند حال او را درک کند.
اگر بگویم پریزاد تمام آن خاطرات بد گذشته را فراموش می‌کند این موضوع یک حالت شعاری دارد، نه قطعا اینطور نیست و قطعا که آن زخم‌ها وجود دارد، اما  از یک‌جایی به بعد سعی می‌کند که با این موضوع کنار بیاید و دیگر چاره‌ای جز بخشش ندارد.

  • کدام قسمت همذات پنداری بیشتری با پریزاد داشتید و چه ویژگی‌هایی از پریزاد قصه ما ممکن است شبیه باشد به زهرا سزاوار؟

قسمتی نبود که  نزدیک باشد و پریزاد کاملا از من  جدا بود، اما من سعی کردم تک به تک لحظات و اتفاقات شخصی که این فرد در زندگی و زیستش داشت در ناخودآگاهم به وجود بیاورم. آن موقعیت‌ها را و خود آن شخصیت را سر صحنه و جلو دوربین بیاورم.
درواقع من از یک جایی به بعد دیگر زهرا سزاوار نبودم و صاقانه بخواهم بگویم قسمت‌هایی کاملا خودم را فراموش کرده بودم، لذا اینکه پروژه نزدیک به ۱۰ ماه طول کشید و من یادم رفته بود که خودم چه کسی هستم. من شبانه روز  ذهنم درگیر این شخصیت بود و گذشته او را تصور می‌کردم. برایش شناسنامه طرح کردم که این این فرد کیست؟ و این موضوع مربوط به  قبل از زمانی است که پریزاد وارد قصه شد. اگر شروع سریال و ورود پریزاد به سریال را در نظر نگیریم من از قبل یک دفتر برای پریزاد داشتم که شاید زمانی آن را نشان دادم، تمام برگه‌های آن پر شده است از خاطراتی که پریزاد دارد و خاطراتی که هیچوقت ما آن را ندیدیم و به  تصویر کشیده نشده است، اما من برای اینکه بیشتر در وجودم حسش کنم آن لحظات و خاطرات را در تنهایی خودم زندگی کرده‌ام. قبل از اینکه پروژه شروع شود، من شروع کردم به خلق این شخصیت و می‌خواستم همه ویژگی‌ها و ارتباطی که با تک تک اعضای خانواده داشت در بیاورم و حتی عکس طوبی را چاپ کردم و بین دفترم «دفتر پریزاد» گذاشتم و هرشب موقع خواب با طوبی صحبت می‌کردم.

  •  جدی؟ چرا؟
    دلیل این موضوع هم این بود که پریزاد شخصیتی بسیار وابسته به خواهرش بود هر شب موقع خواب عکس را نگاه می‌کردم و با طوبی حرف می‌زدم و خاطراتمان را با هم مرور می‌کردم. زمانی که پروژه شروع شد این ماجرا بیشتر شد، اما این موضوعات مختص به قبل از شروع پروژه است. لازم است بگویم خاطراتی که درباره آن با شما صحبت می‌کنم لحظاتی است که خودم آن‌ها را نوشته‌ام.
  • همان طور که ما انتظار می‌کشیدیم تا ببینم در آخر، سرنوشت طوبی چگونه می‌شود به همان اندازه پریزاد هم شخصیت محبوبی بود و در طول سریال ما به پریزاد فکر می‌کردیم. با توجه به اینکه پریزاد هم یکی از شخصیت‌های محبوب داستان ما بوده آیا چالش خاصی در مواجهه با شخصیت پریزاد داشتید؟

بله، قطعا که چالش‌های بسیاری داشت. یکی از این چالش‌ها این بود که من باید از سن ۱۷ سالگی تا ۳۰ سالگی را بازی می‌کردم. یعنی امروز من باید یک زن ۴۷ ساله باشم که بسیار سختی کشیده و آن دوران را طی کرده، اما در عین حال هم نباید در نقش آن زن ۴۷ ساله می‌ماندم چون ممکن بود چند روز بعد به سی و خورده‌ای سالگی پریزاد سفر می‌کردم. در واقع من همواره باید پیر می‌شدم، جوان می‌شدم و بچه می‌شدم. یکی دیگر از چالش‌های این شخصیت هم این بود که من در طول سریال عاشق شدم، مادر شدم، فردی که عشقش را از دست داده و کسی که ترس از دست دادن فرزندش را  دارد، همه این‌ها را بازی کردم. یک زن شکنجه شده در زندان و این‌ها چالش‌های بسیار زیادی برای من داشت و من با این نقش موقعیت‌های دراماتیک زیادی را تجربه کردم.
من هرگز مادر شدن را زیست نکرده بودم اما باید مادر می‌شدم. در واقع یکی از چالش‌های  پر رنگ آن حس مادرانه بود.

  • همکاری با گروه بازیگرها چطور بود؟

بسیار عالی و صمیمی. تهیه کننده کار بسیار همراه و همدل بود و بسیار حواسش به عوامل و بازیگر‌ها بود و چند وقت یکبار از من می‌پرسید که نقش چطور پیش می‌رود؟ آقای سلطانی بسیار همراه بود و سعی می‌کرد که کمک کند برای بهتر دیده شدن نقش و ما بسیار درباره نقش حرف می‌زدیم و رفت و برگشت داشتیم. آقای امیر جهانی هم خیلی پای این نقش ایستاد و من خیلی ممنونم از او بابت این موضوع و در واقع آقای امیر جهانی باعث شد که من این چالش‌ها را تجربه کنم و خیلی برایم جذاب بود، در عین حال سختی‌ها و تلخی‌هایی که مجبور بودم تجربه کنم، خیلی برایم شیرین بود.

  • یک مقدار از چالش‌های لباس و فضا و لوکیشین متفاوت این سریال هم برای ما بگویید.

یکسری از سکانس‌ها در  تابستان و یکسری از سکانس‌ها مربوط به زمستان بود و یکجاهایی مجبور بودیم در گرما لباس زمستانی تن کنیم  و من هم به شدت گرمایی هستم و این موضوع به شدت برایم سخت بود. لوکیشن‌ها هم بسیار سخت بود اما وقتی آدم عاشق کارش باشد چالش‌ها هم تحمل می‌کند.

زهرا طاهریان

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید