در این گزارش روی سریالهایی دست گذاشتهایم که پاییز و زمستان از پلتفرمها منتشر شدهاند.
شبکه نمایش خانگی از اواخر تابستان و اوایل پاییز پرکارتر از همیشه ظاهر شده و از سریالهای مختلفی رونمایی کرده است؛ سریالهایی که الزاما همگی درجه یک و موفق نیستند و در میانشان آثار ضعیف، کمارزش و نامناسب برای انتشار در این پلتفرمها هم دیده میشود. مثلا سریالی مثل «آنتن» به استانداردهای مدنظر مخاطبان برای فیلمهای کمدی نزدیک نشده، یا اثری مثل «مترجم» نتوانسته در همین نقطه شروع سلایق مختلف را با خودش همراه کند اما آنچه بیشتر از همه اهمیت دارد تنوع و گوناگونی است. به این ترتیب که در این بازه زمانی آثار کمدی رئال، فانتزی، درام، جنایی، سیاسی و … کنار هم قرار گرفتهاند و همین هم حق انتخاب زیادی به مخاطبان میدهد. در این پرونده روی سریالهایی دست گذاشتهایم که پاییز و زمستان از پلتفرمها منتشر شدهاند. طبیعتا سریالی مثل «جیران» از آن جهت که زمستان سال گذشته شروع شده و تمام فصلها انتشارش ادامه داشته در این تقسیمبندی قرار نمیگیرد.
روزی روزگار مریخ | پیمان قاسمخانی
«روزی روزگاری مریخ» در فصل زمستان به پایان رسید اما جزو سریالهایی است که پخش آن از اواخر تیرماه شروع شده بود. پیمان قاسمخانی بعد از ساخت سهگانه «خوب، بد، جلف» اینبار تصمیم گرفت سریالش را در فضایی فانتزی و با شخصیتهایی خیالی پیش ببرد. همه چیز در مریخ چهارصد سال آینده روایت میشد. زمانی که زندگی در زمین به بدترین شکل خود رسیده بود و آنهایی که ثروتی جمع کرده بودند برای رفاه بیشتر به مریخ سفر میکردند و آنجا زمین میخریدند. تمهید قاسمخانی برای رفتن به مریخ، ابتلای ناصر، شخصیت اصلی داستان به سرطان بود. پزشک به او گفت فقط یک راه برای رهایی از مرگ وجود دارد و آنهم این است که منجمد شود و سالها بعد وقتی داروی سرطان کشف شد از قالب یخ بیرون بیاید. ناصر زمانی چشمهایش را باز کرد که او را به حالت منجمد نزد نوادهاش در مریخ فرستاده بودند. ناصر که در زمین یک کلاهبردار جیبزن بود حالا وارد اجتماعی میشد که به هر لحاظ با زمین فرق داشت. او اما نمیتوانست از فرهنگ و سبک زندگیاش فاصله بگیرد و به همین دلیل تلاش کرد تا سبک و سیاق خودش را در جامعه جدید رواج دهد. در جامعه خیالی که پیمان قاسمخانی و سایر نویسندههای سریال تعریف کرده بودند، اصالت با قدرت زنان بود و همهچیز معنایی وارونه داشت. افراد کوتاهقد جذاب به نظر میرسیدند و سفیدپوستها شهروند در درجه دو به حساب میآمدند. مریخ در این سریال نماد نظم و ترتیب و قانون بود و هرکس خودش میدانست باید به وظایفش چطور عمل کند. با ورود ناصر و قانونشکنیهای مداومش رفتهرفته قانونشکنی رواج پیدا کرد و سبک زندگی خانواده نیواکبری هم دچار تغییر شد. «روزی روزگاری مریخ» بسیاری از مسائل مبتلابه جامعه را به صورت نمادین مورد نقد قرار دارد و با پدیدههایی مثل آقازادگی، وعدههای دروغین انتخاباتی، نادیده گرفته شدن حقوق زنان و … با طعنه و کنایه روبهرو شد. اگر در شرایط بهتری پخش میشد حتما مخاطبان بیشتری پیدا میکرد.
خونسرد | امیرحسین ترابی
سریال «خونسرد» به کارگردانی امیرحسین ترابی از ۲۸ مرداد در پلتفرم فیلمنت منتشر شد. بخش اصلی دوره پخش آن در فصل پاییز بود و نهایتا تا ۲۵ آذر ادامه داشت. «خونسرد» یکی از متفاوتترین سریالهای جنایی بود که در ایران ساخته میشد. البته روی الگوی اصلی سریال «دکستر» آمریکایی پیش میرفت و محور اصلیاش را از همان سریال گرفته بود. با این حال به لحاظ محتوایی مستقل عمل میکرد. سریال با داستان دو شخصیت محوری به نام کسرا و امیرعلی پیش میرفت. یک قاتل زنجیرهای و یک بازپرس آگاهی که از قضا دوستان دوران کودکی هم بودند و صمیمیتشان حالا بعد از سالها هم ادامه داشت. ماجرا درباره یک متخصص پزشکی قانونی به نام کسرا بود که رابطه نزدیکی با پلیس داشت. او با پیشینهای بسیار تلخ و از سر گذراندن کودکی پر از ترس و هراس، حالا به واسطه جایگاه محکمش در اداره آگاهی و همچنین قرار گرفتن در معرض پروندههای مختلف، تصمیم گرفته بود نقش مصلح اجتماعی را ایفا کند و مجرمانی که به صورت قانونی مجازات نمیشوند را به سزای اعمالشان برساند. کسرا کودکی خوشایندی نداشته و مادرش توسط ناپدریاش مورد آزار و اذیت قرار میگرفته. به همین دلیل هم تمرکزش برای ایجاد اصلاح در جامعه روی حذف مجرمانی بود که به زنان و دختران آسیب میزدند. در این سریال با جرمهایی مثل همسرآزاری، قتل ناموسی، اسیدپاشی روی صورت دختران، آزار جنسی توسط استاد یا کارفرما، تجاوز به کودکان، بهرهکشی از دختران در مراکز درمانی و … مواجه میشدیم. یکی از دلایل موفقیت سریال بازی درخشان امیر آقایی در نقش کسرا بود. کسرا بارها برای فریب سوژههایش تغییر قیافه میداد و حتی در نقش یک زن فرو میرفت. سریال در نقطه پایان همانطور که انتظار میرفت با گیر افتادن او توسط دوست صمیمیاش به پایان رسید اما کارگردان با سکانس پایانی حضور سارا بهرامی در مخفیگاه کسرا، راه را برای ساخت فصل دوم باز گذاشت.
شبکه مخفی زنان| افشین هاشمی
اولین تجربه سریالسازی «افشین هاشمی» مرداد امسال در شبکه نمایش خانگی منتشر شد و پخش آن به شرط پایان توقف کماکان ادامه دارد. درباره «شبکه مخفی زنان» رویکردها متفاوت است. برخی که به تاریخ و طنزهای ظریف اینچنینی علاقهمند بودند با سریال ارتباط گرفتند و برخی دیگر از همان ابتدا قید تماشایش را زدند. «شبکه مخفی زنان» ماجرای زندگی میرزامحمود زنبورکچی، رئیس اداره سجل احوال (ثبت احوال) است که چهار همسر دارد و بعد از تشکیل کانون بانوان دعوت به همکاری میشود. در این بین به دلبرجان تاجرباشی که مسئول کانون است دل میبندد و این ماجرای بامزه ادامه پیدا میکند. «شبکه مخفی زنان» سریالی پرمعناست و حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما پراکندگی و گستردگی زمانی و مکانی سریال تا حد زیادی مخاطبان را سردرگم میکند و از طرف دیگر جنس کمدی سریال آنطور که باید منطبق با ذائقه مخاطبان نیست. با همه این اوصاف سریال مخاطبان خود را داشت و اگر تا این حد در پخشش بینظمی به وجود نمیآمد و مدام از دور پخش خارج نمیشد تا الان به سرانجام رسیده بود. افشین هاشمی در مصاحبهای از سانسورهای عجیبی که روی سریالش اتفاق افتاده گفته و هنوز مشخص نیست سرنوشت آن به کجا میرسد و بالاخره قرار است پخش آن چه زمانی روی روال پیش رود.
بیگناه| مهران احمدی
سریال «بیگناه» از ۶ شهریور در فیلیمو و نماوا منتشر شد و غیر از چهار قسمت ابتدایی، سایر قسمتهای آن در فصل پاییز پخش شدند. مصطفی کیایی بعد از موفقیت «همگناه» تصمیم به ساخت اثری در حالوهوای آن سریال گرفت اما گارگردانی آن را به مهران احمدی سپرد و خودش در جایگاه تهیهکننده ایستاد. «بیگناه» با همان الگوی «همگناه» استارت خورد و در همان قسمت اول خردهداستانهایی از تکتک اعضای خانواده بزرگ فرشباف را پیش روی مخاطبان گذاشت؛ اتفاقی که در قسمت اول باعث سردرگمی مخاطبان شد. سریال پس از چند قسمت با پررنگ شدن ماجرای اصلی جای خودش را میان مخاطبان باز کرد اما میزان استقبال از «بیگناه» هیچگاه به اندازه «همگناه» نشد. درست است که بخشی از این نافرجامی به شرایط زمانه برمیگشت اما از درون سریال هم مسائلی دخیل بود. یکی از مهمترین دلایلی که باعث شد مخاطبان تا حدی دلزده شوند، پیش رفتن داستان روی سوژه تکراری مخالفت خانواده با ازدواج یک دختر و پسر به دلیل رابطه خویشاوندیشان بود؛ رابطهای که سالیان سال مثل یک راز در سینهها حفظ شده بود. نکته بعدی به نامتناسب بودن سن محسن کیایی با دو شخصیت زن عشق مثلثی داستان برمیگشت. گرچه تلاش شده بود بهمن حدودا پنجاه ساله به نظر برسد اما شمایل کیایی حتی با موهای جوگندمی هم نتوانسته بود به این سن نزدیک شود و از این جهت رویاروییاش با ویشکا آسایش و شبنم مقدمی باورپذیر نبود. خردهروایتهای طولانی و در بعضی موارد کمارتباط با مسئله اصلی هم تا حدی به این مسئله دامن میزد. در هر صورت میتوان گفت که «بیگناه» با حضور بازیگران قابل قبول در شرایطی که تعداد سریالهای شبکه خانگی بسیار پایین بود توانست مورد توجه خیلیها قرار بگیرد.
آنتن| ابراهیم عامریان
سریال «آنتن» روز ۳۰ شهریور توسط نماوا منتشر شد و تا ابتدای ماه دی انتشارش ادامه پیدا کرد. عامریان پیشتر به عنوان تهیهکننده فیلمهای کمدی «تگزاس۲»، «دینامیت» و «انفرادی» به میدان آمده بود و توانسته بود با فیلمنامه حمزه صالحی و کارگردانی مسعود اطیابی موفقیت زیادی را در فروش رقم بزند. عامریان کارگردانی آنتن را خودش به عهده گرفت و اینبار هم سریالش را براساس فیلمنامه حمزه صالحی پیش برد. با اینحال «آنتن» کمدی موفقی از آب درنیامد و با وجود استفاده از فرمولهای رایج آثار کمدی، در سطح یک سریال کمدی تلویزیونی باقی ماند. مشکل اصلی این بود که موقعیتهای خندهدار کمدی بدون منطق محتوایی کنار هم قرار گرفته بودند و قانعکننده به نظر نمیرسیدند. «آنتن» به جز پژمان جمشیدی برگ برنده دیگری نداشت و خود جمشیدی هم تلاشی برای رسیدن به یک نقش متفاوت نکرده بود. این نقش را بارها پیش از این در کمدیهای مختلف از جمشیدی دیده بودیم. زوج پژمان و هادی کاظمی هم موفقیتآمیز از آب درنیامده بود. طبیعتا وقتی قرار است مخاطبان سریال کمدی را از شبکه نمایش خانگی دنبال کنند انتظارشان بالاتر از این است که با اثری در قدوقواره سریالهای تلویزیونی مواجه شوند و از این جهت «آنتن» گزینه مناسبی برایشان نبود.
سقوط| سجاد پهلوانزاده
پرحاشیهترین سریال این روزهای شبکه نمایش خانگی، «سقوط» است؛ سریالی که نامش همزمان با حواشی حمید فرخنژاد سر زبانها افتاد و فیلیمو بلافاصله آن را منتشر کرد. هنوز حواشی مربوط به پخش سریال به پایان نرسیده و ساترا کماکان در تلاش است تا جلو انتشار آن را بگیرد. قسمت اول سریال شباهت زیادی با الگوی «شبی که ماه کامل شد» نرگس آبیار داشت. دختری بعد از مدتها انتظار برای بازگشت همسرش با تغییراتی در رفتار و سبک زندگی او روبهرو میشود و برای تفریح همراهش به ترکیه میرود. بعد از اینکه وقایعی عجیب را از سر میگذراند سر از سوریه و مقر داعش در میآورد و میفهمد همسرش یکی از آنهاست. «سقوط» از قسمت دوم به بعد روی خط داستانی سریال سوئدی «خلافت» پیش میرود. این داستان درباره دختری به نام پروین است که همراه شوهرش به شهری تحت تسلط داعش میروند. او از دختری موبایلی میگیرد و با مامور امنیتی تماس میگیرد تا نجاتش دهد. مینیسریال «سقوط» ۹ قسمت است و درحال حاضر ۴ قسمت آن توزیع شده. باید دید در ادامه هم روی الگوی همین سریال پیش میرود یا تغییر مسیر خواهد داد.
سرگیجه| بهرنگ توفیقی
بهرنگ توفیقی بعد از تجربه ساخت چند سریال برای تلویزیون، دو سال پیش سریال «آقازاده» را با همکاری حامد عنقا برای شبکه نمایش خانگی ساخت؛ سریالی که با وجود نظرات مختلفی که دربارهاش وجود داشت، پرمخاطب شد و مورد توجه قرار گرفت. «سرگیجه» دومین سریال توفیقی در پلتفرمهاست. او اینبار حامد بهداد را به عنوان بازیگر نقش اصلی انتخاب کرده. شخصیتی که به خاطر یک تصادف به بیماری روانی دچار شده و حالا اتفاقهایی در زندگیاش رخ میدهد که این بیماری را تشدید میکند. حامد بهداد، هادی حجازیفر و رعنا آزادیور جزو برگ برندههای سریال هستند و البته غیر از ترکیب بازیگران، معمای جذابی که از همان قسمت ابتدایی رقم خورده باعث شده مخاطبان زیادی با آن همراه شوند. توفیقی از آن جهت که تمرکزش روی سریالسازی است و فرمولهای جلب توجه مخاطبان را خوب میشناسد به احتمال زیاد با «سرگیجه» به موفقیت خواهد رسید.
مترجم | بهرام توکلی
بهرام توکلی را به عنوان کارگردان سینما زیاد میشناسیم و تجربههای درخشانی از جمله «اینجا بدون من»، «پرسه در مه»، «تنگه ابوقریب» و … را از او دیدهایم. تجربههای توکلی در ساخت سریال تا به حال به موفقیت چندانی نرسیده است. او فیلمنامه «بیمار استاندارد» را برای سعید آقاخانی نوشت که نوروز ۹۵ روی آنتن رفت و موفقیتی به همراه نداشت. بعد از آن فیلمنامه «نهنگ آبی» را برای فریدون جیرانی نوشت که از قضا آن هم به جایی نرسید. «مترجم» اولین سریالی است که بهرام توکلی خودش آن را کارگردانی کرده. سریال فضای عجیبی دارد و تمام ذهن مخاطبش را درگیر میکند. در نقاطی گنگ به نظر میرسد و به همین جهت با سلیقه بخشی از مخاطبان جور در نمیآید. با اینحال انتخاب بازیگران، طراحی صحنه و روند منطقی ماجراها باعث شده بتوانیم به آن امید داشته باشیم. گرچه هنوز نمیشود دربارهاش به درستی قضاوت کرد.
آکتور| نیما جاویدی
نیما جاویدی بعد از تجربه کارگردانی دو فیلم سینمایی «ملبورن» و «سرخپوست»، همین اواخر اولین سریالش را با نام «آکتور» روانه پلتفرمهای فیلیمو و نماوا کرده. سریال شروع خوبی داشت و زوج نوید محمدزاده و احمد مهرانفر به عنوان دو بازیگر آسوپاس و بیپول عشق تئاتر توانستند با ماجراهای شیرینشان توجهها را جلب کنند. این دو شخصیت در همین نقطه شروع به عنوان دو بازیگر معرفی میشوند که از حرفهشان به شکلی متفاوت برای کسب درآمد استفاده میکنند. آنها حاضرند هرکاری کنند تا سالن نمایشی که برای خودشان آماده کردهاند از دستشان نرود. خانه و سرپناهی ندارند و مدام نقشه میکشند که چطور پولی برای ادامه زندگی فراهم کنند. علاوه بر بازی دو شخصیت اصلی، استفاده مناسب از فضای تئاتر و گریمهای جذاب و موقعیتهای بامزه، از جمله نکات مثبت این سریال در نقطه شروع بود.
پوست شیر| جمشید محمودی
برادران محمودی ۹ سال پیش با اولین فیلمشان «چند متر مکعب عشق» به میدان آمدند؛ عاشقانهای جذاب در دل سیاهی و تیرگی زندگی مهاجران افغان که با پایانی تلخش مخاطبان را شوکه میکرد. فیلم با تحسین زیادی همراه شد و برادران جمشیدی به همین ترتیب شناخته شدند. بعد از آن چهار فیلم دیگر با همکاری هم ساختند که همهشان جز چند اپیزود از «هفتونیم»، روی مشکلات و سختیهای زندگی افغانها در ایران تمرکز داشت. در این مدت دو سریال تلویزیونی به نامهای «سایهبان» و «دلدار» ساختند که درباره مشکلات زندگی جوانان ایرانی بود. سریالهایی با سوژههایی قابلقبول که به سرانجام خوشی نرسیده بودند و موفقیتی در پی نداشتند. «پوست شیر» اولین تجربه برادران محمودی در ساخت سریال است و میتوان گفت موفقترین اثر آنها.
شرایط شروع سریال
«پوست شیر» در شرایطی به میدان آمد که شبکه نمایش خانگی سریال قابلقبول چندانی نداشت. با اینکه بستر مناسب بود اما به خاطر فیلتر اینستاگرام و شرایط جامعه، امکان تبلیغات زیادی نداشت و از این جهت بخش مهمی از مخاطبان خیلی دیر سراغش رفتند و تازه بعد از چند قسمت متوجه حضورش شدند. قسمت اول سریال «پوست شیر» طوری طراحی شده بود که تکلیف مخاطب را تا انتها روشن میکرد و کسی نمیتوانست آن را ببیند و سراغ تماشای مابقی آن نرود. سوژهی ملتهب، معرفی شخصیت نعیم با بازی درخشان هادی حجازیفر، صحنههای احساسی عاطفی پدر و دختر در کنار هم و شوکی ناگهانی که یک مرتبه مثل پتکی توی سرها فرود میآمد؛ یک مقدمهچینی درست و دقیق برای سلسله اتفاقهایی که قرار بود بعدتر رقم بخورد.
انتخابهای دقیق بازیگران
بخش مهمی از جذابیت سریال روی دوش هادی حجازیفر و علیرضا کمالی است. حجازیفر با اینکه بارها ثابت کرده بازیگر توانایی است و میتواند بخوبی از پس نقشهای مهم بربیاید اما اینبار طوری در قالب شخصیت نعیم فرو رفته که مخاطبان گاهی فراموش میکنند دارند بازی یک بازیگر را جلوی دوربین میبینند. طرز راه رفتن، نگاه کردن، سیگار کشیدن و خشمهای گاهوبیگاهش کاملا از او پدری منتقم و عصیانگر در برابر قتل دخترش ساخته است. در کنار او کاراکتر رضا پروانه را داریم؛ مردی کمحرف و مرموز که سرسخت است و احساساتش را بروز نمیدهد. او در طول سریال به عنوان یک رفیق با معرفت معرفی میشود؛ گرچه میزان این رفاقت تا حدی است که مخاطبان به شک افتاده بودند و ظنشان میرفت که همه چیز زیر سر رضا پروانه باشد؛ ظنی که با آشکار شدن بیماری او در قسمت چهاردهم کاملا از میان رفت. در کنار این دو نفر، ژیلا شاهی بازیگر نقش مژگان هم یکی از بهترین بازیهایش را به نمایش گذاشت. شاهی اولین بار با فیلم «جاده قدیم» رضا میرکریمی دیده شد و مورد تحسین قرار گرفت، بعد از آن با بازی در «موقعیت مهدی» قدم موثر دیگری در کارنامه بازیگریاش برداشت و حالا با مژگان به خوبی از پس نقش زنی تنها و هراسان از آیندهای تاریک که حاضر است برای به دست آوردن امنیت دست به هرکاری بزند بربیاید. مهرداد صدیقیان یکی دیگر از بازیگران موفق سریال است. گرچه تا پایان فصل اول بازی چندان موثری از او ندیده بودیم اما در همین دو قسمت جدید و بخصوص در سکانس تهدید به خودسوزی در قهوهخانه، برگ برنده مهمی را رو کرد. در این بین شهاب حسینی و پانتهآ بهرام چندان غافلگیرمان نکردند. از هردو پیشتر هم بازیهای خوب و درخشانی دیده بودیم و شاید حتی انتظارمان از آنچه در پوست شیر شاهدش هستیم بالاتر بود. در کنار همه اینها نمیتوان بازی موفق بهزاد خلج را در نقش سروان رسول نادیده گرفت؛ بازیگری که در مجموعه «آقای قاضی» هم بسیار درجه یک ظاهر شده.
جذابیت فیلمنامه
یکی از نکات مهم درباره «پوست شیر» درست و دقیق بودن اجزای فیلمنامه است. بعد از یک افتتاحیه پرقدرت، در قسمت دوم با مرگ دختر شخصیت محوری مواجه میشویم؛ دختری که نعیم پانزده سال تمام در زندان روز و شبش را با خاطرات او گذرانده و درست زمانی که به او میرسد و دارد کمکم طعم خوش پدری کردن را میچشد، دخترش را از دست میدهد. او از یک طرف عزادار دختر میشود و از طرف دیگر باید پاسخی برای همسر سابقش داشته باشد و بهانهای برای زندگی پیدا کند. ماجرای قتل دختر نعیم به قتلهای زنجیرهای در گذشته پیوند میخورد و پای سرگرد محب را که خودش دخترش را به همین ترتیب از دست داده به پرونده باز میکند. و ورود پلیس همراه میشود با سرنخهایی درباره تجاوز به دختر و نهایتا عصیانگری نعیم. او که بعد از دیدن ویدئوی تجاوز توانش را از دست میدهد و جز انتقام به هیچ چیز فکر نمیکند، پلیس را دور میزند و وارد میدان میشود تا به شیوه خودش دنبال قاتل بگردد. نکته جالب اینجاست که در هر مرحله پلیس یک قدم عقبتر از نعیم قرار میگیرد. با بالا گرفتن اختلاف میان لیلا و همسرش و آواره شدن او، قطعه دیگری از ماجرا چیده میشود و حالا ذهنها ناگزیر به این سمت میروند که از میان گزینههای موجود، چه کسی میتواند بدخواه نعیم باشد؟ این التهاب و نگرانی مدام و معمایی که در ذهنها وجود دارد «پوست شیر» را کاملا به یک اثر پر هیجان و جذاب بدل میکند. درحال حاضر «پوست شیر» موفقترین سریال شبکه نمایش خانگی است و مخاطبان بسیاری آن را دنبال میکنند. باید دید آیا تا پایان سریال، استقبال از آن تا همین حد باقی میماند یا وضعیت به سمتوسوی دیگری خواهد رفت.
There are no comments yet