نویسندگانی که در قید حیات هستند، یا آثارشان را برای ساخت نمیدهند، یا اگر آثارشان را بدهند، باید حق اقتباس از آنها خریداری شود.
«احمد کاوری» متولد ۱۳۴۴ عراق است و فارغ التحصیل رشته ادبیات نمایشی. به همین دلیل از اولین فیلم سینمایی اش به ارتباط موثر ادبیات و سینما روی خوش نشان داده است. اولین فیلمش «نفوذی» را همراه مهدی فیوضی کارگردانی کرده و فیلم را براساس کتاب «حکایت زمستانی» به نویسندگی سعید عاکف و به کمک داوود امیریان نوشته است. وی درباره اقتباس در سینما میگوید: ما آثار ادبی درخشانی داریم که قابلیت اقتباس شدن را دارند و فیلمسازان هم قطعا از آنها استفاده میکنند اما تبدیل کردن آثار ادبی به فیلم شرایط خودش را دارد که باید رعایت شود.
در این گفتگو با احمد کاوری، که در کارنامه حرفهای اش اقتباسهای بسیاری دارد درباره همین شرایط و چالشها صحبت کردهایم که در ادامه میخوانید.
این فیلمنامهنویس و کارگردان سینما و تلویزیون که فیلم «نفوذی» را با اقتباس از کتاب «حکایت زمستان» نوشته سعید عاکف و «خودزنی» را هم براساس رمان «دزد سگها» نوشته نجیب محفوظ ساخته است میگوید: رکن اساسی یک اثر نمایشی، فیلمنامه است و معماری تمام عناصر بر اساس فیلمنامه شکل میگیرد. برای اینکه یک فیلمنامه دارای ویژگیهای قوی نمایشی باشد و بهره مند از آن بار لازم، و برای اینکه بتواند با مخاطبش ارتباط برقرار کند، حتما لازم است که یک فکر و ایدهای که بشود به آن اطمینان داشت، پشت آن نوشته وجود داشته باشد.
وی با اشاره به اینکه آثار داستانی به لحاظ زمانی که نویسنده برای نگارش آنها گذاشته و محتوای اثر بسیار قابل ملاحظه در تولید فیلم هستند میگوید: اقتباس معمولا آثاری را در بر میگیرد که در قالب رمان، داستانکوتاه و حتی بعضیوقتها یک سری کارهای تحقیقاتی ارزشمند باشند و چون این آثار، زاییده ذهن یک نویسنده است، نگارش آنها زمان برده و نویسنده اندیشهای را صرف آنها کرده، به همین دلیل خیلی میتوانند قابل اتکا باشند برای اینکه یک فیلمساز بتواند فیلمش را براساس و روی شاکله آنها بنا کند. در سینمای جهان اغلب فیلمهایی هم که دیده شده و به گونهای با مخاطبش ارتباط برقرار کرده، به یک طریقی از اقتباس بهره برده است. این موضوع در سینمای ایران هم تا حدود زیادی قابل مشاهده است؛ مثلا در بین فیلمهای خودم، ارتباط مخاطب با فیلمهای «نفوذی»، «خودزنی» و سریال «وارش»، بیشتر بود و ارتباط بهتری برقرار کرده، چون همه اینها اقتباس از فکر و ذهن نویسندگان توانمند بودند.
کارگردان فیلم «اعتراف با دور تند» تاکید میکند: بنابراین من با تمام احترامی که برای نویسندگان فضای نمایش قائل هستم، برخی از نوشتههایی که به دستم رسیده، خیلی قابل اعتماد نبوده که بخواهم برای برای ساختشان زمان صرف یا حتی آن ها را بازنویسی کنم. ولی زمانیکه فیلمنامه برگرفته از یک اثر ادبی باشد، خیلی بهتر میشود کنکاش کرد و با این کنکاش از لحاظ داستان، چیزی را بیرون کشید که برای مخاطب قابل عرضه باشد.
وی افزود: من چندین فیلمنامه اقتباسی که آنها را کاملا با فضای ایران آداپته کردهام، دارم که هنوز شرایط ساختشان فراهم نشده است. یکسری آثار متعلق به ادبیات آمریکای لاتین هست که میتوانند آثار خیلی خیلی خوبی برای اقتباس باشند و اگر با فضای فرهنگی کشور مطابقت داده شوند، کارهای جذابی میتوانند شوند. متاسفانه درحال حاضر شرایط برای اینکه بتوانیم کارهای موردعلاقهمان را انجام دهیم خیلی کم است.
کاوری در مورد انواع اقتباس در سینمای ایران و محدودیتها و امتیازهای هر کدام از این اقتباسها نیز این گونه توضیح میدهد: یک بخش از اقتباس سینمای ما از یکسری آثار کلاسیک جهان و آثاری که زمان زیادی از انتشارشان گذشته، صورت میگیرد. در این مورد اگر نویسنده خارجی باشد، به دلیل مهم نبودن حق کپی رایت در ایران، فیلمساز اجازه اقتباس دارد و صاحب اثر یا وراثِ اثر خیلی مدعی نیست. آنجا یک کمی کار راحتتر است و همانطور که میبینید از چنین آثاری اقتباسهای بسیاری شده و میشود. مثل فیلم «اینجا بدون من» یا «غریبه» یا آثاری مثل «داشتن و نداشتن» که ناصر تقوایی «ناخدا خورشید» را براساس آن ساخت. اما این اقتباس یک محدودیتهایی هم ایجاد میکند زیرا مانع از این میشود که آن کار در خارج از این مرزها بتواند عرضه شود. چون از نظر حقوقی، فیلمساز را دچار مشکل میکند و باید حق اقتباس پرداخت شود.
نویسنده فیلمنامه ژن خوک ادامه میدهد: یک بخشی هم اقتباس از آثار ایرانی است که از همان ابتدایی که موج نو سینمای ایران پا گرفت، آثاری از صادق چوبک، محمود دولتآبادی و بقیه نویسندگان آن زمان اقتباس صورت گرفت. اما از همان ابتدا دعوا و مرافعه بین نویسندگان و فیلمسازان خیلی زیاد بود. در واقع هر کسی دنبال سهمهای خودش بود و ادعا میکرد که اثر مال او است. برای مثال این جنجال زمانیکه مسعود کیمیایی «خاک» را ساخت، بین او و محمود دولتآبادی پیش آمد. همچنین زمانیکه امیر نادری فیلم اقتباسی «تنگسیر» را ساخت، بین نادری و صادق چوبک هم یکسری دعوا و حرف و حدیث پیش آمد. از این ماجراها زیاد است.
نویسنده و کارگردان فیلم خودزنی به توضیحاتش در خصوص دلایل کمکاری سینماگران ما در حوزه اقتباس اضافه میکند: در حال حاضر هم نویسندگانی که در قید حیات هستند یا آثارشان را برای ساخت نمیدهند، یا اگر آثارشان را بدهند، باید حق اقتباس از آنها خریداری شود. فیلمسازی هم که علاقمند به اثری است، توانایی مالی ندارد و جایی هم اگر توانایی مالی دارند و برای اینکار سرمایهگذاری میکنند، براساس سلیقه و شرایط خودشان آن را میسازند که این برداشت آزاد از آن اثر است و معمولا هدف اصلی خود اثر در طی ساخت و شرایط اجتماعی و ملاحظات اجتماعیسیاسی و فرهنگی، گم میشود. به همین دلیل اغلب نویسندگان رغبت نمیکنند که آثارشان را در اختیار فیلمسازان قرار بدهند.
وی تاکید میکند: حال ممکن است یک فیلمساز رابطه خوبی با نویسندهای داشته باشد و به واسطه ارتباطشان بتواند یکی از آثار او را اقتباس کند و این خیلی درصدش پایین است. این مسائل دست به دست هم میدهند تا تمام فضا و شرایط برای جوانهایی که میخواهند فیلمسازی کنند، کاملا بسته شود. در نتیجه هیچ جوانی نمیتواند آزادانه یک کتابی را به عنوان اقتباس انتخاب کند.
این نویسنده و کارگردان در ادامه تصریح میکند: بنابراین ترجیح میدهند این دردسرها را به خودشان ندهند و خودشان فیلمنامه را بنویسند که صاحب آن هم خودشان باشند، تا اگر در پایان ساخت فیلم در بخشی از آن ضعفی وجود داشت، نیازی به پاسخ دادن به صاحبان دیگری نباشد.
نویسنده و کارگردان فیلم نفوذی در ادامه با اشاره به اینکه رمانهای معاصر هم با دنیای مخاطب ارتباط محکم برقرار نمیکنند، میگوید: اغلب رمانهای دهههای اخیر، بیشتر به گونهای بوده که قابلیت اینکه اقتباس از آنها صورت بگیرد نیست زیرا با مخاطب ارتباط کمی برقرار میکنند. رمانها اغلب یا انتزاعی هستند یا در قالب سبکهای خاصی مانند جریان سیال ذهن یا رئالیسم جادویی نوشته شدهاند که نمیشد آنها را به فیلم برگرداند، در واقع ذائقه مخاطب ما با این مدل فیلمها خیلی آشنایی نداشت. به همین دلیل فیلمسازان خیلی سراغ اقتباس نمیروند و این بی بهره ماندن از دنیای ادبیات تقویت هم میشود. البته در حال حاضر نویسندگان جوان یکسری آثار دارند که میتوانند مبنای اقتباس باشند که اگر یک تعامل خوبی بین اصحاب ادبیات و قلم با فیلمسازان ایجاد شود، قطعا این صورت میگیرد.
وی با انتقاد از بسیاری از نویسندگان جوانتر که سطح نوشتههای خود را بالاتر از سینمای ایران میدانند اضافه میکند: ولی بسیاری از کسانی که در فضای ادبیات هستند به مقوله سینما جور دیگری نگاه میکنند و تبدیل شدن آثارشان به فیلم سینمایی را دون شان خود میدانند. این نویسندگان معتقدند که اثر ادبی والاتر از سینما است و این هنر نمیتواند جایگزین ادبیات شود. البته که این فقط یک تصور است. مانند همینگوی که تا قبل از مرگش خیلی آثار کمی را اجازه داد که از آنها اقتباس کنند و در این زمینه سختگیریهای بسیاری نشان میداد.
این کارگردان در ادامه میگوید: این موضوع نه در ایران که در جهان هم تا حدودی دیده میشود و در سینمای ما هم همینطور است. خارج از فیلمهای هنری و مستقلی که رویکرد مخاطبش، مخاطب ایرانی نیست و بیشتر برای یک سری جشنوارههای خاص فیلم میسازند، در مورد بقیه فیلمها، معمولا اصحاب قلم نه این فیلمها را خیلی قبول دارند و نه سینمای ایران را قبول دارند.
احمد کاوری در پاین میگوید: برای اینکه سینمای اقتباسی قابل قبولی داشته باشیم باید در گام اول این تعامل صورت گیرد. نویسندگان باید بدانند و بپذیرند که فیلمساز هم مانند نویسنده، یک خالق و نویسنده است که آثارش را در قالب تصویر بیان میکند. مانند نویسندگان ادبی که آثارشان را در قالب قلم و کلمات ارائه میدهد. این فهم اگر بوجود بیاید و این مفاهیم مشترک به اشتراک گذاشته شود، قطعا میتواند برای نویسندگان و سینماگران آوردههای بسیاری داشته باشد و در نهایت علاقهمندی این دو قشر موجب میشود که ما شاهد آثار بسیار باارزش و ماندگاری باشیم.
وی تاکید میکند: درواقع باید اعتماد متقابل میان نویسندگان و سینماگران وجود داشته باشد. طبیعتا وقتی یک فیلمساز اثری را برای اقتباس انتخاب میکند حتما دغدغهاش بوده که آن را انتخاب کرده است، بنابراین اگر اعتماد متقابل وجود داشته باشد هیچ مشکلی به وجود نخواهد آمد ولی اینکه نتیجه چه باشد واقعا دست هیچکدام نیست؛ چراکه هردو سعی میکنند بهترین کار را ارائه بدهند.
از همان ابتدایی که موج نو سینمای ایران پا گرفت، آثاری از صادق چوبک، محمود دولتآبادی و بقیه نویسندگان آن زمان اقتباس صورت گرفت. اما از همان ابتدا دعوا و مرافعه بین نویسندگان و فیلمسازان خیلی زیاد بود. در واقع هر کسی دنبال سهمهای خودش بود و ادعا میکرد که اثر مال او است. برای مثال زمانیکه مسعود کیمیایی «خاک» را ساخت، بین او و محمود دولتآبادی این چالش پیش آمد
نویسندگانی که در قید حیات هستند، یا آثارشان را برای ساخت نمیدهند، یا اگر آثارشان را بدهند، باید حق اقتباس از آنها خریداری شود. فیلمسازی هم که علاقمند به اثری مکتوب است، معمولا توانایی مالی ندارد.
ندا روزبه
There are no comments yet