وحید آقاپور بازیگر فیلم سینمایی «سرهنگ ثریا» درباره جژئیات نقش خود در این فیلم صحبت کرد.
«سرهنگ ثریا» به کارگردانی لیلی عاج تازهترین اثر سینمایی است که به موضوع منافقین پرداخته است. فیلم داستان خود را بر اساس زندگی واقعی یک زن روایت میکند؛ زنی به نام ثریا عبدالهی با بازی ژاله صامتی که به همراه خانوادههای دیگر به عراق رفتند و در کنار پادگان اشرف، کمپ زدند تا بلکه فرزندان فریب خورده خود را بازگردانند. «سرهنگ ثریا» اولین تجربه بلند سینمایی خانم عاج است که پیشتر تئاتری با همین موضوع روی صحنه برده بود. مسولان سازمان اوج با تماشای نمایش از او خواستند اثری سینمایی نیز بسازد. فیلم سال پیش برای نخستین بار در جشنواره فجر رونمایی شد و توام با سر و صدا بود. ماجرا به حضور جمعی از پدران و مادران سالخورده در پردیس سینمایی ملت برمیگردد که قاب عکس فرزندان خود را در دست داشتند. بغض و اشک و صدای آنها هنگام نمایش فیلم از اتفاقاتی است که در حافظه جشنواره به ثبت رسید… . حالا «سرهنگ ثریا» اکران عمومی شده و به این مناسبت با وحید آقاپور گفتوگو کردهایم.
آقای آقاپور چه شد که در سرهنگ ثریا بازی کردید؟
خانم لیلی عاج کارگردان این فیلم را از دوره دانشجویی و از حدود ۲۰ سال قبل می شناختم و اجراهای تئاتر ایشان را دیده بودم و با همدیگر رفاقتی قدیمی داشتیم ولی با هم کار نکرده بودیم تا این که این فیلمنامه را به من پیشنهاد دادند و آن را خواندم و اولین نکته، سوژه انسانی فیلمنامه بود که من را جذب کرد و مجموعه اینها باعث حضور من در این کار شد.
زمانی که فیلمنامه را خواندید و در حین فیلمبرداری و بازی نقش، نکاتی بود که پیشنهاد دهید تا تغییر کند یا اصلاح شود؟
بله. نه تنها من که باقی بازیگران هم در مورد دیالوگها نظرشان را میگفتند؛ حک و اصلاح میکردند و اگر چیزی غیرمناسب به نظر میرسید تلاش میکردیم که با همفکری همدیگر آن را اصلاح کنیم و میشود گفت که فیلمنامه وحی منزل نبود و در مواقعی که حس میکردیم میتوان آن را بهتر کرد نظرمان را اعمال میکردیم.
در مورد سوژه فیلم اطلاعاتی از قبل داشتید؟ یا برای اثر مشخصا تحقیقاتی کردید؟
سوژه این فیلم یعنی گروهک مجاهدین خلق از دیرباز در جامعه ما مطرح بوده است و از دوره کودکی همه ما بچههای دهه ۵۰ این اسم را شنیده بودیم. من اطلاعاتی داشتم چرا که اساسا به تاریخ معاصر و جریانهای سیاسی علاقمند بوده و هستم و از دوره نوجوانی مطالعاتی در این باره داشتم اما درباره داستان این فیلم که برگرفته از یک داستان واقعی است اطلاعی نداشتم و همین موضوع هم جذابیت قصه را برایم بیشتر کرد. به خصوص زمانی که فهمیدم چنین ماجرایی رخ داده و پدر و مادرهایی برای ماهها در جلوی اردوگاه اشرف کمپ زدهاند. بعدتر مستندهایی را دیدم و در اینترنت سرچ کردم و در مورد مختصات اردوگاه اشرف و جو داخل آن تقریبا بیاطلاع بودم و در خلال کار اطلاعاتم بیشتر شد و همنشینی اطلاعات قبلی و اطلاعاتی که در جریان تمرین و ساخت فیلم کسب کردم به من کمک کرد که اشراف بیشتری درباره این موضوع و کارکترهای داخل اردوگاه اشرف پیدا کنم.
چالش نقش شما در این فیلم چه بود؟
چالش من دو موضوع بود؛ لحظات عاطفی و حزن آلود کاراکتری که بازی میکردم؛ یعنی خلیل طاهرزاده (برادری که در جستجوی برادرش که در داخل اردوگاه اشرف بود با دیگران همراه میشود). این لحظات عاطفی و حزن آلود از این منظر برایم اهمیت داشت که بار این عواطف به مخاطب منتقل شود و به لحاظ احساسی پررنگ باشد و مخاطب بتواند همراه شخصیت شود و نتیجه تصنعی و سانتی مانتال از آب درنیاید. چالش دیگر این بود که چون قرار بود نقش دو برادر دوقلو را بازی کنم باید میتوانستم تمایز قابل قبولی در بازیگری بین این دو قائل شوم و آنان را به خوبی از هم تفکیک کنم. بر این بیفزایید این را که برای بازی در نقش جلیل طاهرزاده (برادری که عضو مجاهدین خلق بود) فرصت کمی داشتم، یعنی در یکی از روزهای فیلمبرداری در اواخر کار در نقش خلیل بازی کردم و بعد ریشم را زدم و گریمم را عوض کردم و بنا شد سکانس جلیل را بگیریم و این کم بودن فرصت از چالشهای این کار بود. بازیگر یک هفته بعد از تست گریم با آن مانوس می شود و از این ظاهر چیزی در او ته نشین می شود که در بازی به کمک می آید. ولی وقتی به سرعت تغییر چهره می دهیم و همان زمان هم باید جلوی دوربین برویم، قدری دلهره آور است.
به نظر میرسد سکانسی که سرانجام خلیل و جلیل با هم مواجه میشوند و دیالوگهایی که رد و بدل میشود مانیفست فیلم است.
با این تعبیر که مانیفست باشد موافق نیستم؛ شاید هر مشاهدهگر منصفی وقتی به فرجام دختران و پسرانی که به این فرقه پیوستند و زندگیشان درگیر افکار این فرقه شد نگاه کند در نهایت به همان نظری برسد که خلیل طاهرزاده در این سکانس میگوید. اما مانیفست حرفی است که باید درباره آن فکر و مطالعه کرد و شاید از واقعیت فاصله داشته باشد. اگر خودمان را جای پدر و مادرانی که فرزندانشان به این فرقه پیوستند بگذاریم میبینیم که واقعیت زندگی این آدمها بسیار دردناک است و این زندگی ایزوله و کنسرو شده و دور از واقعیت این آدمها که درگیر یک مرام و مسلک غیرانسانی شدند، مولفههای تراژیکی است که در مورد این گروه وجود دارد و ما در فیلم «سرهنگ ثریا» تلاش کردیم که از منظر انسانی به این قصه نزدیک شویم و روای آن باشیم.
شما فیلم را دیدهاید؟
بله تیرماه موفق شدم فیلم را ببینم.
نظرتان درباره نتیجه بدست آمده چیست؟
با کلیت فیلم موافق بودم اما اختلاف نظرهایی با کارگردان داشتم. مثلا از منظر تدوین نقطه نظرهایی داشتم؛ به نظرم میرسید لحظات عاطفی فیلم خیلی سریع منقطع میشود و مقدمه و موخره فیلم قدری کوتاه است و عمده نقدم این بود. البته سکانس پایانی اردوگاه لیبرتی در کشور آلبانی هم به نظرم پایان بندی خوبی نبود ولی آنچه که از خانم عاج شنیدم این است که ظاهرا در این مورد بازنگری صورت گرفته است.
اگر بخواهید توصیه کنید مخاطبان حتما فیلم را ببینند چه میگویید؟
«سرهنگ ثریا» بیانگر رنج دوری یک مادر از فرزندش و عشقی است که او به فرزندش دارد. همچنین تلاش عجیب و عظیمی است که او برای به دست آوردن فرزندش انجام میدهد؛ چون این موضوع یعنی عشق مادری موضوعی بدون زمان و مکان است. برای هرکسی که به این عاطفه و مهر مادری نیم نگاهی دارد تلاش فیلم میتواند مغتنم باشد و جذاب. البته بازیگری که در نقش سرهنگ ثریا ایفای نقش میکند یعنی خانم ژاله صامتی یکی از نقات قوت فیلم است که در هنرمند بودن و گرم بودن بازیاش و تسلطش برکارش حداقل در بین ما بازیگران تردیدی نیست.
این روزها کارهای متعددی از شما در حال پخش در سینما و نمایش خانگی و تلویزیون است؛ چه شد که در کار سروش صحت «مگه تمام عمر چند بهاره» بازی کردید؟
به کارهای آقای صحت علاقمند بودم و هستم اما همکاری با هم نداشتیم و صرفا یک بار به برنامه «کتاب باز» دعوت شدم و گفتوگویی در مورد موضوع کتاب داشتیم. پیشنهاد بازی در این سریال زمانی به من داده شد که درگیر سریال «عاشورا» بودم؛ به همین دلیل نتوانستم که قبول کنم اما زمانی گذشت و سریال به دلایلی متوقف شد و وقفهای چندین ماهه پیش آمد و همزمان کار سریال آقای صحت هم عقب افتاده بود. این دو موضوع باعث شد که بتوانم در «مگه تموم عمر چند تا بهاره» حضور پیدا کنم؛ نقش من در این سریال در طیف بازیهای قبلیام نبود و برایم تازگی داشت و به همین دلیل با علاقه این کار را پذیرفتم.
این نقش چه تفاوتی برای شما داشت؟
مختصات خودش را دارد و با نقشهایی چون کاراکتر «سرهنگ ثریا» بسیار تفاوت دارد؛ یک شخصیت خودشیفته است که تصورش در مورد خودش با واقعیت بسیار فاصله دارد؛ چرا که فکر میکند آدم بسیار جذاب، موفق و دوست داشتنی است اما این گونه نیست و به موقعیت شغلی و مالی خودش میبالد و خصوصیات تیپیکالی دارد که در نقش آفرینیهای قبلی من این خصوصیات نبود و اینها برایم تازگی داشت. خوشحالم که این روزها مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است.
کار با سروش صحت چگونه است؟
آقای صحت بسیار کارگردان جزئی نگر و دقیقی است که موبهمو به در اجرای دیالوگها و لحن دقت دارد. تصورم راجع به ایشان این گونه نبود چرا که فکر میکردم کار را راحتتر بگیرد اما از هیچ لحظهای بدون این که راضی شود نمیگذرد و در بعضی موارد کار به برداشتهای متعدد میکشید تا رضایت ایشان جلب شود اما آنقدر خصوصیات رفتاری و اخلاقی او دلنشین است و آنقدر مهربان است و حس صمیمت و اعتماد و احترام در کلیه گروه ایجاد میکند که تمام این ریزه کاریها برای من بازیگر دلنشین و دلپذیر بود چون اعتماد داشتم که ایشان نتیجه نهایی کار را میبینند و به کلیت کار اشراف دارند.
در مورد نقشتان در سریال «عاشورا» و کار با هادی حجازی فر بفرمایید که پخش آن چندی پیش در شبکه یک تمام شد.
سریال «عاشورا» کار دوست قدیمی من آقای هادی حجازی فر است که با ایشان رفاقتی ۲۵ ساله از دانشکده هنرهای زیبا دارم. همواره ایشان را در دوره دانشجویی هم هنرمندی با خلاقیت عجیب میدیدم. نبوغ داشتند و در لحظه ایدههای درخشانی در کارگردانی تئاتر بروز میدادند که برایم جالب بود. سابقه همکاری چندین بار در تئاتر و یکی دو کار تلویزیونی داشتیم اما این اولین همکاری ما در یک فیلم سینمایی بود؛ این کار قرار بود سریال باشد که در نهایت هم فیلم شد و هم سریال؛ نقش من در فیلم سینمایی موقعیت مهدی کمرنگ است اما در سریال به نقشم بیشتر پرداخته شده است. خوشحالم از این که در روایتی که از لشکر ۳۱ عاشورا ثبت و ضبط شد گوشهای از کار هستم و بخشی به دلیل احساس دین من به رزمندگان دفاع مقدس و شهداست و بخشی هم به دلیل عرق آذربایجانی بودن خودم است که دوست داشتم در این اثر سینمایی – تلویزیونی که بخش عمده آن به زبان ترکی و زبان مادریام است حضور داشته باشم.
نقش شما در این اثر مابه ازای واقعی داشت؟
نقش جمشید نظمی را بازی کردم که یکی از اعضای لشکر عاشوراست؛ با وجود اتفاقات عجیب و غریب عملیات خیبر و بدر ایشان زنده هستند و شخصیت بسیار شجاع و متحوری دارند که فرمانده لشکر است و در موقعیتهای متعددی با شهیدان مهدی و حمید باکری همراه و همداستان بوده است. در زمان ساخت سریال داشتم با خود ایشان مراودهای داشتم. در ابتدا که به این کار دعوت شدم قرار بود نقش دیگری را داشته باشم اما آقای خلج چهره پرداز این اثر در همان دیدار اول در من شباهتهای ظاهری را با آقای جمشید نظمی یافتند و پیشنهاد ایشان و آقای حجازی فر بود که نقش من به جمشید نظمی تغییر یافت و این گونه که شد من این نقش را بازی کردم.
سارا بقایی
There are no comments yet