مجری برنامه آفتاب مهتاب:

اعجازی را که تئاتر برای بچه‌ها دارد با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کنم

اعجازی که تئاتر برای بچه‌ها دارد را، با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کنم و هیچ‌گاه حتی زمان‌هایی که مشغول ضبط برنامه‌تلویزیونی هستیم، باز هم تئاتر را تعطیل نمی‌کنم.


برنامه تلویزیونی «آفتاب مهتاب»  اولین برنامه مسابقهای ویژه‌خردسال است که از زمستان سال گذشته تاکنون از شبکه پویا پخش میشود. این برنامه که با محوریت مسابقه و بازی، کودکان را به تحرک و بازی‌های جمعی تشویق می‌کند، از ابتدای پخش تا به الان با استقبال چشم‌گیری دربین مخاطبان به‌ویژه کودکان روبرو شده است. پیرو این بازخورد با امیرحسین انصافی، یکی از مجریان «آفتاب مهتاب» که از هنرمندان باسابقه و همچنین از چهره‌های محبوب بچه‌هاست، به گفتگو نشسته‌ایم که می‌خوانید:

  • شما واقعا مصداق بارز آن ضربالمثلی هستید که می‌گوید: «از هر انگشتش یک هنر میبارد». نویسندگی، بازیگری، کارگردانی، مجری‌گری، صداپیشگی، نقالی، آهنگسازی، نوازندگی، ترانه‌سرایی و… فکر می‌کنید بازخورد کدام یک از هنرهایتان در بین مخاطبان بیشتر بوده و شما را بیشتر با آن میشناسند؟

اول این‌که شما لطف دارید. به‌واسطه کارهایی که درطی این سال‌ها در حوزه نمایش‎کودک تلویزیون و تئاتر انجام داده‎ام، من را بیشتر به‌عنوان بازیگر کودک می‌شناسند. گرچه نمایش‎های آیینی‌ سنتی بزرگسال زیادی داشته‌ام و اصلا کار اصلی من هنرهای آیینی و سنتی ایرانی است و به ‌واسطه نمایش‌های سنتی ‌ایرانی برای کودک، به این راه کشیده شدم. درواقع من از حدود دو دهه پیش شروع کردم به اجرای نمایش‌های سنتی برای کودکان مثل خیمه‌شب‌بازی، صندوق‌بازی، جی‌جی وی‌جی و… تا بتوانم این نمایش‌ها را برای بچه‌ها احیا و اجرا کنم. در مسیر اجرای این نمایش‌ها، پیشنهادهای متفاوتی در زمینه اجرای کودک از تلویزیون می‌شد. مثلا به‌عنوان بازیگر در برنامه‌های تلویزیونی «پاشو، پاشو کوچولو»، «شهرک رنگین‌کمان»، «کارگاه اسباب بازی‌ها» و… یا به‌عنوان صداپیشه در برنامه‌های دیگری مثل «شبکه کوچک»، «لوبیا فردا زود بیا»، «مدرسه جنگلی» و… که دیگر پایم به عرصه اجرا، بازی و صداپیشگی در تلویزیون باز شد ولی سابق بر آن هنرهای آیینی و سنتی کودک و بزرگسال را کار می‌کردم.

 

  • اگر قرار بود فقط شما را با یکی از هنرهایی که دارید میشناختند، کدام یک را انتخاب میکردید؟

قطعا کار برای کودک را انتخاب می‌کردم، چه نوشتن و چه بازیگری برای کودک. لذتی که کار در حوزه کودک برای من دارد قابل‌قیاس با هیچ‌کدام از کارهای دیگری که انجام می‌دهم، نیست. منظورم کاری است که رودررو با مخاطب قرار می‌گیریم؛ چه تئاتر، چه ضبط برنامه‌تلویزیونی همراه بچه‌ها باشد. انرژی‌ای که بچه‌ها به ما می‌دهند باعث فراموش شدن خستگی و فشردگی کار می‌شود.

درطی سال‌هایی که در کانون پرورش‌ فکری بودم، اجرای تئاتر سیار در نقاط مناطق صفر و محروم مرزی، داشتم. در واقع ما با یک تریلی سیار به آن مناطق می‌رفتیم، تریلی استیج می‌شد و برای بچه‌ها تئاتر اجرا می‌کردیم. با این‌که آن برنامه و کلا اجراهای سالیانه ما بودجه مالی خیلی ضعیفی داشت ولی واقعا لبخند بچه‌هایی که تا به‌حال درطول زندگی‎شان تئاتر ندیده بودند و آن اولین مواجهه‌شان با تئاتر بود را با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کردم و هر سال داوطلب اجرای برنامه تئاترسیار بودم. آن‌ها بچه‌هایی بودند که اصلا نمی‌دانستند تئاتر چیست. تجربه حس کردن این‎که اجرای این تئاتر بر آن‌ها یک تاثیری گذاشته که در ذهن بعضی‌هایشان حتی تا سالیان سال خواهد ماند؛ واقعا با هیچ‌کدام از تجربه‎هایم قابل‌مقایسه نیست. چون خود من هنوز هم تئاترهایی را که در کودکی از اساتید و عزیزانم دیده‎ام، در ذهنم هست. مثل نمایش «نون مثل نظم» که در دوران پیش‌دبستانی‌ام، سال هفتادوهفت از عموهای فیتیله‌ای دیدم. دیدن آن تئاتر در ذهنم این را متبادر کرد که مثلا من هم می‌توانم بعد‎ها چنین نمایشی را کار کنم و برای بچه‌ها یک حرفی را بزنم. با این‌که در یک خانواده هنری بزرگ شده بودم ولی دیدن آن نمایش بود که این موضوع را به ذهنم آورد. این اعجازی که تئاتر برای بچه‌ها دارد را، با هیچ‌چیزی عوض نمی‌کنم و هیچ‌گاه حتی زمان‌هایی که مشغول ضبط برنامه‌تلویزیونی هستیم، باز هم تئاتر را تعطیل نمی‌کنم. یعنی به‌موازات ضبط برنامه‌هایمان، همیشه مستمر تئاتر کار می‌کنم و اجرای نمایش برای بچه‌ها را در سالن‌های مختلف ادامه می‌دهم.

 

  • این طرز فکر و نگاهتان ارزشمند است؛ آن هم در دورانی که اغلب کارگردان‌ها به دلایل مختلف و عمدتا عدم حمایت به این بخش ورود نمی‌کنند.

ممنونم، خب متاسفانه یک‌ذره تخصص در آن کم است. البته اخیرا چه در تئاتر و چه در سینما به سمت این حوزه آمده‌اند اما نگاه، نگاه گیشه ‎تجاری است. اکثر فیلم‌های این بخش بیشتر از هرچیزی رنگ و لعاب دارند. درواقع بابت افکت‌ها، عوامل بصری، دکور، گریم، لباس و درکل برای حقه‌های تصویری این آثار خرج‌های آن‌چنانی می‌شود ولی به‌دلیل این‌که تخصص در آن‌ها واقعا کم است، غالبا اثری می‌شوند در سطح و گیشه. جدا از مسئله کمبود تخصص چه در تئاتر و چه در سینمای کودک، متاسفانه این حوزه دست‌کم گرفته می‌شود. یعنی نمی‌دانند که ما کامبیز صمیمی‌مفخم را داشته‌ایم که تمام عمرش را تئاترکودک اجرا کرد یا داوود کیانیان که تمام زندگیش را وقف تئاترکودک کرده و همین ‌الان هم که نمایش اجرا نمی‌کند یا مسئولیت ندارد، پژوهش‌ها و نمایشنامه‌هایی که ترجمه می‌کند، سبک و شیوه کارها و تدریسش همه‌ در راستای تربیت یک هنرمندی‌ است که قرار است در زمینه کودک، کاری فاخر و ارزشمند ارائه دهد. البته مخاطب این تفاوت را کاملا می‌فهمد و اصلا این‌گونه نیست که برخی فکر می‌کنند با تماشای کارهای مرسوم و معمول گیشه و تعداد بالای آن‎ها، سلیقه مخاطب دیگر عادت می‌کند. نه اصلا این‌طور نیست و مخاطب هنوز هم کار خوب را از بد تمیز می‎دهد، او کاری که شریف است و برای بچه‌ها یک حرفی برای گفتن دارد را تشخیص می‌دهد. به‌همین دلیل ما همچنان از پا نمی‌ایستیم و به کارمان ادامه می‌دهیم و امیدواریم که باز هم به جمع دوستان ما اضافه شود و شاهد آثاری باشیم که در کنار خوشرنگ و لعاب بودن، یک باری را به بچه‌ها اضافه کند و آن‌ها را به فکر وا دارد.

من سال‌های زیادی است که با کانون پرورش‌فکری‌کودکان همکاری دارم، تقریبا اجرای هشتاد درصد کارهایی که تولید می‌کنم در مرکز تولید تئاتر کانون است. به‌خاطر این‎که کانون همچنان یک بایدها و مدیوم‌هایی را دارد که از آن کوتاه نمی‌آید و گروه‌های نمایشی درصورت رعایت این بایدها، اجازه اجرا در آن مرکز را دارند. یک سطحی دارد که همیشه مخاطبی که برای دیدن تئاتر به کانون پرورشفکری می‌آید، می‌داند که تئاتری که در این مرکز به نمایش درمی‌آید، حتما یک اثری است که برای بچه‌ها جنبه آموزشی و روانشناسی دارد، در کنارش رنگ و لعاب هم دارد، درواقع عناصر جذابیت برای بچه‌ها را هم حفظ می‌کند.

  • از جذابیت‌های کار با کودک و علاقه‌مندی‌تان به فعالیت در حوزه‌کودک‌ و نوجوان گفتید؛ از چالش‌های آن نیز برایمان بگویید.

ما بعد از اجرای اکثر نمایش‌هایمان در کانون، تماشاگران را نگه می‌داریم و با آن‌ها صحبت می‌کنیم. به‌نوعی جلسه نقد و بررسی با بچه‌ها برگزار می‌کنیم. از جواب‌هایی که بچه‌ها در مورد نمایش می‎دهند و مفاهیمی که از آن دریافت می‌کنند، کاملا پیداست که بچه‌های ما نسل بسیار باهوشی هستند. ما هیچ چالشی در اجرا و آموزش، با آن‌ها نداریم. درواقع ما با نفس و ذات خود بچه‌ها مشکلی نداریم، مشکل عمده ‎ما خانواده‌های بچه‌ها هستند! خانواده‌هایی که می‎توانند مسیر بچه‌ها را تغییر دهند. از تئاتر مثال می‎زنم، یک قانون در کل دنیا وجود دارد که برای این‌که بازیگرها و تماشاگران حواسشان پرت نشود، هیچ‌کس در سالن‏تئاتر خوراکی نمی‎خورد. ما هم به‌عنوان بخشی از کل دنیا، قبل از شروع اجرا اعلام می‌کنیم که خانواده‌های محترم لطفا در سالن‎تئاتر خوراکی نخورید. وقتی پدر یا مادر آن کیسه خوراکی را باز می‌کند و به دست بچه‎اش می‌دهد، این یعنی این‌که من اجازه دارم این قانون را زیرپا بگذارم و تو هم بگذار. یا وقتی مادر خانواده وسط اجرا، صفحه گوشی خود را روشن می‌کند و پیام می‌دهد درحالی‌که قبل از شروع نمایش گفته‌ایم که این کار ممنوع است، بچه‌ این را می‌بیند، با خودش می‌گوید وقتی پدر و مادر من این را زیر پا گذاشته‎اند پس حتما چیز مهمی نیست و من هم می‎توانم این کار را انجام دهم.

از همین نکات ابتدایی بگیرید تا مواجه‌شان با کار. مثلا ما با وجود این‌که بعد از دوساعت اجرای نمایش، خسته‌ایم گاهی‌ اوقات حتی دیگر توان حرف‌ زدن نداریم، اما باز هم بعد ازپایان اجرا دقایقی می‌مانیم تا با بچه‌ها صحبت کنیم. یک‌دفعه می‌بینیم که مثلا خانواده دست بچه‌اش را گرفته و بیرون می‌برد. می‌پرسیم که عجله‌ای دارید؟ جواب می‌دهند نه و می‌روند! خب این یعنی کم‌لطفی همه‎جانبه به بچه‌ها. درواقع باید بگویم بیشتر کم‌لطفی‌ها از سمت خانواده‌هاست که در اصل همه‌شان ادعا دارند که طرفدار فرهنگ و هنر هستند و بچه‌هایشان را برای تماشای تئاتر می‌آورند تا با فرهنگ و هنر آشنا شوند. ولی عملا از رفتارشان پیداست که درواقعیت این‌طور نیست و همه‌اش جنبه ویترینی دارد، فقط برای عکس و صفحه‌های اینستاگرام‌شان است. فرقی هم ندارد تئاتر یا برنامه ‌تلویزیونی، در هر دو مدیوم با این موارد روبرو هستیم؛ درحالی‌که خود بچه‌ها در هر دو بخش آماده و آموزش‌پذیراند، حواسشان جمع است و اندیشه‎شان آماده است تا با آن مفاهیمی که تئاتر یا هنر دارد به آن‎ها می‌دهد؛ شکل بگیرد.

مثلا الان یک برنامه‌ای به نام «منم بچه‎مسلمان» داریم که پنج فصل است از شبکه پویا پخش می‎شود، من دافعه‌های مختلف و خیلی‌ زیادی از خانواده‌ها دیده‌ام که اصلا نمی‌گذارند بچه‌ها این برنامه را ببینند، فقط به‌خاطر فضای برنامه که مجری اصلی آن یک فرد روحانی است. درصورتی‌که وقتی به‌عنوان یک آدم بی‌طرف آن را ببینید، متوجه می‎شوید چه مفاهیم ریشه‎ای و سازنده‌ای در آن مطرح می‌شود.

 

  • خود شما هم با چنین واکنش‌هایی در کارهایتان روبه‌رو بوده‌اید؟

در تئاتر هم نمونه این واکنش‌ها را داشته‌ایم. مثلا  نمایشی را اجرا می‌کردیم به نام «کلاغ بلا توپ طلا»، داستان یک کلاغی است که عاشق دزدیدن طلاست. درطول داستان یک کفتر نشانی توپ و معدن طلا را به او می‌دهد. کلاغ به آن نشانی می‌رود، به حرم امام رضا می‌رسد و جَلد آن‌جا می‌شود. در مسیر خود به شخصیت‌هایی برمی‌خورد که آن‌ها هم در این راه قرارگرفته‌اند و از صاحب آن توپ طلا چیزهایی را دیده‌اند و آن‌جا مانده‌اند. مثل همان شتری که وقتی می‌خواستند سرش را ببرند و قربانی کنند  به حرم پناه برد و ماند. چنین کاراکترهایی، کاراکترهای نمایش ما شده بودند، بدون بردن نام یا حرفی از مشهد، امام رضا و حرم او. درطول داستان اصلا نمی‌گفتیم امام رضا، می‌گفتیم صاحب توپ طلا یا نمی‌گفتیم برو مشهد، می‌گفتیم برو آن‌جا که آن توپ طلا هست. اما با وجود این‌که هیچ خطی از مذهب در نمایش ما نبود و  چیزی نمی‌گفتیم که قدیس‌سازی شود مثلا بگوییم که معجزه کرد و… باز هم مخاطبین خیلی زیادی داشتیم که می‌آمدند و می‌گفتند که این‌ها چیست؟ شما به چه حقی این‌ها را در کله بچه‌های ما می‎کنید؟ هرچه می‌گفتیم الان شما از خود بچه‌ها بپرسید، بچه‌ها حتی نمی‌دانند که منظور ما امام رضاست. شمایید که دارید این را در کله بچه‎ها می‎کنید که نه به این گوش نده، این حرف خرافات است و… ما اصلا این مباحث را مطرح نمی‌کنیم. ما داریم از ارزشی حرف می‌زنیم که باعث شود کلاغی که کارهای بد می‌کرده، دزدی می‌کرده یک چیزی را ببیند و از دزدی دست بکشد.

خب این نگاه‎های متعصبانه و ضعف در فرهنگی که عرض کردم درمورد آداب سالن نشستن و تماشاکردن؛ همه این آسیب‌ها را غالبا از پدر و مادرهایی می‌بینیم که در نسل خودشان ضعف تربیتی داشته‌اند. درحقیقت الان به پدر و مادر خوب بودن برای فرزند توجه نمی‌شود. بچه‎‌ها خودشان به‌اندازه کافی خوب‌اند و آماده‌اند که بهترین‌‎ها را دریافت کنند. واقعا مثل یک خمیری هستند که می‌توانند شکل بگیرند و یک تندیس زیبا را بسازند، می‌توانند هرطورکه آن‌ها بگویند، شکل بگیرند. چالش ما با بچه‌ها نیست، بچه‌ها خیلی‌باهوش و بااندیشه‌اند، خودشان خوب و بد را هم تشخیص می‌دهند. یعنی باب‌سلیقه‌شان نباشد، نمی‌آیند و نگاه نمی‌کنند ولی این فعل تحمیل کردن است که کار را خراب می‌کند.

جالب این‌جاست که زمان‎هایی که در مرکز تولید تئاترکانون، پارک لاله یا در مناطق پایین شهر نمایش اجرا می‌کنیم، دقت، وسواس و جواب‌های دقیق خیلی زیادی در بچه‌ها و تماشاگران می‌بینیم. اما در مناطق بالاتر شهر مثل الان که من چند وقتی است در تماشاخانه جم‌سنتر که در جماران است، اجرا می‎روم، خیلی از افراد به‎دلیل این‌که پول بیشتری بابت تهیه بلیت پرداخت می‎کنند، واقعا احساس می‌کنند که ما را خریده‌اند. مثلا مادر اجازه می‎دهد بچه‌اش روی صندلی بایستد و افراد پشت‌سرش صحنه نمایش را نبینند، اجازه می‌دهد وسط نمایش فریاد بزند و چیزی به او نگوید. به خودش اجازه می‌دهد که با گوشی‌اش کار کند حتی با تلفن صحبت کند و… یعنی می‌بینیم که هرچه به مناطق بالاتر می‎رویم، بالعکس فرهنگ‎شان پایین‌تر می‌آید. فقط مدعی این جریان‌ها هستند و در واقعیت بیگانه‌اند. چون تئاتر برایشان از تفریحات و امکانات دم‎دستی حساب می‎شود، اصلا مواجهه با آن را بلد نیستند و در آن‌ها فرهنگ‌سازی نشده. مثلا در اجرایی که روز گذشته داشتیم بازیگرها واقعا از رفتار تماشاگران عصبانی شده بودند. من برای آرام کردن آن‌ها یکی از خاطرات پدرم را مثال زدم که تعریف می‎کرد در سال‌های خیلی قبل، خیلی از مردم وقتی می‌خواستند جایی بروند یا مثلا به ملاقات فردی در بیمارستان بروند، از باغچه‌های خیابان گل می‌چیدند و می‌بردند. شهردار آن دوران غلام‌حسین کرباسچی در واکنش به این رفتار مردم، ‌می‌گوید: «آن‌قدر گل بکارید تا مردم از کندن آن‌ها خسته شوند». درواقع تفکر او این بوده که با گفتن این‌که گل‌ها را نچینید، این اتفاق نمی‌افتد و آن فرهنگ را معکوس عمل کرده است. خب یک بخشی از وظیفه ما هم فرهنگ‌سازی است و حالا هرچه‌قدر هم که این افراد گوش ناشنوا داشته ‌باشند، باید آن‌قدر این فرهنگ را بگوییم، آن‌قدر تاکید کنیم، این رفتار‌ها را به جان بخریم و آن‌قدر روی صحنه بمانیم تا یک روزی برای همه جابیفتد.

  • واقعا امیدوارم تا زمان جا افتادن این فرهنگ، خدا به همه‌تان صبر و قوت بدهد! فکر می‌کنم در گذشته وضعیت تماشاگران این‌طور نبود…

بله، خیلی متفاوت بود. الان مخصوصا در مناطق مرفه به‌شدت با این هنر بیگانه‌اند. البته ضعف تربیتی در تمام زمینه‌ها هست. باورتان نمی‌شود گاهی‌ اوقات که در برنامه تلویزیونی مهمان می‌آوریم، با چه مصیبت‌هایی باید آن برنامه را ضبط ‌کنیم. مثلا پیش می‎آمد که وسط اجرا یک‌باره شرکت‌کننده‎ای می‌گفت من امتیاز نیاورده‌ام پس دیگر بازی نمی‌کنم و بیرون ‌می‌رفت! حالا باید او را توجیه می‌کردیم که این مسابقه است، شما باید تا آخر آن حضور داشته ‌باشید. درحالی‎که در گذشته اصلا چنین چیزهایی نداشتیم. برای ما فقط همین‌که برویم آن‌جا و آن صحنه را از نزدیک ببینیم، خودش دنیایی بود.

  • از تجربه حضورتان در برنامه «آفتاب مهتاب» بگویید و این‌که به نظرتان ویژگی خاص و تفاوت این برنامه با دیگر برنامه‌های کودک و نوجوان چیست؟

من در برنامه‌های تلویزیونی‌ زیادی در قامت مجری-‎بازیگر فعالیت داشته‌ام ولی در «آفتاب مهتاب»، به‎جز آیتم خیال که یک میان‌پرده نمایشی بین آیتم‌های مسابقه‌ است، بیشتر درحال اجرای یک مسابقه‌ایم و مجری هستم. برای من تجربه متفاوتی بود.

ویژگی جذاب «آفتاب مهتاب» این است که با یک فضای نمایشی، بچه‌ها را در مسابقه‌ همراه می‌کردیم و بازی‌های آن مبتنی بر حرکت است. در واقع در عصری که بچه‌ها همه خانه‌نشین‌اند و با تبلت و موبایل مشغول بازی هستند به آن‌ها می‌گوییم با ساده‌ترین ابزار دم‌دستی که در هر خانه‌ای می‌شود پیداکرد، می‎توانید این‌قدر تنوع و تعدد بازی داشته باشید. درحقیقت غیرمستقیم بچه‌ها را دعوت می‎کنیم به تحرک و جنبش که ضعف عمده همه بچه‌هایی است که ما در نسل جدید با آن مواجهیم. این روحیه حرکت و جنبش داشتن، یک بحث روان‌رفتاری است. برای ما مهم بود‌ که بچه‌ها همیشه انگیزه حرکت‌کردن داشته باشند، چیزی که در نسل جدید درحال کم‌رنگ ‌شدن است و بچه‌ها غالبا طرفدار بازی‌های تک‌نفره و ویدیوگیم هستند و تجربه آن‌چنانی بازی دسته‌جمعی ندارند. به‌نظر من این یکی از ویژگی‌های بارز «آفتاب مهتاب» بود.

  • بازخوردش چه‌طور بوده؟

خیلی‌خوب بود. من پیش از این اجرای برنامه «پاشو پاشو کوچولو» را در شبکه پویا داشتم که چهار سال و چهار فصل روی آنتن بود و بچه‌ها دیگر من را به اسم و کاراکتر «آقای شما»ی آن برنامه می‌شناختند. ولی برنامه «آفتاب مهتاب» طوری به‌سرعت دربین بچه‌ها جا بازکرد که تمام بچه‌ها دیگر آن برنامه را گذاشتند کنار و دیگر همه من را به نام «کوهیار» می‎شناسند. این یعنی استقبال مخاطب مضاعف بوده، حتی نسبت به آن برنامه‌ای که چهارسال روی آنتن است.

 

  • ابتدای صحبت‌هایمان از کملطفیهای مربوط به این بخش گفتید. این کمتوجهی‌ها بهجز حوزه کودک و نوجوان، مدت‌هاست شاملحال بخش‌ دیگری از هنرمان که اتفاقا بخش بسیارپراهمیتی هم هست، شده و خوشبختانه شما همچنان در آن حوزه نیز فعالیت پررنگی دارید. باعث تاسف است که نمایش ایرانی در تئاتر ما، دارد به‌فراموشی سپرده می‌شود.

دقیقا همین‌طور است. متاسفانه درخصوص کم‌لطفی به این بخش کاملا درست می‌گویید. درحالی‌که غالبا اولویت نگاه داوران تمام جشنواره‌های بین‌المللی، هنرهای سنتی و بومی کشورهاست. در سراسر دنیا به هر کجا که بروید، وقتی درمورد سالن تئاترشان بپرسید، سالنی را نشان می‌دهند که به هنرهای بومی و آیینی‌شان اختصاص دارد. مثلا در سفری که به تاج‌محل داشتم، دربین سالن‎های تئاتر آن‌جا، شاهد سالنی بودم که فقط به اجرای یک نمایش اختصاص داشت و آن تئاتری بود که داستان ساخته ‌شدن تاج‌محل را نمایش می‌داد. این اجرای کاملا سنتی سالیان سال بود که در این سالن که اجرا می‌شد،  فقط درطول این سال‎ها برخی بازیگرانش عوض می‌شد و همین‌طور ادامه داشت. ولی اگر یک توریست به کشور ما بیاید، نمی‌توانیم سالنی را نشانش دهیم و بگوییم در این سالن همیشه نمایش‌های ایرانی اجرا می‎شود و او می‌تواند در این سالن خیمه‌شب بازی، سیاه‌بازی، نقالی، پرده‌خوانی و… را ببینید، متاسفانه نداریم. یک تالار سنگلج را داریم که در آن هم یک‌خط‌درمیان کار آیینی‌سنتی اجرا می‌شود که با کیفیت بسیار نازلی هم اجرا می‌شوند. به‌دلیل این‌که هم در بخش آموزش ضعیف هستیم و هم در بخش نظارت ارزشیابی‌کیفیت. متاسفانه شاهد کارهایی هستیم که تماشاگر را پس می‌زند. مثلا الان اگر از نسل دهه‌ هشتاد بخواهید که نمایش آیینی‌سنتی ببیند، نمی‌پذیرد و می‌گوید که قبلا دیده و خوشش نیامده. یعنی این نمایش‌ها درحال‌حاضر هیچ عنصری برای جذابیت دارد. دلیلش هم این است که بچه‌ها آموزش ندیده‌اند. ما در دانشگاه چهار تا استاد خوب نداریم که نمایش‌های ایرانی را تدریس کنند. در بخش تئوری داریم ولی در بخش عملی کاملا صفر هستیم. خب وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، این بخش هم رسما به یک انزوا و زوالی می‌رود. درواقع ما فقط یک جشنواره تئاتر آیینی‌سنتی را داشتیم که هرساله برگزار می‌شد که الان دوره‌هاست، دوسالانه شده است. خود این دوره هم دارد هرسال دریغ از پارسال می‌شود. در دوره قبل که هیچ‌کدام از پیشکسوت‌هایمان را در این جشنواره نداشتیم و فقط با یک نسل نو روبرو بودیم، البته حضور آن‌ها هم خوب است ولی باید از یک جایی بیاموزند که بخواهند این کار را انجام دهند. وقتی هیچ‌کدام از اساتید ما حاضر به شرکت و همکاری نیستند یا حتی کارهایشان پذیرفته نمی‌شود طبیعتا دیگر در آن جشنواره نشانی از آیین و سنت نیست و فقط یک رنگ و بوی خیلی‌کمی از هنرهای سنتی را به اسم جشنواره بین‌المللی تئاتر آیینی‌سنتی می‌بینیم.

درمجموع نگاه مردم به نمایش‌های آیینی‌سنتی نگاه خیلی‌پایینی شده یعنی آن‎ها را کار درخوری نمی‌دانند که بتواند جذبشان کند و چون در این زمینه منابع و مآخذ کافی دردسترس نیست، استادهای کافی نیستند یا اگر هستند آن‌قدر شرایط بد است که راضی به حضور نمی‌شوند؛ ما از ضعف آموزش رنج می‌بریم و متاسفانه تعداد انگشت‌شماری هستیم که مشغول به کاریم و آن هم با این شرایط، چه زمانی بتوانیم کاری را به معرض اجرای عموم در بیاوریم؟ خدا داند.

  • خود شما حاضرید برای احیای این سنت‌ها چه کنید؟

هر کاری. درحال‌حاضر آموزشگاهی دارم که باوجود این‌که خیلی از دوستان پیشنهاد می‌کنند که مثلا چرا آموزشگاه کودک نزدی؟ به قول خودمان این روزها نان در آموزش به کودک است و… من تمام جریان این آموزشگاه را فقط برای آموزش هنرهای سنتی گذاشته‌ام. یعنی یک موسسه چندمنظوره‌ برای نمایش‌های سنتی و موسیقی سنتی.

برای بچه‌های این‌جا یک آرشیو نمایش‌های‌ سنتی از ده، ‌پانزده سال هنرمندهای مختلف قبل و بعد ار انقلاب، جمع کرده‌ام تا با دیدن نمایش‎های این آرشیو هم با نمایشنامه نمایش‌های ایرانی و هم با تکنیک‌های اجرایی‌شان آشنا ‌شوند. این حداقل کاری است که از دستم برمی‌آید. وقتی دستشان پر باشد، منابع و مآخذ باشد، استادهایی باشند که بشود با آن‌ها کار کرد؛ باز هم می‌شود یک‌مقدار امیدوار بود ولی تا وقتی حمایت نباشد، درحد همین انگشت‌شمار و درحد بضاعت من کم‌ترین‌ که حالا در این شرایط با چه‌قدر بحث مالی می‌توانم یک آموزشگاهی را سرپا نگه دارم؟ مگر چندنفر علاقه‌مند به این حوزه هست تا بتوانم آموزشگاه را بگردانم؟ خیلی محدود است. ولی خب عشق و علاقه ما هم به این جریان است دیگر…

  • امیدوارم به‌زودی شاهد حاصل تمام تلاشهای خالصانهتان باشید. اگر صحبت دیگری به‌عنوان حرف آخر دارید؛ بفرمایید.

ممنونم. به‎نظرم ما نه‌تنها در حوزه کودک، در همه ژانرها دچار یک رکود و تکرار شده‌ایم و همین باعث شده که بخش زیادی از مخاطب را از دست دادیم و فکر می‌کنم که ضعف این ماجرا همچنان در آموزش است. ما مجری، برنامه‌ساز و تهیه‌کننده خوب داریم. اما به این‎که چگونه به‌روز شویم؟ نیازمان چیست؟ الان کودک ما چه می‌خواهد؟ مشکل ما چیست که باید آن را به کودک این را القا کنیم؟ مواجهه‌شان با این جریان چیست و ما چه‌طور این پیام را به آن‌ها انتقال دهیم؟ خیلی‌کمتر به این مسائل توجه می‌شود. به‌نظر من باید در زمینه آموزش روی تربیت نسلی که قرار است برای بچه‎های ما برنامه‎سازی و فرهنگ‌سازی کنند، کار شود و این جریان هم میسرشدنی است جز با ترکیب توان و تجربه. یعنی ترکیب همیشه‎‌برنده‌ای که می‎شود از توان نسل جدید به اضافه تجربه نسل گذشته استفاده کرد و یک جریان نو را به وجود آورد. قطعا باید توجه و هزینه شود و آن آدم‌های صاحب تجربه را آورد سرکار با حضور نسل جدیدی که می‌خواهند این کار را انجام دهند و این اتفاق قطعا بهتر می‌افتد. مثلا همین جریان را ما در برنامه «آفتاب مهتاب» داشتیم. مهیار مجیب از پیشکسوت‌های کار کودک است همین ترکیب فقط در بحث اجرا را عرض می‌کنم. در ترکیب یک مجری پیشکسوت که سالیان سال تجربه‌ این کار را دارد و یک مجری جوان‌تر که توان را بیشتری دارد. به‌هرحال من قطعا تجربه خودم را نسبت به مهیار مجیب کمتر می‌دانم. قطعا از چنین ترکیب‌هایی، اتفاق خیلی‌خوبی رقم خواهدخورد. این یک‎نمونه کوچک در بحث اجراست. حالا فرض کنید در بحث کارگردانی، به‌خصوص در بخش نویسندگی چون ما خیلی از متن رنج می‌بریم چه در برنامه‌های تلویزیونی کودک چه در تئاترمان، در این بخش نوشتن از نویسنده‌های خوب پیشکسوت استفاده شود. درست است که آن‌ها نه حال و حوصله‌اش را دارند و نه تمایلش را ولی به‌هرترتیبی هست باید از آن‌ها دعوت شود تا ترغیب شوند و بیایند. ‌وقتی نتیجه آن زمانی را که گذاشته‌اند را ببنند، خودشان هم سر ذوق می‌آیند که تا جایی که می‌شود همکاری کنند و مطمئنا اتفاق خوبی خواهد بود.

ندا روزبه

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید