گفتگو با امیرحسین ترابی ؛ کارگردان فیلم «هزارتو» پیرامون همه نقدهایی که به این فیلم شد

مگر اصغر فرهادی فقط این سبک از فیلمسازی را دارد؟!/ هرکسی در فضای مجازی منتقد و مفسر شده!

از نویسندگی گرفته تا بازیگری را تجربه کرده است اما خودش معتقد است تخصص اصلی او کارگردانی است . پس از هزاران تیزر موفق تلویزیونی ، سیزده فیلم کوتاه و شش تله فیلم ، حالا اولین فیلم بلند سینمایی خود را ساخته است . « هزارتو » که منتقدان زیادی آن را مورد بحث قرار دادند ؛ ترابی اما معتقد است تعداد منتقد نماهای سینمای ایران از منتقدین باسواد و متخصص بیشتر است و بیشتر از آنکه از نقدهای منتشر شده چیزی یاد بگیرد متاسف شده است . ما هم در این گفتگو همه نقدهای منصفانه و غیرمنصفانه را وسط آوردیم تا با او مطرح کنیم و پاسخ هایش را بشنویم . آنچه می خوانید حاصل گفت و گو با کارگردان جوانی است که شور و حرارت فیلمسازی در او کاملا مشهود است .


 

  • بالاخره کدام برای شما جدی تر است : نویسندگی ، کارگردانی یا بازیگری ؟

 

من کارشناسی کارگردانی سینما و فوق لیسانس پژوهش هنر دارم . سالها به عنوان دستیار کارگردان در سینما فعالیت کردم و حوزه ی تخصصی من همیشه کارگردانی بوده و گهگاهی هم نوشتم چه برای خودم و چه برای دیگران. بازیگری هم برای من یک نوع تفریح و تنوع بوده که دوستان و همکاران بنا به دلایلی مثل اینکه کاراکتر مورد نظر به من میخورد را به من سپردند و یا به جهت رفاقت ، همکاری و ‌همدلی انجام دادم وگرنه تخصص اصلی امیر حسین ترابی کارگردانی است و لاغیر.

 

  • حالا که مسیر کارگردانی را جدی تر پیش گرفتید یعنی دیگر بازی نخواهید کرد؟

 

چرا شاید این اتفاق برای من بیفتد ، ضمن اینکه من تازه این کار را شروع نکردم ، من از سال ۸۰ مشغول فعالیت هستم ، سیزده فیلم کوتاه ساختم که شاید بیشترین جوایز بین المللی را در ایران فیلم های کوتاه من گرفته است شش تله فیلم ساخته ام ، سریال ساخته ام و بیش از هزار تیزر ساختم و یا به عبارتی بزرگترین تیزرهای تلوزیونی را من ساخته ام ، در اصل تخصص اصلی من کارگردانی است و باقی حوزه ها جنبی است .

 

  • اما برسیم به «هزارتو» صحبت کردن از خیانت قصه ای است که سالهاست درباره اون فیلم های زیادی ساخته شده ، صحبت از بچه ای که گم میشود هم خیلی بکر نیست درباره دو خط داستانی که تکراری شده سوالمان را میپرسیم فکر میکنید چقدر این برای مخاطب جذابیت دارد؟

 

ببینید اصلا نمی شود گفت که قصه تکراری است چون تمام قصه های دنیا تکراری هستند . در تاریخ سینمای ایران و جهان هزاران فیلم در خصوص مرگ ، عشق ، تصادف و … ساخته شده است و تمام قصه های دنیا تکراری هستند ‌مهم این است که شما از چه منظر به آن نگاه کنید و چگونه آن را بپردازید . مثل مادربزرگ ها که قصه های تکراری را با لحن و بیان خودشان برای من و شما تعریف می‌کردند و هر دو ما به شیوه ای متفاوت از آن لذت می بردیم .

 

  • این خیانت نه فقط در رابطه زناشویی که در رفاقت و حتی در برادری هم قابل مشاهده است جامعه ای که شما تصویر کردید آنقدر سیاه است که در یک خانواده در آن واحد میتواند چندین شکل خیانت رخ بدهد. این نگاه شماست یا صرفا در قالب یک قصه به آن نگاه میکنید که ارزش تعریف کردن دارد؟

 

به هر حال قصه ای که ارزش تعریف کردن داشته باشد باید از نگاه و قلب تو بیرون بیاید تا بتوانی آن را درست تعریف کنی . قطعا خانواده‌ی قصه ی هزارتو یک جامعه ی کوچک از جامعه ی بزرگ ما هستند که پر از دروغ و ریا و تزویر و خیانت است و هرلحظه در اطراف ما در حال اتفاق افتادن است و این دروغ و ریا را از رده های بالای مدیران کشور می بینید تا رده های پایین تر و حتی خود من و شما و تمام اطرافیانمان که همه به نوعی دروغ می گوییم. در این صورت تنها تفاوت در مقیاس و اندازه ی آن است. پیرامون همه ی ما چنین قصه هایی وجود دارد اما بعضی ها روی آن پرده کشیده اند تا ما متوجه آن نشویم اما گاهی اوقات یک حادثه مثل حادثه ای که برای خانواده ی قصه ی ما اتفاق افتاد باعث می شود از این رویدادها پرده برداری شده و ما در دل قصه ی آن خانواده به این مسائل می بریم .

 

  • نوع روایت و نوع نگاه به قصه ما را یاد سینمای اصغر فرهادی می اندازد خودتان این را قبول دارید؟ کلا چقدر متاثر و علاقه مند سینمای فرهادی هستید؟

 

قبل از اینکه آقای اصغر فرهادی این سبک فیلمسازی را در ایران راه بیندازند مگر چنین سبک فیلمسازی در سینمای جهان وجود نداشته است ؟ پس اگر این چنین است باید اصغر فرهادی را هم متهم کنیم که شما هم از روی هیچکاک و از روی فلانی و بهمانی فیلمسازی کرده است . عملا نمی توان تاثیری که سینمای اصغر فرهادی بر سینمای این مملکت گذاشت را انکار کرد؛ چه به لحاظ تعریف درست که از نظام مهندسی نوشتن فیلمنامه به وجود آورده و چه به لحاظ فیلمسازی. پس حتما اصغر فرهادی تاثیر مهمی بر نسل جوان فیلمساز کشور گذاشته است اما اینکه من از روی اصغر فرهادی کپی کرده ام اشتباه است! من فیلم خودم را ساخته ام ، نگاه خودم را داشته ام و فقط وفقط به خاطر اینکه قصه ی فیلم «هزارتو» به جهت تعلیق ها ، کنش و واکنش ها به حال و هوای قصه های اصغر فرهادی نزدیک است ممکن است این تفسیر به اشتباه به وجود بیاید.

 

 

 

  • ذکر جزییات ، ابهام در یک اتفاق و تماشای آدم های خاکستری نگاهی است که خیلی وقت است در سینمای ایران وجود دارد. خود شما در این فیلم با این سبک پیش رفتید یا این فرم و تعریف روایت را در فیلم های بعدی هم ادامه خواهید داد ؟

 

آدم های فیلم خاکستری هستند چون ما خودمان هم آدم های خاکستری هستیم. ما همه مان آدم هایی هستیم که گاهی اوقات به ناحق کارهای اشتباه انجام می دهیم واز نگاه خودمان ، حق با ماست و گاهی اوقات هم خیلی مظلوم هستیم و ناحقی های زیادی در حقمان انجام می شود و مورد جفا قرار می گیریم . من معتقدم آدم سیاه یا سفید مطلق نداریم؛ همه ی آدم ها خاکستری هستند. یک بخشی از وجود آن ها سیاه و یک بخش از وجود و باطن آن ها سفید است ودر جایگاه و اندازه ی خودشان یک جایی سیاهی و یک جایی سفیدی بالا می آید و یک رنگ خاکستری در این میان وجود دارد که تونالیته ی سفید و سیاه آن تغییر پیدا می کند. بنابراین نمیتوانم در خصوص فیلمهای بعدی یا ‌شخصیت های بعدی فیلم های خودم قضاوت کنم چون هم اکنون در حال نگارش دوفیلمنامه هستم که یکی حال و هوای این چنین دارد ودیگری کمی فانتزی و متفاوت است .

 

  • یکی از نقدهایی که در یادداشتی درباره فیلم شما خواندم این بود که افراد در بدترین بحران هم آرایش ظاهری شیک شان را از دست نمیدادند تعمد شما در آراستگی این شخصیت ها تا اخر فیلم به چه دلیلی بود؟

 

خیر من این نظر را قبول ندارم چون تنها ساره بیات در نقش نگار تا یک جایی از قصه چنین استایلی دارد اگر فیلم را با دقت تماشا کنید در تیتراژ شروع فیلم ما لحظاتی از فضاسازی مهمانی شب را می بینیم که نگار در حال حاضر شدن برای مراسم شب است و عملا وقتی قصه شروع می شود چند ساعت قبل از مهمانی او شخصیت آراسته ای است. ضمن اینکه کاراکتری که برای نگار تعریف شده زنی بسیار مغرور و خودخواه است که به سختی گریه می کند و حتی وقتی می خواهد در سخت ترین شرایط گریه کند می رود زیر دوش که صدای گریه اش شنیده نشود پس تلاش می کند استایل خود را در هر شرایطی حفظ کند تا نگوید من شکست خورده ام و آسیب پذیر هستم .

 

  • حضور ساره بیات در نقش هایی این چنینی با ظاهر مغرور و خود رای که زندگی خوبی با همسرش ندارد و سردی بینشان است در فیلم اتاق تاریک ، زرد و سریال عاشقانه قبلا دیده شده است. این انتخاب تکراری و دارای ریسک زیاد برای شما نبود؟

 

نمیدانم باید بگویم متاسفانه یا خوشبختانه اما من هیچکدام از فیلم هایی که نام بردید جز « زرد » را ندیده ام و هیچ واکنشی نسبت به بازی خانم بیات نداشتم که بخواهم از آن استفاده کنم. بیشترین چیزی که برای من مهم بود این بود که استایل ، تیپ ، نوع رفتار و بازی ساره بیات به شخصیت نگار نزدیک بود و از ایشان دعوت شد و اگر در سایر آثار این بازی را کردند ، فکر نمی کنم من مقصر این ماجرا باشم. در عین حال طبیعی است که یک بازیگر یک بخش از فرم و سبکی از بازی که برای خودش تعریف می کند و می آموزد را با خود به فیلم بعدی ببرد و این اصلا برچسب بدی نیست اما من معتقدم به ناحق بعضی از منتقدنماها و تماشاگرنماها با یک نگاه عوامانه این برچسب را مثلا به نوید محمد زاده زده اند که در همه ی فیلم ها عصبی بازی می کند در حالیکه نوید محمد زاده ی ابد ویک روز با سرخپوست بسیار متفاوت است .

 

  • اما نمیتوان از این هم گذشت که تکرار بازی موضوع جذابی باشد که مخاطب دلش بخواهد ببینید. بگذریم همین بازیگر به شکلی قربانی داستان است اما وجهی از قربانی بودن در صورتش نمیبینیم و با یک تکبر و غرور خاص تا پایان فیلم حاضر است این شخصیت خود بازیگر است که روی نقش تاثیر گذاشته یا خواست شما به عنوان کارگردان که قربانی را شکل دیگری نشان دهید؟

 

به هر حال آدم های قصه ی «هزارتو» در اصل همگی ، هم مقتول هستند و هم قاتل. همه ی آن ها به نوعی در یک نقطه ای خطایی انجام داده اند و در نقطه ای دیگر کارمای آن خطا به زندگی آن ها برگشته و روی زندگی آن ها تاثیر گذاشته است . نگار هم همین است هم با توجه به شخصیتی که برای او در قصه تعریف شده بود ، هم صحبت هایی که در جلسات دورخوانی و حین فیلمسازی داشتیم برای آن نقش تعریف جدی تری به وجود آمد و ساره بیات هم ، هم آن چیزی که ما از ایشان خواسته بودیم به انضمام پیشنهاد هایی که خودشان در مسیر بهتر شدن نقش داشتند  اجرا کردند .

 

  • در زمان شکل گیری داستان چرا این طبقه را انتخاب کردید؛ طبقه مرفه با زندگی مدرن اما داخلی که شبیه باتلاق پرمنجلاب و کثیفی ست. میتوانیم این تصور را داشته باشیک که شما این جور معضلات را فقط متعلق به این طبقه میدانید یا اینکه دلتان میخواست قاب ها و تصاویر شیک تری از ظاهر زندگی این افراد داشته باشید یا دلیل دیگری دارید؟

 

طبقه ی خانواده ی هزارتو نه بالا است و نه پایین و قصه ی خانواده ی ما عملا در یک خانواده ی تازه به دوران رسیده شکل می گیرد که این گفته در دیالوگ ها ، رفتارها ، فضاسازی و گذشته ی این آدم ها هم مشهود است. من معتقدم که بخش عمده ای از این اتفاقات در طبقه ی تازه به دوران رسیده ی جامعه ی ما شکل می گیرد که وقتی به این نقطه ی اجتماعی می رسند جنبه ی رسیدن به این رفاه و تجمل را ندارند در نتیجه دست و پای خود را گم می کنند و نمی دانند چگونه از این فضا استفاده کنند .

 

  • وقتی از پایان باز صحبت میکنیم داریم بیشتر از یک روایتی حرف میزنیم که میتواند معانی زیادی داشته باشد و درواقع این تماشاگر با سلیقه خود است که میتواند پایان را در ذهنش ببندد. وقتی حرف از رخداد و اتفاقی با انتظار از پایان مشخص است نمیتوان کامل بی تفاوت از کنار مخاطب پرسشگر گذشت و پایان را نبست. آن هم رخدادی مثل دزدیده شدن بچه که ۹۰ دقیقه هسته اصلی داستان و موجب باز شدن آن همه گره شده است. برخی از منتقدین به پایان بندی شما خرده گرفتند ؛ فکر نمیکنید پایان بندی را باید کمی دقیق تر تصویر میکردید؟

 

اولا که به نظر من ‌پایان بندی هزارتو بسته ترین پایان بندی است که یک فیلم می تواند داشته باشد و به هیچ عنوان پایان ، باز نیست من از شما که فیلم بین هستید و در حوزه ی فرهنگ و هنر کارمی کنید میپرسم وقتی یک بچه ، با آن سن و سال درآن لوکیشن و فضای متروکه قرار گرفته دوربین بالا میکشد و میبینیم لوکیشن چقدر خارج از شهر است به نظر شما چه اتفاقی در انتظار آن بچه است ؟! پس اصلا پایان فیلم باز نیست . تماشاچی امروز سینمای ایران تنبل است چون به قدری فیلمهای معمولی و سطح پایین ‌دیده و ذهنش را درگیر نکرده که از سالن سینما بیرون آمده و فیلم برایش فراموش شده است . بیننده ی امروز سینما تامل و تعمق کردن را دوست ندارد ، دوست دارد تکلیف همه چیز مشخص و لقمه جویده شده در دهانش گذاشته شود . شاید باورتان نشود من بعضی از شب ها تک تک سالن های سینما را می روم و تماشاچی را تا دم ماشین همراهی می کنم و میبینم دارند در خصوص فیلم حرف می زنند چه بد چه خوب ، چند فیلم این چنینی در چند سال اخیر داشتیم ؟ پس قطعا هزارتو تاثیر گذاریش را داشته است که درخصوص آن حرف می زنند . تک تک کسانی که میگونید پایان فیلم باز است قدرت فکر کردن به خود نمیدهند ویا نمیخواهند به لحاظ حالات روحی و احساسیشان باور کنند که برای آن بچه چه اتفاقی افتاده است . ضمن اینکه این پایان تاثیر گذارترین پایانی است که می تواند برای قصه ی آدم های خودخواه این فیلم شکل بگیرد چه بسا اگر قصه به شکل دیگری تمام می شد ، مخاطب می گفت خب خداراشکر که به خوبی ختم به خیر شد ولی این پایان است که می تواند بر من بیننده این تاثیر را بگذارد که بعد از دیدن این فیلم فکر کنم اگر من هم به عنوان یک انسان دراین جامعه وارد یک هزارتوی خطا بشوم ، سرنوشت می تواند چنین اتفاقی را برای من رقم بزند و قربانی شدن یک بچه سرنوشت بسیار تلخی است . در یادداشتی از یک منتقد خواندم که نوشته بودند ، پایان تاثیرگذاری که من را روی صندلی میخکوب کرد ! بخش عمده ای از منتقدین ما ، متاسفانه منتقد نما هستند وبه جای اینکه از مسائل تکنیکی و فنی صحبت کنند در خصوص محتوا حرف می زنند ، در خصوص محتوا که آدم های کوچه و بازار هم می توانند حرف بزنند چرا که محتوا سلیقه است اما نقد یعنی نقد فنی ، نقد تکنیکی ، یعنی فیلمنامه ، کارگردانی ، فیلمبرداری و …زیر سئوال ببری اما از آن جایی که بعضی از منتقدان ما سواد نوشتن ، کارگردانی کردن و … را  ندارند فقط و فقط حجت را روی محتوا می گذارند و مثلا می گویند پایان فیلم باز است. من سعی میکنم اصلا چنین چیزهایی را مهم نشمرم و به آن اهمیت ندهم . چندی پیش یک آقایی که من او را نمیشناسم در خصوص فیلم مطلبی بسیار توهین آمیز نوشته بود ، کسی که خودش را منتقد و اهل ادبیات  می داند به کثیف ترین و ‌سخیف ترین شکل ممکن به اسم فیلم و بازیگران توهین کرده بود ، چندتن از دوستان به من گفتند نمی خواهی جوابش را بدهی ؟ من گفتم اگر ایشان جسارت داشت حتما من را تگ می کرد تا من به ایشان پاسخ بدهم. پس مهم‌ترین ویژگی یک منتقد این است که رو به روی من بنشیند و نقد کند ، با جواب دادن من او می خواهد به هدف خودش برسد و با ادبیات لمپنسیم بزرگ شود .

 

  • در واقع در این شکل پایان بندی ما موضع نویسنده و فیلمساز را متوجه نمیشیم آیا عقوبتی برای خیانت کاران میبیند چون ما خیلی راحت میبینیم که دختری که خیانت کرده دارد زندگی اش را میکند پژمان جمیشیدی حالا پول هم دستش آمده و مرد خائن هم که انگار خیلی از کرده اش پشیمان نیست کلا موضع شما چیست و چرا نخواستید در پایان بندی برای آدم های بد قصه تان سرنوشت بد در نظر بگیرید؟

 

اولا ما کلید اسرار نساختیم که بخواهیم سرنوشت بد آن آدم ها را نشان دهیم همچنین ما سریال  تلیوزیونی نساختیم که بخواهیم تک تک آدم ها را ادامه دهیم تا  در مورد سرنوشتشان حرف بزنیم ، مهمتر اینکه اگر فیلم را با دقت نگاه کنید سرنوشت تک تک آدم ها در تمام سکانس ها مشخص است . نگار شش سکانس قبل از سکانس پایانی می گوید این زندگی برای تو شروع نشده بود اما برای من تمام شده بچه که بیاید من طلاق می خواهم و با شناختی که از شخصیت نگار داریم متوجه می شویم قطعا دنبال طعمه ی تازه ای می رود تا در رفاه خود باقی بماند. سه سکانس قبل تر امیر علی می گوید اگر من این بچه را پیدا کنم من باید برم گم و گور بشوم پس سرنوشت امیرعلی هم مشخص است . بیتا می رود و مقابل یک پنجره در ارتفاع بالا می ایستد و یک شهر در مقابل او قرار گرفته است . کافیست مخاطب تنبل نباشد و فکر کند و با چیپس و پفک به سینما نروی . من همیشه دنبال تریبونی بودم که این حرف ها را به مخاطبان سینما بزنم تا کمی اهل تفکر و تعمق شوند.

 

 

  • انتخاب یک بازیگری که بیشتر در کارهای کمدی ظاهر شده تا کار جدی برای نفس کشیدن مخاطب فیلم از سیاهی های قصه است یا لحظاتی که مخاطب با پژمان می خندد قرار نبود باشد ؟

 

پژمان جمشیدی یکی از باهوش ترین بازیگران سینمای ایران است که گاها به ناحق دچار هجمه هایی می شود من با علم و استدلال کامل پژمان جمشیدی را برای این نقش انتخاب کردم تا تماشاچی زیاد آن را جدی نگیرد و وقتی اتهامات به سمت او می رود باز هم باور نکند که او قدرت چنین کاری را دارد و در نهایت میفهمد بله این آدم قدرت این کار را دارد. ضمن اینکه التهاب و ریتم تند فیلم نیاز به تنفس دارد که پژمان با آن طنازی های ریزش که قطعا متفاوت از سایر کارهایش می باشد بسیار درست و کنترل شده این فضای تنفسی را ایجاد می کند .

 

  • لحظاتی از فیلم یعنی سر زدن شهاب حسینی به خانه غزاله نظر یا بلاتکلیفی هایی که در یک میزانسن یعنی خانه مدرن اتفاق می افتد ما را یاد سعادت آباد می اندازد این به خاطر رد پای حضور مازیار میری است یا نه؟

 

قطعا نه

  • چرا از مازیار میری مشاوره گرفتید؟ و در کدام نقاط نظرات مازیار میری اعمال شده است و چه تاثیری روی قصه داشته است؟

 

اول اینکه مازیار میری جزو فیلمسازان جوان کمی قبل تر از ما هستند و به اعتقاد من جدای از اینکه مشاور بسیار خوبی است یک رفیق و دوست بسیار همراه است و همه جوره کنار پروژه ی هزارتو بوده است و من از همین جا ازاو بسیار تشکر میکنم .

 

  • سرمایه «هزارتو» مثل خیلی از فیلم های حال حاضر روی دوش یکی از سرمایه گذارهای بزرگ خصوصی بود؟

فیلم هزارتو به معنای واقعی در سینمای مستقل ساخته شده است ، نه رانتی دارد ، نه وامی برای آن گرفته شده است و نه درآن خبری از پول های مشکوک است. یک شرکت تبلیغاتی با زحمات خود دارد پول در می آورد واین پول را در راه فیلمسازی خرج می کند . بگذارید حرفی را اضافه کنم و آن این است که هر آدمی به مدد فضای مجازی برای خودش منتقد و مفسر بشود و راجع به به هر چیزی که در خصوص آن علم و اطلاعی ندارد نظر بدهد؛ مثلا یکی از استندآپ کمدین های برنامه مشهور تلویزیون به خودش اجازه داده که بیاید بدون علم و اطلاع در خصوص فیلم نقد بنویسد و کسی نیست که بگوید تو با چه علمی به خودت اجازه میدهی فیلم را نقد کنی ؟! متاسفانه من یک نقد نخواندم که نقد فنی و تکنیکی باشد که در جریان فیلمسازی بعدی من مفید واقع شود و این برای فضای منتقدانه فاجعه است !

 

خبرنگار: افسون جاوید

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید