فرهودی معتقد است مهمترین کاری که در اقتباس باید انجام داد و بسیار کلیدی است، این است که فیلمنامهنویس یک ساختار سینمایی، برای آن خلاصه داستان پیدا کند.
فریدون فرهودی کارگردان و از فیلمنامهنویسان پیشکسوت سینمای ایران است که بسیاری او را به عنوان یکی از برجستهترین مدرسان در حوزه آموزش فیلم نامه نویسی میشناسند. دختری با کفشهای کتانی، پاپیتال، غزل و… از فیلمنامههای قابل اشاره این نویسنده هستند و از فیلمنامههای اقتباسی او هم میتوان به «کلاهی برای باران»، «ساحره» و «تکیه بر باد» اشاره کرد.
فریدون فرهودی در ابتدای این گفتگو با ماهنامه صبا با اشاره به اقتباس و انواع آن گفت: اقتباس شکلهای مختلفی دارد. یک زمان اقتباس براساس یک شخصیت است. مثلا یک خبر یا رمانی خوانده میشود و یک شخصیتی از آن برایمان عمده میشود و میشود منبع اقتباسمان و در حول و حوش آن یک ساختار را طراحی میکنیم. یک زمان اقتباس براساس موقعیت است. مثلا در یک رمانی یک نویسنده، موقعیت یک قحطی یا مثلا موقعیت کرونا را در نظر گرفته و قصهای زیبا نوشته و ما هم میخواهیم قصهای را سازمان دهیم بر اساس موقعیت قحطی یا کرونا. یک زمان اقتباس بر اساس مفهوم است، در یک رمانی ما یک مفهوم و معنایی را میخوانیم و میبینیم که به طور مثال معنای عاشقانه در آن خیلی خوب دنبال شده است. یک زمان هم هست که اقتباس براساس ساختار است، یعنی ساختار یک داستان ما را جذب میکند. مثلا یک داستان، پنج نفر را به نوبت وارد قصه کرده و پست پیشبرندگی را بین آنها پاس داده و ما میخواهیم از این ساختار استفاده کنیم و یک داستان دیگری را طراحی میکنیم.
او در ادامه توضیحاتش به یکی از فیلمنامههای خود اشاره کرد و افزود: اقتباس فیلمنامه «ساحره» از یک اسکلت داستانی بود. در واقع من یک اسکلت داستانی را گرفتم و مهمترین کاری که باید انجام میشد و من انجام دادم، پیدا کردن ساختار مناسب برای خلاصه داستان صادق هدایت بود. قصه «عروسک پشت پرده» هدایت خیلی کوتاه بود. من حتی خلاصه آن را در نظر گرفتم. کما اینکه در پایانبندی داستان هدایت، شخصیت اصلی زن، خود را میکشد و من در «ساحره» به پایانبندی دیگری رسیدم. وقتی نقطهاوج یک داستان را تغییر میدهی، کل ساختار را تغییر میکند، من هم کل ساختار را تغییر دادم و این برایم مهمترین کاری بود که در آن نوشته باید انجام میشد. این اتفاق در فیلمنامه «تکیه بر باد» هم انجام شد. چون فیلمنامه «تکیه بر باد» هم بر اساس یک رمان «تراژدی امریکایی» نوشته تئودور درایز نوشته شد که اتفاقا جلال مقدم هم در سال ۱۳۴۹ فیلم «پنجره» را با اقتباس از فیلم «مکانی در آفتاب» که براساس همین رمان بوده، ساخته است. ولی من آن زمان فیلم جلال مقدم را ندیده بودم..
• یافتن ساختار سینمایی اساس کار اقتباس است
فرهودی در خصوص اقتباس معتقد است: مهمترین کاری که در اقتباس باید انجام داد و به نظر من بسیار کلیدی است، این است که فیلمنامهنویس یک ساختار سینمایی، برای آن خلاصه داستان پیدا کند. به ساختار منبع اقتباس نمیشود وفادار ماند. چرا که خیلیوقتها این داستانهای زیبا یا شخصیتهای دوستداشتنی یا موقعیتهای چشمگیر، ارزشمند و چشمگیر هستند ولی فاقد ویژگیهای سینمایی هستند و فقط در قالب رمان خیلی جذاباند. چون ذهنیت شخصیتها در رمان باز میشود و ما میتوانیم سراغ ذهنیت آن شخصیتها برویم و کلی قلمفرسایی کنیم، در فیلمنامه نمیشود این کار را کرد. در فیلمنامه باید آن چیزی را نوشت که قابل رویت باشد. یعنی داستان باید تصویری شود نه قابل تصور. این دو خیلی با هم فرق میکنند. در جمعبندی باید بگویم مهمترین کاری که در اقتباس باید انجام داد پیدا کردن ساختار مناسب است.
نویسنده فیلمنامه کلاهی برای باران در ادامه به نویسندگانی که نوشتههای مناسبی برای اقتباس دارند اشاره کرد و افزود: داستانهای احمد محمود و محمود دولتآبادی خیلی برای اقتباس مناسب است و زبان داستانگوییشان زبانی است که نزدیک به تصویر است، ضمن اینکه داستانهایشان مابهازای اجتماعی زیادی دارند و به همین دلیل بسیار میتوانند مورد استقبال عام قرار بگیرند.
کارگردان تله فیلم آن سوی دیوار با اشاره به نویسندگان جوانتر نیز گفت: در نویسندگان نسل جوان هم داستانهای خوبی برای اقتباس وجود دارد. لزومی ندارد قصهها خیلی بلند باشند. من معتقدم برای اقتباس از رمان، نباید سراغ رمانهایی که خیلی پیچیده و فلسفی هستند، رفت. این نوع داستانها برای اقتباسهای سینمایی مناسب نیستند. چون آن مفاهیم را نمیشود به کشمکشهای بیرونی تبدیل کرد و قصه به راحتی لطمه میبیند. اتفاقا باید به سراغ قصههایی رفت که خیلی سادهتر نوشته شدهاند و ماجرها قابل انتقال به زبان تصویر است.
فرهودی در مورد کمکاری سینماگران ما در زمینه اقتباس و اینکه چرا اساسا اقتباس در سینمای ایران آن گونه که باید و شاید شکل نگرفته است، گفت: در سینمای ما اقتباس خیلی کم اتفاق میافتد، شاید مهمترین دلیل آن این است که یک بدبینی وجود دارد. هم از طرف فیلمنامهنویسان به منابع اقتباس یا رمانها و هم از طرف رماننویسها به سینمای ایران. شاید یکی از دلایل این بدبینیها این باشد که اقتباسهایی که در گذشته از رمانها شده، اقتباسهای موفقی نبوده. رماننویس یا به حقوق خودش نرسیده یا به یک نسخه خوب سینمایی دست نیافته است. اقتباس هم یک روال و حساب و کتابی دارد. قاعدتا باید با منبع اقتباس، ناشر و نویسنده اثر وارد گفتگو شد، باید توافقش را جلب کرد و به اندازه کافی حقوق برایش در نظر گرفت که این موضوعات اساسا در سینمای ایران دیده نمیشود.
او ادامه داد: در سینمای ما بیشتر به اقتباسهایی برمیخوریم که بر اساس فیلمهای خارجی ساخته شدهاند که من این را خیلی نمیپسندم. اگر چه اتفاقا فیلمهای خیلی خوبی هم هستند، اما از نظر من این دیگر اقتباس محسوب نمیشود. چون به صاحب اثر حقوقی پرداخت نمیشود. در حقیقت بدون اجازه او این اتفاق میافتد، که به نظر من از این لحاظ، کار خوبی نیست. به هرحال تصور میکنم علت اولیه اینکه اقتباس در سینمای ما خیلی رواج ندارد این است که رماننویسان به حقوق خود نرسیدهاند.
• حقوق نویسندگان در اقتباس رعایت نمیشود
نویسنده فیلمنامه پسران مهتاب در ادامه گفتگو با تاکید بر این نقص که موجب شده تعامل لازم میان نویسنده و فیلمساز شکل نگیرد گفت: نویسنده رمان با یک زحمتی این رمان را نوشته و خیلی هم بازه مالی برایش ندارد، پس اگر قرار است اقتباسی صورت بگیرد، باید حقوق کافی برایش در نظر گرفته شود و حقوق معنوی او نیز کاملا در کار حفظ شود ضمن اینکه انتقال یک داستان ادبی به زبان داستان سینمایی هم حساب و کتاب خودش را دارد. من مدعی نیستم که فیلمنامهنویسها نمیتوانند اینکار را انجام دهند، حتما میتوانند اینکار را انجام دهند. ولی به نظر من مستلزم گذاشتن یک وقت و نیروی کافی است، تا قصه به یک اثر قابلقبولی تبدیل شود.
فرهودی در ادامه با تاکید بر نقص دیگر این تعامل که موجب کاهش چشمگیر اقتباس شده در مورد دیگر ویژگیهای اقتباس گفت: علت دیگر این بدبینی ناشی از این است که این رماننویسان شاید تصور میکنند باید عین قصهشان، فیلم شود و این واقعا عملی نیست.
وی در توضیح این مطلب اضافه کرد: داستاننویسان و رماننویسان باید این را بدانند که واقعا عملی نیست که عین قصهشان، فیلم شود. زبان رمان با زبان سینما متفاوت است. میباید معنا و مفهوم اصلی قصه را مدنظر قرار داد. معنا و مفهوم اصلی اثر را هم باید به فراخور سینما تغییر داد. در «ساحره» هم همینکار را کردیم. «عروسک پشت پرده» صادق هدایت، قصه بسیار تاریک و ناامیدانهای است و من دقیقا عکس این مسیر را رفتم. به این فکر کردم که باید حرفی به زبان زمانه گفت به همین دلیل در فیلمنامه آن مرد نه تنها زنش را نجات میدهد بلکه خودش هم نجات پیدا میکند. من خیلی خوشحالم که توانستم آن پایانبندی را برای «ساحره» ایجاد کنم. آن پایانبندی برای من بسیار با ارزش بود. رفتن سراغ قصه نویسنده قدری مثل صادق هدایت و به نقطه دید تازهای متفاوت با نقطه دید هدایت رسیدن؛ از نظر خودم کار با ارزشی بود.
فریدون فرهودی در پایان صحبتهای خود با بیان اینکه کارگردانان ناچار به حرکت در مسیر اقتباس هستند و باید توجه ویژهتری به آن در سینما شود، گفت: فکر میکنم دیر یا زود سینما به این نتیجه میرسد که منابع سینمایی به عنوان فیلمنامه و فیلمنامهنویس محدود است و حتما باید سراغ اقتباس رفت. البته اقتباسی که در آن تم و جوهره داستان، معنا و مفهوم داستان کاملا حفظ شود یا اگر قرار است تغییر کند، همسنگ خود قصه تغییر کند و در آن سطح قرار بگیرد.
این فیلمنامه نویس با اشاره به کار ساحره و اتفاقی که در این فیلم افتاد افزود: به عنوان مثال در «ساحره» من نقطه دید را تغییر دادم، ولی نقطه دید مثبتی بود. به نظر من دیر یا زود سینما به سراغ اقتباس میرود. امیدوارم که هم قصهنویسان و هم فیلمنامهنویسان یک کمی کوتاه بیایند و به تعامل برسند و بیشتر تلاش کنند که جوهره و مفهوم و معنای داستان حفظ شود ولی با ساختار سینمایی.
در سینمای ما بیشتر به اقتباسهایی برمیخوریم که بر اساس فیلمهای خارجی ساخته شدهاند که من این را خیلی نمیپسندم. اگر چه اتفاقا فیلمهای خیلی خوبی هم هستند، اما از نظر من این دیگر اقتباس محسوب نمیشود.
در سینمای ما اقتباس خیلی کم اتفاق میافتد، شاید مهمترین دلیل آن این است که یک بدبینی وجود دارد. هم از طرف فیلمنامهنویسان به منابع اقتباس یا رمانها و هم از طرف رماننویسها به سینمای ایران.
ندا روزبه
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است