«خالق»؛اثری علمی‌تخیلی با جلوه‌های ویژه قدرتمند

«خالق» اثری علمی‌تخیلی استعاری با جلوه‌های ویژه قدرتمند است که تصویر دیگری از هوش مصنوعی ارائه می‌دهد.


فیلم‌ها و آثار علمی‌‌تخیلی همیشه جلوه‌ای از آرزوها، ترس‌ها و خواسته‌های بشری نسبت به آنچه بوده که در دسترس‌اش نیست یا از وقوع‌اش می‌هراسد. تخیل و سیر نوردیدن آینده، گذشته و حال نقش بسزایی در خلق چنین آثاری دارد و البته نمی‌توان از نقش سیاست و آنچه که دولت‌ها نسبت بهشان حساس هستند در این فیلم‌ها چشم‌پوشی کرد. گونه‌ی علمی‌تخیلی با خلق ایده‌های جدید و تازه سرپا می‌ماند و از آن دسته از آثاری است که تا همیشه‌ی تاریخ سینما ماهیت خود را حفظ می‌کند و همچون ژانر وسترن و جنایی با پویایی جامعه انسانی پیش می‌رود.

فرازمینی‌ها و حملاتشان همیشه پای ثابت آثار علمی‌تخیلی بوده‌اند، علاوه‌بر جذابیت این ایده و وارد کردن مخاطب به دنیایی ناشناخته، دولت‌ها همیشه دوست داشته‌اند تا شهروندان خود را علیه یک نیروی بسیار قدرتمند خارجی بترسانند و آن، چه استعاره‌ای بهتر از فرازمینی‌ها و خصوصیات غریبشان. اما دراین‌میان ایده دیگری نیز بود که کوبریک در سال ۱۹۶۸ با اودیسه فضایی‌اش به آن پرداخت. حالا هوش مصنوعی نیز درکنار فرازمینی‌ها تبدیل به یکی از دغدغه‌های مهم فیلمسازان و دولت‌ها شده است و چه‌بسا خطرش بسیار بزرگتر و سهمگین‌تر از چیزی باشد که در کهکشان‌ها و فضای ناشناخته وجود دارد.
جهان فیلم خالق همانند بیشتر آثار علمی‌تخیلی در جائی در آینده رخ می‌دهد. یک شبه‌آخرالزمان در سال ۲۰۵۵ اتفاق می‌افتد و یک میلیون آمریکایی توسط هوش مصنوعی کشته می‌شوند. حالا ۱۵ سال از آن واقعه گذشته و کشورهای غربی علی‌الخصوص آمریکا معاهده‌ای را علیه هوش مصنوعی امضا کرده‌اند و این فناوری در سراسر جهان غرب ممنوع شده است اما آسیای جدید زیر بار این معاهده نرفته و آزمایشگاهی وسیع برای پیشرفت هوش مصنوعی زیر یک روستا احداث کرده است. فیلم خالق را می‌توان در دو معنای دور و نزدیک‌اش بررسی و تحلیل کرد و به نگاهی استعاری رسید. در نگاه اول آمریکا مثل همیشه مورد هجوم قرار گرفته یا لااقل از دید دولتمردانش توسط موجوداتی بیگانه در حال تهدید شدن است.

از روایت فیلم که بگذریم، درام زمانی شروع می‌شود که همسر جاش، مایا در حمله نوماد به آسیایی‌هایی که طرفدار هوش مصنوعی هستند، کشته می‌شود. بعد از این اتفاق جاش دوباره به آن محل اعزام می‌شود تا همراه نیروهای آمریکایی دنبال نیرماتا بگردد. فیلمساز در این اثر طرفدار هوش مصنوعی است و آن را چیز بدی برای بشریت نمی‌داند و درعوض از انسان‌ها بدگویی می‌‌کند. او نسل بشر را موجوداتی می‌پندارد که به چیزی رحم نمی‌کنند که البته سردسته‌شان نیز آمریکایی‌ها هستند. خالق را می‌توان جز آثار طرفدار هوش مصنوعی در نظر گرفت از آن فیلم‌هایی که هوش مصنوعی شکلی انسانی به خود گرفته و بسیار پیشرفته شده‌اند.

 

جاش هنگام عملیات پیدا کردن نیرماتا با کودکی عجیب روبه‌رو می‌شود و فیلم پیرنگ خود را باتوجه‌به سفر این دو نفر پیش می‌برد. همه‌ی رازهای فیلم در روابط میان این دو نفر پنهان شده و البته برای مخاطب فیلم‌بین سینما نیز چندان سخت نخواهد بود که بفهمد اوضاع از چه قرار است. هدف اصلی جاش از آمدن به این عملیات پیدا کردن همسرش مایا است اما همراهی‌اش با کودکی که او را آلفی می‌نامد، باید هسته اصلی قصه را تشکیل دهد که متاسفانه اینگونه نمی‌شود. جاش و الفی چندان درگیر مسائل پیچیده‌ای نمی‌شوند و رابطه‌ی خاصی نیز باتوجه‌به اینکه جاش پدر این کودک محسوب می‌شود، میانشان شکل نمی‌گیرد. درواقع این سفر از آن سفرهای دو نفره‌ی جانانه‌ای نیست که تماشاگر منتظرش باشد و سرکیف بیاید.
جاش و الفی سفری را شروع می‌کنند اما این سفر چندان در راستای هدف فیلم پرداخت نمی‌شود. فیلمساز نمی‌تواند هدف درستی را جلوی پای قهرمان قصه قرار دهد. درواقع همه چیز در این فیلم بهم ریخته است از طرفی جاش به‌دنبال مایا می‌گردد و از سمتی دیگر هم نیروهای آمریکایی و آسیایی برای پیدا کردن سلاح یعنی همان الفی به‌ جان یکدیگر افتاده‌اند. هدف جاش و هدف نیروهای آسیایی باید از پرده‌ی دوم در جائی به‌طرز دراماتیکی با یکدیگر همسو می‌شد اما فیلمساز خیلی کمرنگ این آدم‌ها و اهدافشان را کنار یکدیگر قرار داده است.

عدم همسویی اهداف عناصر و شخصیت‌ها در فیلم نهایتا به فروپاشی ساختار می‌رسد. یک هرج‌ومرج میان سکانس‌های فیلم. واضح نبودن و عدم تشریح اهداف دو قهرمان اصلی نیز که خود ضعف دیگری برای قصه است. ضدقهرمان‌ها هم نه آنچنان قوی هستند که مخاطب برای قهرمانان داستان دچار اضطراب شود و نه روابط میان قهرمانان همان‌طور که قبل از این نیز اشاره شد، چندان جذاب و گیرا است که بتوان باهاشان همراه شد و همدلی کرد. جاش و الفی جز آن دسته از قهرمانانی هستند که تماشاگر نه می‌تواند با آن‌ها ارتباط بگیرد و نه می‌تواند همراهی‌شان کند. هدف این دو نفر برای مخاطب چندان مهم نیست و از همه مهم‌تر اینکه فیلمساز نمی‌تواند مخاطب را قانع کند که هوش مصنوعی چیز خوبی است و آن آدم‌نماهایی که توسط یکسری برنامه به‌وجود آمده‌اند، مثل فرشته‌هایی هستند که ما انسان‌ها می‌خواهیم نابودشان کنیم.

 

قبل از هر چیز یک فیلم باید توانایی در دست گرفتن احساس مخاطب را داشته باشد. خالق از آنجائیکه نمی‌تواند به‌درستی مسئله‌ی خود را مطرح کند و داستانی جذاب درباره هوش مصنوعی بسازد، احساس مخاطب دستکاری نمی‌شود. شخصیت‌ها نیز همان‌طور که در ابتدای مطلب گفته شد نه پیوندی قوی با یکدیگر برقرار می‌کنند و نه کشمکش‌های چندان قدرتمندی میان ضدقهرمان‌ها و قهرمان‌ها شکل می‌گیرد. به‌جز عناصر سبک بصری و جلوه‌های ویژه گرافیکی که در نوع خود بسیار عالی و چشمگیر کار شده‌‌اند، سبک روایی فیلم دل را می‌زند و نمی‌توان به‌عنوان اثری ماندگار به آن نگاه کرد.
در ابتدای مطلب گفتیم که خالق، اثری استعاری است. آسیای جدید از دید این فیلم جائی در میان تمدن‌های شرقی این قاره است، مناطقی که از گذشته تا اکنون پیرو آیین‌های خاص‌اند. شبیه‌سازها شبیه راهبان بودایی‌ لباس پوشیده‌اند و آلفی نیز تنها با استفاده از تمرکز و نیروی ذهن‌اش برخلاف دیگر شخصیت‌های قصه، دست به انجام کارهایی می‌زند. آلفی در فیلم خالق، استعاره‌ای از یک منجی است، یک نجات‌دهنده از دل آیین‌های قدیمی. فیلمساز در معنای دور اثر خود، هوش مصنوعی را همان نیروی درونی انسان می‌داند و بر جنبه‌های ناخودآگاه جمعی و فردی تاکید دارد.

جنگ دنیای خالق، جنگ میان انسانی است که سلاح دارد و انسانی است که از نیروهای درونی خود استفاده می‌کند. به‌بیانی آمریکایی‌هایی که سلاح دارند، موجوداتی ناشناخته و غریب برای این کره هستند و آسیایی‌ها و شبیه‌سازها به‌دلیل استفاده از قدرت بی‌انتهای ذهن، صاحبان اصلی زمین.

خالق تصویری از هجوم تکنولوژی‌های مخرب به آیین‌های قدیمی است. نمایشی از، از بین رفتن جوهر انسانی که همان نیروی بی‌کرانی است که در درون او وجود دارد. «خالق» میتوانست اثری بهتر و مفهومی‌تری باشد، چراکه هم ایده‌ی جذابی دارد و هم اینکه از جلوه‌های ویژه جذابی در آن استفاده شده است. اما فیلمساز ترجیح می‌دهد تا خود را برای پرداخت سبک روایی به دردسر نیندازد.

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

There are no comments yet

× You need to log in to enter the discussion