• کد خبر: 6074
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:23 شهریور 1401 ساعت: 10:00
نگاهی به مجموعه «بی‌نشان»؛

با قلاب ماهیگیری نهنگ شکار نکنید!

در این گزارش به بررسی سریال «بی‌نشان» به کارگردانی راما قویدل و تهیه ­کنندگی مرتضی رزاق کریمی پرداخته‌ایم.


«بی‌نشان» سریالی به کارگردانی راما قویدل است که این شب‌ها از شبکه سوم سیما پخش می‌شود. این مجموعه به قلم مشترک آزیتا ایرایی و مهدی حمزه و تهیه ­کنندگی مرتضی رزاق کریمی تهیه و تولید شده است. در این سریال بازیگرانی چون پرویز فلاحی‌پور، نیوشا ضیغمی، قاسم زارع، مهدی فقیه، مریم کاویانی، مجید واشقانی، نیلوفر پارسا، سعید زارعی، رضا ایرانمنش و کاظم هژیر آزاد و… به نقش‌پردازی پرداخته ­اند.

داستان با دو روایت موازی شروع می‌شود: روایت شهاب ادهم و روایت دخترش ریحانه. در ادامه این دو خط روایی در هم تنیده شده، و در نقطه گره­گشایی به هم متصل می‌شوند که این را می‌توان به‌عنوان یک ویژگی حساب‌شده در فن نگارش این مجموعه تلویزیونی به حساب آورد.

شهاب جانباز جنگی است که در حال حاضر در رسانه خبری «بیدار نیوز»، در سمت خبرنگاری متعهد و موفق مشغول به کار می‌باشد. ریحانه در حال آماده‌کردن مقدمات ازدواجش با مسعود است. مسعود از خانواده­ای متمول و مرفه است که قصد ازدواج با ریحانه‌ای را دارد که از خانواده­ای متدین و فرهنگی است. در ادامه مخاطب با این قلاب به جریان دو زندگی با سبک­های متفاوت کشیده می‌شود که شروع زندگی آن‌ها را با بحران‌هایی بیش از پیش مواجه می‌کند.

شهاب به واسطه زنی به نام فریده، وارد ماجرای فساد مالی یک شرکت صاحب‌نام به نام فرآسمان می‌شود. فریده به دنبال احقاق حقوق خود و همسر از دست رفته­اش است. از قضا کاظمی، پدر مسعود، از مهره‌های کلیدی و مهم شرکت فرآسمان در پشت صحنه است و سعی دارد با کارشکنی به هر شکل، جلوی فعالیت افشاگرانه شهاب را بگیرد. شهاب به خاطر فعالیت خارج از برنامه از محل کار خود اخراج می‌گردد. در میانه داستان، فریده، توسط شرکت فرآسمان اجیر می‌شود تا با آبروی شهاب بازی کند و او را از ادامه مسیر باز دارد. ادهم، دچار خسارت‌های جانی، مالی و آبرویی و خانوادگی می­شود اما همچنان به مسیر خود ادامه می‌دهد تا این‌که متوجه می‌شود شخصی در نزدیکی او با در دست داشتن اطلاعات دقیق در حال ضربه زدن به اوست. او این خطر را از جانب مسعود احساس می‌کند. این در حالی است که خانواده­ها­ی دو طرف، خصوصاً مسعود و ریحانه در مسیر تدارک مقدمات ازدواج خود می‌باشند.

الگوی فیلمنامه

از لحاظ مؤلفه­های ساختاری، این مجموعه بیشترین قرابت سبک‌پردازی را با ژانر نوآر دارد. همان‌طور که در این سبک، شخصیت اصلی داستان اغلب یک کارآگاه یا شخصی است که به‌واسطه یک زن برای پرده‌برداری از یک جنایت مأمور می‌شود و به همین واسطه وارد جریاناتی پیچیده می‌شود که در هر پیچش داستانی، پرده از رازهای بیشتری چون فسادها، سرپوش‌ها و رسوایی­های بیشتری برمی­دارد. وجود یک زن بی‌رحم و اغواگر در متن فیلم‌های نوآر، تنها به‌عنوان نقطه محرک و شروع سفر قهرمانی شخصیت به حساب می‌آید به طوری که با پیشروی داستان از میزان تأثیرگذاری او در جریان اصلی فیلم کاسته شده و هدف نهایی قهرمان، به‌عنوان موضوع اصلی فیلم، دنبال می­شود.

بررسی روند شکل‌گیری داستان با توجه به الگوی سفر قهرمانی ووگلر

«زندگی روزمره» شهاب ادهم از جایی شروع می‌شود که او با مشکلات بیماری چشمی خود درگیر است و از همان ابتدا، شواهد امر گواه آن است که این مرد بیش از اندازه خود را وقف شغل و کار خود کرده است به طوری که حتی فرصت ملاقات با خواستگار دخترش را ندارد و در همین قسمت این کلید بر مخاطب افشا می­شود که با مردی روبه‌روست که شغل و وظیفه اجتماعی‌اش در اولویت بالاتری از خانواده قرار دارد. مردی که در جنگ، رسالت خویش را نبرد علیه دشمن می‌دانسته و هم‌اکنون رسالت خود را در آگاهی دادن به مردمی می‌داند که زیر بار فشار اقتصادی حقوق­شان توسط عده­ای زیاده­خواه در حال پایمال شدن است. در این راه  قهرمان ملازمی دارد که او را یاری می‌کند. متین، پسر خواهر او، خبرنگار تازه‌کار جوانی است که فضای فعالیت او به فراخور سنش، رسانه‌های غیر مستند­تری هم­چون پلتفرم­های اینستاگرام و … می­باشد. گویا شهاب قرار است در این راه برای متین الگویی موفق و کار درستی باشد که ضمن تصحیح رفتارهای غلط او در حرفه خبرنگاری از هوش و هیجان بالای او در این راه استفاده کند.

«دعوت به ماجرا»ی پروژه فرآسمان با ورود فریده به‌عنوان زنی فریب‌خورده و شکست‌خورده به داستان شکل می‌گیرد. شهاب از همان ابتدا این دعوت را با آغوش باز می‌پذیرد و از آن استقبال می‌کند در حالی که قهرمان نیاز به انگیزه‌ای قوی‌تر برای ورود به این ماجرا دارد که به گفته برخی منتقدین، من‌جمله روزنامه هفت صبح، قلاب فیلمنامه در همان ابتدای ورود قهرمان به ماجرا، بسیار ضعیف عمل می‌کند و آن هم نتیجه اعمال نشدن دو مرحله از سفر الگوی قهرمانی در روند پیشبرد داستان است: مرحله‌ای که شخصیت، ورود به ماجرا را به هر دلیلی رد می‌کند و اتفاقی که با قلابی قوی‌تر او را به اصل ماجرا کشانده و استمرار مسیر او را تا انتها بیمه می‌کند. عموماً در ساختار فیلم نوآر، الگوی زن اغواگر می‌تواند در عبور قهرمان از این دو مرحله می‌تواند مؤثر باشد. روایت مجموعه، بر این مبنا پیاده‌سازی می‌شود که ادهم در راستای رسالت خود، فقط از روی خیرخواهی و کمک به زنی فریب‌خورده، وارد جریانی می‌شود که قرار است زندگی او را به کلی نابود کند. شاید بهتر بود قلاب این دعوت و پذیرش آن از سوی قهرمان با اتصالی محکم­تر پرداخته می­شد.

به هر حال، ادهم مسیر خود را با همین انگیزه شروع می‌کند و در این راه، اولین غرامت خود را با اخراج همیشگی از محل کارش می‌دهد تا سختی این مسیر را به تنهایی به دوش بکشد و زین پس، وارد یک جنگ رسانه‌ای تمام‌عیار با سازمانی می‌شود که با وجود ادهم، منافع چند میلیاردی خود را در خطر می‌بیند و احتمالاً در این راه از هیچ نقشه­ای برای شکست دادن او غافل نمی‌ماند. در الگو از این مرحله با عنوان «متحدان، دشمنان و آزمون­ها» نام برده می‌شود و در واقع رویاروبی قهرمان با تمامی امکانات و داشته­هایش است با دشمنانی که قصد دارند او را از پای دربیاورند. باقی مراحل الگو، مربوط به قسمت‌های آتی است که در زمان نگارش این مطلب هنوز پخش نشده است.

الگوی معنایی

بررسی  نحوه تکوین و تکامل معنایی مجموعه با الگوی طرحواره چشم گاوی دیوید بوردول

طبق الگوی طرحواره چشم گاوی، معنای هر فیلم از سه حلقه درون هم به‌صورت دایره‌وار انتقال پیدا می‌کند که از کاراکترها، جهان داستانی و باز­نمایی غیر داستانی تشکیل می‌شود. دایره اول تقابل کنش‌های اصلی تأثیرگذار بر روند دراماتیک فیلم است. اولین گره مهم و حیاتی سریال «بی‌نشان» که در واقع خط اصلی داستانی بر آن استوار است، بر پایه حادثه و تصادف شکل می‌گیرد و اصلی‌ترین قانون شکل­‌گیری درام ارسطویی که خلق روابط علی و معلولی است را نادیده می‌گیرد. مسعود و ریحانه در محیط دانشگاهی با هم آشنا شده و رابطه عاشقانه­ای بین آن‌ها شکل می‌گیرد. از قضا، پدر ریحانه، وارد جریان افشای فساد مالی پرونده فرآسمان می‌شود که کاظمی، پدر مسعود از بانیان اصلی این کلاهبرداری ملی است. به این ترتیب، گره اصلی فیلم از سطح یک ارتباط بیرونی و اجتماعی به عمیق‌ترین ارتباطات عاطفی و خانوادگی کشانده می‌شود تا سطح کشمکش و تبعات کنش قهرمان را فجیع‌تر نشان دهد اما در این راه از مهم‌ترین نکته کلیدی فیلم‌نامه‌نویسی که رعایت روابط علی و معلولی در گره اصلی است، باز می‌ماند و داستان بر پایه اتفاق با شروع متزلزلی آغاز می‌شود. مگر آن‌که در ادامه سریال، اطلاعاتی داده شود که علت تلاقی این دو خانواده را به شکلی منطقی‌تر قوام ببخشد.

از سوی دیگر، کنش‌هایی که برای فریده به عنوان زن قربانی طراحی شده، مطابق با شخصیت او نیست. او مادری مهربان از خانواده‌ای آبرومند است و تن دادن او به خواسته‌های عجیب فرآسمان و ادعای همسری‌اش با ادهم، قابل باور نیست. نقش‌های دیگر نیز بدون هیچ پرداخت جزئی در خصوصیات، به‌صورت یک قالب کلی معرفی، و عمدتاً در حد تیپ باقی مانده و به شخصیت نمی‌رسند. این در صورتی است که شخصیت متین پرداخته شده و به کاراکتری کنش‌مند تبدیل می‌شود؛ شخصیت قابل باوری که می‌توان با او همراه شد. گویا نگارندگان این سریال به پرداخت باقی شخصیت‌ها لزومی نمی‌بینند و از این نکته غافل می‌شوند که معنی اثر از تقابل پویای قهرمان با سایر نقش‌ها حاصل می‌شود.

حرکت شهاب ادهم به عنوان قهرمان در داستان، مانند کسی است که در کنار او خمپاره‌های زیادی زده می‌شود اما هیچ کدام در روند حرکت او هیچ اختلال و یا خدشه معنا­داری ایجاد نمی‌کند. از آغاز، تأثیرات مشکلات مالی ناشی از بیکار شدنش، دیده نمی‌شود. عنوان می‌شود که از جیب می‌خورند اما در شواهد رفتاری او اثری از بی‌پولی و نگرانی دیده نمی‌شود. مشکل نداشتن پول برای خرید جهیزیه دخترش به سادگی توسط پدرش حل می‌شود و باز هم انگار نیازی نیست که قهرمان هیچ گونه مانع سختی در پیش رو داشته باشد. بی‌آبرویی نیز هیچ اختلالی در نظام زندگی زناشویی و روند آن ایجاد نمی‌کند. عملاً ضد قهرمان با وجود تلاش‌های فراوان، هیچ خدشه‌ای نمی‌تواند در روند حرکتی قهرمان ایجاد کند. نبود یک دشمن قوی و تأثیر­گذار به مرور قهرمانی ضعیف را در ذهن می‌سازد. این‌گونه است که زیر متن روانی مجموعه، قهرمان را به مرحله انتخاب سخت نمی‌رساند.

از سوی دیگر، دلیل ورود ضد قهرمان به ماجرا با قلابی قوی‌تر شکل می‌گیرد. خسارتی حدود هزار میلیارد تومان برای اقدامات او  کاملاً منطقی است؛ ضد قهرمانی که آگاهانه پس از اولین افشای خطرآفرین، استراتژی خود را به تناسب ضربه وارده، در میانه بازی تغییر می‌دهد و مجبور می‌شود اخبار شراکت سرمایه‌گذار خارجی را نشر دهد تا بتواند دوباره جایگاه از دست رفته‌اش را میان سهامداران برگرداند. وقتی در روایت، ضد قهرمانی ساخته می‌شود که باور پذیر­تر و قابل قبول‌تر از قهرمان عمل می‌کند، به طور ناخودآگاه در ضمیر مخاطب میزان تأثیر او بیشتر از قهرمان درک می‌شود. باور نه به این معنی که او را قبول کنیم. مخاطب نیروی حاصل از او را جدی‌تر می‌گیرد و احتمالاً پس از دیدن این مجموعه تصمیم می‌گیرد که دیگر به هیچ شرکت معتبری برای خرید سهام اعتماد نکند و نه آن‌که مانند ادهم به دنبال اجرای عدالت از جان و مال خود بگذرد.

دایره دوم معنایی، شامل جهان داستانی است که روایت درآن بازگو می‌شود. انتخاب مضمونی که کاملاً منطبق بر شرایط و اوضاع کنونی است، هوشمندانه و در خور تحسین است. چرا که مخاطب از همان آغاز به واسطه تجربه زیسته خود در جامعه، با داستان همراه می‌شود: مخاطبی که هر چند ماه یک بار در معرض اخبار افشای یک پرونده اختلاسی چند هزار میلیاردی است. همراه شدن با این داستان می‌تواند برای او تجربه آشنایی باشد.

طراحی صحنه و لباس این مجموعه، تنها با حفظ کلیشه‌های از پیش تعیین شده، فارغ از در نظر گرفتن پیشامدهایی که برای شخصیت‌ها در شرایط مختلف پیش می‌آید، عمل می‌کند. به‌طور مثال، ظاهر یکی از نقش‌پردازان این سریال که فردی معتاد است، قبل از رفتن به کمپ و در خروج از کمپ هیچ تغییر نمایشی نمی‌کند. طراح صحنه نیز با این اطلاعات کهنه که خانه دوبلکس وسط پله‌دار برای خانواده مرفه عمدتاً خلافکار و خانه بزرگ قدیمی حیاط‌دار با حوض و گلدان برای خانواده متدین و فرهنگی  است، کار خود را انجام می‌دهد. در این مجموعه صحنه‌های دکوپاژ شده همسو با معنای کلی اثر انگشت‌شمارند، در حالی که معناسازترین عنصر در فیلم دکوپاژ می‌باشد.

دایره سوم نیز شامل باز­نمایی‌های غیر داستانی یعنی موسیقی، فیلمبرداری و تدوین است که با حفظ ریتم هر صحنه با توجه به کنش، آرایش مناسب و درخوری از نواخت و رنگ و نور را ارائه می‌دهند.

معنا سازی

اما باید دید که این مجموعه به‌عنوان یک رسانه بیانگر از این مسیر دشوار به سلامتی عبور کرده است و یا در همان نکات ابتدایی فیلمنامه‌نویسی تا تولید نهایی اثرث از حرکت درست خویش باز می‌ماند؟ و اگر باز مانده چه معنایی از اثر به مخاطب منتقل می‌شود؟

از دیدگاه شخصی من، نتیجه‌ای که مخاطب می‌تواند از این سریال داشته باشد، ترس است. چرا که جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که پر از حیله، نیرنگ و فریب است. باقی چیزها یعنی همراهی همسر و خانواده و … چنان مصنوعی و غیر واقعی پرداخته شده که به مرحله تأثیر و تأثر نمی‌رسند.

شهاب ادهم به‌عنوان یک جانباز جنگی معرفی می‌شود و در طول داستان از او اسطوره‌ای بی عیب و نقص ساخته می‌شود و همین امر تا خانواده او هم ادامه پیدا می‌کند و این یعنی کمترین خروجی میزان همذات‌پنداری مخاطب با قهرمان داستان. در این‌جا تکلیف مخاطب کاملاً روشن است. ما با داستانی سر و کار داریم که در آن فقط تماشاگر و نظاره‌گر هستیم و متأسفانه محکوم به دنبال کردن ماجرایی هستیم که از آغاز، پایان آن قابل حدس است و آن هم رسیدن قهرمان به هدفش هست. از آن سوی ماجرا، رازی هم در میان نیست به این معنی که این خبرنگار پیشکسوت همه چیز را می‌داند و تنها قرار است برای اثبات مسئله‌ای که حتی خودش هم آن را کشف نکرده است، مدارکی را جمع‌آوری کند. شخصیت غیر قابل باور او به خانواده‌اش نیز سرایت می‌کند و تنها شخصیتی که می‌تواند از زیر بار سایه سنگین این خانواده ناآشنا بیرون بیاید، متین است.

قلابی که موفق به شکار این نهنگ نمی‌شود

سریال «بی‌نشان»، فارغ از خط داستانی، با مجموعه نسبت­هایی که در دایره‌های معنایی خود می‌سازد،  معنایی را در ذهن مخاطب بر جا می‌گذارد که در جهت داستان نیست.

یک فیلم در سه لایه در­هم تنیده در ذهن مخاطب معنا می‌سازد، نه در نیت و ذهنیت عوامل تولیدی آن. ممکن است کارگردان قصد داشته باشد این پیام را به ذهن مخاطب متبادر کند که در راه عدالت باید از جان و مال و خانواده گذشت، اما چینش‌های سه لایه‌ای او، باور دیگری را در مخاطب زنده می‌کند و این همان تله‌ای‌ست که عمدتاً فیلمسازان را گرفتار می‌کند و محتوای رسانه‌ای آن‌ها را بی‌اثر می‌سازد.

سمیه نجفی خاتونی

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است