درباره‌ نامزدهای دریافت سیمرغ بهترین مستند؛

سیمرغ حقیقت‌گو!

جشنواره‌ فیلم فجر در ایستگاه چهل و یکم با شش اثر مستند، میزبان علاقمندان به سینمای مستند است.

جشنواره‌ها یک موجود زنده‌ی فرهنگی‌‌اند، زایا، تأثیرگذار و بااهمیت، هرچقدر هم آثار هنری خوب و درخور تحسینی تولید شود، بی‌آنکه در معرض دید مخاطبان و علاقمندان قرار گیرد، گویی هنوز بخشی از فرآیند کامل نشده است. این به ویژه در مورد سینمای مستند ضریب چند برابر دارد، چرا که راه یافتن بهترین مستندها هم به گیشه و سالن سینما چند برابر سخت‌تر از فیلم‌های داستانی معمولی است، از این رو سینمای مستند به ویترین جشنواره‌ها وابسته است تا دیده شود و به حیات پویای خود ادامه دهد. آنچه از نشان و لوح و جوایز مهم‌تر است قرارگرفتن در معرض چشم مخاطب است و از این روست که ما تمام آثار راه یافته به جشنواره‌ها را برنده می‌دانیم و هر کدام را در ژانر و جایگاه خود شایسته‌ی بهترین سپاس‌ها و باارزش‌ترین عناوین.

حالا جشنواره‌ی فیلم فجر در ایستگاه چهل و یکم با شش اثر مستند، میزبان علاقمندان به سینمای مستند است. یک مستند فوق العاده‌ی زیست محیطی، دو مستند شایسته در حوزه‌ی سینمای مقاومت، و سه مستند اجتماعی که هر کدام حرف مهمی برای گفتن دارند.

  • مستند «خونه مامان شکوه»

مهدی بخشی مقدم؛

«من شکوه هستم، معتاد، پانزده سال و هشت ماه و یک روز»، این اعلام پاکی صاحب خانه‌ای است که هم‌خانه‌هایش همگی با افتخار یک عدد اینچنینی را بلند می‌گویند و باقی هم تشویقشان می‌کنند، خواه سه روز باشد خواه هشت سال. شکوه حکم مادر را دارد و باقی دخترها، خواهر هم هستند، خواهرهایی که بهتر از هر کسی درد هم را می‌دانند.

درِ «خونه‌ی مامان شکوه» باز است، یکی را روی دست می‌آورند که از آمدن هراسان است، یکی را با گریه بدرقه‌ می‌کنند که از رفتن ناراحت، همه با هم رفیق‌اند و هوای هم را دارند، سنگ صبورند و همه شکوه را به عنوان اسطوره‌شان پذیرفته‌اند.

روزگار در این خانه‌ی پرقصه و پرغصه با همدلی و همکاری می‌گذرد، هرچند همه می‌دانند که مهمان چند روزه‌اند اما باز در همین مدت کوتاه، حس امنیت و آرام می‌گیرند و خود را از افیون دور می‌کنند تا شاید تنفسی باشد برای روح خسته‌شان.

اما گره داستان از آن‌جایی شروع می‌شود که یک خانم دکتر وارد خانه می‌شود و ضمن توضیح مختصر درباره‌ی ویروس اچ آی وی و بیماری ایدز از همه‌ی ساکنان آزمایش می‌گیرد و همین آرامش را به هم می‌زند.

تجربه‌ی مهدی بخشی مقدم، در مقام کارگردان، رک و صریح هرچه هست را جلوی چشم می‌گذارد، یک مستند اجتماعی درباره‌ی آسیب‌هایی در حوزه‌ی زنان که تلخی جزء لاینفک آن است؛ مادری که حس چندانی به فرزند تازه به دنیا آمده‌اش ندارد، یا آن دیگری که نمی‌داند آیا کودکش هم مثل خودش مبتلا به اچ آی وی شده یا نه و یا دختری که می‌داند اگر از خانه بیرون برود دوباره سراغ مواد خواهد رفت.

بخشی مقدم پیش از این آثار تحسین شده‌ای را تولید کرده است. از فیلم‌های او، مستند «خانه‌ای برای تو» که موضوعی اجتماعی دارد، جایزه بهترین مستند دوازدهمین دوره جشنواره بین المللی سینما حقیقت را کسب کرده، «اسب چوبی» مستندی مردمشناسانه است و این اواخر هم مجموعه مستند «همسایه‌های خوب» روی آنتن شبکه دو رفته است. تنوع در مستندهای مهدی بخشی مقدم به خوبی پیداست و وقتی که می‌بینیم آثارش مورد توجه قرار می‌گیرد، نتیجه بر این می‌شود که جسارتش در تجربه‌ کردن میدان‌های جدید درخور تحسین است.

بازگردیم به مستند؛ شخصیت همراه و روایتگر شهرزاد، که به نوعی در کنار شکوه یکی از ستون‌ها داستان است، کمک شایانی به غنای اثر کرده، اویی که خبرنگار است، دلش برای معتادها می‌تپد و می‌خواهد هر طور که شده کمکی به دوستانش کند ولی در عین حال چندان هم به نتیجه‌ی کار خوش‌بین نیست و دلیل این را در فیلم‌نوشت انتهایی مستند به خوبی درک می‌کنیم.

دخترها یکی یکی از خانه‌می‌روند و دیگرانی جایشان را پر می‌کنند، اما سیلی حقیقت آنجایی به صورت من مخاطب می‌خورد که می‌فهمم بیشتر رفتگان دوباره مصرف می‌کنند و باز می‌گردند، و این صورت مسئله‌ی مهم در پس‌زمینه‌ی مستند باقی می‌ماند: آن بیرون و در جامعه چه اتفاقی می‌افتد که کسانی که طعم شیرین رهایی را چشیده‌اند، دوباره باز می‌گردند به همان وضع آشفته‌ای که داشتند؟ ایراد کار باید جایی آن بیرون باشد.

«خونه مامان شکوه» مولفه‌های یک اثر مستند قابل قبول را دارد؛ توصیف کامل مسئله و موقعیت، پرهیز از شعارزدگی و خوش‌بینی بی‌قاعده، پرداخت نسبی شخصیت‌ها، استفاده درست از عناصر هنری مقوم در جهت انتقال پیام مد نظر کارگردان مثل صداگذاری، کیفیت رنگ و نور، موسیقی و تدوین و از همین روست که به عنوان یک کل یکپارچه اثری شایسته‌ی توجه و دیده شدن است.

  • مستند «۶۴۱۰ روز اسارت»

زهره نجف زاده؛

اولین جملات را همسرش می‌گوید، درباره آن صبحی که رفت به مأموریت و دیگر بازنگشت و بعد خودش، یک خلبان جنگنده ایرانی که چند روز پیش از آغاز رسمی جنگ دراخل مرز عراق مورد اصابت قرا می‌گیرد و بعد هم اسارت و دیوارهای یک سلول چندمتری.

این صدای حسین لشگری است و آن منیژه بود، که باز روایت را دست می‌گیرد و از احوال بانویی جوان می‌گوید که زودتر از هر زن دیگری در ایران طعم بی‌خبری و بلاتکلیفی خانواده‌ی مفقودین را چشیده و البته بیشترین دوران اسارت همسرش را متحمل شده است: ۶۴۱۰ روز

بعد نوبت به دیگر دوستان و همکاران می‌رسد که از شرایط سلول‌ها و نوع ارتباط با هم بگویند. هرچند هروز در اسارات به اندازه‌ی یک سال است اما روایت این روزها را زود به پایان می‌برد تا برسد به قطعنامه و پایان جنگ و بگوید از اینکه همه بازگشتند، جز حسین.

و این آزمون دوباره‌ی «سید الاسرا» بود، چرا که صدام می‌خواست با تطمیع و تهدید و چه و چه از او اعتراف بگیرد که جنگ را ایران شروع کرده و به این واسطه کشور ما را در مجامع بین المللی متجاوز اعلام کند.

زهره نجف زاده ضمن استفاده از آرشیو به دست آمده از زندان عراق و دیگر مواد خامی که از داستان حسین لشگری و دیگر اسرا دارد، بعضی صحنه‌ها و رویاها را با استفاد از ترفندهایی بازسازی می‌کند تا بهتر بتواند حس خاطراتی که در مصاحبه گفته می‌شود را به بیینده منتقل کند.

مستند ۶۴۱۰ روز اسارت، مستند سرراستی است، بدون پیچیدگی و با یک سادگی محض، هر چه را که باید می‌گوید، برادر، خواهر و خانواده، دوست و هم‌رزم و هم‌بند هر کدام وجهی از حسین را روایت می‌کنند.

آنچه در پایان مستند مخاطب را غافلگیر می‌کند، اتفاقاتی است که در پایان عمر و در سال‌هایی که در ظاهر باید در اوج رفاه باشد برای سرلشگر حسین لشگری رقم خورد، بی‌مهری‌ها و کم‌توجهی‌ها واقعاً شوکه کننده هستند و در نهایت آن موقعی که هیچ کس انتظارش را نداشت، حسین آزاد شد.

  • مستند «غیرمسکونی»

مسعود زارعیان؛

حاج آقای مستند «غیرمسکونی»، همان اوایل کار تکلیف را مشخص می‌کند، می‌گوید من از اول که آمدم به این محله‌ی حاشیه‌ی شهر مشهد، دو چیز دستم بود، دوربین و کتاب! پس من هم به او اعتماد می‌کنم و این راحتی سوژه‌ها و اتفاقات داخل قاب را از این همراهی مستمر دوربین با او می‌دانم و باورش می‌کنم.

مستند، ماجرای یک طلبه‌ی پرانرژی و کاربلد است که همه‌ی وقت و توانش را گذاشته برای یک محله‌ی پرحاشیه‌ و پرمخاطره و سعی دارد تا از هر طریقی که می‌تواند به هر قشری که می‌تواند کمک کند. او وسط بازی و فوتبال بچه‌ها هست و برای امیدوار و پابند کردنشان قول آوردن خداد عزیزی را به جام رمضان محله می‌دهد. وسط معتادها و بی‌خانمان‌ها هست و درد دل‌هایشان را می‌شنود و برای دلگرمی‌شان احیای شب ۲۳ ماه رمضان را با آن‌ها و زیر آسمان خدا سحر می‌کند، پای کار زنان بی‌سرپرست و بدسرپرست هم هست و چرخ خیاطی و وسایل اشتغال‌شان را با کمک خیرین مهیا می‌کند و البته این یکی برایش باعث دردسر هم می‌شود.

زارعیان که پیش از این با مستندهایی مثل «خسوف»، مرهم، ایمان، مدرسه‌ی حاج آقا و چند اثر دیگر دلبستگی خود را به فضای فرهنگی و طلبگی نشان داده بود این بار هم تمرکزش را بر یک سوزه‌ی جذاب دوست داشتنی می‌گذارد و سعی دارد تا همه‌ی جوانب کار و زندگی طلبه‌ی کوشای «غیرمسکونی» را نشان‌مان دهد، چه موفقیت‌هایش و چه شکست‌هایش، هم دردی که از مردم دوا می‌کند و هم دردی که به زندگی شخصی‌خودش می‌افتد.

روایت موازی زندگی خصوصی و فعالیت‌های جهادی و خیریه‌ی طلبه‌ی کوشای مشهدی، که با همراهی خوب خانواده‌ و هم محله‌ای‌ها یک مستند پرتنوع با ریتم بالای نود و چند دقیقه‌ای را تشکیل داده، هیجانات و احساساتی که در رفتار سوژه‌ی اصلی غالب است، دیالوگ‌های حساب شده و دکوپاژی که به فیلم‌های داستانی تنه می‌زند، پایان دراماتیک و غیرمنتظره، همه باعث شده‌اند با یک مستند واقعاً دراماتیک یا به اصطلاح داکیودرامای مواجهیم.

  • مستند «کوهستان بی صدا»

فرود عوض پور؛

عمو حجت پیرمردی ساده‌دل و متکی به نفس است که یکه و تنها در کوهستان زندگی می‌کند، در خانه‌ای که هیچ همسایه‌ای ندارد و نه حتی گاز و آب لوله کشی. خانواده‌اش او را ترک کرده‌اند و اصرارهای او برای بازگشتن همسرش بی‌نتیجه است. پیرمرد باید خودش از عهده‌ی کارهایش بر بیاید، گوساله‌ها را تیمار کند و گاوها را بدوشد، هیزم بشکند و زغال مهیا کند، گندم بکارد و بدارد و بردارد.

فرود عوض پور، مستندساز با تجربه‌ی خرم‌آبادی، کارنامه‌ی پر و پیمانی دارد؛ فیلم‌های داستانی و مستند و حضور در جشنواره‌های داخلی و بین المللی که ماحصل آن جوایز متعدد است. درباره‌ی آخرین اثر مستند او، «کوهستان بی صدا»، اصل مسئله حوصله است، او و دیگر اعضای گروه، به ویژه تهیه کننده‌ی اثر، برای خروجی گرفتن از تایم لاین عجله نداشته‌اند و گذاشته‌اند هر اتفاقی که لازم بوده است بیافتد. اینکه به پروژه‌ی مستندسازی به مثابه بنگاه زودبازده نگاه نکنیم و بگذاریم رخدادها آنطور که باید منعقد شوند، درسی است که از این مستند و رفتار حرفه‌ای تیم تولید می‌گیریم.

تصاویر ضبط شده، چنان که باید، همه‌اش زیبایی است. کوهستانی است که بشر آن را نیالوده و دست‌اندازی کمتری به آن کرده و سبزی بهار و سفیدی زمستانش پیداست، نماهای باز و بسته هر دو رشک برانگیزند و هر بیننده را به خود جلب می‌کنند. مستندساز هم مثل شخصیت فیلم وقت زیادی برای زیستن در آن محیط داشته و به نظر می‌رسد خوب و از سر صبر تصویر گرفته و در عمده‌ی پلان‌ها، بالای همه‌ی رنگ‌های زیبا، رنگ تنهایی هم پیداست. حتی پس از اینکه خانواده‌ی رفته به خانه‌ی مرد باز می‌گردند او باز تنهاست. کیفیت این قاب‌های زیبا نیز حاصل هنر آقای کارگردان است.

موسیقی مستند «کوهستان بی‌صدا» را احسان عبدی پور ساخته و قطعات را با وسواس و هرجا که نیاز بوده نشانده است. موسیقی نواحی با آواهای سنتی که بیشتر با تک مضراب‌هایی در تک‌نوازی‌‌ها، باز یادآور تنهایی مردی در کوهستان است. صدابرداری و صداگذاری هم به خوبی صورت گرفته و همین فکر که شخصیت اصلی فیلم نمی‌تواند از هیچکدام از این صداهای گوش نواز لذت ببرد، بر تأثر ماجرا می‌افزاید. بازی‌های با شدت و ضعف صدا در نماهایی که بیانگر درک حجت ناشنوا از اصوات است، برای اینکه ما را با احساس و ادراک او آشنا و همدلی بیشتری با سوژه ایجاد کند، تکنیک موثری بوده که بارها در اثر استفاده شده و پیداست به نتیجه رسیده است.

حجت رستمی، پیرمرد هفتاد ساله‌ی ناشنوا، هرچند معلولیت دارد و از حواس پنجگانه‌اش یکی کم است، اما چنان عزم و اراده‌ی راسخی دارد که زندگی سخت و پرمحصولش را یک تنه پیش می‌برد و در همین بزرگسالی کارهایی می‌کند که انجامشان برای جوانترها آرزوست.  مستند «کوهستان بی‌صدا» حس غم و تحسین همزمان دارد. یک حس متناقضی در پلان‌ها و سکانس‌ها هست که هم دلت می‌خواهد جای او باشی، هم نه. جای اویی که فقط یک بار از قلمروش خارج شد تا شاید بعد این همه سال نجوایی به گوشش برسد. که آن هم …

  • مستند «در پس جنگ»

محمدحسین محمودیان؛

افغانستان همیشه برای ما مسئله است، ما همیشه مهاجران افغانستانی را می‌بینیم و اخبار کمی آنسوتر را می‌شنویم و حسرت می‌خوریم که چرا فقط ویرانی نصیب این خاک است؟ چرا این کشور گونه‌گون و پر رنگ و فرهنگ همیشه درگیر چندپارگی و جنگ است؟ اما اگر کمی عقب‌تر برویم، جایی که آخرین بازمانده‌ی حکومت سلطنتی نوع حکومت را به ریاست جمهوری تغییر داد و البته بعدترش که دست شوروی کمونیست در افغانستان باز شد، یک نشانه‌هایی از اتحاد دیده می‌شود، آنجا که مردم دین و آئیین‌شان را در معرض خطر دیدند و هویت افغانستانی‌شان را در مرز نابودی، سپس همه دست به دست هم دادند و در چند مرحله میهن را بازستادند و بر ابرقدرت آن روز فائق آمدند.

محمودیان در مستند «در پس جنگ» دوران طلایی جهاد را روایت می‌کند، دوران خوش ایستادگی و مقاومت، دوران شیرین اتحاد و ارزش این بازگویی این روزهای شیرین وقتی برای ما بیشتر مشخص می‌شود که بدانیم افغانستان کشور هزار قوم و هزار فرهنگ است. و در چنین سرزمینی اتحاد برای تاختن بر دشمن مشترک کیمیاست. هرچند این اتحاد هم هیچ به طول نیانجامید و باز میهنشان از دست رفت اما همین دوره را می‌توان به عنوان این نشانه شناخت که، آری، در افغانستان هم می‌شود متحد بود و به حبل المتین اسلام و ملیت چنگ زد و وطن را ساخت. این جان حرف محمد حسین محمودیان در مستند «در پس جنگ» است.

  • مستند نیمه بلند «دنیای وحشی زاگرس»

فرشاد افشین پور؛

صدای گرم و گیرای جناب داود نماینده که اولین جمله را می‌گوید و هم اینکه آن نماهای هوایی فوق العاده را از زاگرس بزرگ می‌بینیم، در همان سکانس معرفی، همه چیز تمام می‌شود، این یعنی اگر اندک علاقه‌ای به مستندهای حیات وحش داشته باشید، مجاب می‌شوید که این هفتاد و پنج دقیقه ارزش وقت گذاشتن و دیدن را دارد. مستندساز سرنخ رشته‌کوه زاگرس را نه از فلات ایران، که از بستر دریایی بین مصر و عربستان آغاز می‌کند تا به ما این نوید را بدهد که می‌خواهد همه چیز را دقیق و موشکافانه بگوید.

دوربین فرشاد افشین پور از مرز ایران و ترکیه در کرانه‌های دریاچه‌ی وان، تا سواحل دریای عمان، از روی خط‌الرأس‌ها و فراز کوه دنا تا قعر دره‌ها و رودخانه‌ها، هرجا که اثری از حیات باشد را گشته و پیداست که با حوصله‌ی فراوان و خلال سال‌ها تصاویری را ثبت و ضبط کرده، تا این گنجینه‌ی بصری را در غالب یک مستند خوش ساخت تحویل چشم سخت‌پسند مخاطب دهد.

سنجاب‌ها، خرس‌ها، پلنگ‌ها، عقاب‌ها و دیگر جانداران که همگی بومی کوه‌های زاگرس هستند هر کدام بخشی از فیلم را به خود اختصاص می‌دهند و گفتار متن با لحنی که مختص همین گونه از مستندهاست، تصاویر را تکمیل می‌کند.

افشین پور که در کنار کارگردانی، نویسندگی اثرش را هم به عهده داشته پیش از این نیز با مستند‌های تحسین شده‌ای چون «سفر به آمادای»، «زندگی در قلب دنا»، «امپراطوری سنجاب‌ها» و چند اثر دیگر توانمندی خود را در این ژانر حیات وحش ثابت کرده بود و این بار نیز با مستند بلند «دنیای وحشی زاگرس» ما را با تجربه‌ی گرانبهای خود همراه کرده است.

محمد احسان مفیدی کیا

منتقد سینمای مستند

کلید واژه:
گروه بندی: دسته‌بندی نشده

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است