این فیلم هرچند روایتی تخیلی از جنگ جهانی دوم را ارائه میکند اما طبق گفتهی کارگردانش دو شخصیت سیمو هایها و جان رامبو الهام بخش او برای خلق شخصیت آتامی کورپی بودهاند.
در سال ۱۹۴۴ و در حالی که ارتش آلمان نازی در حال عقبنشینی از فنلاند اشغالی است یک تکاور بازنشستهی ارتش فنلاند مقدار قابل توجهی طلا را دور از شهر پیدا میکند و تصمیم میگیرد تا آن را به پول نقد تبدیل کند و نزدیکترین مکانی که این کار را برای او انجام میدهد بانکی در هلسینکی است. او در مسیر خود با دستهای از سربازان ورماخت (نیروهای مسلح یکپارچه آلمان در دوره رایش سوم) روبهرو میشود که در حال عقبنشینی هستند و وقتی وسایل او را میگردند متوجهی طلاهایی که او پیدا کرده میشوند و به تعقیب او میپردازند. فیلم داستان فرار این تکاور از دست نیروهای آلمانی را در هفت بخش تعریف میکند که در هر یک از این بخشها که با اسامی سادهای مانند نازیها یا میدان مین از یکدیگر جدا شدهاند آتامی (یورما تومیلا) با استفاده از ابزار ساده و پیش پا افتادهای که در اختیار دارد و با استفاده از هوش و ذکاوتش و طراحی تلههای متفاوت تمامی افراد این دسته را نابود میکند، البته در بخشی از این مسیر نیز گروهی از زنان که توسط آلمانیها اسیر شدهاند به کمک او میآیند و او را یاری میکنند.
این فیلم هرچند روایتی تخیلی از جنگ جهانی دوم را ارائه میکند اما طبق گفتهی کارگردانش دو شخصیت سیمو هایها و جان رامبو الهام بخش او برای خلق شخصیت آتامی کورپی بودهاند. رامبو را احتمالا بیشتر سینما دوستان میشناسند، شخصیتی که اولین بار درکتاب اولین خون در سال ۱۹۷۲ به نویسندگی دیوید مورل به خوانندگان معرفی شد و سیلوستر استالونه در پنج فیلم نقش او را بازی کرده است. مشخصا نقش فیلم اولین خون و شخصیتپردازی رامبو در آن فیلم بسیار تاثیرگذارتر از باقی فیلمهای چندگانهی رامبو بر فیلم سیسو بوده، چرا که در آن فیلم با سربازی از جنگ برگشته روبرو هستیم که قصد ندارد برای کسی مزاحمتی ایجاد کند اما آزار و اذیتی که میبیند او را مجاب میکند تا از تواناییهای رزمی و تلهگذاریش برای کشتن کلانتر و مردانش استفاده کند که دقیقا شبیه به اتفاقی است که برای آتامی میافتد.
برخلاف جان رامبو که یک شخصیت خیالی است سیمو هایها اما یک انسان واقعی است، او که به عنوان تکتیرانداز در ارتش فنلاند در طول جنگ جهانی دوم خدمت کرده است و معمولا با لقبش مرگ سفید از او یاد میشود یکی از مرگبارترین تکتیرانداز تاریخ است. هر چند که آمار رسمی درستی از تعداد کشتههای او وجود ندارد اما خود او در کتاب خاطراتش نوشته که احتمالا حدود پانصد سرباز ارتش اتحاد جماهیر شوروی در طول حملهی شوروی به فنلاند کشته است و این اتفاق در کمتر از صد روز رخ داده است.
یالماری هلاندر پیش از این نیز در آثاری قبلی خود، صادرات نادر: یک حکایت از کریسمس ، بازی بزرگ با بازی ساموئل ال. جکسون که یکی از پرخرجترین فیلمهای سینمای فنلاند تا به امروز است و سریال تکاور بیهمتا ژانر اکشن را با کمدی و ابزوردیسم تلفیق کرده است. در آخرین ساختهی خود نیز با نمایش انفجار اسب و آدمها توسط مین، نمایش واقعگرایانه و گاه اغراق شدهی تیر خوردن انسانها و بردن فضای نبرد به درون بیابان و دور کردن شخصیتها از هر گونه زرقوبرقی همزمان هم تصویری واقعگرایانه از نبرد را نشان میدهد (در مقایسه با بخش عظیمی از فیلمهای اکشن هالیوودی) و هم با منطق روایی اغراق شده و ساختن جهانی منحصربهفرد یک اکشن جذاب را در مقابل بینندگان خود بگذارد که نمونههای مشابه به آن را تنها در سینمای اسکاندیناوی میتوان پیدا کرد.
یکی از مهمترین دلایل موفقیت این فیلم سرگرمکننده ترکیب شدن همین ژانرها در یکدیگر است که باعث شده تا مسائل مهمی مانند جنگ، آوارگی و اسارت به صورت مهملی در کنار نبرد یک ارتش تکنفره مقابل تعداد زیادی نازی تا دندان مسلح، نبردی که یک هواپیمای جنگی در آن نقش مهمی ایفا میکند و تلاش برای پس گرفتن یک سگ قرار بگیرند.
سیسو هر چند در ظاهر شبیه یه یک فیلم جدی است و پوستر آن اصلا شبیه به یک فیلم بامزه نیست اما در نهایت یک اکشن جادهای سرگرمکننده است که اصلا قصد ندارد حرف مهمی بزند و پیام خاصی را برساند و حتی حضور زنان قدرتمندی که به مبارزه با اشغالگران میپردازند (زنان زیادی در دنیای واقعی نیز در طول جنگ جهانی دوم در منطقهی اسکاندیناوی در مقابل ارتش شوروی و نازیها ایستادگی کردند) نیز نه در سکانسهایی شعاری بلکه کاملا منطبق با لحن فیلم و با همان حس و حال اکشن/کمدی فیلم اتفاق میافتد تا حتی برای ثانیهای مخاطب از ریتم و لحن فیلم خسته نشود و از فضای اغراق شدهی کار جدا نشود. سیسو یک اکشن-کمدی خالص است، با استفادهی حداقلی از دیالوگ و نمایش بیپردهی خشونت، ساخته شده تا عاشقان گلوله، تعقیب و گریز و خشونت را سیرآب کند و جهانی را بر روی پرده به تصویر کشیده است که فقط و فقط در سینما میتوان آن را یافت.
منبع:سینماتیکت
There are no comments yet