نویسنده رمان لیلا

دوست ندارم از رمان‌هایم اقتباس شود

من بازیگری را دوست داشتم و با علاقه این‌کار را می‌کردم و همیشه انتخاب می‌کردم.به نظر خودم تصمیم درستی بود که با بازیگری خداحافظی کنم.


مهناز انصاریان از رمان‌نویسان و بازیگران پیشکسوت سینما و تلویزیون و است. یکی از شاخص‌ترین رمان‌های او «لیلا» است که فیلم سینمایی «لیلا» به کارگردانی داریوش مهرجویی، از آن اقتباس شده است. مهناز انصاریان سال‌هاست که از بازیگری فاصله گرفته است. با این چهره فراموش‌نشده سینما و تلویزیون به گفتگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

مهناز انصاریان در ابتدای گفتگو با ماهنامه «صبا» اولین تجربه بازیگری خود را این گونه تعریف می‌کند: شروع بازیگری من با فیلم سینمایی «کلید» نوشته عباس کیارستمی و کارگردانی ابراهیم فروزش بود. در واقع عباس کیارستمی که از دوستان من بود، از من برای بازی در این فیلم دعوت کرد که برای من یک افتخار است. تجربه سختی بود به دلیل شیوه اجرا و نوع ساختار فیلم؛ من با دو کودک و یک خانم سالمند نابازیگر بازی داشتم. فیلم مربوط به کانون پرورشی و فکری کودکان بود و با استقبال خیلی خوبی مواجه شد.

او ادامه می‌دهد: گاهی اتفاقات جالبی می‌افتد که من خیلی دوستشان دارم. فیلم «کلید» به پاریس رفت و در سینماهای پاریس به نمایش گذاشته شد. بعد از آن یک نقد خیلی زیبایی در کایه‌دوسینما راجع به «کلید» نوشتند که در آن از فیلمبردار «کلید» محمد آلادپوش تجلیل کردند و جالب بود که در آن نقد نوشته بودند که فکر کرده بودند من در طول فیلمبرداری از حضور دوربین بی‌اطلاع بوده‌ام و به صورت دوربین مخفی بازی کرده‌ام و در پایان فیلم متوجه شده‌اند که من بازیگر فیلم هستم و آگاهانه به این شکل بازی کرده‌ام!

بازیگر خاله شیرین در مجموعه تلویزیونی پس از باران این گونه ادامه می‌دهد: البته سالها پیش از فیلم «کلید»، قبل از اینکه بازیگری جلوی دوربین را تجربه کنم در نمایشی به نام «باغ آلبالو» به کارگردانی اکبر زنجان‌پور بازی کردم و نقش «واریا» را داشتم. ما مدت‌ها در تئاترشهر و اداره تئاتر تمرین می‌کردیم. اما متاسفانه اجرای آن با شرایط جنگ ایران و عراق مصادف شد و روی صحنه نرفت.

او در ادامه به برخی از نقش‌آفرینی‌های دیگر خود نیز اشاره کرده و می‌گوید: بعد از «کلید» در فیلم «فیل در تاریکی» به کارگردانی نعمت حقیقی بازی داشتم و با فرامرز قریبیان همبازی بودم. بعد از آن نقش ماه‌منیر را در «می‌خواهم زنده بمانم» به کارگردانی ایرج قادری بازی کردم که یکی از نقش‌هایی است که خیلی دوستش دارم. فیلم هم فیلم بی‎‌نظیری بود. تا جایی که یادم است همه این فیلم را دوست داشتند. حتی در آمریکا اکران شد و در آنجا نیز مورد استقبال قرار گرفته بود.

مهناز انصاریان که بازی در «می‌خواهم زنده بمانم» را نقطه عطف بازیگری خود می‌داند، در ادامه می‌گوید: بعد از «می‌خواهم زنده بمانم» در فیلم و سریال‌های زیادی بازی کردم. مثل «شهر خاکستری» ساخته حسن هدایت، فیلم سینمایی «میکس» مهرجویی، سریال «مادر» مسعود فروتن، سریال «فرمان» که فیلمنامه‌نویس آن برادرم بود، سریال «هفت سنگ» که خیلی آن را دوست داشتم. در آن سریال نقش یک خانم یهودی را بازی می‌کردم و پر بود از تجربه‌های زیبا برای من.

وی بازی در سریال پس از باران را به عنوان ماندگارترین نقش خود می‌داند و می‌گوید: سریال «پس از باران» هم که سریالی است که همچنان از شبکه‌های مختلفی پخش می‌شود و همچنان مردم آن را دوست دارند. فکر می‌کنم ماندگارترین نقشم را در این سریال داشتم. هنوز که هنوز است مردم من را به خاله شیرین می‌شناسند.

نویسنده رمان پانسیون محله مونمارتر با اشاره به آخرین تجربه بازیگری خود می‌گوید: بازی در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» به کارگردانی فریدون جیرانی آخرین تجربه بازیگری من بود. بعد از بازی در این سریال تصمیم گرفتم که برای همیشه با بازیگری خداحافظی کنم.

  • خداحافظی یک بازیگر

انصاریان درباره خداحافظی‌اش از دنیای بازیگری پس از این فیلم توضیح می‌دهد: به نظر خودم تصمیم درستی بود که با بازیگری خداحافظی کنم. من بازیگری را دوست داشتم و با علاقه این‌کار را می‌کردم و همیشه انتخاب می‌کردم. نقش‌های مختلفی به من پیشنهاد می‌شد، بخصوص بعد از بازی در «می‌خواهم زنده بمانم» ولی من هر نقشی را قبول نمی‌کردم. برای این‌که دوست نداشتم خودم را در نقشی که قبلا ایفا کرده‌ام، تکرار کنم. این برایم خیلی مهم و ارزشمند بود که قرار است با آن نقش چه بگویم و نقش‌هایی که ایفا کردم هیچ‌کدام به نقش قبلی‌ام ربطی نداشتند. هر کدام یک شخصیت جداگانه بودند.

او با یادآوری نقش‌هایی که گاهی دلتنگشان می‌شود از خاطرات دوران بازیگری خود این گونه می‌گوید: بیشتر از همه نقش‌هایم دلم برای ماه‌منیر «میخواهم زنده بمانم» و خاله شیرین«پس از باران» تنگ می‌شود. استقبالی که از نقشم در پس از باران شد خیلی شگفت انگیز بود حتی خاطرم هست یکی از دوستانم می‌گفت شب‌ها موقع پخش سریال، مادرم می‌گوید: هر موقع خاله شیرین اومد من رو صدا کنید! در همان ایام، یک روز در خیابان درحال صحبت با تلفن بودم که خانمی من را از پشت در آغوش کشید. یک لحظه فکر کردم شاید از دوستانم است. ولی خانمی بود که گفت از صدایم من را شناخته بود. یک خاطره جالب دیگر از زمان اکران فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» دارم، یک روز در پارک یک خانمی که همراه دختر کوچکش بود، من را شناخت و من را در آغوش گرفت و بوسید. اما دختر کوچکش با دیدن من  ترسید و فاصله گرفت! مادرش به او گفت نه مامان این خانم مهربونه و بعد به من گفت کار خوبی کردی! حق داشتی چون شوهرت رو ازت گرفت!

  • تصمیمی که باید می‌گرفتم

مهناز انصاریان در مورد دوران دوری از بازیگری خود و فعالیت‌های این روزهایش این گونه توضیح می‌دهد: به نظر خودم تصمیمی که گرفتم با تمام سختی‌هایش، تصمیم درستی بود. با تمام سختی‌هایی که در این ۱۷سال کشیدم، پای قراردادم با خودم ایستادم. در سختی‌هایم خودم را گم نکردم. در بدترین شرایط قرار گرفته‌ام ولی تسلیم نشدم و نمی‌شوم. این‌ها حرف نیست، واقعیت‌هایی است که در زندگیم اتفاق افتاده، چه در بازیگری چه در نویسندگی. حتی می‌توانم بگویم از این سختی‌ها و اذیت‌ها، برای خودم شرایطی ساختم که در دست و پای دیگران نیفتم این ایستادگی و مقاومت را دوست داشتم. من اعتقاد به تقدیر ندارم. همیشه خودم سرنوشت و تقدیر خودم را بوجود آورده‌ام. اگر از بازیگری خداحافظی کردم، انتخاب خودم بوده، در زمانی که پرکار بودم خداحافظی کردم. من به کارم عشق داشتم و حتما وقتی تصمیم به جدایی از عشقم گرفتم، اذیت شدم. اما تصمیم خیلی درستی بود.

بازیگر سریال تلویزیونی مرگ تدریجی یک رویا با گلایه می‌گوید: ۱۷سال است که من در این مملکت یک دینار درنیاورده‌ام، ولی تسلیم نشدم. این سختی من را مچاله نکرد. ۱۷سال کار نکنی، فقط با خودت باشی… در تمام این سال‌ها خلوت خودم را دارم. نمی‌خواهم از این خلوتم تراژدی درست کنم. ولی هیچ‌کدام از هنرمندان در این مدت در خانه من را نزدند و بپرسند چکار می‌کنم؟ هیچ صدایی نشنیدم…

او ادامه می‌دهد: من خوشحالم که از این اجتماع بی‌معرفتی دور شدم. این‌ها همه به من درس می‌دهد و جوهره قلم من می‌شود. چون من با بازیگری خداحافظی کردم اما این قلم همچنان در دستان من رقص‌کنان می‌نویسد و هیچ‌کس نمی‌تواند این قلم را از دست من بگیرد. دنیای هنر در مملکت ما این‌طور است که وقتی خیلی فیلم بازی می‌کنی همه دنبالت می‌آیند که شاید در کنار تو بنوانند نقشی را بگیرند یا اگر قرار است رمانت اقتباس به فیلمی شود برای تو نقشی جایگزین کنند همه چیز در این روابط اتفاق می‌افتد.

انصاریان از فعالیت‌های این دوران خود می‌گوید: زندگی مادی من در این مدت با داشته‌های من و خانواده من اتفاق افتاد و بیرون از این هیچ کمکی از کسی ندیدم. در طول این سال‌ها فیلم تماشا می‌کنم، کتاب می‌خوانم و می‌نویسم. در این مدت سه رمان نوشتم که یکی از آن‌ها در فرانسه منتشر شد. این خودش برایم یک ثروت معنوی بود و من به این افتخارات می‌بالم. درحال حاضر در حال نگارش رمان جدیدم هستم.

  • شمشیر من قلم است

بازیگر فیلم شهر خاکستری با بیان این مطلب که ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که خیلی‌ها دوست دارند بقیه را از جایگاهشان پایین بکشند، ادامه می‌دهد: من نمی‌دانم این چه بیماری‌ای است، اما این افراد نمی‌دانند حین پایین کشیدن دیگران، خودشان پایین می‌روند. من به یک چیزی اعتقاد دارم. می‌خواهم به همه جوان‌ها بگویم به سمت هر کاری که اعتقاد دارید پای آن بمانید. اگر به کسی دست دوستی می‌دهید پای آن دوستی بایستید. معرفتتان را نفروشید، معرفت فروختنی نیست. معرفت و شرافت قیمت ندارد. هیچ‌کس نمی‌تواند معرفت و شرافت شما را بخرد.

مهناز انصاریان با تاکید بر جایگاه فرهنگی ایران و داشته‌های بسیار این سرزمین می‌افزاید: من در کشوری زندگی می‌کنم که ریشه دارد، فرهنگ و پشتوانه دارد. خاکش طلاست. هر چه را می‌کاری ریشه می‌کند و این ریشه‌ها از زیر این خاک به هر کجا که بخواهد سفر می‌کنند. هیچکس نمی‌تواند این ریشه‌ها را خشک کند و از ما بگیرد حتی زمانی که به تو آب ندهند، که تو همان ریشه‌هایی. این ریشه‌ها خشک نمی‌شوند، سر از جای دیگری درمی‌آورند. مثل یک پرنده‌ای که پرواز می‌کند و هر جا که می‌بیند هوای خوشی است، همان‌جا می‌نشیند تا دانه‌اش را پیدا کند. من مثل همان پرنده زندگی کرده‌ام. زندگی برایم میدان مبارزه است و من همیشه در تمام لحظات زندگی اسپارتاکوس بودم. هیچ‌وقت شکست نخوردم و شمشیر من هم قلمم است! در رویاهای خودم زندگی می‌کنم تا بالاخره آن شوالیه سوار بر اسب سفید در بزند من را سوار اسب سفیدش کند و با خود ببرد.

  • به داریوش مهرجویی دروغ گفتم!

مهناز انصاریان در ادامه این گفتگو برای اولین بار از دروغ کوچکی که به ساخته شدن فیلم «لیلا» منتهی شد، می‌گوید: زمانی‌که برای اولین بار طرح داستان «لیلا» به ذهنم رسید، آن را برای داریوش مهرجویی که از دوستان قدیمم بود تعریف کردم. او بسیار خوشش آمد و گفت که حتما آن را بنویسم. من آن‌جا یک دروغی هم به مهرجویی گفتم! گفتم که این اتفاق برای یکی از دوستانم افتاده و من ایده داستانم را از اتفاقی که برای دوستم افتاده، برداشته‌ام. در حالی‌که آن طرح و فکر خودم بود و ربطی به هیچ‌کس نداشت.

او در ادامه توضیح می‌دهد: به هر حال با استقبال و تشویق داریوش مهرجویی شروع کردم به نگارش رمان «لیلا» و داریوش مهرجویی در طول مدت نگارش این رمان، تقریبا هر روز به منزل ما می‌آمد و نوشته‌هایم را می‌خواند. حتی اگر در یک روز چهار خط می‌نوشتم. و هر بار بسیار من را تشویق می‌کرد، حتی یک جاهایی برایم دست می‌زد. تا این‌که یک روز از من خواست که یک ضبط‌صوت ببرم و به این خانمی که این اتفاق برایش افتاده، بگویم که در حال نگارش این رمان هستم و صحبت‌هایش را ضبط کنم. من که از دروغ کوچکی که گفته بودم خجالت می‌کشیدم و نمی‌خواستم رو شود، از پیشنهاد مهرجویی استقبال کردم! اما فردای آن روز به او گفتم که هرکاری کردم آن خانم قبول نکرد و راضی نشد که صحبت کند. و در ادامه گفتم که از نظر خودم اشکالی ندارد چون من در حین نوشتن رمان، مرتب با این زن ارتباط دارم. در حالی‌که من در این مدت با درون پنهان خودم این  ارتباط را داشتم.

انصاریان با اشاره به احساساتی که در زمان نگارش «لیلا» داشته، می‌گوید: ایده «لیلا» از خودم بود. به این فکر کردم که اگر زنی زایشش خفته باشد و نتواند فرزندی را به دنیا آورد و در یک خانواده سنتی قرار بگیرد، سرنوشتش چگونه رقم خواهد خورد؟ و پذیرای چه اتفاقاتی باید باشد؟ خیلی‌ از زن و مردها با این قضیه کنار آمده‌اند و به زندگی‌شان ادامه داده‌اند. من این‌جا نگاهم به سنت‌گرایی‌ای بود که ریشه در فرهنگمان دارد و بسیار هم قدرتمند است. حالا اگر زنی در چنین موقعیتی قرار بگیرد، با چه اتفاقاتی روبرو خواهد شد؟ چه‌کاری باید انجام دهد تا بتواند از این بحران سربلند بیرون بیاید؟ و از نظر خودم تمام آن لحظاتی که شما در فیلم دیدید و من در رمانم نوشتم از نظر خودم پیچیدگی نداشت. در طول نگارش، مدام با شخصیت‌ها زندگی می‌کردم. یک لحظاتی واقعا پا‌به‌پای «لیلا» اشک می‌ریختم، چون خودم را در واقعیتِ داستان می‌دیم. برایم یک واقعیتی بود که خودم باید سرنوشت آن را به سامان می‌رساندم.

  • «لیلا» خود منم

این نویسنده و بازیگر در ادامه خاطرات مربوط به دروغ کوچک «لیلا» می‌گوید: بعد از این‌که نگارش رمان به پایان رسید و نوشته‌هایم را به مهرجویی دادم، گفت که دلش می‌خواهد برای یک‌بار آن خانم را از نزدیک ببیند. از من خواست تا این قرار ملاقات را هماهنگ کنم و من هم پذیرفتم! دیگر چاره‌ای نداشتم و باید واقعیت را به مهرجویی می‌گفتم، بنابراین در جلسه بعدی که او را دیدم، گفتم راستش را بخواهی این «لیلا» منم! مهرجویی خندید و گفت که این را می‌دانسته. در واقع مهرجویی با شناختی که از من و تفکرم داشته این حقیقت را از همان اوایل نگارش متوجه شده بود.

وی می‌افزاید: بعد از مدتی داریوش مهرجویی فیلمنامه‌ای که براساس این رمان نوشت را به من داد، آن را خواندم و مجوز ساخت فیلم گرفته شد. نام فیلم در ابتدا «لیلا» نبود. اول «داستان واقعی» بود و بعد به «لیلا» تغییر کرد. اسم شخصیت «لیلا» هم در ابتدا در داستان «سروناز» بود. که دلیل این تغییر نام شخصیت را در ادامه خواهم گفت. عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو و نعمت حقیقی اولین کسانی بودند که این رمان و فیلمنامه را خواندند. خیلی از آن خوششان آمد و من را تشویق کردند. نظر عباس کیارستمی این بود که تلخی سرنوشت این‌ زن، زنی که وارد سنت شده و با همسرش همسو می‌شود، قابل‌توجه است.

  • بازی در فیلم لیلا به لیلا رسید

انصاریان در مورد چگونگی انتخاب بازیگر نقش «لیلا» نیز این گونه به روایتش ادامه می‌دهد: داریوش مهرجویی فیلمنامه را به مرحوم عزت‌الله انتظامی و علی حاتمی که یکی از درجه یک‌های سینما هستند، داده بود که بخوانند. علی حاتمی بعد از خواندن متن با من تماس گرفت و گفت من عاشق «لیلا»ی این داستان شدم. (البته آن زمان هنوز سروناز بود) این «لیلا»ی داستان چقدر در نگرش به همسرش وقار و تشخص دارد و چقدر زیبا از این بحران بیرون می‌آید. خلاصه خیلی در مورد متن با هم صحبت کردیم. بعد از تمام صحبت‌هایمان در خصوص متن، حاتمی خیلی صادقانه گفت که من دلم می‌خواهد این نقش را دخترم لیلا بازی کند. من در جوابش گفتم که خیلی خوشحال می‌شوم، ولی انتخاب بازیگران با خود داریوش مهرجویی است. حتی چند روز بعد از آن وقتی داشتیم با عزت‌الله انتظامی در مورد داستان صحبت می‌کردیم، انتظامی در میان حرف‌هایش گفت که علی حاتمی خیلی دوست دارد دخترش لیلا، این نقش را بازی کند و من می‌خواهم در این خصوص با مهرجویی صحبت کنم.

بازیگر سریال مادر این گونه ادامه می‌دهد: در نهایت بعد از صحبت‌هایی که بین آن‌ها می‌شود، لیلا حاتمی برای بازی در این نقش انتخاب می‌شود که در واقع اولین تجربه سینمایی لیلا حاتمی به عنوان نقش اصلی است. تغییر نام شخصیت اصلی داستان از «سروناز» به «لیلا» هم، پیشنهاد علی حاتمی بود. او برایم توضیح داد که در متون کلاسیک ما در گذشته، «سروناز» نام ایهام داری بوده است و من پذیرفتم.

  • لذت تماشای یک فیلم اقتباسی

مهناز انصاریان با یادآوری اولین اکران فیلم «لیلا» می‌گوید: و فیلم «لیلا» ساخته شد. حسی که در سینما زمان تماشای آن داشتم، قابل توصیف نیست. من به عنوان یک نویسنده لذت می‌بردم و آن عطر نگارش خودم را هر کجا که می‌رفتم نفس می‌کشیدم و این بوی خوش به من حال خوبی می‌داد که فقط خودم متوجه آن می‌شدم. فیلم «لیلا» بسیار مورد استقبال قرار گرفت، همچنین خیلی مورد نقد و بررسی قرار گرفت. من برای کسانی‌که فیلم را دوست نداشتند و نقد منفی کردند، هم احترام قائل هستم. اصلا قرار نیست که همه یک اثر را دوست داشته باشند، چه به شکل رمان چه به شکل سینما.

او علی‌رغم برخی از نظرات منفی در مورد «لیلا» معتقد است: خیلی از خانم‌ها ناراحت شده بودند و گفته بودند که لیلا زن ضعیفی بوده و تن به خفت و خواری داده. در حالی‌که به نظر خودم لیلا زن قدرتمندی بود. او تسلیم خودش شد، تسلیم عشق شد، تسلیم یک حقیقت از زندگی شد. پذیرفت که زایش در او خفته است و نمی‌تواند بیدار شود، به همین دلیل با عشقش رضا، همسو شد تا بتواند به این خانواده کمک کند تا صاحب پسر شوند.

این نویسنده و بازیگر سینما و تلویزیون ایران تاکید می‌کند: به نظر من لیلا قدرتمند بود و به عنوان یک زن، به زیبایی در کنار عشقش حرکت کرد. این قدرت عشق است که گاهی‌اوقات آن را به اشتباه، ضعیف می‌دانند. عشق بین لیلا و رضا مانع جدایی آن‌ها می‌شود، حتی وقتی وصلت دیگری اتفاق می‌افتد. لیلا با تمام اذیت‌هایی که می‌شود، پای تصمیم خودش می‌ماند، حتی زمانی‌که صدای خش‌خش لباس عروس هنگام بالا رفتن از پله‌ها، در شب عروسی همسرش، او را به حد جنون آزار می‌دهد، طاقت می‌آورد و فقط آن شب را از خانه بیرون می‌رود.

مهناز انصاریان با اشاره به برخی از افتخارات «لیلا» نیز بیان می‌کند: «لیلا»ی من هم به اروپا، هم به امریکا، هم به آسیا رفت. به همه‌جای دنیا سفر کرد. همه «لیلا» را دوست داشتند و به هر کجا که سفر کرد همانند خود ایران، مورد توجه قرار گرفت. روزنامه‌های مهمی چون نیویورک‌تایمز و لوس‌آنجلس‌تایمز، از فیلم استقبال کردند و به آن پنج ستاره دادند. بعدها داریوش مهرجویی به من خبر داد که موزه «آبراهام‌لینکلن» هم به داستان فیلم «لیلا» جایزه داده است، ولی من هیچ‌وقت نفهمیدم که آن جایزه چه بود.

این نویسنده در ادامه به انتقاد از نادیده گرفته شدن نویسنده اصلی می‌پردازد و می‌گوید: من در سرزمین خودم هرگز به هیچ جشنواره‌ای دعوت نشدم، حتی جشنواره‌های مرتبط با تجلیل از فیلم «لیلا». حتی وقتی در سینمای باغ فردوس، بعد از گذشت بیست و چند سال از فیلم «لیلا» تجلیل شد، من از آن اطلاع نداشتم و دعوت نشدم. بعدا در یکی از خبرگزاری‌ها خواندم که بعد از این همه سال چه استقبال باشکوهی از فیلم «لیلا» شده است و چند روز بعد از مراسم، دیگران به من خبر دادند که باغ فردوس چطور مملو از جمعیت شده بوده و خیلی‌ها ایستاده فیلم را تماشا کرده بودند.

انصاریان ادامه می‌دهد: به هرحال «لیلا» اتفاق بزرگی برای من بود. من حتی دست‌نویس‌های رمان «لیلا» را برای خودم صحافی کردم. برایم یک خاطره است، اولین رمان من است که یکی از بهترین‌های سینمای ایران تصمیم گرفت که این آن را به فیلمنامه تبدیل کند و با کارگردانیش به تصویر بکشد.

  • دوست ندارم از رمان‌هایم اقتباس شود

این نویسنده و بازیگر در مورد انتشار رمان «لیلا» نیز این گونه توضیح می‌دهد: من اعتقاد دارم که هر نویسنده‌ای حتما باید یک ویراستار رمانش را بخواند و ویرایش کند. به همین دلیل بعد از ساخت فیلم «لیلا»، با غلامحسین سالمی برای ویرایش رمان و با داریوش شایگان و کامران فانی که از که از بزرگان ادبیات ایران هستند، برای انتشار آن صحبت کردم. در نهایت رمان «لیلا» توسط غلامحسین سالمی ویرایش شد، آیدین آغداشلو طرح روی جلد کتاب را طراحی کرد و داریوش شایگان و کامران فانی آن را منتشر کردند.

وی از عدم تمایل خود به اقتباس از دیگر رمان‌هایش نیز می‌گوید: یکی از دلایلی که «لیلا» اقتباس خوبی شده، این است که شیوه نگارش من تصویری است. با این وجود هرگز به سمت فیلمنامه‌نویسی نرفتم. بعد از «لیلا»، برای دو رمان بعدی‌ام نیز چندین بار پیشنهاد اقتباس شد، ولی من نپذیرفتم. به دلیل این‌که برای من خیلی مهم است که در نوشته‌ام دخل و تصرفی وجود نداشته باشد. مانند «لیلا» که هیچ سانسوری در آن ایجاد نشد.

این نویسنده تاکید می‌کند: فیلمنامه‌نویسی یک تکنیک است و ما فیلمنامه‌نویس‌های خیلی خوبی داریم که بتوانند این کار را بخوبی انجام دهند. یک نمونه آن برادر خودم حسن انصاریان است که اگر روزی تصمیم بگیرم یکی از رمان‌هایم، به فیلمنامه تبدیل شود، این کار را به برادرم می‌سپارم.

انصاریان در مورد رمان‌های بعدی خود می‌گوید: رمان دومم «پانسیون محله مونمارت» است که در فرانسه ترجمه و توسط یکی از شاخص‌ترین ناشران پاریس منتشر شد و بعد از انتشار آن، به پاریس دعوت شدم و آن‌جا در مورد «پانسیون محله مونمارت» گفتمان زیادی داشتیم.  بعد از آن رمان «مروارید کیش» را نوشتم که متفکرین به این رمان پنج ستاره دادند. رمان دیگرم «مادمازل مونالیزا در مونمارت» بود. خاطرم هست در آن دوران هرگاه که با عباس کیارستمی که بعد از رمان «لیلا» همیشه در نگارش مشوقم بود، صحبت می‌کردیم، می‌گفت که من منتظر پنجمین رمانت هستم. اما متاسفانه کیارستمی بعد از نوشتن پنجمین رمانم «نور در الموت» در قید حیات نبود.  رمان ششم «آتشکده» نام دارد. البته سه رمان آخر من هنوز منتشر نشده، امیدوارم که زودتر این اتفاق بیفتد. در شرایط حاضر مشغول نگارش رمان دیگری به نام «باغ شهریار» هستم.

  • دوست دارم هر شب دکتر ژیواگو را ببینم

او در ادامه به نویسندگان موردعلاقه‌اش و دلایل این علاقه اشاره می‌کند: خود من در میان نویسندگان، گارسیا مارکز و داستان‌هایش را بسیار دوست دارم. به نظرم در داستان‌های مارکز واقعیات، کاملا حس می‌شود. به نویسنده‌های روسیه نیز خیلی علاقمندم. بخصوص بوریس پاسترناک که فیلم فوق‌العاده «دکتر ژیواگو» اقتباسی از رمان او است. به نظرم «دکتر ژیواگو» یکی از شاخص‌ترین فیلم‌های انقلابی است و به قدری داستان این فیلم زیباست که من دوست دارم هر شب این فیلم را ببینم .

  • در ایران سرقت ادبی بیشتر از اقتباس است

مهناز انصاریان در ادامه این گفتگو به مبحث سرقت ادبی هم می‌رسد و با گلایه در خصوص این موضوع می‌گوید: متاسفانه در ایران سرقت ادبی زیاد اتفاق می‌افتد، دلیلش را نمی‌فهمم. واقعا سرقت ادبی یعنی چی؟ داستان‌نویسی کار راحتی نیست. کسی که رمان یا داستان  می‌نویسد زحمت زیادی می‌کشد. چطور کسی به خودش اجازه می‌دهد با زندگی دیگران این‌گونه رفتار کند؟ نوشتن برای یک داستان‌نویس همان زندگی است. کارگردان هنر خاص خودش را دارد و کارگردانی خودش یک هنر شاخصی است. به نظر من هر کسی که این‌کار را می‌کند، در واقع در شان و منزلت خودش خلاقیت نمی‌بیند. اگر ببیند، دیگر نیازی نمی‌بیند که سرقت ادبی کند.

او ادامه می‌دهد: نویسنده جایگاه خودش را دارد، کارگردان هم جایگاه خودش را.  این دو می‌توانند یک رابطه سالم داشته باشند که در این‌صورت کاری که با همکاری هم انجام می‌دهند، حتما پایان زیبایی خواهد داشت. گاهی وقتی سرقت ادبی صورت می‌گیرد، سعی می‌شود با تغییراتی در متن آن، این موضوع را پنهان کنند تا نویسنده اصلی داستان، متوجه نشود. اما کارگردان هر چقدر تلاش کند، باز هم خالق آن اثر متوجه این موضوع خواهد شد.

مهناز انصاریان صحبت‌هایش را با توضیحی در خصوص جایگاه نویسنده و اقتباس در سینمای جهان پایان می‌دهد: من باور دارم که در سینما چه در هالیوود، چه در اروپا، چه در آسیا، در سینمای تمام دنیا، «داستان» تعیین‌کننده است. این یک اصل در سینما است. در هالیوود وقتی یک کارگردانی داستانی را برای اقتباس انتخاب می‌کند، خودش آن را بیان می‌کند و از نویسنده تجلیل می‌کند. در تمام دنیا به نویسنده احترام گذاشته می‌شود. اگر اقتباسی صورت بگیرد، حتما در تیتراژ اول فیلم عنوان می‌شود. این برایشان اهمیت دارد و برای خود کارگردان‌ها  هم ارزشمند است که توانسته‌اند اثر نویسنده‌ای را به تصویر بکشند. اما متاسفانه در ایران این اتفاق را نمی‌بینیم. بیشتر سرقت ادبی صورت می‌گیرد تا اقتباس. این موضوع را وزارت ارشاد خوب می‌داند. چون خیلی از نویسندگان بابت چنین اتفاقاتی به وزارت ارشاد شکایت می‌کنند. وجدان و شرافت هم در نگارش هم در به تصویرکشیدن، خیلی اهمیت دارد. من هیچ‌وقت در نگارش از کسی کپی نکرده‌ام و نگاه متفاوت خودم را به زندگی و نگارشم دارم.

بیشتر از همه نقش‌هایم دلم برای ماه‌منیر «میخواهم زنده بمانم» و خاله شیرین«پس از باران» تنگ می‌شود. استقبالی که از نقشم در پس از باران شد خیلی شگفت انگیز بود حتی خاطرم هست یکی از دوستانم می‌گفت شب‌ها موقع پخش سریال، مادرم می‌گوید: هر موقع خاله شیرین اومد من رو صدا کنید!

من اعتقاد به تقدیر ندارم. همیشه خودم سرنوشت و تقدیر خودم را بوجود آورده‌ام. اگر از بازیگری خداحافظی کردم، انتخاب خودم بوده، در زمانی که پرکار بودم خداحافظی کردم. نمی‌خواهم از این خلوت این روزهایم تراژدی درست کنم. ولی هیچ‌کدام از هنرمندان در این مدت در خانه من را نزدند و بپرسند چکار می‌کنم؟ هیچ صدایی نشنیدم.

زمانی‌که برای اولین بار طرح داستان «لیلا» به ذهنم رسید، آن را برای داریوش مهرجویی که از دوستان قدیمم بود تعریف کردم. او بسیار خوشش آمد و گفت که حتما آن را بنویسم. من آن‌جا یک دروغی هم به مهرجویی گفتم! گفتم که این اتفاق برای یکی از دوستانم افتاده و من ایده داستانم را از اتفاقی که برای دوستم افتاده، برداشته‌ام. در حالی‌که آن طرح و فکر خودم بود و ربطی به هیچ‌کس نداشت.

علی حاتمی بعد از خواندن متن با من تماس گرفت و گفت من عاشق «لیلا»ی این داستان شدم. خلاصه خیلی در مورد متن با هم صحبت کردیم. بعد از تمام صحبت‌هایمان در خصوص متن، حاتمی خیلی صادقانه گفت که من دلم می‌خواهد این نقش را دخترم لیلا بازی کند. من در جوابش گفتم که خیلی خوشحال می‌شوم، ولی انتخاب بازیگران با خود داریوش مهرجویی است.

ندا روزبه

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید