• کد خبر: 6414
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:25 اسفند 1401 ساعت: 13:08

یک فیلم را نباید به خاطر عقیده یک نفر نابود کرد!

در این شماره از ماهنامه صبا گفتگویی داشته‌ایم با نادر سلیمانی که به شکل ناگهانی جایگزین حمید فرخ‌نژاد شد.


نادر سلیمانی برای همگان نامی آشناست؛ هنرپیشه باسابقه سینما، تئاتر و تلویزیون که بیش از ۳ دهه است در عرصه هنر فعالیت می‌کند و خصوصاً در آثار طنز، از چهره‌های محبوب سینما و تلویزیون به شمار می‌رود. او که سال گذشته و در چهلمین جشنواره فیلم فجر، برای بازی در فیلم «ضد» ساخته امیرعباس ربیعی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را دریافت کرد، در هفته‌های اخیر در فیلم تازه مهرداد خوشبخت با عنوان «گل‌های باوارده» که پیش از این «پالایشگاه» نام داشت، بازی کرد. در آستانه برگزاری چهل و یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر، با سلیمانی که یکی از ۴ بازیگر سیمرغ‌دار دوره گذشته این رویداد سینمایی است، گپ‌وگفتی مفصل داشتیم؛ گفت‌وگویی که البته به جشنواره محدود نماند و از اکران تا تلویزیون را شامل می‌شد. گفت‌وگوی ماهنامه صبا را با نادر سلیمانی در ادامه می‌خوانید.

از فیلم «گل‌های باوارده» شروع کنیم که با بازی شما به عنوان یکی از حاضران بخش سودای سیمرغ معرفی شد. «باوارده» یعنی چه؟

باوارده یکی از قسمت‌های شهر آبادان و قسمت شرکت نفتی شهر است. جایی که نفت و پتروشیمی تحت حفاظت قرار می‌گیرند. در این فیلم نقش من یک ناخدا است که جابه‌جایی یک بویلر را به او می‌سپارند. الباقی‌اش را هم که ببینید.

خلاصه داستانی که از «گل‌های باوارده» منتشر شده، می‌گوید فیلم درباره جابه‌جایی پالایشگاه آبادان است.

بله، آن‌ها بویلرهای پالایشگاه آبادان و دکل‌های نفتی است. برای استخراج نفت به این دستگاه‌ها احتیاج است و اگر این دستگاه‌ها از بین بروند، استخراج نفت دچار مشکل می‌شود. اشیای بسیار سنگینی است و نباید به دست دشمن بیفتد.

بازی در این نقش چه چالش‌هایی برایتان داشت؟

این نقش متعلق به بنده نبود. آقای حمید فرخ‌نژاد همکار قدیمی‌ام، حضور نداشت و آقای سعدی تهیه‌کننده فیلم به من زنگ زد و من در حال کار در سریال تاریخی «نائله» بودم که تهیه‌کننده آن هم آقای سعدی بود. به من گفتند بیا این نقش را بازی کن، چون یک شخصیت جنوبی است و باید کسی نقش را ایفا می‌کرد که با لهجه جنوبی آشنا بود. من هم قبل از پذیرش نقش، به حمید فرخ‌نژاد زنگ زدم. در نهایت آمدم و به صورت افتخاری، در فیلم بازی کردم. به خاطر خود مهرداد خوشبخت که یکی از دوستان خوب من است و آقای سعدی، این کار را افتخاری بازی کردم. البته نقش بلندی نیست، اما اگر این شخصیت نباشد، از یک نظر مشکلات زیادی در بردن این بویلر ایجاد می‌شود.

سخت بود؟

کلا کار در خوزستان مشکل است. در جزر و مد، بردن یدک کش، ساعت‌های کاری و… . در ضمن باید صحنه‌های من را هم می‌گرفتند که من برمی‌گردم سر سریالم. کار فشردگی خودش را داشت، اما دم آقای سعدی دمش گرم که همه‌چیز را تحمل کرد. مهرداد خوشبخت کارگردان هم که هم سال‌هاست می‌شناسم، کارگردان خوبی است. بخش‌هایی از نقش من نسبت به فیلمنامه‌ای که خواندم، حذف شد و علت این بود که زمان زیادی به بخش‌های دیگر پرداخته شده بود. چون زمان فیلم طولانی می‌شد، مهرداد گفت باید بعضی بخش‌ها را برداریم. من هم مشکلی نداشتم، چون افتخاری آمده بودم. خوب شد نسبتا و امیدوارم مردم دوست داشته باشند. اما قبل از آن، وقتی سر کار سریال «نائله» بودم، قرار بود که در فیلم آقای باشه‌آهنگر کار کنم. همین‌جا از ایشان عذرخواهی می‌کنم. یادم است ۲-۳ بار آمد و با آقای سعدی حرف زد که نقش بسیار بلند، خوب و زیبایی را که پیشنهاد شده بود، بازی کنم. آقای باشه‌آهنگر اصرار هم کرد و حتی گفت همه ذهنش بازی من در این نقش بوده و گفت حتی اسم این کاراکتر هم نادر است. رفتم و حرف زدیم، نقش را توضیح داد و با همدیگر بحث کردیم، اما آن‌قدر نقش من در سریال «نائله» زیاد بود که هیچ راه جابه‌جایی برنامه‌ها برای حضور در آن فیلم نبود. من خیلی آن را دوست داشتم و هر کاری کردیم که بشود با آقای باشه‌آهنگر در این فیلم کار کنم، اما نشد و به هر حال خدا نخواست. این سومین فیلمی است که امکان پیش نمی‌آید تا با آقای باشه‌آهنگر کار کنم. بعد که فیلم مهرداد کلید خورد و حمید فرخ‌نژاد از آن کنار رفت، به من گفتند و من گفتم اصلا رویم نمی‌شود! چطوری به آقای باشه‌آهنگر بگویم که سر پروژه شما نیامدم و حالا این‌طور! الحمدلله این‌ها همه دوستان خوب همدیگرند و خود آقای باشه‌آهنگر هم در جریان قرار داشت. امیدوارم در سال‌های آینده بالأخره بشود با ایشان کار کنم. یک همشهری خوب و کارگردان باسواد است و خیلی دوست دارم با ایشان کار کنم. در فیلم «گل‌های باوارده» هم صحنه‌های من را بسیار تند گرفتند تا بتوانم برگردم برای سریال «نائله». فکر می‌کنم قرار بود نسخه سینمایی این سریال هم ساخته شود، اما نمی‌دانم برای آن چه اتفاقی افتاد.

فیلم «گل‌های باوارده» را دیده‌اید؟ خوب از آب درآمده است؟

اصلا. تا حالا هیچ پلانی از این فیلم را ندیده‌ام. آن‌قدر همه‌چیز سریع بود که فیلمنامه را هم کامل نخواندم. مهرداد پرسید به من اعتماد داری؟ گفتم آره. گفت پس بیا! وقتی که رفتم، فقط توانستم بخش‌های مربوط به خودم را بخوانم و داستان فیلم را به اجمال و کلی از کارگردان بشنوم. نقش هم اولش خوب بود و حدود ۸ یا ۹ سکانس بود، ولی چون فیلم داشت طولانی می‌شد و مهرداد گفت اگر اشکال ندارد، بعضی از این‌ها را نگیریم و من هم گفتم هیچ اشکالی ندارد. در نهایت در ۵ یا ۶ سکانس کوتاه و بلند حضور داشتم که امیدوارم تأثیرگذار باشد. به طور کلی هم خصوصیاتی دارم که دوست ندارم فیلم را قبل از رونمایی ببینم. مثلا برای «آبادان یازده ۶۰»، من با مهرداد خوشبخت همکاری کردم و اتفاقاً آن وقت هم سر صحنه یک سریال بودم و بعد از فیلمبرداری، سریع برگشتم برای ساخت سریال. در جشنواره فیلم فجر دیدم بخشی از فیلم که شبیه مستند بود، آن‌قدر روی من تأثیر گذاشت که بلند شدم و روی مهرداد را بوسیدم. گفتم دمت گرم. آن‌قدر احساسی شدم که بغض کردم.

درست است، اما به هر حال فیلم‌تان امسال در حالی به جشنواره فیلم فجر می‌رود که شما یکی از  برندگان سیمرغ پارسالید. این شرایط در حس خودتان فرقی ایجاد می‌کند؟ اصلا به جوایز اهمیتی می‌دهید؟

عقیده شخصی من این است که اصلا برنده بودن سیمرغ، مهم نیست. دوست دارم رشد کوچک دیگری انجام داده باشم، حتی نه آنچنان بزرگ. تغییری در بازی‌ام رخ داده باشد و نمای بهتری را از خودم ببینم. آرزوی هر بازیگر این است. اگر چنین چیزی اتفاق نیفتاده باشد، علت کم‌کاری یا ضعف من یا مشغولیت من نسبت به اثری دیگر بوده است. یک مشکل الان من که در جشنواره پارسال هم گفتم، این است که کار آن‌قدر برای من سخت شده که انتخاب‌هایم به راحتی انجام نمی‌شود. الان هم مثل آن زمان شد. سر یک سریال تاریخی و دینی رفتم که اتفاقاً کار قشنگی هم است. یک‌باره این اتفاق افتاد و از من درخواست شد. من هم بین بودن و نبودن گیر کردم. می‌تونستم «نه» بگویم، ولی به هر حال کار رفیقم روی زمین می‌ماند. نمی‌گویم آدم بزرگی هستم، ولی به هر حال نگاه کارگردان انتخاب من بود. مدیر تولید و برنامه‌ریز هم می‌گفتند زودتر برسانید. بنابراین اینجا مهم گرفتن جایزه و تأثیرگذاری نیست. نمی‌تونم توقع داشته باشم. آدم‌ها همیشه در برد نیستند و همیشه هم در باخت نیستند. امیدوارم توانسته باشه به اندازه کوچکی جلو رفته باشم. به هر حال نقش بزرگی نیست. مثلاً در فیلم «ضد» نقش من کاملاً درشت بود و روی شخصیت کار شده بود. برای این پروژه اما یک‌باره آمدم. مهرداد هم سعی کرد تا جای که می‌شود، برای این که به سریال من لطمه نخورد، سریع صحنه‌های من را بگیرد. بنابراین همه این‌ها تأثیرگذار است. حالا شاید مردم امسال جشنواره را دوست نداشته باشند و به نظر من حقشان است، اما از این طرف امیدوارم کسانی که فیلم را می‌بینند، آدم‌ها را نقد نکنند.

شما و حمید فرخ‌نژاد از نظر ظاهری شباهت چندانی به یکدیگر ندارید. چطور جایگزین ایشان شدید؟

هر کاراکتر اندازه، قیافه، شخصیت و… دارد، ولی جایی هست که می‌شود. به یاد می‌آورم وقتی تئاتر کمدی «کالیگولا» را کار می‌کردیم، یک بار نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. گفتم این نقش را بده به من که بازی کنم. کارگردان که استاد من بود، گفت کالیگولا نمی‌تواند فردی چاق باشد. شخصیتش لاغر و فرتوت است. مدتی بعد از آن که حرف‌ها را که زدیم و به قول خودش من را قانع کرد، از خانم حاجیان که آنجا نشسته بودند، پرسید محمدرضا شریفی‌نیا نمی‌آید تا این نقش را بازی کند؟ (با خنده) من نگاه کردم و گفتم رضا شریفی‌نیا استخوانی است؟ خود کارگردان، خانم حاجیان و بقیه حاضران زدند زیر خنده! ببینید خب در آن کار هم حمید فرخ‌نژاد نبوده، پس باید کار را می‌خواباندند؟ نمی‌شود. من کاری به سیاست ندارم، اما فیلم را نباید به خاطر عقیده یک نفر نابود کرد. سرمایه‌گذار پولی گذاشته، عوامل دیگر امید داشتند دیده شوند و… . هرکس را در قبر خودش می‌خوابانند. از نظر لهجه هم هردوی ما جنوبی غلیظ بلدیم، چون هردو اهل آبادانیم. به همین دلیل با وجودی که صد درصد بازیگران بهتری از من در آبادان و خوزستان هست، اما آن لحظه تهیه‌کننده که مشترک بین سریال من و فیلم آن‌ها بود، من را دعوت کرد. به خاطر رفاقت با مهرداد و آقای سعدی، افتخاری هم کار کردم.

شما اهل آبادان هستید و برای چند اثر در سال‌های اخیر مثل «گل‌های باوارده»، «پسر دلفینی» و «آبادان یازده ۶۰» لهجه آبادانی داشتید. اگر باز هم پیشنهاد شود، قبول می‌کنید؟ نگران نیستید که این‌طور پیشنهادها زیاد شود؟

(با تأکید زیاد) صد درصد! این‌قدر ناراحتم که نتوانستم فیلم آقای باشه‌آهنگر را بروم. شاید باور نکنید، وقتی فیلمنامه‌اش را می‌خواندم، گریه کردم. خیلی دوست داشتم سر این کار باشم، اما فکر می‌کنم خدا نخواست. به هر حال من برای شهرم و برای مردمم جان می‌دهم. تا جایی که در توانم هست، کار می‌کنم. لاف هم نمی‌زنم. دوستان می‌دانند، در سختی‌های آبادان مثل سیل آنجا بودم. واقعا آبادان و خوزستان یتیم است. شک نکنید. از حاجی سعدی هم پرسیدم چرا آبادان کار می‌کنی؟ می‌گفت این‌قدر که این مردم خون‌گرمند.

در این سال‌ها آثار طنز زیادی بازی کردید، ولی در نهایت برای فیلمی غیرکمدی از جشنواره فیلم فجر جایزه گرفتید. این اتفاق به شما کمک کرد که در یک سال اخیر پیشنهادات غیرکمدی بیشتری داشته باشید؟

وقتی در دانشگاه درس بازیگری می‌خواندم، همیشه کارهای جدی و تراژیک‌ها را دوست داشتم و این را همه دوستانم می‌دانستند. آقای رادش دوست خوبم بازیگر طنز بسیار خوب، خیلی به من پیشنهاد می‌داد که کمدی بازی کنم، و من وارد این کار شدم. این اتفاق برخورد کرد به سریال «ساعت خوش» و ما قابلیتش را داشتیم و معروف شدیم و… . ولی همیشه دوست داشتم و پارسال هم گفتم که یکی از آرزوهایم این است که نقش یک عاشق دیوانه را بازی کنم، نقش یک جانباز را بازی کنم. خواسته قلبی خودم بود. آثار جدی برایم خیلی راحت بود، ولی متأسفانه دقیقاً قبل از ممنوع‌الکاری ۳ ساله، استاد بیضایی خواست در یک پروژه‌اش بازی کنم، آقای مهرجویی می‌خواست با گروه‌مان کار کند، اساتید دیگری مثل آقای افخمی هم می‌خواست با این گروه کار کند و حتی «ضیافت» استاد کیمیایی هم قرار بود با بچه‌های «ساعت خوش» باشد و این را همه دوستان می‌دانند. مهران، من، رادش و… بودیم. یک نگاه اشتباه وجود داشت که الحمدلله در حال از بین رفتن است. مثلاً الان پژمان جمشیدی طنز کار می‌کند، اما دیدم در کار آقای رادان (علف‌زار) کار جدی کرده است. باید این اجازه را به بازیگرها بدهند، چون کار بازیگر این است. کار بازیگر این نیست که در یک ژانر بدرخشد و در ژانر دیگر خراب کند. تهیه‌کننده‌ها جرأت داشته باشند که برای اثر جدی، سراغ بازیگر آثار کمدی بروند. در فیلم «ضد» آقای محمدرضا شفیعی این جرأت را داشت و آقای ربیعی هم به عنوان کارگردان همین جرأت داشت که با من کار کرد. این انتخاب هردویشان بود که گفتند نادر سلیمانی می‌تواند این کار را انجام دهد. اکثر بازیگرها به من تبریک گفتند. مثلاً وقتی رفتم که فیلم شهاب حسینی را ببینم، به من گفت باورم نمی‌شد که این‌طوری کار کردی. خدا را هزار بار شاکرم. در کار مهرداد هم سعی نکردم طنز کار کنم. شخصیت ناخدا این‌جا بسیار جدی، سخت و قالب‌ناپذیر، ولی باوجدان است که نشان می‌دهد جنوبی‌ها چه رگ‌وریشه‌ای دارند. این خیلی مهم است. نقشم در «لاتاری» هم چیزی بین این دو بود. در سریال «نائله» هم بسیار جدی‌ام و نقشم بسیار متفاوت با یک گریم متفاوت است. خیلی از بزرگان دیدند و باورشان نمی‌شد که این شخصیت منم. این را هم بگویم که دیگر کسی برای نقش طنز سراغ من نمی‌آید! (با خنده) اشکالی هم ندارد، تجربه خوبی است و امیدوارم نقش‌های خوبی بازی کنم.

کارنامه سینمایی شما به لحاظ کمیت و کیفیت تغییرات زیادی داشته. می‌خواهید ژانرهای جدید را امتحان کنید؟

در سال‌های اخیر در کار طنز کودک افتادم. چرا؟ به خاطر نگاهم به کودکان سرزمینم. به نظرم وظیفه ماست که اول به کودکان سرزمینم هنر را یاد بدهیم. اگر هنر در وجود کودکانمان درست زنده شود، به طور مثال اگر بچه‌ها، رد شدن از از عرض خیابان را از پلیس راهنمایی و رانندگی یاد نگرفتند، وظیفه من است که با لباس کودک و… این را به کودک یاد بدهم و بگویم اگر می‌خواهی از عرض خیابان رد شوی، از خط‌کشی رد شو. حتی در سال ۱۴۰۰ که «ضد» را کار کردم، دقیقاً وسط تصویربرداری «بچه‌محل» بودیم. با آقای آقاجانزاده تهیه‌کننده هماهنگ کردم و سر صحنه «ضد» رفتم. من نسبت به کار کودک دغدغه دارم و می‌گویم ای کاش ۷۰ درصد برای کودکان ساخته می‌شد؛ کودکانی که لایق خوبی‌ها هستند. مثلاً فیلم «پسر دلفینی» را که من دوبله کردم، دیدید چقدر خوب فروخت. واقعا ما انیمیشن کم داریم. ممکن است سالی یک انیمیشن داشته باشیم و برای کودک کار نمی‌کنیم، چون می‌گوییم فروش نمی‌کند. اکثر فیلم‌های سال‌های قبلم برای کودک بود، اگرچه طنز بود.

شما به عنوان بازیگر تلویزیون شناخته می‌شوید، اما در نهایت در مهمترین جشنواره سینمایی کشور جایزه گرفتید و تقدیر شدید…

من در تلویزیون هم جایزه گرفته‌ام. من برای «باغ مظفر» جایزه بازیگری را در تلویزیون گرفتم و همچنین برای سریال «ستایش».

از یک منظر، شاید این اتفاق، کنایه‌ای باشد به این که اگرچه در تلویزیون دستمزدها پایین‌تر است و به جذابیت حوزه سینما نیست، اما از نظر هنر بازیگری، شاید نتوان گفت تلویزیون پایین‌تر است. نظر شما چیست؟

قالب سینما و تلویزیون فرق دارد؛ قاب‌ها و حتی نماهایی که می‌گیرند، متفاوت است. حتی بیننده‌ها هم فرق دارد. بازیگری هم که به سینما می‌آید، می‌داند برای پرده ۱۲ یا ۱۳ متری بازی می‌کند. اما بگذارید کمی خالص‌تر و بی‌رودربایستی بگویم، اصلا دل تلویزیون به حال بازیگراش نمی‌سوزد. برای ما در تلویزیون کار می‌کنیم، ۱۰۰۰ بازی و بهانه درمی‌آورند. علتش را هم نمی‌دانم. ۲ درصد از آزادی‌هایی که در سینما هست، در تلویزیون نیست. این‌ها انتقاد نیست، من می‌خواهم بگویم باید زودتر بجنبید، چراکه فیلم‌ها و سریال‌های ماهواره آمده و باید تماشاگر جذب کنید. هدف تلویزیون این هست که تماشاگر را جذب کند، ولی بیشتر می‌خواهد به او آموزش بدهد. این یک ایراد است و من حاضرم در این باره حرف بزنم و بحث کنم. من خودم برای بچه‌ها آموزش می‌دهم. برنامه‌ای در شبکه ۵ داشتیم که بچه‌ها عاشقش بودند و حالا شبکه جام‌جم پخش می‌کند. من در «محله گل و بلبل» هم هستم و آن را با رویکرد آموزشی می‌سازیم. این‌ها درست، اما تلویزیون می‌خواهد سریال‌های بزرگ‌ترها هم تک‌بعدی باشد و بگوییم شخصیت خوب، همیشه برنده است. در حالی که در واقعیت، خیلی وقت‌ها خوب‌ها ضرر می‌کنند. این ضعف فیلمنامه‌نویسی است که همیشه نیروهای منفی را ضعیف نمایش بدهیم. در حالی که در تمام دنیا می‌بینیم نیروهای منفی خیلی قوی‌اند، به طوری که دل خیلی از تماشاگران برای منفی‌ها می‌سوزد. من نمی‌گویم این‌طور بسازیم، ولی باید در انتها نیروی مثبت موفق شود. از «ارباب حلقه‌ها» مثال می‌زنم که در جنگ بین دو گروه آن، نور بر تاریکی پیروز می‌شود. طوری است که می‌پذیری نور پیروز شد. در مقابل ما آن‌قدر در این زمینه، در تلویزیون اسراف می‌کنیم که خراب می‌شود. همچنین چون می‌خواهیم اثر طولانی‌تر شود، به آن آب می‌بندیم. چرا بعضی از سریال‌ها در ذهن همه می‌ماند؟ چرا فصل دوم سریال‌ها ضعیف می‌شود و فصل سوم همه را دلزده می‌کند؟ وقتی سریال خوب باشد، سری دوم باید باید به مراتب قوی‌تر باشد، یعنی باید نویسنده ۱۰ برابر هم از نظر مالی و هم از نظر نیروی انسانی و ایده‌های جدید تقویت شود. این کار را بکنید و ببینید مخاطب تلویزیون بیشتر می‌شود یا نمی‌شود. ببخشید، اما ما الان سریال‌های قدیم را تماشا می‌کنیم. امیدوارم عزیزانی که در رأس تلویزیون هستند، از رویا بیدار شوند و بدانند صنعت تصویر در دنیا عجیب‌وغریب است و سرعت سریال‌های دنیا این‌قدر بالاست که اجازه نمی‌دهد سراغ تلویزیون خودمان برویم! چرا؟ بودجه را به تهیه‌کننده کم می‌دهند. ما سر سریال می‌رویم و دستمزدمان را طلب می‌کنیم، اما می‌گویند ببخشید هنوز نداده‌اند. به بازیگر چه ربطی دارد؟ در سینما این‌طور نیست، می‌دانیم کار که تمام شد، باید پولت را گرفته باشی و می‌گیری. من با تمام این سختی‌ها، می‌گویم بچه‌ای که در خانه نشسته، شاید با این گرانی‌ها بودجه نداشته باشد که به سینما برود. حداقل وظیفه من است که در تلویزیون طوری بازی کنم که بچه‌ها شاید و بزرگترها هم راضی شوند. وظیفه من به عنوان بازیگر، این است که برای یک یا ۲ ساعت ذهنش را آزاد کنم.

امسال انیمیشن «پسر دلفینی» اکران شد که شما از صداپیشگان آن بودید. این تجربه چطور بود؟

من قبلاً کار انیمیشن نکرده بودم، اما الان خیلی دوست دارم که باز هم کار کنم، چون کلاً عاشق انیمیشن هستم. اگر بگویند بیا لباس مخصوص تنت کن و در انیمیشن بازی کن، بلافاصله می‌روم و اصلاً به دستمزدش هم کاری ندارم. شاید باورتان نشود، ولی هر انیمیشنی که بگویید، با بچه‌هایم دیده‌ام. من عاشق این هستم که صداوسیما و سینما ۱۰ فیلم انیمیشن کودک داشته باشد و ۲ سینمایی!

ولی کار شما کساد می‌شود!

اشکالی ندارد. نگران نباشید. با وضعیت امروز سینما، اصلاً ۲-۳ سال دیگر بازیگرها خانه‌نشین می‌شوند! (با خنده) حداقل صداپیشگی انیمیشن انجام بدهیم! انیمیشن بچه شما را تربیت می‌کند. من ۳ تا طرح فیلم سینمایی انیمیشن نوشتم و می‌خواهم بدهم به نویسنده‌ها که روی آن‌ها کار کنند. انیمیشن فوق‌العاده خوب است، اما این را هم بگویم که اگر در انیمیشن هم سمت این برویم که همه‌چیز آن تربیتی شود، آن‌وقت فقط یک بال داریم. با یک بال نمی‌شود پرواز کرد. اگر در انیمیشن هم خوب و بد را کنار هم بگذاریم، خود بچه انتخاب می‌کند که خوب باشد یا بد. اگر شخصیت بد را شیرین کنی، همه آن را دوست دارند، ولی وقتی می‌بینند آن بوده که تمام بدبختی‌ها را برای بچه خوب به وجود آورده، از بد متنفر می‌شوند. نظر شخصی من این است که در هر فیلم باید روانشناس داشته باشیم و حتی قبل از ساخت فیلم، استوری‌بورد بکشیم و بدانیم چه چیزی می‌سازیم. آن وقت است که می‌دانیم به درد چه رده سنی می‌خورد. در حالی که الان این‌طور نیست و بچه‌های کشورمان تا نیمه‌شب آثاری می‌بینند که مناسب سن آن‌ها نیست. در حالی که ما انیمیشن‌های خیلی کمی داریم. در دنیا متفاوت است و انیمیشن‌های آن‌ها روح من ۵۶ ساله را جذب می‌کند. در حالی که ما این همه انیماتور درجه‌یک در ایران داریم. فضا هم باید باز باشد و به سازنده‌ها زیاد گیر ندهیم.

در سال‌های اخیر بازیگری برای چند اثر عموپورنگ را در تلویزیون تجربه کردید که جملگی موفق بودند و حتی از خیلی سریال‌های معمول تلویزیون در ساعات اصلی هم پربیننده‌تر بودند. در کار عموپورنگ و گروهش چه می‌بینید که این‌طور موفق‌اند؟شما «ساعت خوش» را دیده‌اید؟

نه، به سن من نمی‌خورد.در «ساعت خوش» گروه جوانی کار می‌کردند که همه دانشجوی رشته‌های هنری بودند؛ اغلب بازیگری یا کارگردانی. من، رادش و… . یعنی کسی از وسط خیابان به صحنه نیامده بود و همه تحصیلات داشتند. این گروه مثل انگشتان یک دست همدل و همگون بود و وقتی هرکس طرحی می‌داد، طرح بین این ۱۰-۲۰ نفر شور می‌شد و نقاط قوت و ضعف آن درمی‌آمد. مشابه همین را آقایان درویشعلی‌پور نویسنده و کارگردان با بازیگرهای خوب که اکثراً تئاتری‌اند، اجرا می‌کنند. وقتی محمد درویشعلی‌پور متن را می‌آورد، روخوانی می‌کردیم و بین ۲۰ تا ۴۰ دقیقه درباره متنی که قرار بود آن روز بازی کنیم، شور می‌کردیم. نقاط ضعف را کنار می‌گذاشتیم و به جای آن بداهه می‌گذاشتیم. آقای درویشعلی‌پور اوکی می‌داد و برای اجرا می‌رفتیم. همه ما هم آشنایی کامل با کودک داشتیم و یک امتیاز بزرگ داستان، این بود. تهیه‌کننده هم پای کار ما بود و نمی‌گفت سریع بگیر که وقت نداریم. مثلاً یک وقت من می‌گفتم احمد جان امروز حالم خوب نیست و نمی‌توانم. می‌گفت خسته بناشی و برو خانه. نه بازیگر، بلکه هیچ‌کس نمی‌تواند ۲۴ ساعته خوب باشد. وقتی حالم خوب نباشد، چطور می‌توانم خوب کار کنم؟ بعضی کارها این‌طور نیست و می‌گویند از صبح لقمه خوب بخور، چون زمستان است و روز کوتاه. پس تا ساعت ۳ یا ۴ بعدازظهر کار می‌کنیم و بعد فرصت داریم ناهار بخوریم. این کار خودش کمدی است! در کار عموپورنگ این‌طوری نبود و تا جایی که انرژی داشتیم، تصویر می‌گرفتیم. بین من، عموپورنگ و دیگران هیچ فرقی نبود. یک وقت عده‌ای پیدا شدند که می‌گفتند بچه‌های عموپورنگ سر صحنه می‌رقصند.

بله، یادم هست. خصوصاً به حرکات موزون مورچه‌ها انتقاد شد.

این کوته‌فکری است. اگر برای بچه ۷ ساله، این کارها را نکنی، جذب نمی‌شود. با به قول آن‌ها رقص و حرکات موزون مورچه‌ها، بچه را جذب می‌کردیم و بعد بهش درس می‌دادیم. این قانون هنر است.

مصطفی قاسمیان

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است