• کد خبر: 8992
  • گروه : اخبار
  • تاریخ انتشار:17 دی 1402 ساعت: 12:10
در میزگردی با ماهنامه صبا مطرح شد؛

فیتیله‌ای‌ها را قربانی کردند!

سرمایه‌گذاران ما هرگز ریسک سرمایه‌گذاری در زمینه کار کودک را نمی‌پذیرند و ترجیح می‌دهند به جای هزینه در زمینه کودک، سریال خانگی با چندین میلیارد هزینه بسازند.


  • فعالیت گروه شما با اجراهای زنده از اواخر دهه ۶۰ شروع شد. اوایل اجراهای زنده‌تان، پیش آمده که با بچه‌هایی مواجه شوید که کنترل کردن یا ارتباط گرفتن با آن‌ها برایتان سخت بوده باشد و مثلا به همدیگر گفته باشید که این‌ها را چه کنیم و… ؟!

علی فروتن: کنترل کردن بچه‌ها اصلا سخت نیست، ما بزرگ‌ترها فکر می‌کنیم سخت است. بچه‌ها دقیقا عین یک رودخانه‌اند که جریان دارند و حرکت می‌کنند. شما به عنوان پدر، مادر، عمو، دایی یا مربی فقط باید به آن‌ها جهت بدهید. با این جهت دادن می‌توانید بزنیدشان به در و دیوار و پودرشان کنید! آن‌ها هم می‌توانند پاشیده شوند به دیوار و بخار شوند، می‌توانند جذب زمین شوند و به اعماق زمین بروند، می‌توانند این رودخانه را ادامه بدهند و به دریا برسند. شما فقط باید به آن‌ها جهت بدهید و اصلا سخت نیستند. بالاخره در بین بچه‌ها، یک تعدادی هم بیش‌فعالی دارند که این اجتناب‌ناپذیر است و اصلا چیز دور از ذهنی نیست. (با خنده) خود آدم بزرگ‌ها هم بیش‌فعالی دارند، این‌ها که بچه‌اند!

مشکل از آن‌جا شروع می‌شود که ما فکر کنیم برای خوشحال شدن کودک باید با او مدل عروسک حرف بزنیم، در صورتی‌که آن لحظه شاید او به ما لبخند بزند ولی به رفتار کمدی ما لبخند می‌زند نه به نوع ارتباط درست یا صحیحی که داریم انجام می‌دهیم. باید زبان بچه‌ها را بفهمی و با آن‌ها بچه‌گانه حرف نزنی.

به همین دلیل تیم ما از نظر رفتاریِ خودمان سه نفر، کاملا برنامه‌ریزی‌شده بود. مثلا در موقعیت‌های مختلف در یکی‌ از ما جدیت بود، در یکی‌ از ما ملایمت بود، در آن یکی‌ مهربانی به وضوح دیده می‌شد. در واقع این مجموعه رفتارها، یک آدم کاملی را می‌سازد که شما از هر طرف به سمتش بروی، جذبش می‌شوی. یعنی بخش دافعه ندارد. بالاخره هر آدمی یک جایی یک‌سری‌ها را دفع می‌کند. ولی ما سه نفر کنار همدیگر شبه به یک توپی شده بودیم که به هر طرف می‌خوردیم، دوست داشتند کنارشان باشیم، ردمان نمی‌کردند.

بچه‌ها از لحظاتی که کنارمان بودند، لذت می‌بردند. همه جذابیت‌ها بالا بود از رنگ گرفته تا دکور، موسیقی و خود آن اتمسفر استودیو که برای بچه‌ها تازگی دارد. همه این‌ها عملا ساکتشان می‌کند و تمام مدت دهانشان باز است که این‌جا چه خبر است؟ مثلا آن زمان همیشه بزرگ‌ترین سوال بچه‌ها این بود که شما چطوری در این صندوق جا می‌شوید و از آن بیرون می‌آیید؟ همه می‌آمدند، داخل صندوق را نگاه می‌کردند که ببینند ما چطوری، از کجا  می‌رویم و از کجا می‌آییم توی صندوق. این بزرگ‌ترین سوال بچه‌ها بود و همین سوال و تعجب، این فکر را برای بچه‌ها ایجاد می‌کرد که این‌ها کجا زندگی می‌کنند؟ یعنی فکر می‌کردند که ما جمعه می‌رویم داخل آن صندوق و تا جمعه بعد بیرون نمی‌آییم! و اگر بعضی‌هایشان در طول هفته یک‌دفعه ما را در خیابان می‌دیدند، شاخ در می‌آورند و می‌پرسیدند که شما این‌جا چکار می‌کنید؟

  • بعد از این اجراهای زنده، سال‌ها  بدون داشتن نام مشخص، فعالیتتان ادامه داشت. چه شد که  در میانه راه نام شما عموها «فیتیله‌ای» شد؟!

علی فروتن: اسم گروه در ابتدا (عموهای فیتیله‌ای) نبود، اسم یکی از برنامه‌های ما (عموهای فیتیله‌ای) بود.  متقابلا مردم همیشه ما را با آخرین برنامه‌ای که داریم، صدا می‌کنند. مثلا در یک دوره‌ای برنامه «ناجورها» را روی آنتن داشتیم و آن زمان همه به ما می‌گفتند ناجورها و خودشان هم مانده بودند که چرا باید ما را صدا کنند ناجورها! به هر حال اسم ناجوری است! یا در دوره‌ای دیگر، برنامه‌ای به نام «دالی» داشتیم که آن زمان هم اسم ما را گذاشته بودند گروه دالی. البته قدمت حمید گلی در این گروه، خیلی بیشتر از من است. چون قبل از این‌که من به گروه عموهای فیتیله‌ایِ انتهایی برسم، محمد مسلمی و حمید گلی گروه را تشکیل داده بودند. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم پاسخ این سوال را حمیدگلی توضیح دهد.

حمید گلی: علی فروتن و محمد مسلمی از یک شاخه دیگر تئاتر با هم در ارتباط بودند ولی ما همدیگر را نمی‌شناختیم. من و محمد مسلمی در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما با هم بودیم. بعد از تمام شدن خدمت سربازی هم، با همدیگر در تلویزیون فعالیت می‌کردیم، این فعالیت چند سالی ادامه داشت تا این‌که رسیدیم به برنامه‌ای که هنوز هیچ اسم و رسمی نداشت. خیلی هم ساده شروع شد، اوایل  سال ۱۳۸۱ بود که جناب نعیمی‌ذاکر که آن زمان مدیر گروه کودک بود، به ما پیشنهاد برنامه‎ای را داد که هم کوتاه باشد، هم هزینه زیادی برای تولید نداشته باشد. مثلا برنامه‌ای باشد با یک مجری و یک عروسک که آن موقع‌ها نمونه‌های خوبش در تلویزیون خودمان کار شده بود که از نگاه من جذاب بودند و خیلی دوستشان داشتم مثل برنامه «آسمون و ریسمون» یا برنامه «قورباغه سبز» که خدا رحمت کند علیرضا توپچیان آن را اجرا می‌کرد.

در واقع مدت زمان روی آنتن بودن برنامه‌ای که به ما پیشنهاد شده بود، زیر یک ربع بود. یعنی اصلا برنامه‌ محسوب نمی‌شد، ولی از آن‌جایی که ما کار نمایش انجام می‌دهیم و دلمان می‌خواهد کارمان یک قوام و دوامی داشته باشد، تصمیم گرفتیم برای همان مدت اندک هم، یک اسمی انتخاب کنیم. برای پیدا کردن این نام، دوران کودکی خودمان را مرور می‌کردیم، با مرور گذشته احساس کردیم چیزی که بیشتر از همه برایمان جذابیت دارد، اصطلاحاتی است که آن دوران همیشه لق لقه زبان ما و بقیه بچه‌ها بود. مثلا روزهای پنج‌شنبه‌ها را خیلی دوست داشتیم و از مدرسه که بیرون می‌آمدیم جمله «فیتیله فردا تعطیله» را زیاد تکرار می‌کردیم یا جملات دیگری مثل لوبیا فردا زود بیا، عدسی فردا مرخصی! یک معادله‌های این‌طوری که در بیانش یک سجعی هم اتفاق می‌افتاد. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که نام «فیتیله» هم بامزه است، هم یک نوستالژی‌ است. هیچ دیدگاهی هم نبود که آن «فیتیله» می‌شود این «فیتیله». ولی همان یک ربع برنامه، برای همه جذاب شد و آن اسم هم روی آن ماند. طبیعی بود که دیگر مخاطبان گروه را به آن نام می‌خواندند. چون می‌دیدند که هم وزن دارد، هم صحیح است و دیگر دنبال چیزی برای اسم آن نمی‌گشتند. به نظرم هم گذشته‌ این اسم داشت به آن کمک می‌کرد و هم اتفاقی که روی آنتن رخ می‌داد، مهر تاییدش را می‌زد. و همان‌طور که گفتم قرار نبود این نام، اسم ما وگروهمان باشد ولی به این اسم خوانده ‌شد و شناخته ‌شد و در نهایت ماندگار شد. و بعد از آن چیزی حدود ۱۶ سال روی آنتن ماند.

  • از تشکیل گروه فیتیله‌ای‌ها و ویژگی هر کدام از کاراکترهایش صحبت کردید؛ اما این کاراکترهای سه‌گانه چطور به هم رسیدند و آقای قناد از کجا به آن‌ها پیوست؟

علی فروتن: قبل از مجموعه «فیتیله جمعه تعطیله»، حمید گلی، محمد مسلمی و ناصر آویژه یک برنامه مشترک با هم داشتند به نام «بچه‌ها جدول» که مجید قناد تهیه‌کننده آن برنامه بود. به همین دلیل یک آشنایی ضمنی با قناد داشتند. ولی من نه، شناختی از او نداشتم.

حمید گلی: بعد از این‌که ‌من و محمد مسلمی از خدمت سربازی برگشتیم، «بچه‌ها جدول» اولین برنامه تولید رسمی‌مان بود. علی فروتن به صورت مجزا در یک برنامه تک‌نفره برای شبکه دو بازی می‌کرد. یک برنامه مجری محور نمایشی به نام «خوشک» که مجید قناد تهیه‌کننده‌اش بود.

علی فروتن: ماجرای یک سفینه فضایی بود که روی زمین نشسته. همه چیز هم در استودیو اتفاق می‌افتاد و به اعتقاد من جزو بهترین کارهای دارای جلوه‌های ویژه شبکه دو بود. متاسفانه وقتی برنامه‌های گذشته را مرور می‌کنیم، هر چه جلوتر می‌آییم انگار داریم سرپایینی می‌رویم به جای این‌که بالا برویم و موفق باشیم.

در واقع آشنایی ما با مجید قناد به صورت جدا جدا بود. تا زمانی‌که جناب نعیمی‌ذاکر پیشنهاد آن برنامه کوتاهی را به ما داد که ماجرای انتخاب نامش را توضیح دادیم. یعنی همان برنامه «فیتیله». اجرای برنامه «فیتیله»، بین برنامه مجید قناد بود. یعنی مجید قناد جمعه‌ها یک برنامه‌ای داشت که به ما گفتند شما در ده دقیقه، یک ربع از آن برنامه، اجرا کنید که یواش‌یواش به مرور زمان به آن ده دقیقه، یک ربع، ذره ذره پنج دقیقه، ده دقیقه، بیست دقیقه اضافه ‌شد، تا این‌که کل برنامه شد «فیتیله جمعه تعطیله». یعنی آن برنامه‌ قبلی که مجید قناد خودش مستقلا به عنوان مجری اجرا می‌کرد، یواش‌یواش حذف شد و شد برنامه‌ای به نام «فیتیله جمعه تعطیله» که تهیه‌کننده و مجری آن خود مجید قناد بود، بازیگرانش هم من، محمد مسلمی و حمید گلی بودیم و این شکل‌گیری خیلی نرم و بدون پیش‌بینی از قبل اتفاق افتاد. یعنی هیچ چیزی چیده نشده بود یا مثلا برنامه‌ای نبود که از قبل نوشته و آماده شده باشد. البته خودمان از خیلی قبل‌تر یک طرحی در گروهمان داشتیم که محمد مسلمی آن را پیگیری می‌کرد، که در برنامه «فیتیله» آن قضیه برای خودمان شکوفا شد، یعنی خودش را نشان داد و معلوم شد که می‌شود با یک چنین کارهایی مخاطب را جذب کرد و موفق هم بود و خدا را شکر این اتفاق افتاد.

 

 

  • شما «فیتیله‌» را در زمان‌های متفاوت با مجری‌های متفاوتی مثل مجید قناد، محمود شهریاری، مهرداد نظام‌آبادی اجرا کردید. از تجربه همکاری‌تان در این برنامه با مجری‌های متفاوت بگویید و این که همکاری با کدام مجری برایتان دل‌چسب‌تر بود؟

حمید گلی: فکر می‌کنم کلمه تفاوت، مناسب باشد، ترجیح پیدا نمی‌کردند. به‌خاطر این‌که هرکدام‌شان یک رنگی به کار می‌دادند. هر کدام کلاس و سبک کار خودشان را داشتند و یک تفاوتی را ایجاد می‌کردند.

مثلا زمانی که قرار شد محمود شهریاری در برنامه همراهمان باشد، عده‌ای پرسیدند: چرا شهریاری؟ من در جواب یادآوری کردم که نباید محمود شهریاری را با جشن رمضان به یاد بیاورید. باید به خیلی قبل‌تر رجوع کنید، به سال‌ها پیش، دورانی که او در شبکه یک مسابقه کودک اجرا می‌کرد. خاطرم هست یک مسابقه ماست‌خوری با بچه‌ها بود که آن زمان بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همین‌طور مسعود روشن‌پژوه یا حسین رفیعی که در نیم‌رخ بود. ولی چون زمان همکاری با هر کدام از آن‌ها طولانی نمی‌شد، این تجربه منقص باقی می‌ماند. مثلا در مدت زمانی که مجید قناد به سفر حج رفت، «فیتیله» را با حسین رفیعی، مسعود روشن‌پژوه و نگار استخر اجرا بردیم. از این جهت فرصت زیادی برای تجربه همکاری نداشتیم. مدت همکاریمان با مهرداد نظام‌آبادی یک خرده بیشتر از بقیه شد. خب نظام‌آبادی آن زمان در شبکه فعالیت می‌کرد و کاراکتر خاصی داشت که آن تجربه هم سر جای خودش جذاب بود، یعنی بده بستانمان نزدیک‌تر شد، با دوستان دیگر فرصت همکاریمان کمتر بود. در کل همکاری با تمام مجری‌ها در «فیتیله» برایمان دل‌چسب بود و ترجیحی نداشتند ولی تفاوت‌هایشان زیاد بود. مثلا  اجرا با یک خانم، هم برایمان سخت بود هم یک حسن‌هایی داشت. بر فرض مثال در قسمت نمایش‌های اکتیو و فیزیکال طبیعی است که کار با مجریان آقا راحت‌تر بود، از طرفی حضور خانم‌ها یک تلطیفی ایجاد می‌کرد که ما خیلی اصرار داشتیم برای یک دوره‌ای که با یک مجری خانم مثل نگار استخر یا شبیه به او اجرا داشته باشیم. حالا می‌توانستیم در نمایش‌ها یک دخل و تصرفی کنیم ولی اجازه ندادند.

 

  • برخلاف اکثر گروه‌های هنری که هر کدام در یک دوره‌ای فعال‌اند و بعد از مدتی خاموش می‌شوند، شما در بین صحبت‌هایتان اشاره کردید که ۱۶  سال در این تیم کنار هم‌دیگر کار کرده‌اید. این یک موفقیت بزرگ است. چرا که متاسفانه ما فرهنگ کار گروهی نداریم، یعنی برای کار گروهی آموزش ندیده‌ایم. رمز موفقیت شما و پایداری گروهتان چیست؟

علی فروتن: البته فقط برنامه «فیتیله» ۱۶ سال ادامه داشت، گروه ما قبل و بعد از «فیتیله» هم مدت زیادی همکار بود.

حمید گلی: همان‌طور که گفتید متاسفانه ما برای کار جمعی تربیت نمی‌شویم و سال‌هاست که این مشکل را داریم. این‌طور که می‎گویند در پیشینه ما این‎گونه نبوده، گویا نم‌نمک بنا به تغییرات اجتماعی و سیاسی، مردم ما تنها می‌شوند. یعنی تنها بودن انگار می‌آید جا پیدا می‌کند و امروز دیگر یک امتیاز است. اگر تو تنهایی بُردی خوب است حالا بقیه اگر نبُردند مهم نیست. بیشتر تنهایی و تکی برنده‌ شدن را بلد هستیم. نه این‌که تکی برنده شدن، چیز بدی باشد به هر حال بعضی موقعیت‌ها جریان جمعی ندارند و شما در آن تنها هستید مثلا در دوی صدمتر، آدم‌های مختلف از جاهای مختلف دنیا می‌آیند، در یک ردیفی قرار می‌گیرند و شما در آن موقعیت، فقط یک نفر هستید ولی بعضی از ورزش‌ها مثل فوتبال و والیبال اصلا حال انفرادی ندارند. مثال‌های ورزشی را از این جهت می‌زنم که راحت‌تر منظورم را برسانم. در تیم فوتبال تمام اعضای تیم به برد فکر می‌کنند و نگاه جمعی‌شان به نگاه فردیشان غالب است، کافی است که یکی از بازیکن‌ها فردی کار کند، شما متوجه می‌شوید که آن تیم شکل و فرم خوبی ندارد. فرقی هم نمی‌کند که آن بازیکن در چه پستی باشد.

در تمام این سال‌ها هر سه نفرمان برای یک هدف می‌جنگیدیم و فقط آن نقطه تبلور نمایش، برایمان مهم بود. به همین دلیل ناخودآگاه تنش‌ها و اصطکاک‌های فردی‌مان پایین می‌آمد و به این فکر می‌کردیم که برای رسیدن به این هدف، تعهدات و گذشت‌هایی باید داشته باشیم و یک توافقاتی باید بکنیم. این نکته همیشه پس ذهنمان بود که ما یک گروه هستیم پس مقاوتمان هم یک مقاومت گروهی است. در واقع گروهی کار کردن، برای ما خیلی چیز عجیبی نبود. چرا که اساتید ما مثل علیرضا خمسه که اولین استاد بنده بود در همان ۱۶،۱۷ سالگی این را به ما فهماندند که کار نمایش یک کار گروهی است.

و متاسفانه این موضوع در آموزش و پرورش هم بسیار پررنگ است و آن‌جا هم تاکید بر فردگرایی و رتبه محوری است.

حمید گلی: از همان دوران این را آموختیم که ارزش و اهمیت شخصیتی که امروز نقش اول را بر عهده دارد و بیشتر روی صحنه دیده می‌شود، دقیقا به اندازه ارزش و اهمیت شخصیتی است که نقش کمرنگ‌تری دارد. این روحیه در نمایش، ناخودآگاه جا می‌افتد. این‌ها به خاطر نفس نمایش است، بحث ما نیست. این هنر به واسطه تفاوت مدلش با بقیه هنرها، نفس آدم را تربیت می‌کند که در آن من بپذیرم امروز این هستم ولی فردا این نیستم.

مثلا در یک ارکستر، تعدادی از نوازندگان از ابتدای حضورشان در حال نواختن هستند. تعدادی دیگر همان‌طور ساکت هستند تا زمانش برسد، ورود می‌کنند و باز خروج می‌کنند ولی همان‌ها به محض این‌که کار اضافه‌ای انجام دهند یا کم‌کاری ‌کنند، آن نوای خوش ارکستر کاملا تغییر می‌کند. این اتفاق در نمایش هم می‌افتد. ولی در جاهای دیگر نه متاسفانه، که بخش عمده‌اش برمی‌گردد به آموزش و پرورش، چون کار گروهی کردن فقط به صورت تئوری مطرح می‌شود و اصلا هیچ پشتوانه‌ای ندارد. یک اتفاق بدی هم که در اغلب خانواده‌ها می‌افتد این است که هرگاه مشکلی برای افراد خانواده پیش می‌آید، اولین نصیحتی که می‌شنود این است که: تو خوب باش، تو بهتر از همه باش.  و همه این‌ها موجب بالا آمدن فردی‌نگری می‌شود، هیچ‌ رفتاری منجر به بالا آمدن جمعی‌نگری نمی‌شود در نتیجه اغلب افراد در مشارکت‌های گروهی موفق نیستند، مگر اینکه تذهیب نفس پیدا کرده باشند و دلشان بخواهد کنار هم باشند مثل گروه‌های کوهنوردی، مسیرشان مشخص است، یک قله‌ای است که باید بروند و برگردند. وقتی هم برمی‌گردند، می‌گویند این مجموعه رفتند و برگشتند حالا فرقی نمی‌کند دو نفر باشند یا پنجاه نفر، همه فقط به صعود گروه فکر می‌کنند.

  • شما چطور، راز ماندگاری گروه از نظر شما چیست؟

علی فروتن: در تکمیل صحبت‌های حمید گلی، به قول کاشانی‌ها از ما هم به همچنین! ماندگاری یک گروه به رفتارهای افراد آن گروه برمی‌گردد و این‌که چقدر نسبت به همدیگر گذشت دارند و اول از همه چقدر می‌توانند از خودشان بگذرند. یعنی من علی فروتن چقدر می‌توانم از خواسته‌های خودم در مجموعه گروه خودم بگذرم؟ ممکن است چیزی را دوست داشته باشم که گروهم آن‌ را دوست ندارد، یا باید آن را بگذارم برای بخش خصوصی زندگی خودم، یا باید پاکش کنم. شاید اصلا آن یک ایراد است و این کمکی است که گروه به من می‌کند و آن ایراد را از من می‌گیرد. یک جایی هم نه، اصلا آن خواسته‌ای که دوستش دارم، ذات من است مثلا نوع پوششم. زمانی که همراه گروهم برای اجرا می‌روم باید آن پوششی که گروه برای من مشخص کرده بپوشم. البته الان دارم به سطحی‌ترین و کوچک‌ترین نکات اشاره می‌کنم. شاید من از آن لباس خوشم نمی‌آید ولی گروه آن را تایید کرده پس من موظفم بخاطر احترام به گروه که یک بخشی از آن خودم هستم، آن لباس را بپوشم. چون در شکل کلی، آن تصویر قشنگ است. شاید در تنهایی من قشنگ نباشد ولی در تصویر سه نفره‌ای که این گروه می‌سازد، این تصویر خیلی خوشگل است. خب من باید قبول کنم. یا مثلا تربیت‌های فردی آدم‌ها هر کدام به یک شکل است. ما هر کدام در یک خانواده جدا از هم بزرگ شده‌ایم، چه بخواهیم چه نخواهیم هر کدام یک ایراداتی داریم و از همه بیشتر من. ولی وقتی در این مجموعه قرار می‌گیرم باید سعی کنم با گروه همراه باشم و اگر جایی تذکری داده می‌شود ولو این‌که ما ایرانی‌ها همه این عادت را داریم که وقتی تذکر می‌دهند، به ما برمی‌خورد، حالمان بد می‌شود، رنگمان قرمز می‌شود، رگ گردنمان بیرون می‌زند و خیلی کم اتفاق می‌افتد که این قضیه را بپذیریم. یکی از حسن‌های گروه این است که اگر خودت را در جریانش بیندازی، یک‌جوری آدم را صیقل می‌دهد که آستانه پذیرش و تحملت خودبه‌خود بالا می‌رود.

شاید من علی فروتن ۵۵ساله که الان این حرف را می‌زنم در ۲۵سال پیش این‌طور نبودم، زود قاطی می‌کردم ولی یواش‌یواش این را یاد گرفتم که مدام باید این سطح انحنایی را بیشترش کنیم و ان‌قدر قائمه نباشیم. خوشبختانه این اتفاق خیلی زود در گروه ما افتاد. یعنی این‌طوری نبود که زمان ببرد. بالاخره گاهی هم بحث و جدل در گروهمان اتفاق می‌افتاد، ولی این نبود که با همدیگر قهر کنیم. مثلا سر تمرین نمایش «نون مثل نظم» بارها پیش می‌آمد که با هم بحث می‌کردیم طوری که کار به داد و بیداد می‌کشید ولی سر کار،  نه سر مسئله شخصی علی فروتن با حمید گلی.  همان شب من مهمان حمید گلی بودم و از شام می‌رفتم خانه‌اش و تا ۱۰،۱۲ شب هم بیدار بودیم، می‌گفتیم، می‌خندیدیم. دوباره فردا برمی‌گشتیم و اگر آن مسئله مطرح می‌شد، پای حرفمان اگر قرار بود بایستیم، می‌ایستادیم و باید می‌رساندیمش به یک سرمنزل، چرا؟ چون کار گروه را داشتیم پیش می‌بردیم نه کار شخصی من علی فروتن را. زمانی‌که بتوانیم موضوع‌های شخصی و گروهی را از هم تفکیک کنیم و یک مقدار هم گذشت داشته باشیم، غیرممکن است که گروه‌ها نتوانند کنار همدیگر جلو بروند.

موضوعات مالی را هم نباید فراموش کرد؛ مسئله‌ای حساس در ماندگاری یک گروه…

بعد از این موضوع به اعتقاد من مسئله مالی به وجود می‌آید که اگر خیلی از گروه‌ها آن را، روز اول حل می‌کردند دوامشان خیلی زیاد می‌شد. ما روز اول این موضوع را برای همدیگر حل کردیم که به هیچ‌وجه مقوله مالی را در رفتار گروهی‌مان جلو نیاوردیم. گروه حساب‎کتاب داشت اما حساب کتابش کاملا مساوی و مشخص است چون پله‌بندی در مسائل مادی، آدم را دچار شک و تردید می‌کند. هر چقدر هم که من به خودم اعتماد داشته باشم که خیلی آدم باگذشتی هستم، باز هم آخرش گوشه ذهنم یک ذره درگیر می‌شود، لکه سیاهی شکل می‌گیرد و این لکه به مرور زمان مدام بزرگ‌تر می‌شود. ما برای این‌که این لکه سیاه در ذهن هیچ‌کدام‌مان به وجود نیاید، از همان روز اول گفتیم همه چیز مساوی. یعنی درآمد این گروه تقسیم بر تعداد آدم‌های گروه می‎شود و این قضیه عملا جلو رفت و خدا را شکر هیچ اتفاق بد و توهین‌آمیزی برای هیچ‌کدام ما اتفاق نیفتاد. حتی بعد از این‌که من و حمید گلی از محمد مسلمی جدا شدیم و به عنوان یک گروه مستقل مجددا خودمان شروع به کار کردن کردیم.

حالا بنا به یک‌سری دلایل در خصوص نگاه به مقوله هنری‌ای که داشتیم، من و حمید گلی بیشتر علاقمند به کار تئاتر بودیم ولی اولویت اول محمد مسلمی برنامه‌سازی در تلویزیون بود و ذهنیتش این بود که تعداد مخاطب‌های آن نوع برنامه‌ها بیشتر هستند و با فعالیت در آن حوزه بیشتر می‌توان تاثیرگذار بود. ما نه ما این‌طوری به قضیه نگاه نمی‌کردیم و ترجیحمان انجام کاری است که هم شأن‌مان دست خودمان باشد و هم افتخار درست کند. همه چیزش خوشگل باشد ولو کوچک. با وجود این تفاوت نظرها باز هم اگر پروژه‌هایی که تعریف ‌شود که باید ما و محمد مسلمی کنار هم قرار بگیریم، همان‌طور مانند گذشته کنار هم کار می‌کنیم با همان شوخی‌هایی که قبلا با هم می‌کردیم. به قول معروف فردی که خلاف نظر شما نظر می‌دهد دشمن شما نیست، یک آدمی است با یک نظر دیگر. اگر همه می‌توانستند این موضوع را برای خودشان حل کنند تمام درگیری‌های روزمره‌مان که در سطح جامعه‌ به وجود می‌آید، از بین می‌رفت. از نظر من شکل ساختار یک گروه  هم همین‌طور است و برای ماندگار شدنش افراد گروه باید با هم مهربان باشند، گذشت داشته باشند و سخت نگیرند چون سخت گرفتن، آسیب به آن چهارچوبی است که برای خودمان خیلی با ارزش است دوستش داریم. می‌خواهیم آن گروه را حفظ کنیم ولی خودمان نابودش می‌کنیم.

  • با این تعریف و چارچوبی که گفتید، چه شد که «فیتیله‌ای‌ها» تمام شد؟

علی فروتن: «فیتیله» تمام نشد. «فیتیله» در واقع بازیچه دست یک‌سری آدم‌های سیاسی قرار گرفت که می‌خواستند از یک فرصت _ عذرخواهی می‌کنم بابت به کار بردن این واژه _ از یک فرصت مسخره استفاده کنند. در حالی‌که یک برنامه‌ای که ۱۶سال روی آنتن است. حداقل ۱۳ سال آنتن زنده دستش است و شما هیچ‌گونه به قول بچه‌های امروزی سوتی‌ای از این برنامه نمی‌توانی بگیری که توهین به کسی کرده باشد و کسی را زیر سوال برده باشد؛ غیرممکن است برنامه تولیدی‌اش که سه تا بازبین داشته، بیاید توهین بکند آن هم به قشری که یکی از اعضای آن گروه مال همان ایل و طایفه است. ما هر کداممان مال یک منطقه ایران هستیم. حمید گلی اصالتا گیلانی است، من اصالتا لر هستم، محمد مسلمی آذربایجانی و ترک هستند. مگر می‌شود چاقو دسته خودش را ببرد؟

همه چیز یک تسویه‌حساب شخصی بود. تسویه‌حساب یک ارگان با صدا و سیما، این وسط ما و خیلی‌های دیگر در این سال‌ها تاوان دادیم. ما اشتباهی مرتکب نشدیم، یک سوءتفاهم بود. همان شب هم به مدیر شبکه اعلام کردیم. حمید گلی پیشنهاد داد که مشکلی نیست فرداشب به ما یک ساعت برنامه بدهید، ما می‌آییم، با مردم صحبت می‌کنیم، حتی دل‌جویی می‌کنیم. ولی حاضر نشدند یک ساعت به ما آنتن بدهند تا ما از مردم دل‌جویی و عذرخواهی کنیم. اگر ما همان شب به مردم می‌گفتیم که این مسئله‌ای که پیش آمده، یک سوءتفاهم بوده و از شما عذر می‌خواهیم، این اتفاق نمی‌افتاد. حتی لحظه‌ای به این فکر نکردند که این برنامه‌ را امروز بدست نیاورده‌اند، این برنامه مال دیروز نیست، سال‌هاست که روی آنتن است. کلی آدم در این برنامه به رحمت خدا رفته‌اند، آدم‌هایی که در حال تولید این برنامه بودند. نمی‌توانید به این راحتی بگذرید.

من و حمید گلی دوستان زیادی در آذربایجان، تبریز و اردبیل داریم. ما بارها و بارها آن‌جا اجرا داشته‌ایم. اصلا همان موقع مردم آن‌جا تماس می‌گرفتند و قسم می‌خوردند که این‌ها ما نیستیم. واقعا برای خودمان عجیب بود. من به یکی از خبرنگاران هم گفتم که برایم عجیب است که مردم برای یک آیتم ۸دقیقه‌ای ریخته‌اند کف خیابان، ولی برای خشک شدن دریاچه ارومیه که همان ایام هم رخ داده بود، کاری را نکردند. چه اتفاقی دارد می‌افتد؟

برنامه «فیتیله» خیلی در اوج تمام شد. بعد‌ها خیلی از هرسه نفرمان دعوت کردند و اصرار کردند که دوباره آن را ادامه دهید. گفتیم به قول معروف صد دادم که بچه‌ام شب بیرون نخوابد، وقتی بیرون خوابید دیگر تمام است!

این «فیتیله» دیگر آن «فیتیله» نمی‌شد. «فیتیله» مال مردم تمام ایران بود. ما به تمام زبان‌ها صحبت می‌کردیم، با همه زبان‌ها بدون غرض شوخی می‌کردیم. ولی اگر می‌خواستیم دوباره شروع کنیم، اگر یک لهجه می‌گرفتیم همه سر را بالا می‌کردند که دارد به ما توهین می‌کند. عملا شدنی نبود. بهتر بود که در همان اوج و خوشگلی و آن قضایا قطع شود. حالا یک‌سری‎ها قضاوت خودشان را می‌کنند. ما نمی‌توانیم قضاوت همه مردم را پاسخ بدهیم. مهم این است که عملا برنامه «فیتیله» برای مردم تمام نشده. هنوز که هنوز است ما را دوست دارند، هنوز که هنوز است وقتی مردم در خیابان ما را می‌بینند از خاطراتی که با آن برنامه دارند، می‌گویند. مردم با ما زندگی می‌کنند و بزرگ‌ترین لطفی که خداوند به بنده‌هایش می‌کند این است که شما را در جایگاهی قرار بدهد که وقتی مردم شما را می‌بینند از دیدنتان خوشحال شوند و خداوند این لطف را به هر سه تای ما کرده، یعنی هر کجا، هر کسی ما را می‌بیند یاد لحظات خوش زندگی‎اش می‌افتد نه یاد لحظات دردآور زندگی‌اش. همیشه با دیدن عکس من، تصویر من، با شنیدن صدای من و حرفی از من، نیشش باز می‌شود، دهانش به حرف بد باز نمی‌شود و خدا را شکر که این جایگاه برای ما بوجود آمد و این برگ برنده ماست.

  • شما قبلا یک مهدکودک داشتید، دلیل تعطیل شدن آن چه بود؟

علی فروتن: آن مهدکودک و اصلا ورود به آن فضا یک‌جورهایی اشتباه بود. علی‌رغم این‌که خودم به این معتقد بودم در زمینه‌ای که تخصص نداری نباید ورود کنی، این اشتباه را انجام دادم. یک ورود اشتباه به مقوله‌ای بود که واقعا دانشش را نداشتم و مدیریتی که بالای سر آن‌جا گذاشتم عملا دنبال چیز دیگری بود، برای پیشرفت و پیشبرد این قضیه نبود. انتخابم، انتخاب غلطی بود چون اگر یک مدیر خوب بود خیلی صادقانه می‌گویم با اسم و برندی که من داشتم می‌توانست جزو بهترین‌ها باشد ولی نشد. بچه‌ها برای من اولویت دارند، دوست نداشتم به واسطه بچه‌ها و با هر ترفندی، یک درآمدی را کسب کنم که بعد ته ذهن خودم آسیب ببیند و مدام ذهنم درگیر این باشد که این بچه چه چیزی یاد گرفت و از این‌جا رفت؟ این مهدکودک به چه دردش خورد؟ وقتی در مدرسه بگوید من در مهدکودک فلانی بودم، می‌پرسند خب در آن‌جا چه چیزی یاد گرفتی؟ باید کاری می‌کردم که مهد فروتن، یک تفاوتی با بقیه مهدکودک‌ها داشته باشد دیگر. اما وقتی نگاه می‌کردم می‌دیدم سطح آن با دیگر مهدها حتی مساوی هم نبود و آموزش‌های مهد، آن آموزشی نبود که من خودم سال‌ها پیگیرم و دارم در تلویزیون تلاش می‌کنم که آن‌ها را به بچه‌ها یاد بدهم و خیلی صادقانه با آن دوستمان صحبت کردم و جمعش کردیم. گفتم حاضر نیستم به هر قیمتی پول در بیاورم. ثمره‌اش هم کاملا پیداست. ما اگر قرار بود خیلی راحت، با هزار جور مسائل و کلاشی پول در بیاوریم، الان وضعیت مالی‌مان خیلی نگران‌کننده نیست ولی در مجموع آن اتفاقی که باید بیفتد نمی‌افتد.

  • تئاتر کودک چطور؟ فکر می‌کنم همچنان مخاطبان بسیار دارد؟

علی فروتن: الان درآمد خنداندن کم نیست ولی چطوری باید بخندانیم؟ این خیلی مهم است که من بازیگر به عنوان بازیگری که سال‌هاست کار کردم دوره دیدم درس خواندم شانم زیر سوال نرود. این برچسب به من نخورد که به خاطر پول دارد هر کاری می‌کند. مرز بین کمدی و لودگی عین یک موی باریک است خیلی سخت است نگه داشتن این مرز که بتوانی در عین اینکه کمدی داری کار می‌کنی حرف بزنی. خب سیاست‌های امروزی جامعه ما عملا این اجازه را به تو نمی‌دهد که راحت بخواهی حرف بزنی و ناخودآگاه تو را می‌اندازد در لودگی. ولی ما همیشه می‌گوییم که داریم برای بزرگسال مخاطب تربیت می‌کنیم، وقتی شما خوراک خوب بدهی قاعدتا وقتی بچه بزرگ می‌شود دنبال خوراک خوب می‌رود، مطالعه می‌کند تا ببیند چه متنی را شما به عنوان یک تئاتر بزرگسال داری کار می‌کنی و نویسنده آن چه کسی است. این را هم بگویم که به مراتب درآمد کار کودک بسیار بسیار پایین است، حمایت در حد صفر است یعنی رسما زیر صفر است. نمونه‌اش همین تئاتر آخری که ما کار کردیم به نام «دوره‌گردها» که در کانون پرورش فکری اجرا رفتیم من و حمید گلی به عنوان سرمایه‌گذاری که اینجا روبروی شما نشسته‌ایم دفترمان را کرده‌ایم پلاتوی تمرین و هزینه تولید کار را از صفر یعنی از یک دانه چای لیپتون گرفته تا ساختن دکور را از جیبمان دادیم و این گونه روی صحنه رفتیم. تمام که شد آمدیم بلیط را فروختیم و دستمزد بقیه بازیگرها را صاف کردیم، شما اگر چیزی بردید ما هم بردیم. نزدیک به ۳ تا ۴ ماه هم وقت گذاشتیم با اجرا. نوشتیم، بازی کردیم، کارگردانی کردیم، در واقع برند ۳۰، ۲۵ ساله کار خودمان را گذاشتیم وسط، هر کدام از این آیتم‌ها مبلغ دارد و برای هر کسی بخواهی کار کنی بابتش باید دستمزد بگیری ما هیچ‌کدام این‌ها را نگرفتیم. سرمایه خودمان را هم گذاشتیم فقط توانستیم سر به سر شویم، یعنی همان پولی که برای ساخت دکور هزینه کرده بودیم را برگرداندیم، دستمزد اصلا . این را خیلی صادقانه می‌گویم حالا شاید من علی فروتن یا حمید گلی بگوییم ایرادی ندارد. من چندتا اجرا بیرون بروم درمی‌آورم، مشکلی نیست ولی آن کسی که دارد کار کودک می‌کند و این موقعیت اجتماعی شغلی را ندارد باید چکار کند؟ بلیت چهل هزار تومان کانون پرورش فکری برای فروش فیلم را بگذارید کنار پول تنقلات، پدر مادری که می‌آیند آنجا پول تنقلاتشان از پول بلیط بیشتر است. یک چیپس و یک بطری آب و یک بستنی برای بچه‌هاش بخرد حدود ۱۵۰، ۱۶۰ تومان می‌شود بعد بلیط برای بچه‌اش خریده چهل هزار تومان. با این حال یکشنبه‌ها می‌آید که بلیط نیم‌بها و بیست هزار تومان است. این طوری کار کردن دیوانه‌بازی است.

البته بیشتر عشق است تا دیوانه بازی

علی فروتن: الان اسمش را می‌گذاریم عشق، اما خانواده من که نباید عشق من را به یدک بکشند. من عاشق یک چیزی هستم ولی چرا خانواده‌ام باید خسارتش را بدهند؟ این‌جا برمی‌گردد به وظیفه دولت که باید تو را حمایتت کند، تو یک سرمایه‌ای برای این مملکت سال‌ها تجربه داری الان داری روی صحنه می‌روی با ۵۵سال سن ما نمایشی را روی صحنه بردیم که هر کسی نگاه می‌کرد می‌گفت ما نفسمان برید شما این نمایش را اجرا کردید یک ساعت کامل میخواندیم دیالوگ میگفتیم حرکت انجام می‌دادیم یک ساعت با ضرب‌آهنگی مسلسلوار و مطلب داری به بچه‌ها می‌گویی نه اینکه فقط بیاییم حرکت انجام بدهیم و چهار تا دیالوگ بگوییم که بچه‌ها بخندند و بعد بروند از سالن بیرون. خرگوش بلا گرگ ناقلا اجرا نکردیم ما حداقل  بیست جلد کتاب را زیر و رو کردیم برای این نمایش چرا چون داشتیم در مورد روانشناسی کودک کار می‌کردیم. هیچ گروهی نمی‌آید اینطوری فکر کند با جرات می‌گویم الان در این برهه هیچ گروهی نمی‌آید وقت بگذارد می‌آید یک چیز آماده اصغر تو از این ور بیا اکبر تو از آن ور بیا می‌پریم وسط می‌گوییم فلان، این عین آب خوردن است برای من علی فروتن و حمید گلی که ۳۵سال است سابقه کار داریم ولی ما وارد این نمی‌شویم حمید گلی همیشه می‌گوید ما موقعی موفقیم که از روی خودمان رد شویم. ما دائما از روی خودمان رد می‌شویم یعنی کار قبلی که انجام دادیم را می‌گذاریم کنار می‎ رویم یک کار جدید دیگری را شروع می‌کنیم هیچ گروهی را الان شما ندارید در کار کودک که با ساز زنده روی صحنه بخواند بدون میکروفن و برقصد و دیالوگ بگوید ما تنها چیزی را که از کانون خواستیم و به ما دادند یک سالن بود با یک نور تخت نه موسیقی داشتیم که پلی‌بک شود هیچ‌کدام این‌ها، در واقع شما دارید توانایی خودت را به رخ تماشاگر می‌کشی دیگر می‌گویی من بلدم، بچه وقتی نگاه می‌کند می‌گوید دمش گرم ۳۵ سال است دارند کار می‌کنند مادر همان بچه می‌گوید من وقتی بچه بودم این‌ها داشتند اجرا می‌کردند الان که خودم بچه دارم هنوز هم دارند اجرا می‌کنند. این دیالوگ را به ما گفته‌اند. ولی آن که باید ببیند نمی‌بیند. ولی خب شما می‌پرسید چرا همچنان دارید کار کودک می‌کنید، بخاطر این‌که چیزی است که نمی‌توانی ازش جدا شوی. واقعا نمی‌توانی جدا شوی. یک اعتیادی دارد که وظیفه‌ای به گردن من می‌اندازد شاید هم یک روزی ببرم. خیلی صادقانه می‌گویم این‌جوری نیست که من حتما تا آخر عمرم این پرچم را بالا نگه می‌دارم نه من هم یک حد و توانی دارم. یک جایی یک‌دفعه می‌گویم دیگر بس است… آن کاری که باید می‌کردم و وظیفه و دینی که به گردنم بوده بابت مملکتم انجام دادم پیش خودم قضاوت می‌کنم و می‌گویم انجام دادم، دیگر بس است می‌گذارم کنار و می‌روم دنبال یک چیز دیگری ولی واقعا کار کودک به قول منوچهر هادی یک دیوانگی‌ای باید در آن باشد که بیایی و بایستی و کار کنی. خود هادی آمد کار ما را دید و گفت من سریال نیسان آبی را با آن میلیارد ساختم، آخرش قاطی کردم و گفتم این پول خیلی کم است این چه پولی بود. ما نمایش کار کردیم این همه مخاطب آمد توی سالن و رفت بیرون اصلا به اندازه پول چایی یک هفته یک سریال نمی‌شود، کل تولید ما ولی خب نمی‌خواهم کارهای دیگر را زیر سوال ببرم اما اثری که تئاتر می‌گذارد بلندمدت است، ماندگار است، از یاد نمی‌رود. شما غیرممکن است نمایشی را در کودکی دیده باشید و از یادتان رفته باشد یک نمایش خوب دیده باشی یک موسیقی خوب شنیده باشی، غیرممکن است که آن را فراموش کنی. این را یادمان می‌رود که ما مسئولیم و از چیزی که می‌تواند تاثیرگذار باشد حمایت کنیم که متاسفانه حمایت نمی‌شود ولی ما کارمان را انجام می‌دهیم تا تهش هم ایستاده‌ایم.

  • شما در سال ۹۰، فیلم سینمایی «فیتیله و ماه‌پیشانی» را کار ‌کردید در طول زمان تولید این فیلم، آقای مسلمی خطاب به بچه‌ها گفتند که عموفیتیله‌ای‌ها قصد دارند از این به بعد، سالی یک فیلم سینمایی برای بچه‌ها داشته باشند. چرا این اتفاق نیفتاد؟

علی فروتن: چرا مرحوم محمدعلی کشاورز به تلویزیون معترض بود؟ می‌گفت تو برای یک برنامه یک پول به من دادی و یک قرارداد با من بستی برای سریالی به نام «پدر سالار»، تو دیگر دوباره به من پولی نداده‌ای که در شبکه‌های دیگر و برنامه‌های دیگر پخشش کنی. اینجا تنها محل کسب درآمد من است. تو موقعی می‌توانی این سریال را دوباره پخش کنی که بیایی بگویی آقای کشاورز، نه دستمزد روز اولت، درصدی از دستمزد روز اولت را پرداخت می‌کنیم، چون می‌خواهیم این سریال را در شبکه آی‌فیلم هم پخش کنیم. تلویزیون این کار را نمی‌کند به شما به عنوان بازیگر، کارگردان، نویسنده، تهیه‌کننده، هر شغلی داشته باشید، یک مبلغی می‌دهد و به تعداد موهای سرمان آن را پخش می‎‌کند، نصفه‌شب پخش می‎‌کند، صبح پخش می‌کند. ولی از آن طرف موقعی که شما یک کاری را تولید کنید حالا اسم برنامه دیگری را نمی‌آورم، می‌گوید من تو را برندت کردم، من تو را ساختم. خب مگر غیر از این است که به همان اندازه هم ما برای تو مخاطب آورده‌ایم؟ معادل ما آدم‌های دیگری هم بوده‌اند که در زمان‌های مختلف آمده‌اند. پس چرا تلویزیون هی افت و خیز دارد؟ اگر این‌طور بود خب یک دانه چوب را می‌بردید در تلویزیون می‎‌شد عمو فیتیله، می‌شد دور از جان محمود توپچیان، می‌شد خدا حفظش کند علی نصیریان! علی نصیریان است که به تو به عنوان تلویزیون بها می‌دهد و در سریال بازی می‌کند. مگر غیر از این است؟ کارگردانی که می‌آید کار می‌کند این بها را به تو می‌دهد. تو ابزار را داری. یک سازمانی هستی به نام صدا و سیما که دست و بالت باز است چون پول بودجه و بیت‌المالی که باز یک بخشی از آن مال من است، بخشی از آن را به تو می‌دهند، تو می‌روی خرید می‌کنی و ابزار می‌آوری. خب این ابزار دست تو است امکان پخش هم دست تو است. من هم رفتم دوره دیدم و تحصیل کردم در این زمینه، تنها جایی هم که می‌توانم خودم را ارائه بدهم آنجا است.

«فیتیله و ماه‌پیشانی» هم همین بود ما در دوره آقای ضرغامی گفتیم می‌خواهیم سینمایی این کار را بسازیم. منت سر ما گذاشتند و نوشتند که این‌ها اجازه دارند یک فیلم سینمایی بسازند، ما را مفتخر کردند با لفظ مبارک و به ما این اجازه را دادند که یک فیلم سینمایی از ثمره تلاش نه تنها «فیتیله» از سال ۶۷ تا ۹۰ هر چه تولیدات بوده مال شبکه دو و تلویزیون بوده دیگر غیر از تئاترهایی که مال خودمان بوده به ما تفقد کردند و یک نامه دادند که شما اجازه دارید یک فیلم سینمایی بسازید. حالا محمد مسلمی خیلی از این موضوع خوشحال بوده، احساساتی شده فکر کرده که دوستان مدیر همیشه همین‌طوری سرحال هستند! نمی‌دانست که بالاخره شرایط جوی اتفاقات عجیب و غریبی را راه می‌اندازد. شما نمی‌توانید از یک ساعت بعد یک آدم دیگر خبر داشته باشید. محمد مسلمی این وعده را داد ولی اصلا امکان‌پذیر نبود. همین الان اصلا این قضیه را بگذاریم کنار، اصلا «فیتیله» هیچی، در

این در حالی است که ما در زمینه کار کودک بسیار هم کم کار هستیم.

علی فروتن: نکته درستی است؛ طول سال چند تا کار کودک تولید می‌شود برای بچه‌ها؟ آماری که خدمتتان می‌دهم برای اواخر دهه ۷۰ است. سینمای هندوستان سالانه ۹۵۰ فیلم کودک و نوجوان برای سکوی فروش آماده می‎‌کند. ما اوایل دهه ۸۰ مجموع فیلم‌هایمان در جشنواره فجر و جشنواره‌های کودکمان را همه را روی هم بگذارید ۴۰ تا فیلم نمی‌شد. آن ۹۵۰ تا فقط در حوزه کودکش می‌سازد. از بین این تعداد فیلم حتی اگر در ۹۴۰ تای آن فیلم‌ها هم که خطا کنند، ۱۰ تا فیلم خوب از آن‌ها در می‌آید یا نمی‌آید؟ بچه‌هایشان امکان انتخاب دارند یا ندارند؟ بچه‌های ما چه انتخابی دارند؟ هیچی و این هم برمی‌گردد به اینکه ما دوست نداریم بچه عقاب تربیت کنیم، یعنی بچه‌ای که همین جلو، نگاه لنز واید روی چشمان بچه‌هایمان نمی‌بندیم و پرسشگرشان نمی‌کنیم. ما وقتی یک فیلمی بسازیم و بگوییم بیا این را نقد کن.

حمید گلی: یک برنامه‌ای بود آن موقع که به این نگاه رسیدند تعدادی نوجوان را به عنوان نقاد و منتقد با یک سرگروه بیاورند برنامه‌ها و آن برنامه‌ها را نقد کنند. بعد به ما گفتند این کار را می‌کنید؟ با این‌که برنامه ما پخش زنده بود و این قضیه یک مقدار ترسناک بود قبول کردیم. آن روز که در استودیو بودیم پشت دوربین معمولا نیمه تاریک است، حالا آن موقع چشم‌هایمان آنقدر ضعیف نشده بود می‌توانستیم ببینیم که آن‌ها انگار طبق یک برنامه‌ای آمده‌اند. از پشت دوربین می‌دیدم که لیدرشان به آن‌ها می‌گفت که وقتی ما پاسخ سوال‌هایشان را می‌دهیم، بگویند که ما قانع نشدیم. آن هم روی آنتن زنده. بعد من می‌دیدم که او مکررا اصرار دارد، چالش جذابی بود در نهایت.

علی فروتن: حالا کلیتش چه فرقی به حال ما می‌کند!

حمید گلی: ولی این قانع نشدن است، اگر آن نگاه فلسفی پشتش باشد که فلاسفه هم در جواب دادنش مانده‌اند از دیرباز تا الان. اگر هم نه یک سفسطه در آن خوابیده باشد باز شما بازنده این مسئله هستی. خیلی تلاش کردیم آن آنتن را سلامت ببریم و به سلامت هم بردیم. بعدش هم تمام شد آن گروه منتقد دیگر هیچ برنامه‌ای نرفتند. بعد با خودمان گفتیم چه کار خوبی بود ولی چقدر هم بد ورود کردیم و…. می‌شد که آن برنامه پخش شود. بچه‌ها باشند دستاندرکاران هم باشند، حالا نقد که همیشه بحث منفی نیست ما بحث مثبت هم داریم. این اتفاق متاسفانه ادامه پیدا نکرد و خوشبختانه در برنامه هم هیچ مشکلی بوجود نیامد ولی بعد دیدیم که انگار یک نگاهی پشتش است و دنبال این هستند که یک وصله‌ای بهت بچسبد. متاسفانه ما دچار چالش‌هایی شدیم که تا امروز  هم ادامه دارد و امیدواریم این نگاه اگر به ما نمی‌رسد در دوره دیگر تغییر کند، چون بالاخره بچه‌ها در این کشور به دنیا می‌آیند.

 

  • در بین صحبت‌هایتان به وضعیت سینمای کودک و نوجوان اشاره کردید؛ بالاخره ظرفیت بسیار زیاد است و ما خانواده‌هایی داریم که برای فرزندشان هر نوع هزینه‌ای می‌کنند. به نظر شما چرا سینمای کودک و نوجوان تعطیل است؟ چرا به این روز افتاده؟

علی فروتن: مشکل این‌جاست که سرمایه‌گذاران ما هرگز ریسک سرمایه‌گذاری در زمینه کار کودک را نمی‌پذیرند و ترجیح می‌دهند به جای هزینه در زمینه کودک، سریال خانگی با چندین میلیارد هزینه بسازند و ۲،۳ تا بازیگر پول‌ساز بیاورند و فیلم سینمایی کار کنند. چون می‌دانند تماشاچی به خاطر دیدن آن آدم‌ها می‌آید. چند درصد از تماشاچی‌های ما منتقد سینما هستند؟ منتقد سینما نه به معنای مسعود فراستی، منتقد ابتدایی سینما. متاسفانه به سینما آمدن اغلب مردم ما این شکل است که با هم می‌گویند فلان بازیگر چه لباس خوشگلی پوشیده بود یا موهایش چقدر قشنگ بود، برویم بازیش را هم ببینیم! … همین، در این حد. نمی‌خواهم خدای نکرده تماشاگرهای فهیم‌مان را زیر سوال ببرم ولی تعدادشان واقعا خیلی کم است.

برای من خیلی جالب است خانواده‌ها عموما بهترین چیزها را برای بچه‌ها در نظر می‌گیرند. از قدیم این‌طور بود که همیشه بهترین لباس، بهترین خوراک و … بهترین چیزها برای بچه‌ها بود.

ولی وقتی به حوزه‌ فرهنگ نگاه می‌کنید چه چیز خوبی را می‌بینید که برای بچه‌ها در نظر گرفته شده باشد؟ کتاب، موسیقی، تئاتر، سینما، برنامه‌های تلویزیون و…؟ هیچ‌کدام. یعنی هر چه به عقب می‌رویم بهتر بودیم، ولی هر چه به جلو می‌آییم فقط پسرفت داریم به جای پیشرفت. خب آن تهیه‌کننده هم با خودش می‌گوید من پولم را از لب جوی آب نیاورده‌ام که بریزمش در کار کودک و مخاطبی هم برای دیدنش نیاید و بعد بیفتم به التماس آموزش و پرورش که بخش‌نامه‌ای بدهد تا بیایند فیلم را ببینند. آموزش و پرورش هم سه، چهار نفر را می‌فرستد که اصلا از فیلم سر در نمی‌آورند و از تمام آن تنها متوجه یکی از دیالوگ‌های فیلم می‌شوند که نامناسب است و فیلم را زیر سوال برده و بچه‌ها نباید این حرف‌ها را در سینما بشنوند. در نهایت تهیه‌کننده با خودش می‌گوید می‌روم سراغ سینمای بزرگسال، بچه‌ها سینما هم ندیدند، ندیدند. ماهواره جبران می‌کند!

در مقابل این اتفاقات نه زور من می‌رسد، نه زور شما. ما هم دنبال این نیستیم که کار سیاسی بکنیم. ما همیشه از این قضیه فاصله گرفتیم. در تلویزیون من به عنوان علی فروتن بازیگر، عمو فیتیله‌ای و… آدمی هستم که سعی می‌کنم بچه‌ها را از آن فضا بیرون بکشم نه این‌که با او از سیاست حرف بزنم. خدا را شکر هیچ‌وقت هم زیر بیرقی نرفتیم بایستیم و بگوییم ما زیر نظر فلانی هستیم، ما از بر و بچه‌های فلانی هستیم، ما چپیم، ما راستیم، ما یک ربع به راستیم! ما یک ربع به دوازدهیم! هیچ‌کدام این‌ها نبودیم!

 

  • بعد از این‌که بالاخره اجازه ساخت فیلم سینمایی به شما داده شد، طرح یا پیشنهاد ساخت «فیتیله و ماه‌پیشانی» را خودتان به آقای معیریان دادید یا بالعکس؟ مجموعه‌های نمایشی‌ای که با کارگردان‌های دیگر کار کرده‌اید چطور؟ اغلب پیشنهاد ساخت از سمت شما بوده یا کارگردان‌ها؟ از روند این فعالیت‌هایتان برایمان بگویید.

حمید گلی: برای «فیتیله و ماه‌پیشونی» طرحی را خانم دکتر رستگار از «فیتیله» یک بیوگرافی درآورد و چون پژوهش‌گر هم هست یک خرده با مناسبات گذشته عجین کرد و به یک فرمی رسید که قرار بود تبدیل به فیلمنامه شود. در واقع شروع کار از این‌جا بود. بنا به دلایل مختلف این قضیه مسکوت باقی ماند. بعد از آن آقای نجفی که تهیه‌کننده کار بود به عنوان تهیه‌کننده دنبال کارگردان می‌گشت. آن موقع ما تلاش کردیم که سمت و سو برود به سمت قدمای خودمان که کار کرده بودند حالا مثال دارم می‌زنم به عنوان جریان کیفی‌ای است که ما دوست داشتیم مثل «آرزوهای پاتال» مثل «گربه آوازه‌خوان» چیزهایی که روی پرده سینما دیده بودیم، باشد. دلمان می‌خواست که اگر ما هم بیاییم روی پرده سینما، یک جایی داشته باشیم که به نسبت همان سال‌ها تولیدات ما باز هم کیفیتش مطلوب و چشمگیر باشد. آن زمان پنج سینمایی برای کودک داشتیم مثل سینما فرهنگ. آن‌ها که برچیده شد تولیدات هم یکی از پس دیگری کمتر شدند. کارگردان‌هایی که ما معرفی کردیم هیچ‌کدام نشد؛ گفتند این گران است آن فلان است و همچنان زمان داشت از دست می‌رفت. حالا این‌هایی که می‌گویم نقد به آقای معیریان و همسرشان نیست چون طرح فیلمنامه را همسر معیریان نوشت اصلا منظورم این‌ها نیست. افتادیم در یک بازه زمانی کوتاه و محدود. عین کفش سیندرلا شده بود. فیلم باید ساخته می‌شد. دیگر آقای نجفی هم تهیه‌کننده یک کار سینمایی شده بود و یک ماه در تهران بود و یک ماه در یزد. خیلی زحمت برد این کار، از این باب می‌گویم خیلی زحمت برد بخاطر این‌که یک بخش‌هایی را فکر کنید کل عوامل چه هنری چه فنی خسته شده‌اند و نشسته‌اند ما با زبان روزه هنوز ایستاده بودیم که یک برداشت دیگر بگیریم. دیدیم آن‌ها نمی‌توانند ما وایستادیم که بشود چون دوست داشتیم آن اتفاق ‌بیفتد. در آن فرصت کم طرح آمد، نوشته شد، زحمت معیریان و همسرش که خیلی تلاش کردند و در نهایت موقعی که تولید شد خورد به نوروز آن سال و می‌دانید که هر ساله قبل از اکران نوروزی اصلا یک داستان‌هایی داریم که چه فیلمی اکران شود چه فیلمی اکران نشود. خورد به داستان‌های قلاده‌های طلا و اصلا یک چیز عجیب و غریبی شد. بعد همه هم می‌گفتند که این فیلم خوبی نیست. نمی‌خواهم بگویم فیلم خوبی است اصلا منظورم این نیست. این هم مثل تمام تولیدات نه برآیند معنویش به درد ما خورد نه برآیند مالی‌اش به واسطه این‌که ما اصلا دریافتی نداشتیم، می‌گفتند آقا شکست خوردیم آقا این‌طوری شد آقا آن‌طوری شد.

علی فروتن: (به شوخی) ما کلا برای بیماران خاص کار می‌کنیم! یعنی کار می‌کنیم و دریافتی نداریم. تهیه‌کننده به یک جایی می‌رسد بعد هم می‌گوید من نبردم. همه تهیه‌کننده‌ها هم بعد از این‌که با ما کار می‌کنند می‌گویند ما به خاک سیاه نشستیم!

حمید گلی: یعنی خود اثر نیامد روی میز چهار تا منتقد بنشینند بگویند اینجایش خوب بود اینجایش بد بود. بعد گفتیم مگر می‌شود فیلم به درد اکران نخورد اما در فضای سینمای خانگی فروش کرد، هر کس فیلم را می‌دید میگفت چرا شماره ۲ و ۳ ندارد؟ وقتی گفتیم این چه بدی است که الان خوب است، آن موقع بد بود؟ جوابشان این بود که اندازه آنتن تلویزیون با رسانه سینما همگون نبود. کارگردانی آن ضعف داشت و… من با احترامی که برای معیریان قائلم، گفتم خب شما می‌گویید معیریان خوب نیست؟ خب کسی که خوب است را تو معرفی کن بگو این متریال را دارم چه فیلم سینمایی بسازیم که خوب باشد؟ چطور اینجا به من می‌گویی تو خوبی بعد موقعی که فیلم سینمایی می‌شود جریان‌هایی راه می‌افتد که من هیچوقت سر از آنها در نیاوردم و شاید هم دلم نمیخواهد سر در بیاورم. حوزه سینما انگار می‌شود حوزه از ما بهترانی که یک عده می‌فهمندش.

علی فروتن: اصلا فکر کردن به آن روزها عذابمان می‌دهد. همه چیز از دست همه خارج شده بود و در نهایت فیلم ما قربانی شد. خیلی روزهای بدی بود.

حمید گلی: دوقلوها هم شبیه به این دو ساله، ما دو هزار و پانصد متر را دکور زدیم و همانجا رها است در ایرانمال. مصوبه هم دارد. تولید سریال دوقلوها داشت تمام می‌شد که یک بنده خدایی که کارش در زمینه کنکور بود گفت می‌خواهیم برای بچه‌ها کار کنم. گفتم ما وقتی بچه بودیم یک آقای پیری بود با ریش سفید و قبا و یک کامپلکس به تمام معنا نمایشی، در کلاس درس می‌داد و من همیشه شیفته او بودم. هیچ چیز خاصی هم نداشت خودش بود، شعر و موسیقی و بازیگری می‌کرد روی آنتن. بعد از او هم فردوس حاجیان یک کاری انجام داد. بعد از آن ما دیگر سبقه‌ای نداریم. هر چیزی هست دست و پا زدن‌های الکی است. او آمد روی فارسی، علوم و ریاضی سال اول تا ششم و سرمایه گذاری کرد آن هم بر اساس نگاهی که ما مطرح کردیم؛ یعنی نمایش و تدریس. شما نگاه کنید که وارد چه حوزه‌هایی داریم می‌شویم. علی فروتن کارگردان کار بود که شروع کارمان همزمان شد با شیوع کرونا.

خود علی فروتن مبتلا شد، خدا خیلی بهش کمک کرد. یک سال تمام درمانش طول کشید یعنی یک آدمی با وزن ۱۱۵ کیلو تا ۷۰ کیلو آمد پایین، دوران نقاهت عجیب غریبی هم داشت. با این وجود نگذاشت کار بخوابد. الان که دارم با شما صحبت می‌کنم، می‌توانم انقدر راحت تعریف کنم آن زمان نمی‌دانستم که زنده می‌ماند یا نه، چون هر روز یکی از افراد اتاقش فوت می‎‌شد درحالیکه حال همه‌شان از فروتن بهتر بود.  بدترین مریض اتاق بود. پایداری کرد. ۲۲ هزار دقیقه تولید شده و مجوز سازمان تالیف کتب درسی آموزش و پرورش را هم دارد. نتوانست در تلویزیون پخش شود، با اینکه پول به تلویزیون داده، به بازرگانی داده تا تبلیغ کند که یک کار این‌جوری ساختیم. کل کتاب‌ها هم خلاصه نیست یعنی بچه‌ها بخواهند ریاضی بخوانند سال اول یا ششم فرق نمی‌کند کل کتاب را می‌توانند با آن جلو بروند. مثلا در یک تعداد قسمتی. مدرس‌هاش کلی زحمت کشیدند. نمی‌خواهم بگویم کار اصلا نقص ندارد، نقص دارد ولی در نوع خودش به جرات می‌توانم بگویم بی‌نظیر است. اول این‌که شما اگر بخواهید ۲۲ هزار دقیقه روبروی دوربین بایستید حرف بزنید احتمالا سایش فک یا چیزی شبیه به این پیدا می‌کنید! ما نمایش اجرا کردیم. گریمش، لباسش، موسیقی‌اش، نوشتن متن شعرش، شما ببینید الان ۲۲ هزار دقیقه تولید شده، هست. من می‌گویم در طول این ۵۳ سالی که از خدا عمر گرفته‌ام دیگر چقدر باید کار انجام بدهم که یکی از آن‌ها بالاخره یک اتفاقی برایش بیفتد

  • دلیل اصلی پخش نشدنش چیست؟

حمید گلی: سر مشکلات سازمان. خب دکتر روی جریان تبلیغ و آگاهی مردم دارد حساب می‌کند دیگر، که مردم بفهمند و اصلا هم قرار نیست در باکس تلویزیون پخش شود. فقط جریان تبلیغیش الان به مشکل خورده، پخشش که با خود دکتر است. می‌گوید من که باکس تبلیغ دارم، چک پیش شما، پول هم دادم و خواهم داد، بابا این تبلیغ شود، به مردم  بگویید که حمید گلی و علی فروتن آمده‌اند برای بچه‌های شما یک تولید آموزشی کرده‌اند. این بازی است. آگهی بازرگانی اجازه نداد که پخش شود. انقدر طولش دادند که گفتند ما دو نفر برویم رسما اعلام کنیم که برای تبلیغ شدن ما مشکلی نداریم. ما هم رفتیم رسما اعلام کردیم که ما مشکلی نداریم که بعدا نرویم علیه سازمان اقدام کنیم. و همین‌طوری زمان گذشت و گذشت، حالا کرونا ۹۸ و ۹۹ را هم کاری نداریم، شما فکر کنید یک پروژهای که از ۱۴۰۰ آماده بهره‌برداری است تا الان که ۱۴۰۲ دارد به پایان می‌رسد در حالت تعلیق مانده است. چرا؟ نمی‌دانم.

علی فروتن: از چیپ‌ترین چیزها توانسته‌اند آگهی بدهند چطور است که برای یک کار آموزشی نمی‌توانند. گفتم حداقل به این نگاه کنید ما امسال با بچه‌هایی مواجه شدیم که کرونا را تجربه کردند از نظر تحصیلی توی مدرسه، یادمان نرود که این‌ها بچه‌های کرونا هستند. خود تحقیقات دارد نشان می‌دهد بچه‌هایی که در خانه آموزش دیدهاند اصلا یک فرآیند عجیبی طی کرده‌اند. گفتم بچه‌هایی که دور تا دور ایرانند و دورند این امکان با این اینترنت بهشان اجازه می‌دهد حالا از طریق سی‌دی یا انتقال یک فلش یک محصول آموزشی را ببینند تا کمک بکند به ارتقاء سطح کیفی آموزش در کشور. جایگزین نیست، کمک‌کننده است. شما ببینید ما در این قضیه هم توفیق نداریم. خود دکتر هم مانده بود. می‌گفت من دیگر نمیدانم باید چکار کنم خب، او هم یک نفر است با یک شرکت دیگر. چقدر می‌تواند هزینه کند؟

حمید گلی: سینمایی‌مان آنطوری می‌شود، سریال‌مان که مال خود تلویزیون است این‌طوری می‌شود، توی فضای مجازی کار می‌کنیم همینطور، در فضای آموزشی هم این‌طوری می‌شود، تئاتر هم خودمان اصرار داریم وگرنه از ما دعوت به عمل نیامده که بگویند تو را خدا بیایید تئاتر کار کنید اگر هم بگویند بهایش را خودمان باید بپردازیم. یک تئاتر  معمولی با یک پرسوناژ محدود به طور نسبی یک چیزی حدود ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیون هزینه‌اش است. من که امروز می‌آیم نقش یک کاری را  می‌گیرم اصلا کاری با من ندارند هزینه دستمزد من شاید پایین باشد، ولی دکور که همان است، لباس که همان است، گریم که همان است. گفتم حالا تئاترهای خاص در ایران کار می‌شود اسمی نمی‌خواهم ببرم چون بعدا فکر می‌کنند من عنادی با آنها دارم، نه. در فلان سالن اجرا می‌رود بازیگرش انقدر دستمزد می‌گیرد. آنها سر جایش درست، ما داستانمان برای بچه‌ها و تولید برای بچه‌ها کجا می‌رود؟ الان مسئله شخص نیست. مسئله کتاب است، برای کتاب چکار کنیم؟ که در لابه‌لای برنامه سروش صحت یک خانمی بود می‌آمد راجع به بخش‌های کودک صحبت می‌کرد. خب این باعث می‌شد پدر مادرها مطلع می‌شدند، به کتاب‌فروشی مراجعه می‌کردند، یک برنامه‌ای بود که کلش رفت کنار. اصلا مسئله‌ شخص نیست. خب کتاب است دیگر خب این را بسپر دست یک آدمی که بلدتر است و می‌تواند آن موضوع را جلو ببرد. ما این مشکل را داریم و تولیدکنندگانش در همه زمینه‌ها الان با این ماجرا مواجه هستند، ما هم مواجهیم. حالا تاب‌آوری ما چقدر باشد اگر عمرمان کفاف بدهد واقعا نمیدانم. می‌دانم که صحبتهایم جواب سوال‌های شما نیست، بیشتر شبیه توضیح می‌ماند چون خود ما هم به جوابش نرسیده‌ایم که چرا فعالیت می‌کنیم وقتی فعالیت‌هایمان به ثمر نمی‌نشیند

من و محمد مسلمی در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما با هم بودیم. بعد از تمام شدن خدمت سربازی هم، با همدیگر در تلویزیون فعالیت می‌کردیم، این فعالیت چند سالی ادامه داشت تا این‌که رسیدیم به برنامه‌ای که هنوز هیچ اسم و رسمی نداشت. خیلی هم ساده شروع شد، اوایل  سال ۱۳۸۱ بود که مدیر گروه وقت کودک، به ما پیشنهاد برنامه‎ای را داد که هم کوتاه باشد، هم هزینه زیادی برای تولید نداشته باشد

تصمیم گرفتیم برای همان مدت اندک هم، یک اسمی انتخاب کنیم. برای پیدا کردن این نام، دوران کودکی خودمان را مرور می‌کردیم، با مرور گذشته احساس کردیم چیزی که بیشتر از همه برایمان جذابیت دارد، اصطلاحاتی است که آن دوران همیشه لق لقه زبان ما و بقیه بچه‌ها بود. مثلا روزهای پنج‌شنبه‌ها را خیلی دوست داشتیم و از مدرسه که بیرون می‌آمدیم جمله «فیتیله فردا تعطیله» را زیاد تکرار می‌کردیم یا جملات دیگری مثل لوبیا فردا زود بیا، عدسی فردا مرخصی! در نهایت به این نتیجه رسیدیم که نام «فیتیله» هم بامزه است، هم یک نوستالژی‌ است. هیچ دیدگاهی هم نبود که آن «فیتیله» می‌شود این «فیتیله»

ماندگاری یک گروه به رفتارهای افراد آن گروه برمی‌گردد و این‌که چقدر نسبت به همدیگر گذشت دارند و اول از همه چقدر می‌توانند از خودشان بگذرند. یعنی من علی فروتن چقدر می‌توانم از خواسته‌های خودم در مجموعه گروه خودم بگذرم؟ ممکن است چیزی را دوست داشته باشم که گروهم آن‌ را دوست ندارد، یا باید آن را بگذارم برای بخش خصوصی زندگی خودم، یا باید پاکش کنم. شاید اصلا آن یک ایراد است و این کمکی است که گروه به من می‌کند و آن ایراد را از من می‌گیرد

این «فیتیله» دیگر آن «فیتیله» نمی‌شد. «فیتیله» مال مردم تمام ایران بود. ما به تمام زبان‌ها صحبت می‌کردیم، با همه زبان‌ها بدون غرض شوخی می‌کردیم. ولی اگر می‌خواستیم دوباره شروع کنیم، اگر یک لهجه می‌گرفتیم همه سر را بالا می‌کردند که دارد به ما توهین می‌کند. عملا شدنی نبود. بهتر بود که در همان اوج و خوشگلی و آن قضایا قطع شود. حالا یک‌سری‎ها قضاوت خودشان را می‌کنند. ما نمی‌توانیم قضاوت همه مردم را پاسخ بدهیم

خب شما می‌پرسید چرا همچنان دارید کار کودک می‌کنید، بخاطر این‌که چیزی است که نمی‌توانی ازش جدا شوی. واقعا نمی‌توانی جدا شوی. یک اعتیادی دارد که وظیفه‌ای به گردن من می‌اندازد شاید هم یک روزی ببرم. خیلی صادقانه می‌گویم این‌جوری نیست که من حتما تا آخر عمرم این پرچم را بالا نگه می‌دارم نه من هم یک حد و توانی دارم. یک جایی یک‌دفعه می‌گویم دیگر بس است… 

طول سال چند تا کار کودک تولید می‌شود برای بچه‌ها؟ آماری که خدمتتان می‌دهم برای اواخر دهه ۷۰ است. سینمای هندوستان سالانه ۹۵۰ فیلم کودک و نوجوان برای سکوی فروش آماده می‎‌کند. ما اوایل دهه ۸۰ مجموع فیلم‌هایمان در جشنواره فجر و جشنواره‌های کودک ۴۰ تا فیلم نمی‌شد. آن‌ها ۹۵۰ تا فقط در حوزه کودک می‌سازند. از بین این تعداد فیلم حتی اگر در ۹۴۰ تای آن فیلم‌ها هم اثر قابلی نداشته باشند، ۱۰ تا فیلم خوب از آن‌ها در می‌آید یا نمی‌آید؟ بچه‌هایشان امکان انتخاب دارند یا ندارند؟ بچه‌های ما چه انتخابی دارند؟ هیچ

به جای هزینه در زمینه کودک، سریال خانگی با چندین میلیارد هزینه بسازند و ۲،۳ تا بازیگر پول‌ساز بیاورند و فیلم سینمایی کار کنند. چون می‌دانند تماشاچی به خاطر دیدن آن آدم‌ها می‌آید. چند درصد از تماشاچی‌های ما منتقد سینما هستند؟ منتقد سینما نه به معنای مسعود فراستی، منتقد ابتدایی سینما. متاسفانه به سینما آمدن اغلب مردم ما این شکل است که با هم می‌گویند فلان بازیگر چه لباس خوشگلی پوشیده بود یا موهایش چقدر قشنگ بود…. نمی‌خواهم خدای نکرده تماشاگرهای فهیم‌مان را زیر سوال ببرم ولی تعدادشان واقعا خیلی کم است.

علی فروتن کارگردان کار بود که شروع کارمان همزمان شد با شیوع کرونا. خود فروتن مبتلا شد، خدا خیلی بهش کمک کرد. یک سال تمام درمانش طول کشید یعنی یک آدمی با وزن ۱۱۵ کیلو تا ۷۰ کیلو آمد پایین، دوران نقاهت عجیب غریبی هم داشت. با این وجود نگذاشت کار بخوابد. هر روز یکی از افراد اتاقش فوت می‎‌شد درحالیکه حال همه‌شان از فروتن بهتر بود.  بدترین مریض اتاق بود. پایداری کرد.

سیامک صدیقی | ندا روزبه  | زهرا طاهریان

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید