«جنگجویی که هیچوقت خسته نمیشود!»؛ شاید بهترین جمله برای معرفی احسان کرمی همین باشد.
«جنگجویی که هیچوقت خسته نمیشود!»؛ شاید بهترین جمله برای معرفی احسان کرمی همین باشد. بازیگری که تجربهی خوانندگی، اجرا، صداپیشگی، گویندگی و نویسندگی برای رادیو را در کارنامه دارد و به گفته خودش برای رسیدن به جایگاه فعلی رنج و مرارت بسیاری را پشت سر گذاشته است. به بهانه سریال «همگناه» با او به گفتوگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
تمام تلاش من بر این است که اجرا هیچ تاثیری در بازیام نگذارد. اگر قرار بود همان کاری را که در اجرا میکردم حالا در بازیگری انجام دهم، این یک نقطه ضعف بزرگ محسوب میشد و اصلا دیگر چه نیازی بود که وارد حوزه بازیگری شوم. کار اجرا هیچ تاثیری در بازیگری من نداشته و نباید داشته باشد. هر کسی که کار اجرا را دنبال میکند، باید یک سری اصول و قواعد حرفهای اجرای تلویزیونی را رعایت کند و برای کسی که در رادیو کار میکند قواعد با تلویزیون بسیار متفاوت است. برای کسی هم که بازی میکند باز اصول دیگری وجود دارد. من حتی زمانی که مجری بودم و همزمان کار تئاتر را شروع کرده بودم، دوره بدن و بیان برای تئاتر را نزد میکائیل شهرستانی گذراندم. بیان و گویش موثر در بازی یک امر جداگانه است و ما وقتی در قرن بیست و یکم از بیان موثر صحبت میکنیم، منظورمان فقط حرف زدن خوب و تاثیرگذار نیست. چون بیان به خصوص در بازی، مجموعهای از عوامل را در برمیگیرد که شامل سکوت، زبان بدن و خود کلام است تا بتواند تاثیرگذاری حسی بیشتری داشته باشد و منظور من از بیان در بازی همین است. این مساله نه تنها در بازی من، بلکه در بازی هر بازیگری نقش بسیار جدی و مهمی دارد.
فکر میکنم هر آدمی میتواند استعدادهای خودش را کشف کند به شرطی که کمی واقعبین باشد. خیلیها به بازی کردن و خواندن، صرفا علاقه دارند و ما هیچ استعدادی در آنها نمیبینیم و همین موضوع به فجایعی منتج میشود که گاهی اوقات در فضای اینستاگرام شاهدش هستیم؛ مثلا میبینیم که یک نفر با خوانندگی، نوازندگی و حتی بازیگریاش متاسفانه مضحکه میشود. همه ابزارهایی که هر انسانی در اختیار دارد را یک بازیگر هم دارد ولی از آنها در جهت بازی کردن استفاده میکند و شاید به همین سبب است که بازیگری به نظر ساده میآید؛ مثلا آل پاچینو هم از همان دست، نگاه و بیان استفاده میکند. اگر کسی نحوه به خدمت گرفتن این ابزار را بلد باشد یا زمینه بروزش را داشته باشد یک آدم مستعد است که باید پرورش پیدا کند.
من تئاتر را تقریبا همزمان با رادیو آغاز کردم. چند ماه بعد از اینکه وارد رادیو شدم به تشویق میثم عبدی به تئاتر پیوستم و از روز اول مبنا بر این بود که من آن کاری را که در رادیو انجام میدهم، در تئاتر انجام ندهم و اصلا قرار هم نبود که این اتفاق بیفتد.
روزهای اول بود و من تجربه کمتری داشتم، بنابراین خیلی دشوار بود که روی صحنه تئاتر شبیه گویندهها نشوم، اما بالاخره بعد از کلی مرارت توانستم این تفکیک را قائل شوم. اگر قرار بود در این کار موفق نشوم، قاعدتا خودم همان موقع باید متوجه میشدم. بعد از اینکه وارد عرصه تئاتر شدم خیلی سریع با اصغر دشتی و محمد رحمانیان کار کردم که مقوله تئاتر و بازی برای آنها بسیار جدی است. کار با این آدمها به من نشان میداد که ظاهرا اصول و قواعد اولیه تئاتر را درست رعایت میکنم. بعد از آن بزرگان دیگری این شانس را به من دادند که در کارهای آنها بازی کنم و در ادامه عضو ثابت گروه محمد رحمانیان (گروه تئاتر پرچین) شدم.
من این مشکل را اول از همه در سیستم آموزشی کشور میبینم. اگر از طریق آموزش درست، بهموقع وارد حیطه استعدادهای خودم میشدم؛ خیلی زودتر از بیست و شش، هفت سالگی میتوانستم تواناییام را بروز دهم. سیستم آموزشی کشور ما در مدارس مدام در حال تغییر است و هنوز به ثبات نرسیده و بسیار بیمار است. این ماجرا در دانشگاهها یک مقدار سامان میگیرد اما چه فایده؟ چرا که ابتدا باید از مدارس شروع کرد و این از نظر من ایراد اول است. بعضیها نمیتوانند به دنبال استعداد خود بروند چون توان گذران زندگیشان را ندارند. من یک مسیر خیلی سخت را پشت سر گذاشتم؛ خانواده مرا حمایت میکرد اما با این حال به اصرار جدی پدر و مادرم و با اینکه نیازی هم نبود، از پانزده سالگی کار میکردم. زمانی که تصمیم گرفتم به دنبال استعدادهایم بروم، قدمهای اول بسیار هولناک بودند، به دلیل اینکه با هزار و یک گرفتاری توانستم در تست رادیو شرکت کنم و در آن تست قبول شدم. تازه ازدواج کرده بودم و زندگی بسیار پرهزینه بود و من اصرار داشتم که بدون کمک گرفتن از کسی، روی پای خودمان بایستیم و همسرم در این راه بسیار به من کمک کرد. من آن زمان مغازه کریستال فروشی داشتم و خیلی شرایط دشواری بود. بعد وارد رادیو شدم و آنجا با حقوق بسیار اندک، شروع به کار کردم. مدام باید تمرین و مطالعه میکردم، تئاتر میدیدم و وقت فراوانی را برای این کار میگذاشتم اما وقتی عشق و علاقه باشد همه این کارها انجام میشود. قطعا پیگیری تاثیر بسیاری دارد. من از ژاله صادقیان سوال کردم که این میزان سواد و تسلطش بر ادبیات فارسی از کجا میآید و او در جواب گفت: “کار نیکوکردن از پر کردن است”؛ یعنی فقط تمرین و مرارت فراوان. کار هنر، مرارت، رنج و زحمت فراوانی را میطلبد و بسیار دشوار و پیچیدهای است.
درمورد هدفگذاری هم باید بگویم من هیچوقت به این فکر نکردم که یک سوپر استار و سلبریتی شوم و آدمی باشم که همه مرا بشناسند؛ صرفا به واسطه اینکه از کار هنری غرق در لذت میشوم همیشه دلم میخواست آن را انجام بدهم و فکر میکنم این تنها کار در جهان است که میتوانم انجامش دهم چرا که هر پدیده هنری مرا به شدت مجذوب خودش میکند. هیچوقت هدفی نداشتهام که بگویم یک روز به فلان نقطه میرسم؛ هر کسی رویاهایی دارد اما این با هدف فرق میکند. من همواره هدفم این بوده که کار هنری خوب انجام دهم و وقتی هدف شما این باشد، خیلی از کارها را انجام نمیدهید. کارهایی که شاید اگر انجام داده بودم الان به لحاظ مالی در یک شرایط فوق العاده قرار میگرفتم؛ اما چون از نظر من کار هنری حتی متوسطی هم نبود، انجامش ندادم و از این بابت بسیار خوشحال و راضی هستم. در حال حاضر که موفقتر هستم بیشتر تشویق میشوم! من تقریباً از نه سالگی، شاید حتی زودتر به کار هنری رو آوردم اما هیچوقت تشویق ویژهای نشدم و همیشه یک تشویق خیلی معمولی از سوی خانواده دریافت کردهام.
حس جنگجویی در من بسیار زیاد است، آن هم در جنگ با خودم. من با هیچکس جز خودم جنگ ندارم؛ اینکه بجنگم و خسته نشوم، بجنگم و روحیهام را از دست ندهم، بجنگم و خیلی صبر کنم. همیشه در حال صبر کردن هستم و این بزرگترین جنگی است که با خودم دارم. این خواستن و تمرین، بسیار برای من مهم است. تعامل با آدمها از نظر من یک بخش اصلی از هر کار هنری است. البته خیلی از دوستان عزیز من هستند که با آدمها تعامل زیادی ندارند اما جذابیت رشته هنری، تعامل با آدمهاست. منتها تعامل با آدمها را یک نکته ساده میکند و آن هم این است که شما بدانید دوست دارید با چه آدمهایی کار کنید. من با یک آدمهایی هیچوقت کار نکردم، در صورتی که رابطهی خوبی با هم داریم و به یکدیگر احترام میگذاریم اما میدانم که کار کردن با آنها برای من ممکن نیست و احتمال دارد که احترامها از بین برود. یا اینکه بعضیها هستند که شخصیت آنها را بسیار دوست دارم ولی کار آنها را دوست ندارم. من یاد گرفتهام با کسانی کار کنم که در چارچوب باورها و ارزشهایی که برای کار خودم به آنها معتقد هستم، فعالیت کنند، بنابراین این شانس را داشتهام که در تلویزیون، رادیو، تئاتر، عرصه تصویر و بازیگری با آدمهای محدود اما بسیار درجه یک و حرفهای کار کنم. این خیلی مهم است که آدم با پیشنهاد همه از خود بیخود نشود و به همه آنها پاسخ مثبت ندهد. من خیلی علاقه دارم که در عرصه سینما بیشتر فعال باشم اما تا به حال، حداقل در یک سال گذشته سه فیلم نقش اول را رد کردهام؛ صرفا به دلیل اینکه فیلمنامه یا جهانبینی فیلمسازش را دوست نداشتم. این دلیل شاید به ظاهر ساده بیاید اما به نظر من بسیار مهم است.
من از نصیحتهای پدرم این را یاد گرفته بودم که باید پله پله بالا رفت و نمیشود یک دفعه به اوج رسید. در هر کاری، اگر میخواهی بمانی باید پله پله بالا بروی. بله، طبیعتا به هر حیطهای که وارد شدم تقریبا مثل همه مبتدیهایی که وارد عرصهای میشوند مشکلاتی داشتم. بهطور کلی وقتی وارد حرفه هنر میشوی، اول نادیدهات میگیرند اما یک عده در همان لحظهها حواسشان به تو هست که اتفاقا مهم همین چند نفری هستند که تو را میبینند. بعد آرام آرام عدهای شروع میکنند به سنگ انداختن اما اگر کارت را درست انجام بدهی، آن عده هم با تو موافق میشوند. واقعیت این است که اگر بدانید قرار است چه کاری انجام بدهید، نظر هیچکس مهم نیست. وارد هر حرفهای که میشوید، در ابتدا اصول آن حرفه را به شما یاد میدهند که باید آنها را همیشه به خاطر داشته باشید و رعایت کنید، چون این اولین قدم است و حکم آجر اول سنگ بنایی را دارد که داریم روی آن کار میکنید. اگر این اصول را رعایت کنید، همیشه میتوانید به اصالتهای خودتان بازگردید. شاید این جمله به ظاهر شعاری بیاید ولی در مورد من کاملا صدق میکند و این کاری است که همیشه انجام دادهام. وقتی شما اصول کارتان را رعایت میکنید، نه حذف میشوید و نه سنگی جلودار پیشرفت شما میشود. کما اینکه در تمام این سالها تلویزیون بارها و بارها من را حذف کرد و دست آخر گفتم که دیگر با تلویزیون کار نمیکنم و خیلی حرفهای کار اصلی خودم را که بازیگری بود پیش گرفتم. سعی کردم که در حرفهام حواسم به دیگران باشد و خودم جزو همان کسانی باشم که توانمندی آدمها را میبیند.
شما تعاملات خیلی خوبی با هنرمندان دارید. این تعاملات را به تعمد برای پیشرفت در کارتان ایجاد کردید یا استعداد ارتباطات خوب را هم میتوان به دیگر استعدادهای شما اضافه کرد؟
من در برقراری ارتباط با آدمها به شدت موفق هستم و این یک هدیه خداوندی است. ظاهرا از دو سالگی همینطور بودهام و با همه آدمها خوب ارتباط میگرفتم و به اصطلاح با کسی غریبگی نمیکردم و همین موضوع باعث شده است دوستان بسیار زیادی داشته باشم. رابطهی من با بچههای سینما گاهی اوقات برای خودم هم عجیب است. برای مثال دو نفر از دوستان من در عالم سینما و تئاتر اصلا با هم خوب نیستند و همه این موضوع را میدانند ولی هر دو از دوستان بسیار صمیمی من هستند. جالب است بدانید که من با اغلب این بچهها اتفاقا فقط دوستی دارم و همکاری نکردهام. به طور مثال با رامبد جوان در ابتدا کار کردم و بعد دوست شدم و مدتهاست که خیلی با هم صمیمی هستیم ولی من هیچوقت در فیلمهای سینمایی رامبد بازی نکردهام. حتما اگر یک روز آنقدر خوب باشم که رامبد بخواهد از من استفاده کند، خودش از من دعوت میکند. هیچوقت در زندگی به جز یک نفر از کسی نخواستهام که با من کار کند؛ آن یک نفر هم نازنین سهامیزاده بودهاست. قبل از اینکه خودشان را ببینم، نمایش «چشم در برابر چشم» را از ایشان دیدم و گفتم که من دوست دارم با شما کار کنم. این اتفاق افتاد و من در نمایش «مانوس» برای او بازی کردم و کاندید بهترین بازیگر جشنواره تئاتر فجر شدم. بنابراین در دوستیهایم هیچوقت نشده که از بچهها بخواهم حواسشان به من باشد و مرا سر کار ببرند. من تلاش میکنم کارم را انجام بدهم تا یک روز آنها هم از من دعوت کنند کما اینکه بعضی از آنها این کار را کردهاند.
زمانی که نیاز بود در حرفهام دیده و مطرح شوم، فقط با تلاش خودم این کار را کردم. من اولین باری که به رادیو رفتم تست دادم و برای اولین برنامه تلویزیونی هم که نامش «نقره» بود، بدون اینکه کسی را بشناسم تست دادم. بنابراین در سالهای اول هیچ کدام از این ارتباطها را نداشتم که بخواهد به من کمک کند. الان هم با وجود ارتباطات بسیار نزدیکی که دارم، میبینید که معمولا در فیلمها و تئاترهای دوستانم نیستم. به طور مثال من هیچوقت در یک تئاتر با هوتن شکیبا به عنوان یک دوست همبازی نبودهام. البته پروژههایی هم بوده که دوستانم از من خواستهاند تا به آنها ملحق شوم و من این کار را کردهام؛ اما جالب است بدانید که دقیقه نود بودهاست! یعنی یک بازیگر به هر دلیلی کنار گذاشته شده و بعد به طور مثال آزاده صمدی با من تماس گرفته و خواسته تا در «آیس لند» حضور داشته باشم. یا در مورد نمایش دوستداشتنی «مری پاپینز»، قرار نبود من در این نقش باشم و آخرین کسی بودم که به گروه اضافه شدم و فقط ۱۰جلسه تمرین کردم. به هر حال این ارتباطات بین همه وجود دارد اما تا به امروز من هیچوقت از آن استفاده نکردهام و به کسی نگفتهام که مرا سر کار ببرد. بهروز شعیبی با من قرارداد بست و بعد تلویزیون مرا ممنوع التصویر کرد و نتوانستم در سریال «پرده نشین» بازی کنم؛ این ماجرا تمام شد و دیگر پیش نیامد که با او کار کنم.
خیلی کم پیش میآید که از نظر خودم یک کاری را آنقدر خوب انجام بدهم که به خودم آفرین بگویم! این مساله آنقدر کم اتفاق میافتد که حتی یادم نمیآید آخرین بار کی بوده اما پیش آمده که خوب بخوانم و بعد احساس رضایت کرده باشم و یا گاهی اوقات چیزی نوشتهام و خیلی خوشحال شدهام. آن زمان که برای رادیو مینوشتم این اتفاق بیشتر بروز میکرد؛ ولی اینکه بگویم از یک استعدادم خیلی به وجد میآیم و به خودم آفرین میگویم نه، اینطور آدمی نیستم.
در مورد نقش امین، من فاصله سنی زیادی با روشنک گرامی ندارم و این نظر شما را من از شخص دیگری نشنیدهام اما حتما شما این را از چند نفر شنیدهاید که میگویید. من اولین کسی بودم که برای یک نقش در سریال «همگناه» با من صحبت شد. چیزی نزدیک به چهار سال پیش بود که محسن کیایی به من گفت مشغول نگارش فیلمنامهای است و درحال نوشتن یک نقش برای من است و من از این بابت بسیار خوشحال شدم. ماجرا مسکوت ماند تا اینکه سال گذشته او فیلمنامه را برای من فرستاد و خیلی آن را دوست داشتم. پیشنهاد نقش دیگری به جز امین، هیچوقت مطرح نشده بود و از ابتدا همین نقش به من پیشنهاد شد.
نه، رفاقت و رابطه نبوده اما فکر میکنم که آواز خواندن حتما تاثیر داشتهاست. به هر حال آنها برای این نقش به بازیگری نیاز داشتند که آواز بخواند و من این ویژگی را داشتم و مطمئن هستم که رفاقت باعث نشده تا من برای این نقش انتخاب شوم.
من فکر نمیکنم کسی متد یا شیوه بازیگری ویژهای را جدای از گروه پیش گرفته باشد. جنس بازیگریِ دیگری هست که بین بازیگر و کارگردان اتفاق میفتد و دلیل بخشی از آن، فیلمنامه است؛ در ادامه میبینید که شاید لازم بوده تا این جنس از بازی انتخاب شود. من نمیتوام راجع به بازی بقیه نظر بدهم اما در مورد خودم باید بگویم که مصطفی کیایی بازیگردان بسیار باهوش و خوبی است و بازی بازیگران را پالایش میکند و اضافات را میگیرد. به هر حال بازیگر خیلی وقتها دوست دارد بازی کند اما مصطفی این را از من گرفت. در جلسات اول تمرین، طوری پیش میرفتیم که من میگفتم این سکانس را باید اینطور بازی کنم اما میدیدم مصطفی آن را خیلی ساده میکرد. این شیوهای است که او میپسندد و خیلی رئالیستی بازی کردن بسیار سخت است. او در روزهای اول مدام از من میخواست رئالیستی بازی کنم و من تمام تلاشم را کردم که تا حد امکان از فرم و جنس بازیام در تئاتر فاصله بگیرم و بازی رئالتری ارائه دهم که خدا را شکر انگار این اتفاق افتاده که شما هم محبت دارید و این را میگویید.
من بابت این سوال خیلی خوشحال هستم چون حتما این مساله دیده شده که الان این را از من میپرسید. به هر حال تماشاچی بیشتر کسانی را میبیند که دیالوگ و یا اکت ویژهای دارند اما در این صحنهها حواسش به کاراکتری که گوشه تصویر نشسته و دیالوگش را گفته، نیست. به نظرم وقتی صحبت از بازی رئالیستی و بیان در بازی میشود، بخشی از آن همین سکوت و بازی در سکوت است. وقتی میگویم مصطفی کیایی از من میخواست رئالیستی بازی کنم، این فقط در گویش من نبود و در همه چیز باید به چشم میآمد. من اتفاقا خیلی زیاد به این بازیهای چند ثانیهای اهمیت میدهم و همه این بازیها را نگاه میکنم؛ بنابراین سعی کردم در این مواقع، بازی رئالیستی و طبیعی به نظر بیاید و حرف شما را کاملا قبول دارم.
چقدر درباره این موضوع با کارگردان و نویسنده کار صحبت میکردید؟
راجع به این بازیهای در سکوت، یادم نمیآید که با کارگردان صحبت کرده باشیم.
من آنجا ویژهتر به این موضوع نپرداختم اما شاید بیشتر دیده شدهاست؛ مثلا در سریال «هیات مدیره» هم بیان من به همین شکل بود. قرار بر این بود که من امین دربندی را کاملا رئالیستی بازی کنم؛ مثل هدیه تهرانی، سوگل خلیق، محسن کیایی و بچههایی که کاملا رئالیستی به نقششان پرداخته بودند. تمرینی برای بیان رئالیستی نبود و من فقط سعی میکردم جزئیات یک نقش را در یک قالب کاملا رئالیستی در بیاورم. همه ما بیان رئالیستی داریم؛ یعنی استادهای بزرگ بیان هم وقتی مثلا خرید یا رانندگی میکنند بیان خیلی راحت، واقعی و رئالی دارند، بنابراین تمرین ویژهای در کار نبود.
فکر میکنم مشکل ما این است که حرفهای همدیگر را نمیفهمیم؛ دقت نمیکنیم و سعی نمیکنیم بر احساسات همدیگر تاثیر بگذاریم. میتوانم بگویم که بازیگران تئاتری ما اغلب این مساله را رعایت میکنند و سعی میکنند که بیان پالوده و تاثیرگذاری داشته باشند اما در سینما بازیگران زیادی را داریم که روی بیان آنها کار نشده در حالی که این موضوع میتواند بسیار به آنها کمک کند. داشتن یک بیان بهتر میتواند آنها را چندین پله بالاتر ببرد اما متاسفانه بعضی وقتها در سینما جدی گرفته نمیشود. بیان موثر، فقط درست ادا کردن کلمات و واژهها نیست. به طور خلاصه میتوان گفت که کارکرد بیان موثر؛ تاثیر گذاشتن بر احساسات، عواطف و روحیه آدمهاست که درست ادا کردن واژهها هم بخشی از آن خواهد بود.
روشنک گرامی بازیگرِ مقابلِ خیلی موثری است. ما در بازیگری مقولهای به اسم اهمیت نقش روبهرو یا مقابل داریم که روشنک این را کاملا اصولی رعایت میکرد و به من بسیار کمک کرد. نحوه بیان گرامی یکی از ویژگیهای شخصی اوست. او تئاتر کار کرده و مقوله بازیگری را خیلی خوب میشناسد. باقی ماجراها را باید از کارگردان سوال کرد اما من به عنوان یک پارتنر از همکاری با او بسیار راضی هستم و حتما کارگردان هم کسی را با ویژگیهای روشنک گرامی میخواسته که در قسمتهای بعد مشخص خواهد شد چه اتفاقی برای این کاراکتر میافتد و اساسا چرا او برای این نقش انتخاب شدهاست. فکر میکنم باید یک مقدار صبر کرد و اتفاقاتی که برای این نقش در طول سریال میافتد را زیر نظر گرفت و بعد دید که آیا نقش نیکی، نقش تاثیرگذاری هست یا نه.
من اجرا را کاملا جدا از مقوله بازیگری میدانم، اجرا هیچ نقشی در بازی من ندارد و فکر میکنم نباید هم داشته باشد. میزانسنها را هم کارگردان میچیند و از نظر من، ما به عنوان بازیگر حق نداریم میزانسن رای که قرار نیست برای ما باشد مال خودمان کنیم. کافی است در چارچوب آن چیزی که کارگردان به عنوان یک بازیگر از شما میخواهد عمل کنید و نقش را به درستی ایفا کنید، در این صورت قطعا در یک قاب دو نفره و یا حتی یک قاب شلوغ، بیشتر دیده میشوید. استاد این چیزی که شما میگویید اکبر عبدی است که در یک میزانسن صد نفره هم دیده میشود؛ چون ژنوم او بازیگر است و آنقدر رئال و درست بازی میکند که نمیتوانید او را نادیده بگیرید. من هیچوقت سعی نکردهام میزانسنی را که متعلق به من نیست از آن خود کنم و هیچوقت هم اجازه ندادهام میزانسی که قرار است برای من باشد از دست من خارج شود. یعنی تلاشم را کردهام و با خودم میگویم حالا که کارگردان و فیلمنامه این میزانسن را برای من چیدهاند، باید برای من بماند و نقش از دست نرود.
به ضرس قاطع میتوانم بگویم که اینطور نیست. بازیگری و اجرا هیچ ارتباطی به هم ندارند و اگر کسی فکر کند که چون مجری و شومن خوبی است حتما بازیگر خوبی هم میشود کاملا اشتباه میکند. کما اینکه بسیاری از دوستان بازیگر ما وارد عرصه اجرا شدهاند و خب نتیجه بدی هم دادهاست؛ بنابراین عکسش هم صادق است. اجرا هیچ ربطی به بازیگری ندارد و من از گفته خودم مطمئن هستم. هیچ سبک و هیچ تلفیقی از این دو نمیتواند به بازیگری کمک کند.
هیچوقت قصد بازگشت به تلویزیون را ندارم. سریالهای پرشمار و اجرای برنامههای مختلف تلویزیونی به من پیشنهاد شد و همین پیشنهادات باعث شد تا من اعلام کنم که قصد همکاری با تلویزیون را به دلایل متعدد ندارم. مگر اینکه یک روزی تلویزیون و سازمان صدا و سیما تغییر رویه دهند و مدیرانی بر سر کار بیایند که دغدغههای فرهنگی داشته باشند؛ در این صورت میشود به آن فکر کرد ولی در حال حاضر هیچ تمایلی برای حضور و پیگیری حرفه اجرا در رادیو و تلویزیون ندارم. شاید به احتمال بسیار کم، روزی در یک برنامه اینترنتی دیده شوم اما قصد اجرا و چشماندازی برای آن ندارم. ترجیح میدهم وقت خودم را بیشتر در بازیگری و موسیقی صرف کنم.
من در حال حاضر هیچ اطلاعی ندارم که آیا مشکل من رفع شده یا نشدهاست؛ به دلیل اینکه حتی اگر رفع هم شده باشد تمایلی به کار کردن با تلویزیون ندارم. یکی از دلایلش این است که در طول دوازده، سیزده سال شاید شش یا هفت بار ممنوعالتصویر شدم، بدون اینکه هیچ توضیحی در موردش به من داده شود. بنابراین حتی اگر این مشکل رفع هم شده باشد، از نظر من هیچ تفاوتی ندارد چرا که نمیخواهم با تلویزیون و سازمان صدا و سیما همکاری داشته باشم.
پریسا سادات خضرایی
There are no comments yet