معلوم نیست که مسئله و گره شخصیت «میرو» چیست؟ آیا میتوان با خرده داستانها و کشمکشهای ساده گرهافکنی را تا اواخر فیلم به تعویق انداخت؟ اگر تمایل رفتن «میرو» به جبهه و درخواست رضایت مادرش، نقطه عطف دوم فیلم است، نقطه عطف اول آن کجاست و چرا به اندازه آن قدرت ندارد؟
«میرو» فیلمی به کارگردانی حسین ریگی، کارگردان سیستان و بلوچستانی است که سال گذشته با هوک در جشنواره فیلم فجر شرکت کرده بود و امسال در روز چهارم جشنواره آخرین ساختهاش به نام «میرو» به نمایش درآمد. این فیلم ترکیب قصهای بومی با محوریت شخصیتهای نوجوان با مقوله دفاع مقدس است.
«میرو» نوجوانی است که از دید خانوادهاش پسری شر است که با شرطبندی و کارهای دیگر پدر و مادرش را سرشکسته میکند اما آنها نمیدانند که او مدام در تلاش برای نجات خانواده و حل مشکلات آنهاست.
«میرو» که از شرم به اردوگاه نیروهای اعزامی به جنگ پناه میبرد، به تواناییهای خودش پی میبرد.
چنانکه در فضای داستانی فیلم مشهود است، این فیلم دارای مایههای روانشناختی است و رابطه بد پسر نوجوان با خانوادهاش را در مقایسه با سایر موقعیتهای اجتماعی به تصویر میکشد.
به تصویر کشیدن فضای بومی فیلم با شخصیتهای متعلق به جنوب شرقی ایران به ویژه در پیوند با موضوع دفاع مقدس، امری است که باعث جذابیت فیلم میشود، تا به امروز در مورد تلاشهای سایر اقوام دیگر ایرانی در دفاع از سرزمین دیده و شنیده شده، اما از حضور قوم بلوچ در جنگ کمتر سخن گفته شده است.
با این همه فیلم «میرو» تکلیف خودش را با داستان روشن نمیکند، آیا قرار است یک درام روانشناختی در حوزه نوجوانان را ارائه دهد؟ اگر اینگونه است چرا تحقیر شخصیت نوجوان از جانب پدر و مادرش تمامی ندارد و چرا این شخصیت از دید خانواده یک نکته مثبت را تا اواخر فیلم ارائه نمیدهد؟ آیا یک فیلم دفاع مقدسی است، پس چرا به جز سکانس پادگان چیز دیگری در مورد جنگ نمیگوید و تمایل «میرو» به جبهه رفتن شبیه به فرار از وضعیت موجود است نه آرزوی دفاع از سرزمینش؟ آیا دغدغه کارگردان به تصویر کشیدن مشکلات مردم بلوچستان و به ویژه فقر آنهاست و در بستر دفاع مقدس امکان ساختن فیلم برایش فراهم شده یا تنها میخواسته محملی برای روایتی بومی پیدا کند؟
از این روست که فیلم دقایقی بعد از این که مخاطب نسبت به این فضا آشنا شده و جذابیتهای اولیه برایش از بین میرود، به تدریج حرف جدیدی برای گفتن نداشته و برگهای جدیدی را رو نمیکند.
از این روست که چیزی نمیگذرد فیلم به ویژه با صداگذاری نه چندان خوب، که سبب میشود مخاطب نتواند به راحتی تمام دیالوگهای شخصیتها را بشنود، تماشاگر را دلزده کند.
به واقع معلوم نیست که مسئله و گره شخصیت «میرو» چیست؟ آیا میتوان با خرده داستانها و کشمکشهای ساده گرهافکنی را تا اواخر فیلم به تعویق انداخت؟ اگر تمایل رفتن «میرو» به جبهه و درخواست رضایت مادرش، نقطه عطف دوم فیلم است، نقطه عطف اول آن کجاست و چرا به اندازه آن قدرت ندارد؟ به نظر میرسد قابلیتهای موجود فیلمسازی در فضای بکر و کمتر شناخته شده سیستان و بلوچستان ترکیبی از چند خرده داستان است که در سایر فیلمهای جنوبی در حاشیه خلیج فارس ساخته شده و تنها تفاوتش لوکیشن متفاوت آن است، بدون این که به اندازه کافی به ویژگیهای منحصر به فرد این منطقه پرداخت شود. اینگونه میشود که مخاطب از خودش میپرسد آیا «میرو» یک فیلم بومی است؟
*سحر ناسوتی
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است