• کد خبر: 6472
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:16 اسفند 1401 ساعت: 16:43

سیاست‌های اسکاری در کنار واقع بینی

در این گزارش به مرور کاندیداهای اسکار می‌پردازیم. کاندیداهایی که همگی ارزش‌های روایی و کیفی بالایی دارند اما نمی‌شود سیاست‌گذاری اسکار را برای انتخابشان نادیده گرفت.



در کنار بخش داستانی، یکی از مهم‌ترین و حرفه‌ترین بخش‌های جایزه اسکار، بخش مستندها است. شاید در برخی موارد جایزه‌های سینمایی اسکار مورد نقد قرار گیرد اما بخش مستند کمامان با اعتبار بالایی به سمت جلو حرکت می‌کند و مخاطبان مختلف جهان مستند، منتظر هستند تا با برنده جایزه امسال آشنا شوند. در این گزارش به مرور کاندیداهای اسکار می‌پردازیم. کاندیداهایی که همگی ارزش‌های روایی و کیفی بالایی دارند اما نمی‌شود سیاست‌گذاری اسکار را برای انتخابشان نادیده گرفت.

آتش عشق   |   سارا دوسا

FIRE OF LOVE

عاشقانه‌ای در دهانه‌ی آتشفشان‌

«آتش عشق» یک مستند زندگی‌نامه‌ای و عاشقانه است. زوج آتش‌فشان‌شناس فرانسوی کاتیا و موریس کرافت، همه‌ی عمر و عشقشان را صرف مطالعه بر روی آتشفشان‌ها می‌کنند و هر کجای دنیا که غرش زمین خبر از فوران می‌دهد، خود را می‌رسانند و زود بساط علم و تصویر را علم می‌کنند. فیلم‌ها همه آرشیو قدیمی خانواده‌ی کرافت است، بازیگران اصلی مستند هم آن دو هستند و همانطور که متن در جایی از فیلم اذعان می‌کند، صدها ساعت تصویر، هزاران فریم عکس و میلیون‌ها سوال از کاتیا و موریس باقی‌مانده است.

یک جمله‌ی کلیدی در متن درخشان مستند هست که به نظر راهگشای فهم نسبت بین این زوج عاشق و هم عشق آن دو به آتشفشان‌هاست، «فهمیدن نام دیگر عشق است»، و این درک متقابل از هم و از شرایطی که در آن قرار دارند در جمله‌ به جمله‌ و پلان به پلان مستند جاری است، مثلاً جایی که در مصاحبه‌ای از موریس درباره‌ی رابطه‌شان می‌پرسد و او می‌گوید: «این یک رابطه‌ی آتشفشانی است، ما فوران‌های زیادی داشته‌ایم»

اگر بخواهم بارزترین ویژگی و قله‌ی نقاط قوت این مستند را بیان کنم، باید بگویم: تدوین، تدوین و تدوین! مستند برمبنای تصاویر آرشیوی است و روایت از دل تدوین بیرون آمده است. پیداست که رابطه‌ی درست و عمیقی بین کارگردانی و تدوین شکل گرفته و نتیجه کات‌هایی است که گویی برای هر جاگذاری آن به صدم‌های ثانیه و فریم‌ها نیز توجه شده است، از همین روست که ارین کاسپر و جوسلین چاپوت، تدوینگران مستند، سزاوار جایزه تدوین از جشنواره سان‌دنس و سینما چشم بوده‌اند.

همچنین صدا در مستند آتش عشق شخصیتی قابل ستایش دارد، چه صدای نریتور که آهنگین و رازآلود متن ادبی، جذاب و رمانتیک را می‌خواند و چه لایه‌ای که حاصل کار صداگذار است و به حق توانسته یکی دو پله کیفیت کار را بالاتر ببرد. بیفزایید موسیقی جذاب اثر را که در جابجای کار و با مهندسی خلاقانه حضور دارد و گوش‌نواز و دوست‌داشتنی است.

سارا دوسا  تهیه‌کننده و کارگردان آمریکایی، معمولاً در آثارش بر روابط انسانی متمرکز است و اغلب این کار را بر بستری از اسطوره‌ها، بوم‌شناسی، اقتصاد یا مسائل اینچنینی انجام می‌دهد. حتماً چنین توجهی از مطالعات دانشگاهی او در حوزه مردم‌شناسی اقتصاد و جغرافیای قدرت برمی‌آید.

توجه‌ها به آخرین ساخته‌ی سارا دوسا بعد از اولین اکران در سان‌دنس فوران کرد، جایی که غول‌های پخش آثار سینمایی مثل نتفلیکس، آمازون، سونی، یونیورسال و پارامونت برای خرید حق پخش «آتش عشق» صف کشیدند و در نهایت نشنال جئوگرافی برنده‌ی این رقابت شد و البته سودش را در گیشه برد، چون این فیلم عنوان موفق‌ترین مستند سال ۲۰۲۲ را از آن خود کرد.

یکی دیگر از شیرین‌کاری‌های خانم کارگردان اینکه همان ابتدای کار، آخرش را گفته بود و وقتی هم که ما را در پایان دوباره به پای کوه اونزن ژاپن در سال ۱۹۹۱ برمی‌گرداند و پایان آتشین یک عشق آتشین را بازمی‌گوید، منِ مخاطب دیگر آن آدم قبلی نیستم.

همه‌ی آن‌هایی که نفس می‌کشند   |   شوناک سن

ALL THAT BREATHES

برای آن پرنده‌ی سیاه بادبادکی

روی پوستر فیلم با فونت درشت نوشته: «اولین مستندی که جایزه‌ی بهترین مستند را در سان‌دنس و کن برده» و باقی یک قاب رخ به رخ از یک مرد جوان و پرنده‌ی کوچک شکاری است و همین برای اینکه مخاطب سینمای مستند را ترغیب به دیدن آخرین ساخته‌ی شوناک سن کند کافی است.

وضع زیست محیطی در دهلی‌ نو واقعاً عجیب و غریب است، تقریباً مثل بیشتر چیزهای دیگر در هند. قاب‌هایی که مستند از حجم زباله‌ها و پرسه زدن حیوانات بین آن‌ها به تصویر کشیده واقعاً مضطرب کننده‌اند. حجم سیاه دود و مه باعث شده این شهر، یکی از آلوده‌ترین مکان‌ها برای زندگی در جهان باشد. اما آن بالا، شاید کمی بالاتر از آلودگی یک پرنده‌ی شکاری کوچک دارد تلاش می‌کند که در این حجم چرک و به هم فشرده غرق نشود و البته پیداست مقاومتش چندان دیرپا نخواهد بود.

ندیم شهزاد و محمد دو برادر اهل وزیرآباد هند، ۲۰ سال گذشته‌ی زندگی‌شان را وقف مراقبت از این «بادبادک‌های سیاه» کرده‌اند و در خانه‌ی کوچک خودشان که حالا تبدیل به درمانگاه پرندگان شده ۲۰۰۰ قطعه از آن‌ها را تیمار کرده و به طبیعت بازگردانده‌اند. یکی از آن دو همان ابتدای فیلم می‌گوید: «انسان‌ها اغلب فراموش می‌کنند که آن‌ها هم تکه‌ای گوشت هستند» و این مدخل جدیدی را در فیلم باز می‌کند که ما به واسطه‌ی آن به مصائب این دو برادر در جامعه‌ی ملتهب دهلی وارد می‌شویم.

تصویربرداری مستند شگفت‌انگیز است. بن برنهارد، ریجو داس و ساومیاناندا ساهی از ریزترین عنکبوت‌ها تا بزرگترین گاوهایی که در کوچه‌ها پرسه می‌زنند را از جلوی قاب دوربینشان گذرانده‌اند. این به ویژه درهم‌تنیدگی زندگی انسان و حیوان را در دهلی‌نو به خوبی بیان می‌کند و برای این از هیچ خلاقیت بصری فروگذار نمی‌کند.

در لایه‌های دیگر مستند مردم‌شناسی و فرهنگ چندگانه در دهلی مورد توجه قرار می‌گیرد، اصلاً اینکه چرا دامپزشکی‌ها به این پرندگان خدمات نمی‌دهند ریشه در آیین هندو دارد، چون آن‌ها گوشتخوارند نه گیاهخوار و هم اینکه ندیم و سعود مسلمان‌اند و در سنت‌ اسلام، غذا دادن به پرندگان خوش‌یمن است. این دوگانگی فرهنگی و مذهبی در جایی از فیلم، یعنی  پس از تصویب لایحه‌ی شهروندی توسط دولت، باعث یک درگیری خونین بین شهروندان دهلی می‌شود، و اینجا مسئله رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد.

درست است که مستند شوناک سن یک کار محیط زیستی است و به تأثیر مخرب رفتار انسان‌ها به زیستگاه دیگر جاندارن می‌پردازد اما وجه ممیزه و تفاوت اصلی او در نوع نگاه و پرداخت متفاوت به موضوع است. او به هیچ وجه به شیوه‌ی سنتی این کار را انجام نمی‌دهد، بلکه به خوبی و در جایی که باید نقش و تأثیر مردم‌شناسی دهلی و بحران‌های اجتماعی آن را بر موضوع مستند خود مطرح می‌کند. کارگردان این دیدگاه را از روابط و رفتار دو سوژه‌ی اصلی‌ش بیرون می کشد.

«همه‌ی آن‌هایی که نفس می‌کشند» داستان پایداری و مقاومت است، داستان ایستادن در برابر موانع است، اینکه در همه حال امید تنها چیزی است که باید از دست نداد. این تصویری از دو مرد خستگی‌ناپذیر که برای جهانی بهتر تلاش می‌کنند.

ناوالنی   |   دانیل روهر

NAVALN

پرتره‌ی سیاست‌بازی که نمی‌ترسید

آلکسی آناتولیوویچ ناوالنی، رهبر مخالفان دولت روسیه، شخصیت مرکزی آخرین مستند دانیل روهر، مستندساز جوان کانادایی است. مستند بلند «ناوالنی» با یک موضوع داغ و جذاب سیاسی که در این روزها به واسطه‌ی جنگ بین روسیه و اوکراین توجه بیشتری را به خود جلب می‌کند، یکی از ۵ نامزد جایزه اسکار امسال است.

روهر بعد از یک مقدمه‌ی کوتاه درباره‌ی پیشینه‌ی سیاسی ناوالنی، راست و سریع می‌رود سراغ اصل مطلب و با آرشیوها و فیلم‌های موبایلی داستان مسموم شدن سوژه‌ی خود در سفر انتخاباتی‌ش از تومسک به مسکو را روایت می‌کند، جایی که هواپیما به علت شرایط وخیم او مجبور به فرود اضطراری در سیبری می‌شود و بعد هم به بیمارستانی نظامی منتقل شده و تحت تدابیر شدید امنیتی قرار می‌گیرد.

با فشار سیاسی دولت آلمان، ناوالنی به بیمارستان شاریته برلین برده می‌شود و بعد در پناهگاه مخفی خود در جنگل سیاه همراه با خانواده و یک حلقه‌ی نزدیک از همراهانش به دنبال سرنخی از سبب بیماری‌ش می‌گردد. او که از مخالفان سرسخت پوتین است قویاً فکر می‌کند از سوی دستگاه امنیتی روسیه مسموم شده و ظن او وقتی قوی‌تر می‌شود که انیستیتو سم‌شناسی ارتش آلمان عامل مسمومیت را «نوویچوک»، که یک عامل اعصاب نسل چهارم ساخت شوروی است اعلام می‌کند. به گفته‌ی رسانه‌ها این امضای تروریسم دولتی روسیه است.

در ادامه فیلم بیشتر به سمت یک فعالیت پلیسی می‌رود که طی آن ناوالنی در پی اثبات ادعای خود است و در یک نقطه‌ی اوج و طی یک تماس تلفنی ساختگی، او جمله‌ای که می‌خواهد را از زیر زبان یکی از افسران اطلاعاتی روسیه بیرون می‌کشد.

حالا که راز برملا شده و همه چیز برای ناوالنی مشخص است، قصد بازگشت به وطن خود می‌کند و بلیط پرواز برلین مسکو را می‌خرد، جایی که دردسر تازه‌ای در انتظار اوست …

مستند ناوالنی پیش از این در جشنواره‌ی سان‌دنسِ سال ۲۰۲۲ بهترین فیلم از نگاه مخاطبان شد، همچنین جایزه‌ی بهترین مستند سیاسی به انتخاب منتقدان را در همین سال از آن خود کرد. همین توجه‌هاست که نشان می‌دهد ما با یک فیلم شایسته‌ی دیده شدن رو به رو هستیم اما این نباید ما را از لایه‌ی پنهان اثر دور نگه دارد. شخص آلکس ناوالنی و کارزار سیاسی او تماماً قدرت خود را برمبنای رسانه، به ویژه شبکه‌های اجتماعی بنا کرده‌ است. او در سال ۲۰۱۷ یک گزارش تصویری از دارایی‌های مدودوف ساخت و این ویدئو در هفته‌ی اول، ۴۰ میلیون بازدید در یوتیوب داشت، در همین مستند هم مبنای کار او و دوستانش توییتر، تیک‌تاک و در درجه‌ی دوم رسانه‌های معتبر جهانی است. او اساساً از رسانه به عنوان ابزار اعمال قدرت استفاده می‌کند و آشکارا می‌گوید که این مستند را هم در همین راستا تولید کرده است. جمله‌ی ابتدایی ناوالنی در مستند وقتی مصاحبه‌ها هنوز شروع نشده‌اند گویاست: «مستندساز این فیلم را برای پرونده‌ی مرگ من می‌سازد».

روهر که قبلاً هم با مستند «روزی برادر بودند» مورد توجه مخاطبان و منتقدان سینمای مستند قرار گرفته بود، این بار با اثری جنجالی آرزوی دریافت جایزه از آکادمی را در سر می‌پرواند. سابقه‌ی سیاسی انتخاب‌ها در آکادمی، جنگ در جریان بین روسیه و اوکراین و هجمه‌ی رسانه‌ای بلوک غرب علیه پوتین شانس او بیشتر نیز خواهد کرد.

خانه‌ای از تکه پاره‌ها   |   سایمون لرنگ ویلمونت

A HOUSE MADE OF SPLINTERS

چند وقتی امن و آرام باش کودک من

  • بیرون این دیوارهای خسته، همیشه زمستان است. یک فضای سرد و خاکستری که گویی هیچ وقت رنگ‌های گرم را به خود نخواهد دید. درون خانه اما وضع دیگری دارد؛ کودکانی که از خشونت، اعتیاد یا فقر والدین خود متأثر بوده‌اند، چند ماهی مهمان این پناهگاه امن هستند و در آنجا پذیرایی می‌شوند تا دولت برای باقی کودکی‌شان تصمیم بگیرد.

اینجا لیسیچانسک در شرق اوکراین است، جایی که صدای توپ و خمپاره‌ی جنگ از فاصله‌ای نه چندان دور شنیده می‌شود. سایمون لرنگ ویلمونت یک بار دیگر سراغ مسئله‌ی کودکان و تابآوری آن‌ها در شرایط بد اجتماعی به ویژه زندگی‌ آن‌ها در مناطق جنگی اوکراین رفته‌است، او که پیشتر با مستند موفق «پارس سگ‌ها‌ در دوردست» که درباره‌ی زندگی یک نوجوان ده ساله اهل ماریوپل در جنگ دونباس در سال ۲۰۱۷ بود، جوایز متعددی از جمله جشنواره ایدفا را از آن خود کرده بود، این بار هم سراغ همان موضوع رفته و حالا با مستند «خانه‌ای از تکه پاره‌ها» بخت خود را برای جایزه‌ی اسکار سال ۲۰۲۳ می‌آزماید.

فضای خانه همانقدر که کودکانه است و در خود معصومیت‌ها و شیطنت‌های همزمان را جای داده، سخت و خشن نیز به نظر می‌رسد، جایی که پس از نه ماه برادرها و خواهرها باید از هم جدا شوند و دوستانی که به هم خو کرده‌اند خداحافظی کنند، یا موقعی که خانم مدیر کمی با تحکم به پسرها می‌گوید: « چندتا از شما امروز به یتیم خونه می‌رید، گریه نکنید، وسایلتون رو تا ساعت ۹ ببندید»

در مستند، روی چهار کودک تمرکز شده است، که هر کدام سرنوشتی متفاوت دارند، یکی را مادربزرگ به خانه برمی‌گرداند، یکی به یک خانواده‌ی جدید سپرده می‌شود، آن دیگری را به یتیم‌خانه‌ی دولتی تحویل می‌دهند و آخری همچنان منتظر می‌ماند و مخاطب در چشم همه‌ی شان حسرت و دریغ را می‌بینید و این سوال سرد و تلخ که «جرم من چیست که باید در چنین شرایطی قرار بگیرم»

همراهی مستمر ویلمونت با کودکان باعث شده تا او را به خلوتگاه‌های خود راه دهند، مثلاً هم با پسر بچه‌ها در حیاط پشتی موقع پنهانی سیگار کشیدن باشد و هم در اتاق کوچک پیشگویی دخترها، جایی که یکی‌شان آینده دوستش را اینطور در گوی چرخان ستاره‌ای می‌خواند: «بابا و مامانت دیگه الکل نمی‌نوشن، بعد، جلسه دادگاه برگزار می‌شه و تو می‌ری خونه، امامی‌بینم که مادرت می‌میره و تو به یه خانواده سپرده می‌شی و اون‌ها تو رو به بردگی می‌گیرن»

بچه‌ها همینطور می‌آیند و می‌روند، اوضاع بیشتر از آنکه ناشی از شرایط جنگی باشد متأثر از شرایط اجتماعی اوکراین است و بیشتر از صدای محو انفجارها از پدر و مادرهای بی‌مسئولیت بچه‌ها ناراحتیم، اما وقتی در فیلم‌نوشت پایانی در می‌یابیم که یک ماه بعد از پایان فیلم و در فوریه ۲۰۲۲ جنگی گسترده در اوکراین آغاز شد و همه‌ی کشور را فراگرفت، با خود حدس می‌زنیم که حتماً اوضاع از این که هست هم بدتر خواهد شد.

تمام آن زیبایی و خونریزی   |   لورا پویتراس

ALL THE BEAUTY AND THE BLOODSHED

جدال بین هنر و ثروت

نانسی گلدین، عکاس و فعال اجتماعی آمریکایی، پس از آنکه در اثر اعتیاد به اُکسی کانتین به ورطه‌ی نابودی‌ می‌افتد، مسئولیت این اتفاق و افرادی شبیه به خود را متوجه شرکت داروسازی پوردو که متعلق به خانواده‌ی سَکلر است می‌داند. او یک گروه کنشگر اجتماعی به نام PAIN ایجاد می‌کند و با برپایی تظاهرات به ویژه در مراکز فرهنگی و هنری مهم جهان مثل موزه‌های متروپولیتن، لوور و گوگنهایم سعی می‌کند تا جامعه‌ی هنری را متوجه سرچشمه‌ی کثیف شریان‌های حمایت مالی از هنر کند. همین کنشگری باعث می‌شود تا موزه‌ها ارتباطشان را با خانواده‌ی مالی سکلر قطع کنند و شرکت پوردو در سال ۲۰۲۱ اعلام ورشکستگی کند.

مستند «تمام آن زیبایی و خونریزی» برای اولین بار در جشنواره ونیز در سال ۲۰۲۲ به نمایش درآمد و البته جایزه و شیر طلایی جشنواره را از آن خود کرد. این فیلم در هفت فصل که در آغاز هر کدام یک سکانس عکاسی قرار دارد، به دوره‌های مختلفی از زندگی نن گلدین می‌پردازد و البته بیشتر متمایل به داستان مبارزه او با خانواده‌ی سکلر است.

کارگردان مستند، خانم لورا پویتراس، خیلی صریح و واضح می‌گوید که خودش (و البته یک نسل از فیلمسازان نوگرا) شدیداً متأثر از گلدین بوده‌ و هنر و دیدگاه‌ش را برای سال‌ها از او وام گرفته است. این شیفتگی نسبت به آراء و شخصیت گلدین در این مستند هم آشکارا دیده می‌شود. پویتراس که پیشتر هم با مستند «شهروند شماره چهار» که درباره‌ی ادوارد اسنودن ساخته بود، برنده‌ی جایزه بهترین فیلم مستند از آکادمی شده، این بار با یک پرتره‌ درباره‌ی یک شخصیت جنجالی دیگر که به جنگ با مصادر قدرت و ثروت رفته است بخت خود را می‌آزماید.

سخن آخر اینکه، گرایش و تمرکز گلدین بر رفتارها و مسائل همجسنگرایان بخشی از هویت حرفه‌ای اوست و در این اثر هم که به نوعی پرتره‌ی او محسوب می‌شود این وجهه‌ی نظر پیداست. مخاطبان پیگیر و حرفه‌ای‌تر فیلم‌های جشنواره‌ای به خصوص در مورد جشنواره‌هایی که سویه‌های سیاسی و غیرهنری پررنگ‌تری دارند، می‌دانند که قرار دادن عناصر اینچنینی در محصولات هنری به شدت مورد علاقه‌ی سیاست‌گذاران این جشنواره‌هاست و از این رو می‌توان نامزدی یا جوایز پیشین این مستند را متأثر از این شمّ قوی کارگردان اثر دانست. به ویژه در مورد آکادمی اسکار و در مورد فیلم‌های مستندی که در سال ۲۰۲۳ نامزد شده‌اند، به نظر می‌رسد توجه به جو غالب ضدروسی و هم قرار دادن یک فیلم در حال و هوای نن گلدین در سبد جشنواره، در انتخاب آثار موثر بوده است و چه بسا فیلم‌هایی که ارزش هنری یا استنادی بیشتری داشته و از فهرست جامانده‌اند.

احسان مفیدی‌کیا

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است