رنگین‌ترین موج زندگی!

«آغوش باز» یک تجربه متفاوت در مواجهه با کارگردانی به نام بهروز شعیبی است! این امر در بسیاری از سویه‌های فیلم رویت می‌شود.


همواره در آثار بهروز شعیبی ردپایی از آرامش، آسایش و ظرافت می‌بینیم. لحظاتی می‌بینیم که سرشار از سکوت و طمانینه‌اند. لحظاتی که در آن‌ها دوربین ثابت مانده و اتمسفری در راستای خلق معنا شکل می‌گیرد. از «دهلیز» و «سیانور» گرفته تا «بدون قرار قبلی» شاهد لحظات مذکور بوده‌ایم.

اما وقتی به فیلم «آغوش باز» می‌رسیم، تمام معادلات بهم می‌خورد. در سطح ماجرا -یا همان ویترین فیلم- همه چیز پر سر و صدا و شلوغ است. موسیقی‌هایی با نت‌های بالا، سر و صدای کودکان، فریادها و خرابی‌ها متعدد. تصور کنید در فیلم بهروز شعیبی یک ماشین با سرعت زیاد وارد یک مغازه شده و آن را با خاک یکسان می‌کند! جملگی این فعل و انفعالات در فیلم «آغوش باز» قابل رویت است.

اما در پس این ویترین شلوغ چه می‌گذرد؟ تمام این سر و صداها چه منطقی در وجود خود دارند؟ برای پاسخ به این پرسش‌‌ها ابتدا باید به روایت فیلم نگاهی بیندازیم. روایتی که منسجم است. فیلم از یک اجرای موسیقی شروع و به یک اجرای موسیقی ختم می‌شود. همین امر یعنی انسجام. هر آنچه اتفاق می‌افتد میان این دو اجراست. نکته قابل توجه دیگر در روایت این فیلم غیاب همسر شخصیت پدرام یعنی زهره است. هیچ تصویری از زهره در میزانسن دیده نمی‌شود. او با دیالوگ و اکت شخصیت‌های دیگر ترسیم می‌شود. حال همین کاراکتر غایب بر سیر و سلوک پدرام تاثیر گذاشته و به اهداف او در روایت جهت می‌دهد.

حال اگر بخواهیم به پرسش‌هایمان پاسخ دهیم باید به درون‌مایه فیلم شعیبی نقبی زده و کنه آن را دریابیم. درون‌مایه‌ای که کاملا مشابه با فیلم‌های قبلی شعیبی است. از همان جنس است. شعیبی به همان روال سابق در درون‌مایه خود سعی دارد که از خانواده و اخلاقیات جاری در آن و زندگی بگوید. به همین سبب می‌توانیم تغییر و تحولات جهان شعیبی را تنها در ظاهر ماجرا با آن رنگ و لعاب‌های چشم‌نواز ببینم و بس! به بیانی دیگر شعیبی می‌خواهد تمام آن رنگ و لعاب‌ها را در همین درون‌مایه خلاصه کند. او رنگین‌ترین موج زندگی را در همین درون‌مایه می‌بیند.

*محراب توکلی

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید