سید مرتضی فاطمی نویسنده و کارگردان فیلم سینمایی «بیمادر» از چالش های اولین اثر سینمایی خود گفت.
سید مرتضی فاطمی از چهرههای باسابقه عرصه مطبوعات است که چند صباحی تهیهکنندگی و اجرا در تلویزیون را هم تجربه کرد، در مقام کارگردان اولین فیلم بلند خود با نام «بیمادر» را در جشنواره چهلم فیلم فجر رونمایی کرد. فاطمی برای ساخت اولین فیلم خود سراغ داستانی ملودرام رفت. بی مادر داستان یک زوج پزشک به نامهای امیرعلی و مرجان (با بازی امیر آقایی و میترا حجار) را روایت میکند که زندگی آرام و خوبی دارند. اما فقدان بچه باعث شده که آنها در زندگی خود کمبود شدیدی را احساس کنند. به همین خاطر مرجان سراغ زن فقیری به نام مهروز (با بازی پردیس پورعابدینی) میرود و با او قرارداد میبندد تا بچه آنها را به دنیا بیاورد. مهروز فرزند دیگری دارد که در آستانه پیوند کلیه است. مرجان به مهروز قول میدهد در صورت سالم به دنیا آوردن بچه مقدمات پیوند کلیه دیگر فرزند مهروز را مهیا میکند. اما اتفاقات آنطور که مرجان برنامهریزی کرده است پیش نمیرود و دست سرنوشت حوادث دیگری را برای این زوج رقم میزند… این فیلم اجتماعی به نویسندگی و کارگردانی سیدمرتضی فاطمی و تهیهکنندگی محمدرضا مصباح و علی اوجی در بخش خصوصی و «کانون فیلم نسیم» تولید شده است و موسیقی متن و آواز تیتراژ پایانی این فیلم براساس بخشی از لالایی مادر افغانی «الله هو» نواخته شده است. بامداد افشار آهنگسازی و حسین قورچیان صداگذاری این فیلم را انجام دادند. در ادامه گفتگوی سید مرتضی فاطمی را با ماهنامه صبا میخوانید.
شما سالها در مطبوعات و تولید برنامههای تلویزیونی فعال بودید اما به عنوان کارگردان یک فیلم اولی در ساخت این فیلم با چه چالشهایی روبهرو شدید؟
فیلمسازی در حالت کلی یعنی چالش، هر مرحله و هر لحظهاش چالش است. از همان لحظهای که یک ایده به ذهنتان میرسد، تبدیل به چالش میشود. اولین چالش، خوب یا بد بودن آن ایده است، اینکه کار میکند یا خیر؟ بعد از آن چالش بعدی بوجود میآید که آیا این ایده قابلیت تبدیل شدن به درام را دارد؟ در مرحله بعد فیلمنامه این چالش را دارید که آیا سرمایه گذار آن را میپسندد یا نمیپسندد؟ سرمایه گذار به چه اندازه پای کار است؟ چه در سرمایه گذاری، چه در هر قدم و گامش، در هر مقطعی، آیا میتواند مخاطب را جذب کند تا فیلم به موفقیت برسد؟ باید فیلم شما دیده شود. این خودش یک چالش بزرگ است، قطعا «بی مادر» هم مثل باقی فیلمها پر از چالش بوده است اما بیشترین چیزی که از این فیلم در ذهنم نقش بسته، خاطرات خوب است، شاید هم ذهن من سادهساز است و تلخیها و چالشها را سریع در ذهنم حذف میکنم.
اما قطعا فیلم بی مادر هم مثل همه فیلمها پر از چالش بوده است. یکی از انتقادها به این فیلم حضور پژمان جمشیدی در نقش دایی بوده است و اینکه این کارآکتر ضرورتی برای حضور نداشت؟ به نظر شما بود و نبودش تفاوتی هم داشت؟
اگر نبودنش فرقی نمیکرد خب این نقش را قرار نمیدادیم، قطعا در ساخت اتمسفر و جهان فیلم بودن آن کارکتر ضروری بوده است. فیلم سه ضلع قدرتمند دارد که این تنشها بین این سه ضلع جابهجا میشود؛ امیر اقایی، پردیس پورعابدینی و میترا حجار. چون بار عمده غصه و درام بین روابط این سه نفر میگذرد شاید این حس به وجود بیاید که خب کارآکتر محمود«پژمان جمشیدی» به تعبیر شما بود و نبودش فایدهای ندارد، اما به نظر من اگر محمود در فیلم نبود خیلی جاها کار میلنگید و خیلی چیزها منتقل نمیشد و خیلی از این چیزهایی که من نیاز داشتم تا بگویم که شرافت مردم جنوب شهری و خوب بودن انسانها بدون توجه به سختی و سواد و طبقه و خواستگاهشان بروز نمیکرد، اینها چیزهایی بوده که در کارآکتر محمود متبلور است و آن چیزی که من به عنوان پیام دنبالش بودم این است که بگویم لزوما بزرگ بودن، انسان بودن و عمیق بودن به سواد و مطالعات و تحصیلات و صد البته خاستگاه اقتصاد و اینها مرتبط نیست. اگر این کارآکتر نبود این خواسته من محقق نمیشد.
اگر بخواهم مصداقیتر صحبت کنم مثلا صحنه مربوط به تراشیدن موی سر پژمان جمشیدی است؛ اگر ممکن است از ایدهاش بگویید و اینکه آیا قراردادن چنین صحنهای علت خاصی داشت؟
دلیل اول این کار این است که اگر توجه کنید پژمان جمشیدی تقریبا چیزی حدود ۱۰ کیلو از وزن واقعیاش در فیلم سنگینتر است و من دنبال این موضوع بودم، چون پژمان جمشیدی تا قبل از بی مادر مثلا اگر برگردید به سال ۱۴۰۰با نگاه اول میزنید زیر خنده، چون بازیگری کمدین است و مخاطب چیزی غیر از این از پژمان جمشیدی ندیده. در یک فیم ملودرام و فیلمی که یک جاهایی تلخ خواهد شد، یک فیلمی که دارد حرف جدی میزند اگر مخاطب با دیدن پژمان از همان لحظه اول پخ بزند زیر خنده شما با یک شکست جدی مواجه شدهاید.
ن دنبال این بودم که مخاطب حتی دقایقی تردید کند که آیا با پژمان جمشیدی مواجه میشود یا نه که بعد از این که تردید اجازه نداد بخندد آرام آرام با کارآکتر ارتباط برقرار کند و برود در فضای جدید کارآکتر محمود. به همین دلیل کارهایی که میتوانستیم انجام بدهیم بخشی از آن در پوشش استایل، وزن و از همه بیشتر در میمیک صورت بود. سعی کردیم خیلی متفاوتتر از پژمان جمشیدیای باشد که همیشه میدیدیم.
بر اساس اسم فیلم که بی مادر است، به نظر میرسد بیشترین چالشها پیرامون خانواده باشد و این موضوع را القا میکند. لطفا بگویید که اسم این فیلم چگونه انتخاب شد و چگونه به بی مادر رسیدید؟
قصه فیلم متمرکز بر روی نوزادی است که ما درباره آن کودک صحبت میکنیم و میپرسیم و میگوییم که آن بچه چه سرنوشتی را خواهد داشت. در عین حال که دو مادر برایش تعریف شده است، یک مادر ژنتیکی و یکی مادری که از جانش گذشته تا این بچه متولد بشود. بعضی جاها وقتی یک دوگانگی قوی به وجود میآید ما به عدم میرسیم. یعنی وقتی دو نفر نسبت به تو احساس مالکیت داشته باشند احتمالا بیشتر به عدم میرسی، چه در روابط انسانی و عاشقانه و چه در رابطه فرزند با خانواده. به بیان دیگر این موضوع باعث میشود خیلی تنهاتر و خیلی از دست داده تر باشی.
انتخاب این دو زن از دو طبقه اجتماعی چه تاثیری در پیشبرد فیلم و چالشهای آن داشت؟
موضوع این است که روابط علی و معلولی فیلمنامه، راه دیگری به شما نمیدهد. طبیعتا زنی که از طبقه متوسط است قبول نمیکند که در ازای دریافت پول، ۹ ماه سختی بکشد و فرزندش را هم تحویل دیگری بدهد. لاجرم کاراکتری که برای قصه انتخاب میشود از طبقه فرودست خواهد بود. این قواعد بدیهی است و گریزی ندارد. زمان نگارش فیلمنامه، با ۱۶-۱۵ نفر که رحم اجاره داده بودند، مصاحبه کردم و رقمها بین ۲۰ تا ۵۰ میلیون بود. چه کسی از طبقه متوسط حاضر است حتی ۵۰ میلیون بگیرد و این کار را انجام دهد؟ حتی طبقه متوسط رو به پایین هم این کار را نمیکنند.
و به عنوان سوال آخر، قهرمان قصه شما کیست؟
میتوانم بگویم همه آدمها قهرمان هستند، یکی از اساتید فیلمسازی که فیلم را دیده بود و به من گفت یعنی تو قهرمان را نمیدانی؟ گفتم من میدانم. همین فیلمنامه را میتوانم طوری بنویسم که قهرمان و ضدقهرمان داشته باشد. من میخواستم مدلی کار کنم که برای خودم باشد. در این فیلم هم همین اتفاق افتاد، امیر قهرمان است، میترا قهرمان است. حتی پژمان هم قهرمان است.
زهرا طاهریان
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است