یکی از دلایل موفقیت «بچه مهندس» این بود که به لحاظ بصری از میزانسنهای تکراری استفاده نمیکرد.
فصل سوم «بچه مهندس» توانست نظر مثبت مخاطبان را در ماه مبارک رمضان و پس از آن جلب کند؛ قطعا این محبوبیت اتفاقی نبود آن هم در شرایطی که گروه بازیگران آن تغییر پیدا کرد و همین ممکن بود کار را با کاهش مخاطب روبهرو کند اما این مجموعه قطعا با تکیه بر فیلمنامه جذابش توانست نگاه بیننده را همراه خود سازد. اگر بخواهیم این مجموعه را بررسی کنیم میتوانیم دلایل متعددی برای این خوشوقتی در پخش پیدا کنیم اما مهمترین پارامترهای این موفقیت را با هم در ادامه مرور میکنیم.
فصل سوم «بچه مهندس» توانست نظر مثبت مخاطبان را در ماه مبارک رمضان و پس از آن جلب کند؛ قطعا این محبوبیت اتفاقی نبود آن هم در شرایطی که گروه بازیگران آن تغییر پیدا کرد و همین ممکن بود کار را با کاهش مخاطب روبهرو کند اما این مجموعه قطعا با تکیه بر فیلمنامه جذابش توانست نگاه بیننده را همراه خود سازد. اگر بخواهیم این مجموعه را بررسی کنیم میتوانیم دلایل متعددی برای این خوشوقتی در پخش پیدا کنیم اما مهمترین پارامترهای این موفقیت را با هم در ادامه مرور میکنیم.
داستان
قصهگویی در میان سریالها و مجموعههای تلویزیونی حلقه مفقوده جذابیت در میان آثار است که مخاطب را از همراهی صفر تا صدی بازمیدارد و اگر موفقیتی نصیب سریال میشود، صرفا در بعضی از قسمتهاست و همیشگی نیست. نکتهای که در سریال «بچهمهندس» به خوبی رعایت شد و یکی از تمهیدات اصلی در جذب مخاطب در هر سه فصل بود.
سریالی که میان ملودرام و درام با شیرینی داستان را تعریف میکند و به جای آنکه تعداد اتفاقات را بالا ببرد، موقعیتها را بیشتر و در خدمت داستان پیش میبرد. موقعیتهایی که اغلب تحت تاثیر یکی از شخصیتهای منفی در راستای زیرپا گذاشتن حق یکی از کاراکترهای مثبت پیش میآید و پس از یک چالش جدی حق به حقدار میرسد و همین، میزانسنهای جذابی را به وجود میآورد.
اضافه کردن فاز امنیتی به سریال یک تصمیم پر از ریسک بود چرا که ممکن بود این مجموعه را تبدیل به سریالی سفارشی کند؛ کمااینکه در پایانبندی این انگ به مجموعه چسبید و شکل پایان بندی با اینکه حماسی بود اما آنقدرها با ذات سریال در این فصل و فصلهای قبل همخوانی نداشت.
شخصیت ها
شاید در روند فیلمنامهنویسی نوین دیگر از شخصیتهای سیاه و سفید محض کمتر استفاده میشود و میزان شخصیتهای خاکستری کمتر است اما مخاطب ایرانی نشان داده که بیمیل به همان کاراکترهای صفر و صدی قدیمی نیست، چیزی که با درصد بالاتری در سریالهای دنبالهدار ترکی هم شاهد آن هستیم و سال گذشته در فصل سوم «ستایش» هم شاهد موفقیتش بودیم. در سومین فصل از «بچه مهندس» هم بیشتر از دو فصل گذشته این شکل از پرداخت شخصیت را شاهد بودیم و این شیوه پاسخ مثبتی هم از مخاطب گرفت.
جواد جوادی به عنوان شخصیت اصلی که حالت قهرمان به خود میگیرد، از نگاه روانشناسی اجتماعی دارای همه خصیصههایی است که حالا در اجتماع برای ما گمشده و کمتر پیداست! قدرتمند، با اخلاق، وفادار و بامعرفت، با ادب، عاشق پیشه و … . نقطه مقابل او مردی صاحب مال و سرمایه اما بیرحم و بدون هیچ پایبندی به اصول اخلاقی است که شاید در نگاه اول کاریکاتوری از واقعیت به نظر برسد اما پیش که برود جذابیتهای داستانی و حضور قهرمان و ضدقهرمان، داستان را ملموس و برای مخاطب ایرانی جذاب میکند. شاید این شکل روایت کلیشه و قدیمی شده باشد و به یقین، روایت جدید که شخصیت پردازی رئال و خاکستری و بدون قهرمان و ضدقهرمان دارد، برای جامعه امروز واقعیتر و درستتر است اما پسند مخاطبی که سالها، مجموعههای نوستالژیکش را با این شکل از پردازش شخصیت دیده و در پایانبندی هم به پایان شاد رسیده به این نوع روایت نزدیکتر است و به همین دلیل بود که «بچه مهندس» دچار اقبال عمومی شد. هرچند که در این مدل شخصیت پردازی هم نمیتوان بیش از اندازه اغراق به خرج داد چرا که خندهدار جلوه میکند و به تیپ میرسد؛ مشابه اشتباهی که هم در انتخاب بازیگر و هم در شکل طراحی ساختمان شخصیت برای کاراکتر مهندس عباسی و دخترش مژگان رخ داد که خارج از کادر دچار تغییر شخصیت شد و هم ادبیات، هم رفتار و هم داستانی که برای دگرگونی رفتاری او درنظر گرفته شد به شدت باسمهای و دوستنداشتنی نمایش داده شد.
در انتخاب بازیگر هم برای ضدقهرمان از بازیگرانی استفاده شد که صورتی با اجزای غلوآمیز تری دارند و برای نقشهای مثبت بازیگرانی که ترکیب صورت ظریفتری دارند انتخاب شدند. هرچند که در انتخاب برخی اشتباه فاحشی انجام داده است.
تعدد لوکیشن
یکی از دلایل موفقیت «بچه مهندس» این بود که به لحاظ بصری از میزانسنهای تکراری استفاده نمیکرد و تعدد لوکیشن یک شاخصه مثبت برای این سریال به حساب میآمد و داستانکها به قصه شخصیت چندبعدی داده بودند که نیاز به لوکیشنهای متعدد برای تعریف کردن داشت و همین توانست در برخی اوقات مجموعهای را که در فصل سوم خود به سر میبرد از اطناب نجات دهد. از آنجایی که تم علمی و تحقیقی هم در داستان وجود داشت موقعیتهای مکانی تازهتری پیش چشم مخاطب در آزمایشگاه، محل مسابقه، دانشگاه و … میآمد و همین یک امتیاز برای سریال محسوب میشد.
کارگردانی
مجموعه ای از دکوپاژ درست، قابهای ساده و بیادا، فرار از تجربهگراییهای تصویر به نفع همراهی مخاطب کمدانشتر و وسعتبخشی به دامنه بینندهها، بازیگرانی درست، بیان جزئیات شیرین و … همه و همه کارهایی است که یک کارگردان در بجا بودن آنها نقش دارد و این نقش در سریال «بچه مهندس» با اغماض بر بعضی از نقصانها، غیرقابل کتمان بود.
دنیا خمامی
There are no comments yet