نادر فلاح را باید به عنوان یک استاد تمام عیار در ایفای نقش های مکمل در نظر آورد. نقشهایی در حاشیه یا شاید حتی با کمترین اوج و فرودی در درام که گاه گریم خاص و عجیبی را نیز نمیطلبد.
میمیک و آوای نادر فلاح به گونهای است که در عین نگاههای آتشین یا تداعیگر شدن شمایل یک بدمن، یک آرامی و خونسردی ذاتی و شخصی را به مخاطبان منعکس میکند. در عین حال این بازیگر را باید به عنوان یک استاد تمام عیار در ایفای نقش های مکمل در نظر آورد. نقشهایی در حاشیه یا شاید حتی با کمترین اوج و فرودی در درام که گاه گریم خاص و عجیبی را نیز نمیطلبد.
آنچه گفته شد این نکته را تداعی میکند که باید ذات هنر بازیگری به درستی از سوی مخاطبان درک و کارکرد هر نقش در دل درام به شیوهای دقیق شناسایی شود تا آشفته بازار کنونی در حوزه تحلیل بازیگری رخ ندهد. به واقع باید ظرفیت درک بازی خوب در فیلم بد از سویی و ادراک بازی بد در فیلم خوب از سوی دیگر به مخاطبان سینما یاد داده شود و بیشک در این میان نقش جامعه منتقدان و سینمایی نویسان کشور در این مهم بسیار حیاتی است.
نکتهای که بیان کردم از آنجایی مهم جلوه میکند که در شرایط کنونی تراز نقد بازیگری از یکسو و معیار هواداری از بازیگران از سوی دیگر در بسیاری موارد دستخوش رفاقتها، مصلحتها و بدفهمی اجرای بازیگران شده است. منظور از بیان بدفهمی در اجرا این است که گاه برخی از منتقدان، بسیاری از بازیهای تخت و تک بعدی در فیلمهای خوب را تا اندازه یک بازی شاهکار به مخاطبان میشناسانند که همین نکته سبب ساز بروز برداشتهای اشتباه از بازی خوب و بازیگر خوب شده؛ به گونهای که یک نقش با گریم چشمنواز که بازیگرش زیر آن گریم کمداشتهای اجرای خود را پوشانده است گاه حتی مورد تمجید در جشنوارهها نیز واقع شده است.
در همین مجال است که شناساندن ظرفیتهای بازیگری نادر فلاح به مخاطبان کاری بایسته و شایسته است و در ویترین سازیهای پررنگ اینستاگرامی و جشنوارهای کنونی، بستری فراهم میکند برای قدردانی از شایستگان حقیقی. به واقع نادر فلاح به همان اندازه که یک بدمن قاعدهمند در درام های سینمایی است در عین حال میتواند تصویرگری خاصی از انزوا، مظلومیت، تباهی یا نمایههایی ویژه از یک رفیق دردمند را در برخی از تجربههای سینماییاش بازنمایی کند.
در فیلم«ملاقات خصوصی»، نمایهای خاص از یک بدمن بومی در بازی نادر فلاح مشاهده میشود؛ شمایلی از یک زالو که گروهی از زندانیان دربند و حضیض را به موش آزمایشگاهی مطامع مالی خودش بدل کرده است؛ زندانیانی که یا مانند پدر پروانه بازی خوردهای بیش نیستند یا همچون فرهاد در میانهای از فرد بازی دهنده برای پروانه و خانوادهاش یا یک بازیچه و نوچه در اجرای طرح های قادر و رئیسش دست و پا میزند.
در این میان آنچه قادر را از فرهاد متفاوت میکند ذات زالووار و پلشت قادر است که تنها به خود و مطامعش میاندیشد و در جریان اجرای ایده حمل مواد از سوی همسرش و لو رفتن او به طور کل اطلاع خود از ماجرا را انکار میکند تا چند صباحی بیشتر نفس بکشد و بتواند با منش زالوگونه خود بیشتر شیره مال را از جان زندانیان بمکد.
در عین حال رشد و نمو چنین افرادی در محیط اجتماعی بیش از آنکه نمایه ضعف آموزشی و تربیتی باشد به عقبه خانوادگی و ارتباطات دوستانه آنها نیز باز میگردد؛ ارتباطاتی که آنها را بازآزموی بسیاری از ایدههای ویرانگر و رفتارهای مخرب میکند و شیطان صفتی را در آنها میپرورد و بیشک قادر از پررنگترین نمونههای سینمایی از چنین افرادی است؛ افرادی که روح خود را به شیطان فروختهاند و برده افکار اهریمنی شدهاند.
There are no comments yet