نگاهی به فیلم جنگ جهانی سوم

کارخانه هیتلرسازی

جنگ جهانی سوم  جهان را در شکل یافتن دیکتاتورهایی چون هیتلر سهیم می‌داند و در جمله‌ای ساده عنوان می‌کند که از ماست که برماست!


 

 

سمیه خاتون

فیلم جنگ جهانی سوم آخرین ساخته هومن سیدی و تولیدی از سینمای ایران است. این فیلم که حاصل همکاری سیدی و نماوا در سال ۱۴۰۰ بوده است، موفق شد در جشنواره فیلم ونیز جایزه بهترین بازیگری مرد  را برای محسن تنابنده و همچنین بهترین فیلم را برای هومن سیدی به همراه داشته باشد، همچنین جنگ جهانی سوم در جشنواره فیلم توکیو و فیلم استانبول موفق به کسب جایزه ویژه هیئت داوران و لاله طلایی بهترین فیلم شد.

برشی از فیلم

جنگ جهانی سوم داستان مردی است که در استحاله فراموشی واقعه‌ای سخت از گذشته، ناخواسته واقعه‌ای مهیب‌تر بر او وارد می‌شود. شکیب مردی ساده اما تنومند است که زمین لرزه او را بی خانمان و آواره کرده است و حالا از جبر اتفاقات بد زندگی، کارگری و شاگردی در مغازه عطاری را پیشه خود کرده است. او روزها به کارگری می‌رود و شب‌ها در مغازه عطاری می‌خوابد. شکیب هرازچندگاهی به ملاقات زنی کر و لال به نام لادن می‌رود، این دختر توسط دو مرد اجیر شده و برای همبستری با مردان اجاره داده می‌شود. از آنجا که شکیب از کودکی در آغوش مادری کر ولال بزرگ شده، با لادن ارتباطی عاطفی برقرار می‌کند، تا اینکه یک روز شکیب به عنوان کارگر روزمزد در یک پروژه سینمایی مشغول به کار می‌شود. یک فیلم سینمایی با موضوع ارتش نازی و هیتلر، کارگران در این پروژه گاهی کارهای سخت، ساخت و ساز لوکیشن‌ها را انجام می‌دهند و گاهی هم به عنوان سیاهی لشگر بازی می‌کنند. در حین کار شخصیتی که قرار بوده نقش هیتلر را در این فیلم بازی کند، سلامتی خود را برای ادامه همکاری از دست می‌دهد و عوامل شکیب را به خاطر شباهت بالقوه‌ای که به هیتلر دارد برای بازی در این نقش نشان می‌کنند.

شکیب می‌پذیرد و با امضا کردن قراردادی سفت و سخت در پروژه به صورت همزمان به عنوان بازیگر و کارگر کارش را ادامه می‌دهد. از آن سو لادن که از دست دو مرد فرار کرده به شکیب برای کمک پناه می‌آورد، شکیب قصد دارد او را به شهر بفرستد اما به خاطر تعلق خاطری که میان آن‌ها شکل گرفته پشیمان می‌شود و لادن را در لوکیشنی که خانه هیتلر و محل سکونت فعلی شکیب است، پنهان می‌کند. دست بر قضا دو مرد اجیر کننده لادن پیدایشان می‌شود و غرامت روزهایی را که شکیب به دختر پناه داده از او می‌خواهند…

تحلیل ساختاری بر اساس لایه‌های متنی

چنانچه فیلمنامه را یک متن بدانیم، یک متن رسانه‌ای دارای سه لایه مجزا است؛ متن، زیر متن و فرامتن. متن به جنبه ملموس و آشکار الصاق می‌شود که دارای پیام آشکار با عناصر مستقیم است. و در فیلم همان چیزی است که مخاطب تحت عنوان دیالوگ‌ها می‌شنود و تصاویری که در قاب تصویر برای او نمایش داده می‌شود. به طور مثال در فیلم جنگ جهانی سوم شکیب را می‌بینیم که به اتاق گریم می‌رود و توسط عوامل فیلم با کمک لباس و گریم شبیه به کاراکتر تاریخی هیتلر شبیه سازی می‌شود. این دقیقا همان چیزی است که ما از تصاویر و دیالوگ‌های شنیداری فیلم دریافت می‌کنیم. لایه دوم زیرمتن است که حاوی پیام‌های پنهان و غیرمستقیم می‌شود. تولید کننده می‌کوشد با بهره‌گیری هدفمند از فنون اثرگذاری بر مخاطب پیام خود را بدون اشاره مستقیم در متن جاسازی کند و مخاطب نیز با دیدن تصاویر و دیالوگ‌ها در ذهن خود مابه ازایی معنایی آن را متصور شود. همان طور که در فیلم جنگ جهانی سوم، شکیب پس از آنکه کارفرمای سابق خود را در کانکس با ضربانی محکم به قتل می‌رساند و در چارچوب در ظاهر می‌شود، در آن قسمت دیگر ما به طور کامل او را در شمایل هیتلر متصور می‌شویم که کشتن آدم‌ها برای او کار سختی نیست. اینکه او نه تنها در شمایل که در کردار هم شبیه به هیتلر شده است در هیچ کجای متن به آن اشاره کلامی مستقیم نمی‌شود و این تنها نقشی است که در دنیای داستان و هم آویزی رویدادها در ذهن مخاطب نقش می‌بندد، این تصور ذهنی و معنایی همان زیر متن است.

اما لایه سوم فرامتن لایه‌ای است که خارج از متن و پیام غیر مستقیم آن است و شامل شرایط محیطی، فرهنگی و عوامل بیرونی حاکم بیرون از متن و جهان داستانی است که بر درک و اثرگذاری پیام  تاثیر می‌گذارد. فرامتن در همین اثر شامل تمثال‌های بیرونی است و قوانین ساختاری جهانی دارد که ما با دیدن فیلم آن‌ها را به یاد آورده و یا به آن‌ها پی می‌بریم. به طور مثال دیدن فیلم جنگ جهانی سوم ما را به مضمون گسترده‌تری از استحاله و مسخ انسان می‌رساند، انسانی که در واکنش به انحلال در سیستم مستبد دست به طغیانی ناعادلانه می‌زند و ازکالبد و هویت پیشین خود خارج شده و درکارخانه تبدیل و تغییر،کس دیگری شود و این می‌تواند سرنوشت تراژیک هرکس دیگری هم باشد.

در اثر جنگ جهانی سوم این سه لایه به خوبی در هم تنیده شده و در یک هم پوشانی مفید معنای خود را از نظر دیداری و تصویری (متن) پیام غیر مستقیم (زیرمتن) و مابه ازای بیرون از داستانی(فرامتن) انتقال می‌دهد. در نهایت با وجود آنکه روایت با کشمکش تحول شخصیت در سینمای جهان بسیار کار شده است اما در این فیلم پرداخت شخصیت در داستان به گونه ای است که متن (خط پیرنگ اصلی) و زیر متن (مضمون) آن در اتحاد شکلی مطلوبی هنرنمایی می‌کنند. جنگ جهانی سوم اثری متشخص است که حرف‌های زیادی در سبک فیلمسازی دارد.

شکار نهنگ از آب راکد

هومن سیدی در فیلم جنگ جهانی سوم، موضوعی بسیار نازل در سطح کشمش‌های فیلم فارسی را برای بیان مضمونی عمیق قلاب می‌کند و از گذر موضوعی مثلث عشقی مرد بد، مرد خوب، زن قربانی به مضمون‌ استحاله و مسخ انسان در سیستم ساختارمند جهان می‌رسد. با کمی تأمل در کارنامه هومن سیدی در می‌یابیم که وی از همین ترفند در فیلم‌های قبلی خود نیز استفاده کرده است و موضوعی سطحی در اندازه تیتر روزنامه‌های زرد را  دستمایه بیان چالش‌های انسان امروزی کرده و از این آب‌های زرد راکد نهنگ شکار می‌کند.

او در فیلم خشم و هیاهو مستقیماً به سراغ تیتر داغ روزنامه‌های دهه۸۰ رفته و بن مایه فیلم را بر بنای جنجالی‌ترین خبرهای آن سال پرونده ناصر محمدخانی و شهلا جاهد قرار داد، اما او از این مسیر پیش از آنکه بخواهد به انگیزه‌های زن دوم در قتل زن اول و یا حواشی دادگاهی پرونده بپردازد، تمرکز خود را بر مضامین دیگری گذاشت و با نگاهی بکر به مسیر زندگی یک سلبریتی به تغییرات و متناقض گویی‌ انسان‌ها در شرایط مختلف پرداخت. او در این فیلم نشان داد که یک نفر چگونه می‌تواند در شرایط مختلف پر از تناقض‌ در ظاهر و درون باشد. همینطور در فیلم مغزهای کوچک زنگ زده با دستمایه کردن مسئله ناموسی از روسری برداشتن یک دختر در ماشین یک مرد غریبه و به دنبال آن یک گنگ خیابانی از جنس مافیاهای کپرنشینی که در  حاشیه شهر سکونت دارند، از مسئله‌ای عمیق‌تر از حرکت گله‌ای انسان‌ها در نقش پذیری‌های اجتماعی پرده برداشت و انسان‌هایی را به تصویر کشید که بدون تعقل در یک حرکت گله‌ای آرایش یافته و همواره توسط چوپانی مدیریت می‌شوند و چه بسا که این چوپان در هر دوره به مراتب خطرناک‌تر از گذشته انسان‌ها را طعمه می‌کند.

در ادامه همین مسیر در فیلم جنگ جهانی سوم نیز هومن سیدی به سراغ مضمونی از سوژه‌های فیلم‌های فارسی رفته است و کشمکش عشق مثلثی و زن قربانی را موضوع و محور چالش فیلم قرار داده و در ادامه این کشمکش را تا  سطح  انسان در تقابل با سیستم و ساختار بسط داده است.

فیلم‌های این فیلمساز گویا هرچه به جلوتر می‌روند مباحث کلان‌تری از انسان را در عصر مدرن و چالش‌های او در قرن معاصر بازگو می‌کند و به نظر می‌آید سیدی با این زاویه دید منحصربه‌فرد و ادامه‌دار می‌خواهد بر این نکته تاکید و تامل کند که عمیق‌ترین مرارت‌های انسان در مواجهه با امور جهان ریشه در همین رفتارهای اجتماعی و بزهکاری‌هایی دارد که در سطح هستند و ما به سادگی از آن‌ها عبور می‌کنیم و معمولا از نظر اهالی هنر و صاحبان اندیشه در شمار اخبارهای زرد و یا اختلالات سطحی اجتماعی خوانده می‌شود اما چه بسا که همین رفتارهای سطحی و پرتکرار در کلیت نظام و رفتارهای اجتماعی بیشترین تاثیر را دارند.

به همین خاطر شاید مهم نیست از سطح به عمق برسیم و یا از عمق به سطح! چرا که  این دو رویه متناقض نما از هستی در رویکرد لازم و ملزوم و در عمق دارای رابطه‌ای مستقیم و دو سویه نه در تضاد بلکه در تکامل باهم هستند، به همین منوال طبقات اجتماعی نیز از جمله؛ نظام سلطه و مردم،  انسان فقیر و غنی و باسواد و بی‌سواد تا شکل یافته‌های گسترده‌تری مانند انسان سفیدپوست و سیاه پوست همه و همه دو رو از یک سکه هستند و چنانچه روابط متعادلانه خود را حفظ نکنند عیار سکه آنها در بستر تضادی تخریبگرایانه بی‌ارزش خواهد شد.

 

 شخصیت پردازی در جنگ جهانی سوم

بارش سم سفید از آسمان آبی

مبنای روایی فیلم جنگ جهانی سوم بر پایه تحول قهرمان بنا شده است، نمونه این الگوی روایی در تولیدات سینمای دنیا بسیار پر استفاده و از نمونه‌های موفقی است که همواره نظر مخاطبان و منتقدین را به خود جلب کرده است. شخصیت محوری در این مدل روایی در سیر رویدادهایی که بر او حادث می‌شود، دچار تحولی بنیادین می‌شود. بر این مبنا، شکیب در ابتدای فیلم جنگ جهانی سوم، یک کارگر ساده زحمت‌کش است که در جریان اتفاقاتی که برایش رخ می‌دهد، هیولای درونش بیدار شده و از او قاتلی در اندازه کشتار دسته جمعی همچون هیتلر می‌سازد، البته زندگی گذشته او در نقاط عطف روایت و چرخش‌های داستانی بسیار تاثیرگذار است. به همین دلیل اطلاعاتی از زندگی گذشته شخصیت در طول اثر به صورت قطره چکانی به منظور کمک‌رسانی به مضمون و تحول شخصیت تزریق می‌شود و در همان ابتدای داستان آوارگی و بی خانمانی او با گذشته مردی که در زلزله همه چیز خود را از دست داده پیوند داده شده و دلیل اقامتش در مغازه عطاری را منطقی می‌نماید.

همچنین او به نسبت شرایطی که از گذشته تاکنون سرنوشت بر او تحمیل کرده انتخاب‌هایش شرایط سخت کارگری روزمزدی و همخوابگی با زنی ناشنواست که برای او یادآور پناهگاهی چون مادر است چرا که شکیب همه کودکی خود را در آغوش مادری گذرانده که مانند این زن کر و لال بوده است. اما تا میانه‌های داستان دلیل اینکه چرا شکیب پس از زلزله و از دست دادن خانواده‌اش غریبانه به شهر دیگری سفر کرده خبری نیست و این اطلاعات مهم درست در زمانی به مخاطب داده می‌شود که تکمیل کننده انگیزه شخصیت در سیر متحول شدن اوست.

این زمان درست شب  قبل از حادثه‌ای است که قرار است طی آن شکیب  همچون زندگی گذشته شاهد نابودی زنی باشد که به آن پناه آورده است. شبی که زن و مرد دور آتش نشسته‌اند، لادن از خواسته قلبی خود حرف می‌‌زند؛ یک زندگی همیشگی و آرام با یک مرد. شکیب هم از گذشته‌ و زیر آوار ماندن زن و بچه‌اش می‌گوید و اینکه پس از آن اتفاق از نگاه خانواده همسرش گناهکار و مقصر شناخته شده و به همین دلیل تا به حال به او اجازه نداده‌اند که بر سر مزار زن و بچه‌ی خود برود. درست در بزنگاهی که شکیب این مسئله رنج‌آور از گذشته غم انگیز خود را با لادن درمیان می‌گذارد، دوباره در حادثه‌ای مهیب‌تر از همان جنس فرو می‌غلتد. تروما در شخصیت پردازی داستانی، بیانگر رنجی ادامه‌دار است که از کودکی تا بزرگسالی شخصیت را در بر می‌گیرد و همواره باعث عقب راندن کاراکتر و مانعی اصلی در رسیدن به امیال و خواسته‌هایش می‌شود.

زمانی که شخصیت به خاطره‌ای از زندگی خود نقب می‌زند که تروما در شکل گیری آن موثر بوده، به نوعی بیان کننده مرحله ابتدایی گذر از رنج قلمداد می‌شود، اگر بخواهیم به صورت گل درشت‌تر ترومای شکیب را در مواجه با حوادث بررسی کنیم به ترس و تحقیر شدن او به دلیل ترسو بودن می‌رسیم. همان طور که در چندین سکانس ترسو بودن و زیر بار حرف زور رفتن او را به دلیل ترسو بودن شاهد هستیم خصوصا در صحنه‌ای که کلبه چوبی مقابل دیدگانش منفجر می‌شود، حضور و تعلل‌اش در انفجار کلبه مبین همین امر است و اما در مقابل منجی شدن شکیب برای نجات لادن از دست آن دو مرد و مقابله اش با مدیر تولید برای جور کردن پولی که درآن حکم آزادی لادن نهفته است نشان دهنده مراحل اولیه‌ی تغییر و گذر او از رنج و ترومای خود است.

اما در ادامه می‌بینیم که کفه ترسو بودن شخصیت بر منجی بودنش سنگینی کرده و لادن به دلیل تصمیم سهل انگارانه شکیب طعمه حریق آتش می‌شود. چنانچه اگر شکیب آن دختر کر و لال را از ترس خود در زیر سازه چوبی کلبه مخفی نمی‌کرد هیچگاه این اتفاق نمی‌افتاد. در این سطح از کشمکش ما با درگیری فرد با خود از نوع درونی شاهد هستیم که در ادامه منجر به شکل گیری کشمکش‌های بیرونی یعنی شخصیت با دیگران و جامعه می‌شود. داستان نیز با هرچه جلو رفتن به شکیب این نهیب را می‌زند که در این اتفاق او گناهکار اصلی است؛ دلیل خودکشی ناموفق او هم به همین دلیل است.

پس آنچه که به عنوان ترومای شخصیت در نظر گرفته می‌شود، انفعال و ترس  او در سیر حوادثی است که بر او سرازیر می‌شود،  چه بسا که در اتفاق قبلی یعنی زلزله، حتی اگر شکایتی نسبت به شرایط موجود داشت نمی‌توانست کاری از پیش ببرد، اما در جریان انفجار کلبه و دست اندرکارانی که او را حتی از جسد سوخته لادن و دلخوشی به یک قبر محروم می‌کنند باعث می‌شود که  این بار شخصیت واکنشی مریض‌گونه به ترومای خود و سیستمی که مدام او را در خود خرد و له کرده است، داشته باشد.

او تصمیم می‌گیرد به جای منفعل بودن و منحل شدن در سیستم،  طغیان کند  و در هیئت یک دیکتاتوری مانند هیتلر، علیه خود و نظامی که برپا شده آشوب کند. این مسئله پیش‌تر می‌تواند گوشزد کننده این نکته باشد که هیتلر نازی هم با کشتار جمعی در جهان، رنجی عمیق از  درون خود را به نحوی  معترضانه  تخلیه می‌کرده است که از این اختلال عمومیت یافته در علم روانشناسی با تعادل مرضی یاد می‌شود. همه ما در زندگی  سطح‌هایی از تلاش برای تعادل مرضی را تجربه می‌کنیم، ساده‌ترین آن‌ها همین که وقتی طی اتفاقی تحقیر می‌شویم و طعم حقارت را می‌چشیم، پس از آنکه شخصی را تحقیر کردیم، تعادلی را در روان خویش خواهیم یافت، تعادلی که در موازنه بودن خود نه عدالتی دارد و نه سلامتی روان شخص را تضمین می‌کند. این تعادل تنها در مدتی کوتاه می‌تواند ما را از داشتن حس بد دور کند اما در طولانی مدت باعث تشدید سوء رفتارهای مریض گونه‌تر در شخص می‌شود.

پایان بندی این فیلم نمایشی از یک کارگر ساده است که به یک جانی خطرناک تبدیل شده که نه تنها به سرنوشت پروژه سینمایی که به زندگی خاتمه می‌دهد. آن تهیه کننده و کارگردان بالادستی که هم قدرت و هم پول را در دست داشتند، به خواب هم متصور نمی‌شدند که انعکاس واکنش‌های خودمحورانه‌شان اینگونه بی‌فردایشان کند.

جنگ جهانی سوم  جهان را در شکل یافتن دیکتاتورهایی چون هیتلر سهیم می‌داند و در جمله‌ای ساده عنوان می‌کند که از ماست که برماست!

سمیه خاتون

 

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است