بسیاری از تماشاگران و منتقدین به «درخت زندگی» به عنوان یک تجربه متافیزکی که درعین حال احساسی و شاعرانه است نگاه می کنند درحالی که بسیاری دیگر آن را مقطع و نمایشی خوانده اند.
«درخت زندگی»کم دیالوگ که تدوین آن سه سال به طول انجامیده، نگاه شاعرانه فیلمساز را به زندگی، جهان هستی و جایگاه انسان ها در آن به نمایش گذاشته است.
شان پن دیالوگ چندانی ندارد اما نقش کلیدی دارد و چهره اش بیان گر مسائل و شرایط بشری زیادی است. حیوانات ماقبل تاریخ در فیلم حضور دارند و پاسخ به سئوال آخر هم خودش تا حدود زیادی گیج کننده است.
توصیف فیلم درخت زندگی «ترنس ملیک» کار ساده ای نیست. چرا که در این فیلم یک خط داستانی خاص دنبال نشده و به علاوه تنها دست چینی از آنچه تماشاگر به عنوان «دیالوگ» می شناسند در آن به کار گرفته شده است. با این همه هزاران کلام پرمعنی در این ناگفته ها پنهان است که منتقدین برای توصیف آن باید بارها صحنه های فیلم «ملیک» را تماشا و آن را تجزیه و تحلیل و حتی ترجمه کنند. در نهایت درنقد این فیلم نیز بایستی از نگاهی «امپرسیونیستی»، یا همان شیوه ای که در ساختن آن به کار گرفته شده استفاده کرد.
فیلم «درخت زندگی» با یک صحنه تراژیک در شهرکوچکی در تکزاس آغاز می شود. خانواده خانم و آقای «اوبراین» (با بازی برد پیت و جسیکا چاستین) در اواسط قرن بیستم و دهه شصت میلادی از طریق تلگرافی از مرگ یکی از سه فرزند خود آگاه می شوند. پدر و مادرهریک به صورتی با غم از دست دادن فرزند روبرو می شوند که رابطه مستقیم با نوع انسان هایی که هریک از آن دو هستند دارد. آقای اوبراین به شغل کسالت آوری در یک فرودگاه اشتغال دارد اما در طول فیلم تماشاگر متوجه می شود که او روزگاری آرزوی آن را داشته است که موسیقی دان شود. شخصیت جسیکا چاستین، یک کدبانوی خانه، یک مادرمهربان و یک روح فرشته وار را به تماشاگر نشان می دهد که خلق و خویی در تضاد با همسر سرکش وعصبانی اش دارد.
عکس العمل آقای اوبراین به خبر مرگ فرزند، سری خمیده و سرمشغولی با انجام تعمیرات پیش پا افتاده خانگی است درحالی که همسر او در جنگل های اطراف در کنار درختان سر به فلک کشیده پیاده روی می کند و درحالی که اشک می ریزد و با آفریننده درد و دل می کند و به دنبال پاسخی برای سئوال های بی جواب خود می گردد. شخصیت این زن و شوهر برنوع نگاهی که این دو به زندگی، جهان و کائنات دارند نیزرخنه کرده است.
شخصیت جک (با بازی شان پن) در زمان حال حاضر، یکی از فرزندان بازمانده از خانواده «اوبراین» را به نمایش می گذارد. او هر چند آرشیتکتی است موفق اما زندگی اش تحت تهاجم تلخ و اهریمنی تجربه مرگ برادر و رابطه ناخوشایند با پدر در دوران کودکی قرار دارد.
درست در همین لحظات یک داستان به ظاهر معمولی سینمایی است که ناگهان همه چیز در فیلم عوض می شود و تماشاگر ناگهان شاهد ۲۰ دقیقه گردش درفضایی طبیعی و کهکشانی است که در روند مسیر عادی فیلم یک چرخش ۱۸۰ درجه ای ایجاد می کند.
در وحله اول این بخش از فیلم «درخت زندگی» می تواند توصیفی باشد از بهشت و جهنمی درهم آمیخته اما تماشاگر خیلی زود متوجه می شود که این داستان خلقت و ماجرای انفجاری است که کائنات و هستی با آن آغاز شده است.
پرسش های خانم اوبراین ازآفریننده ما را هم با خود به درون تودرتوی سرآغازهستی و طبیعت برآمده از آن کشانده است! جایی که بارانی از شهاب های نورانی بر انبوه ستارگان می بارد و راه های شیری و کهکشان ها ازدرون به بیرون زاده می شوند و کم کم به اشکال و عوامل طبیعی به شدت در جنب و جوش تبدیل می شوند. ناگهان تماشاگر خود را در اعماق آب های اقیانوس، جایی که اولین آثار پیدایش وجود انسان از آنجا آغاز شده می یابد و در اینجاست که حیوانات ماقبل تاریخ عظیم الجثه در سواحل این اقیانوس ها آن نشان داده می شوند. صحنه ای که برخی از منتقدین آن را «جنون آمیزترین صحنه ای که تماشاگر سینما تاکنون شاهد آن بوده است» خوانده اند. البته این صحنه شاید به اندازه صحنه های پس از آن و جایی که یکی از این حیوانات نسبت به حیوان زخمی دیگری شفقت نشان می دهد جنون آمیز نباشد.
فیلم «درخت زندگی» دراینجا یک بار دیگر به شهرک کوچک تکزاسی و زمان نیمه قرن بیستم بازمی گردد و ما شاهد وقایع دو دهه پیش از وقوع تراژدی مرگ فرزند در خانواده اوبراین هستیم.
خانم و آقای اوبراین با عشق ازدواج می کنند و تولد نخستین فرزند پایه های این عشق را محکم تر می کند. اما با تولد دو پسر دیگر فاصله ای میان این زن و شوهر عاشق بوجود می آید که در نتیجه آن شخصیت «برد پیت» خود را کم کم جدا از خانواده، دلزده و دلسرد می یابد و رفتاری جابرانه واستبدادی را جانشین عشق می کند و فرزندانش را مثل شاگردان یک مدرسه نظامی بار می آورد در حالی که مادر هم با شفقت و نرمش بیشتری با آن ها رفتار می کند.
این خلقیات و رفتارها درصحنه های مختلف فیلم به اشکال گوناگون تجلی می کنند. لحظاتی که برای درک بهتری از شخصیت های داستان و روابط آن ها با یکدیگر درنظرگرفته شده است. اما فیلم در مجموع عبارت است از شنیدن اتفاقی دیالوگ هایی پراکنده و کوتاه همراه با نگاه هایی سریع و اجمالی به زندگی این شخصیت ها که در مراحل مختلف پسربچه هایی را نشان می دهد که پس از اعمال شیطنت آمیز و کودکانه خود به کلیسا می روند، با هم بازی می کنند، با هم به جر و بحث و ستیزه جویی می پردازند و مهم تر از همه با پدر خود برخوردهای شدیدی دارند و درنهایت به دامان مادرپناه می برند.
در طول این مدت تماشاگر شاهد صحنه های تو در تو و به هم پیوسته ای از طبیعت است و نماهای شناخته شده «ترنس ملیک» که درخت ها را از دیدگاه خاص خود از پائین به بالا به نمایش می گذارد و طرح سئوالات فلسفی که غالبا به صورت زمزمه هایی از زبان شخصیت های مختلف فیلم شنیده می شوند. علیرغم عنوان عدنی و بهشتی فیلم «درخت زندگی» و موضوع خلقت، فیلم ارتباط های ناگسستنی با موضوعات چون جوانی،هویت فردی، عشق، خانواده، فرزندان و والدین ایجاد می کند اما «درخت زندگی» در واقع درباره اندوه و دردهای انسانی است و تا حدود زیادی شاید بتوان گفت درباره مذهب و ایمان به آفریدگار.
نزدیک به آخرهای فیلم ما یک بار دیگر به زندگی زمان حال حاضر «جک» بازمی گردیم که در طول نمایش فیلم او را در صحنه های مختلف درحال عبور از فرم های مختلفی از نواحی و مناطق ناهنجار زمینی همراه با موسیقی اثرگذار «الکساندر دسپلات» تماشا کرده ایم.
نخستین اکران فیلم در «کن» عکس العمل های مثبت و منفی زیادی به همراه داشت. بسیاری از تماشاگران و منتقدین به «درخت زندگی» به عنوان یک تجربه متافیزکی که درعین حال احساسی و شاعرانه است نگاه می کنند درحالی که بسیاری دیگر آن را مقطع و نمایشی خوانده اند. با این همه به نظر می رسد که «ترنس ملیک» می خواهد به تماشاگرش بگوید «هرفردی از دیدگاه خاص خود به این جهان نگاه می کند».
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است