دنیاخمامی: در سیاهه بلندبالایی از بازیگرانی که زود شروع میشوند و زود به پایان میرسند سخت است پیداکردن کسانی که قواعد «ماندن» را بدانند. هرچند که بازیگری یک هنر است اما این هنر ، «جنگیدن» را هم در خود دارد ، تجربه یک زیست محدود در لباس یک شخصیت دیگر برای هنرمندی که بتواند به آن نقش طوری بدمد که آن نقش خاموش نشود و نمیرد و وقتی حیات از روند تلاش و کارنامه یک بازیگر گرفته نشود ، او میماند. در سینمایایران این مانایی نصیب هرکسی نمیشود و امینحیایی در نسل خود این شاخصه را دارد. او اشتباهاتی دارد که از آنها فرار نمیکند وبرخلاف خیلی از همکارانش سینه سپر نمیکند و از آنها بیهوده دفاع نمیکند ، او با یک درنگ به موقع دست به یک آسیبشناسی در خود زد و عین یک پزشک سعی کرد به معالجه اقدام کند. بازیگری که دیگر همه او را به چشم یک کمدینِ باآبروی دوستداشتنی میشناختیم ، فهمید که در آن نسل سختگیر و با آن همه مشقت بازیگر نشده که بیاید صرفاً دستمزدهای خوب برای فیلمهای تجاری بگیرد وبرود! آن درنگ ویژهتر بعد از تصمیمِ اشتباه او برای بازی در فیلم سینمایی سیاسی «قلادههایطلا» برای او حیاتیتر شد. امین حیایی بعداز بازی در آن فیلم در سال ۹۰ دچار یک سرخوردگی شد که نتیجه شرایط سیاسی و تضاد فکری های پیش آمده بین طرفدارانش و مخاطبان جدی سینما بود ، هرچند که بعد ازآن با بازی در فیلم «خانم» از تینا پاکروان دوباره سعی کرد خودش را در نگاه مخاطب احیا کند اما شرایط دو قطبی فکری که در سینما هم تاثیر خودش را گذاشته بود اجازه نداد که امین حیایی دوباره آن محبوبیت بسیار خود را به دست بیاورد. اما زمان تاثیر خودش را گذاشت و با رد کردن آن سالها و حضور در چند فیلم کمدی گیشه دیگر و فاصله ای که بین خودش و سینمای جدی به وجود آورد کمی از تنش ها درباره خودش کاست و دوباره نشان داد که نه هنرمند سیاسی است و نه علاقه به برچسبهای سیاسی و جناحی دارد.
شاید به ضرسقاطع بتوان گفت که حمیدنعمتالله ناجی او برای رجعت دوباره به نقشهای غیرکمدی وسخت شد که در ابتدای جوانیاش آنها را تجربه کرده بود. حضور او در «شعله ور» ریسک نعمتالله بود در مقطعی که بازیگران تکراری همه نقشاصلیهای سینما را در دست گرفته بودند. زمان طولانی که این بازیگر در این فیلم
بار داستان وروایت محدود «شعلهور» را به دوش بکشد در قریب به دو ساعت فیلم، چالشی بود که به یقین حیایی برای محک خود آن را پذیرفت و از پس آن هم برآمد. بعد از «شعلهور» هم این روند امینحیایی متوقف نشد و با دقت بیشتری در انتخاب عمل کرد ، «دارکوب» با بهروز شعیبی در ادامه همان مسیر و حتی تجربه همکاری با «عبدالرضاکاهانی» به عنوان فیلمساز نماینده سینمای مستقل صاحبسبک با همان ایدئولوژی پیش رفت. تغییررویه امینحیایی و حتی پذیرفتن داوری «عصرجدید» هم نشان از کندهشدن از شمایل مرد همیشه کمدین و متعلق به سینمایبدنه بود و درک درست از تواناییهایی که به وفور آن را در ابتدای راه وکارنامهاش نشان داده بود در همین راستا بود.
حیایی متعلق به نسلی است که بیشتر از بازیگری خواست بقا داشتند تا اینکه دنبال شمردن و آمار طرفدارانشان باشند ، نسلی که هم آکادمیک آرتیستی را دنبال کردند و هم خود را مداوم و همیشه در معرض مخاطب قرار ندادند. نکتهای که خود حیایی هم در گفتگویی به آن اشاره کرد این بود در دوران اخیر حاضر شده بود دستمزدهای خیلی کمتری دریافت کند اما نقشهایی را که دوست دارد و برایش دغدغه دارد، ایفا کند. این میزان دغدغهمندی و تعصب برروی بازیگری چیزی نیست که بتوانیم به وفور در بازیگران نسلهای بعد از امینحیایی آن را بیابیم.
حیایی برخلاف تصمیم برخی از بازیگران و روحیه صفروصدی مردم را اولویت قرار میدهد و حتی در همین اثنا با حضور در «چشموگوشبسته» میخواهد اثبات کند که قصد قطع ارتباط با سینمای کمدی و پرفروش ندارد اما میخواهد نیمه آرتیستیک خود را نیز به نمایش بگذارد و به مخاطبان جدی خود یادآوری کند که همهفنحریف است. این نکته در زندگی غیرکاری او درجریان است تا جایی که ورزش را به صورت کاملا حرفهای ادامه میدهد ، کماکان به ظاهر و پوشش خود به عنوان یک بازیگر اهمیت میدهد.
او به معنی درست کلمه یک ستاره است که برای اینکه تاریخ مصرف نداشته باشد تلاش خود را میکند اینکه بعضی جاها موفق است یا نه دیگر از عهدهی او شاید گاهی خارج و خیلی از عوامل دیگر بستگی دارد اما از تلاش او برای بقا در سینمایی که بیشترین مسئلهاش این است که بازیگران فقط در لحظه حضور دارند و به آینده خود توجهی ندارند ، بیشترین تکرار را در بازی دارند ، دقیقا آنجایی که باید «نه» بگویند «بله» میگویند ، به پرنسیب خود اهمیتی نمیدهند کسانی شبیه به امینحیایی کم درمیان هنرمندان پیدا میشوند که با تمام قوا بجنگند برای اینکه «تمام» نشوند!