دیوار کوتاه سریال‌های بلند!

روند رو به تقلیل ساخت آثار بلند رویکردی بود که می‌توان آن‌را به عوامل مختلفی نسبت داد و سهم آن را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد.


پس از دوره‌ای که هر چه سرمایه‌گذاری بلندمدت بود سمت آثار کمدی می‌رفت، به‌یکباره تلویزیون تصمیم به ترک عادتش گرفت و ریسک ساخت آثاری جدی در این قالب را پذیرفت تا مگر کارگر بیفتد و، در شرایطی که مناسبت‌های آیینی سالانه اجازه پخش مدام آثار کمدی را نمی‌داد، بشود رویه‌ای جدید. و چه جایگزینی بهتر از سریالی جدی با قابلیت جلب توجه در مدت زمانی طولانی؟ سراغ افراد قابل اعتمادی هم رفتند و ترکیب سیروس مقدم و مسعود بهبهانی‌نیا برای انجامش انتخاب شد و حاصل شد «نرگس»ی که حسابی جلب توجه کرد و در شب‎‌های تابستان خیابان خلوت کرد و حتی کار تا جایی پیش رفت که پارک‌‎ها و بوستان‌های شهرهای مختلف برای این‌که از حضور مردم محروم نشوند، مجهز به تلویزیون‌های بزرگی شدند تا مردم ضمن بازنماندن از تفرج‌های تابستانی، از روند ماجراهای سریال «نرگس» نیز بازنمانند. از طرفی این رویکرد، به نوعی آیین تماشای دسته‌جمعی را نیز که تا پیش از این مرسوم نبود، راه انداخت که تا روزهای پایانی سریال نیز بر مشتاقانش افزوده شد و بعدها سر چند سریال دیگر ایرانی و کره‌ای هم تکرار شد. سریال «نرگس»، پیشگام رویه‌ای شد که تا سال‌ها و به شکل پیوسته در قالب آثار مختلف تداوم یافت، هر چند پس از چندی مثل تمام سیاست‌های دیگر، کمرنگ و کمرنگ‌تر و تبدیل به سیاست ساخت سریال‌های چند فصلی شد که اغلبشان، صرفاً در فصل اول روی توفیق را به خود دیدند. روند رو به تقلیل ساخت آثار بلند و سیاست های متغیر در قبال ساخت این آثار، اما رویکردی بود که می‌توان آن‌را به عوامل مختلفی نسبت داد و سهم آن را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار داد.

صندلی لرزان مدیران

از آن‌جایی‌که با یک سازمان و رسانه دولتی طرفیم و نه یک شبکه خصوصی با مدیریت ثابت، در نتیجه با جایگاه و موقعیتی ناپایدار و متزلزل طرفیم که طبعاً با هر تغییر مدیریتی در سطوح کلان، می‌تواند بستر انواع و اقسام تغییرات رویکردی و ساختاری ریز و درشت باشد. البته این حرف به معنی لزوم حفظ صندلی‌های مدیریتی به هر قیمتی نیست. تجربه تاریخی نشان داده که ثبات دائم در سطح مدیریت رسانه‌ها، آن هم در دورانی که فضای رسانه‌ای روزبه‌روز در حال تغییر است، آن رسانه را همچون یک مرداب راکد می‌کند. در چنین شرایطی تغییرات هدفمند می‌تواند به شکل‌گیری یک فضای پویای رسانه‌ای منجر شود. اما پرسش اصلی این است: آیا این تغییرات با هدف اصلاح، پیشرفت و به‌روز شدن انجام می‌شوند یا صرفاً برای نفس تغییر؟ در حالت دوم، به نظر می‌رسد که مخاطرات این تغییرات از مزایای آن بیشتر است چون فرصت را برای برنامه‌ریزی‌های بلندمدت از مدیران می‌گیرد.

وقتی تقریباً در تمام رفت‌وآمدهای مدیریتی در سال‌های اخیر، تحول مثبت فاحشی دیده نشده و بیشتر تغییرات صرفاً به جابه‌جایی سکان‌داران ختم شده، می‌توان حدس زد که، لااقل در یک دهه اخیر، سمت مثبت این تلقی برای گروه کثیری از آحاد مردم، بیشتر به فرضیه‌ای خوش‌بینانه تبدیل شده که هر دفعه بیشتر به سمت صفر میل می‌‎کند. در این میان، امید و کاشتن بذر انتظار نیز نهایتاً به یک هیجان و هیاهوی رسانه‌ای و کاذب تبدیل می‌شود، تا طبق عادت مرسوم این چند ساله، مدیر تکیه‌زده بر مسند کار، چند صباحی، سوار بر موج انتظار، وعده و تقاضا براند و بماند و نهایتاً بی هیچ دستاوردی و گاهی زودتر از موعد جای خود را به مدیر بعدی دهد. این وسط از آن‌جا که به زعم بسیاری از مدیران، معمولاً تحول از مسیر تغییر می‌گذرد و نه تداوم و اصلاح، متأسفانه بسیاری از ایده‌های به ثمر رسیده مثل سریال‌های بلند، کمدی‌های نود شبی و تله‌فیلم‌سازی و از این قبیل، قربانی صندلی‌های لرزان و نگاه‌های غیر عمیقی می‌شود که جلوه‌گری قابلیت‌هایش را تنها با حذف و اضافه امکان‌پذیر می‌داند. هر چند در ابتدای امر هر گونه اقدامی، تقریباً خیالی بیش نیست وقتی تا مدت‌ها مجبور به بهره‌برداری ناگزیر و ناگریز از دستپخت مدیر پیشین هستی. با عبور از آن دوره اجباری نیز ترسیم هر نقشه بلند مدتی نیز نه قابلیت‌های او را به چشم مدیران بالادستی می‌آورد و نه شاید عمر مدیریتی‌اش کفاف می‌دهد تا ثمره کارش را به چشم خود ببیند. پس گزینه‌های دیربازده را از اولویت خارج می‌کند و می‌گذارد برای زمانی که جای پایش محکم شد. سریال‌های بلند که عموماً پروژه‌هایی با پیش‌تولیداتی بلند و طولانی و مراحل صحت‌سنجی و اطمینان‌یابی از خروجی کار می‌باشند احتمالاً به‌واسطه همین دغدغه‌های مدیریتی و سازمانی از دستور کار خارج می‌شوند. در چنین شرایطی سازمان صدا و سیما نیز در گذر این سال‌ها قیم و سرپرست دیگری برای آثار بلند دست و پا کرد به نام «سیما فیلم» که البته در هر دوره بنا بر نگاه مدیران وقت، سهمش در سریال‌سازی کم و زیاد شد. گاهی چنان ترفیع گرفت که تا حد پایگاهی برای تولید تمام سریال‌های نمایشی تلویزیون نیز بالا رفت و اعتبار یافت و گاهی چنان از آن سلب مسئولیت شد که به شکلی نیمه تعطیل و با کمترین علائم حیاتی محدود به همان لوگوی معروف به حضورش ادامه داد و در سال‌های اخیر نیز با مسئولیتی کنترل‌شده و محدود، مجری ساخت سریال‌های بلند و همچنین الف تلویزیونی زیرنظر سازمان صدا و سیما شده است تا همچنان چراغش روشن بماند و با آمد و شدهای مدیریتی، ساخت آثار متوقف نشود و کار روی زمین نماند. سیما فیلم به عنوان سمبل همیشگی سریال‌سازی در اذهان عمومی، هر چند در بدو امر در سال هفتاد و سه، به عنوان مؤسسه‌ای غیرانتفاعی شروع به کار کرد اما در گذر سال‌های متمادی با بازتعریف مدام مسئولیت‌ها هیچگاه جایگاهی مستقل پیدا نکرد و بیشتر به یک عنوان اداری و رسانه‌ای زیرمجموعه صدا و سیما تبدیل شد.

فصل‌بندی سریال‌ها

سیاست ناپایدار و نامنظم تولید سریال‌های بلند در سال‌های اخیر را از طرفی می‌توان ناشی از همگامی خواسته یا ناخواسته تلویزیون با روند رایج و جهانی سریال‌سازی و الهام از الگوی سریال‌سازی به صورت فصل‌بندی‌شده دانست، که توجیه اقتصادی در آن از درجه بالایی از اهمیت برخوردار بوده است. روندی که در گذر سال‌های اخیر از شکلی تصادفی و غیر پیش‌بینی‌شده به یک پیش‌زمینه ذهنی و همچنین قراردادی نانوشته فی‌مابین مدیران و عوامل تولید هر سریالی بدل شده تا تداوم و بی‌انتهایی مانند آن‌چه نصیب سریال «پایتخت» شده، جایزه پنهان و ضمانتی باشد برای هر فیلمنامه‌نویس و کارگردانی، تا برای ارتقاء کیفی محصولشان نهایت دقت و تلاش را به کار برده و از هیچ عملی فروگذار نکنند. رویکردی قابل ستایش در حرف و ناکام در عمل ناشی از نگاهی سهل‌انگارانه به موضوع در نزد مدیران هر دوره که در مواجهه با یک اقبال حداکثری، دچار یک ذوق و دستپاچگی حداکثری نیز شدند تا در کویر آثار قابل توجه، از سر تعجیل و نیاز، زمینه‌ساز دنباله‌هایی شکست‌خورده شوند که تمام آن هدف‌گذاری‌های شاید تشویقی را بی‌اثر کنند. کنکاش در باب علت این امر شاید دوباره ارتباط مدیر و صندلی لرزان و نیاز به رزومه‌سازی پر و پیمان‌تر و آسیب‌هایی که در سال‌های اخیر متوجه تلویزیون شده و گریبان بخش آثار نمایشی تلویزیون را گرفته را به ذهن متبادر کند.

مدیران ناآشنا به کار

با به بن‌بست خوردن و سرانجام نامعلوم روند تولید سریال‌های بلند و عدم توفیق در قالب سریال‌سازی به شکل فصلی، به نوعی پای ناتوانی و ناآشنایی بسیاری از مدیران سال‌های اخیر تلویزیون هم وسط کشیده می‌شود که با وجود داشتن فرصت‌های زمانی زیاد و نشستن طولانی‌مدت بر صندلی‌های مدیریتی حوزه‌های مختلف، باز هم کاری از پیش نبردند و نتوانستند از پس سر و سامان دادن به اوضاع رو به افول آثار نمایشی برآمده و از روند رو به سقوط اهمیت مجموعه‌های نمایشی در نزد مخاطب جلوگیری کنند. در واقع با در نظر داشتن رونق شبکه نمایش خانگی و کوچ بسیاری از هنرمندان مختلف در یک دهه اخیر به این شبکه نوپا و نوظهور، چه در عصر لوح‌های فشرده و چه در سال‌های اخیر به شکل پلتفرم‌های مختلف در فضای مجازی، یک مقایسه آماری و گذرا از چرایی توفیق سریال‌های دهه هفتاد و هشتاد تلویزیون به نسبت دهه نود، باز هم نوک پیکان انتقادات را متوجه مدیران ناآشنا و ناکارآمدی می‌کند که در استعدادیابی و تولید اثر شاخص در سال‌های اخیر ناتوان بودند. چرا که، مگر غیر از این است که چهره‌های شاخصی مثل مهران مدیری، سیروس مقدم، رضا عطاران و حسن فتحی و بسیاری از افراد دیگر از همین تلویزیون و به واسطه آگاهی مدیران وقت، استعدادیابی و بانی کلی آثار درخور و بالنده شدند؟ گواهش آن‌جا که پیمان قاسم‌خانی در یک مصاحبه و در باب توانمندی‌های شناختی اصغر پورمحمدی به عرصه رسانه، به روزهایی اشاره کرد که مشورت‌های این مدیر بسیار کمک حال شکل‌گیری و تشخیص درست و غلط محتوایی آثاری بود که او نویسندگی‌شان را برعهده داشت. شاید همین موضوعات مصداق و مبنای خوبی باشد برای ارزیابی جایگاه مدیریتی و یافتن ردپای مدیران وقت در دهه‌های پیشین، به عنوان عاملین اولیه توفیق بدون توقف ساخت آثار موفق. مدیرانی صاحب شناختی عمیق و آشنا به حوزه رسانه، که ضمن استعدادیابی انسانی، توانایی فراوانی نیز در استعدادیابی آثار درخشان در مرحله ایده‌پردازی و بعد تولیدشان در قالب سریال‌هایی بلند یا کوتاه موفق داشتند.

حسن حقیقی

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است