اعتقاد دارم که هنرمند باید داخل مردم باشد. موادی که از آن برای شارژ شدن، پیش رفتن و رشد کردن و بهتر کار کردن استفاده میکنیم.
پرویز فلاحیپور بازیگری بود که با گذر از سنین جوانی به شهرتی عمومی دست یافت. تجربه نشان داده که این دسته از بازیگران عموماً به سمت بازی در نقشهای تیپیکال حرکت میکنند. اما فلاحیپور در این سالها بارها نشان داده که نمیخواهد در چنین مسیری قرار بگیرد. در کارنامه او نقشآفرینیهای متفاوتی را میبینیم و نقش شهاب ادهم در سریال «بینشان» هم میتواند یکی از همین شخصیتهای متفاوت قلمداد شود: روزنامهنگار متعهد و جسوری که هرگز دست از جستوجوی حقیقت نمیکشد؛ حتی وقتی صداقت او خطرهایی را در زندگی خانوادگیاش ایجاد کند.
چه خصوصیتی در شخصیت شهاب ادهم وجود داشت که باعث شد بازی در سریال «بینشان» را بپذیرید؟
شخصیت شهاب ادهم شخصیت مثبتی است که سالها در جبهه زحمت کشیده، فرمانده بوده و ایثارگری کرده است. الآن هم یکی از جانبازان دفاع مقدس است. بعد از اتمام جنگ، ایشان دوستانش را جمع کرده، خیریهای درست کرده و خودش هم روزنامهنگار است و حالا، با تجربهای که به دست آورده، سردبیر یک سایت معروف شده که خوانندگان بسیاری دارد. شهاب آدمی است که مردم دوستش دارند، معتمد، معتقد و بااخلاق است. مشخصات اولیه شخصیت این بود. زمانی که فیلمنامه را خواندم، دیدم که این ویژگیها را همه مردم در اجتماع دوست دارند. خود قصه هم قصه خوبی بود و نویسندگان برایش زحمت کشیده بودند. فیلمنامه چند بار بازنویسی شده و کار شستهورفته و خوبی بود. دیگر چه چیزی از این بهتر میخواستیم؟ کارگردان خوب بود، تهیهکننده خوب بود، متن خوب بود و شخصیت را هم دوست داشتم. برای همین این کار را پذیرفتم.
با بررسی کارنامه شما میتوان به این نتیجه رسید که تمایلی به نقشهای تکراری ندارید و حوزههای گستردهای از نقشها را تجربه کردهاید. آیا شخصیت شهاب در «بینشان» از این جنبه هم برای شما جذاب بود و تازه بودن آن در پذیرش این نقش از سوی شما تأثیر داشت؟
از شما ممنونم که کارنامه هنری من را دنبال کردید. بله. من خیلی نقشهای تکراری را دوست ندارم مگر اینکه مجبور باشم. این نقش هم، لااقل برای من، تکراری نبود. تا حالا نقش یک خبرنگار را بازی نکرده بودم و فقط شنیدههایی از کسانی داشتم که خبرنگار بودند. برای این کار، در این مورد که سردبیر چهکاره است و حیطه مسئولیتهایش تا کجا است تحقیق کردم. با نیروهای یک روزنامه (که البته یک روزنامه ورزشی بود) هم صحبت کردم. فکر میکنم این شخصیت برای من و برای بینندهها شخصیت تازهای بود. تا حالا شخصیت خبرنگار کار نشده بود. البته آنور آب و در کشورهای دیگر کارهای اینمدلی دیده بودم که نقش اصلیشان یک خبرنگار بود که در زندگیاش چالشهایی داشت و کمکم کار به جاهای باریک میکشید. میشود گفت که این متن هم بهنوعی راجع به زندگی همان نوع خبرنگارها است اما یک خبرنگار ایرانی که با مسائل و مشکلات و معضلات خبرنگاری در کشور خودش دارد دستوپنجه نرم میکند و در مقابل فساد میایستد. بنابراین میتواند یک نقش نو و یک کار جدید، هم برای بازی و هم برای دیده شدن، باشد.
بازی در نقش یک خبرنگار در «بینشان» تا چه حد برای شما بهعنوان یک بازیگر باتجربه چالشبرانگیز بود؟
بهعنوان بازیگر، وقتی با نقش جدیدی سروکار دارید که تا حالا کار نشده و در فیلمها و سریالها مابهازای بیرونی چندانی ندارد، نمیتوانید کارهای قبلی را ببینید و بفهمید با شخصیت چه کارهایی کردهاند. تنها دستاویزی که در این شرایط برای یک بازیگر میماند این است که نمونههای عینی شخصیت را در جامعه دنبال کند. من سعی کردم، فارغ از اینکه واقعاً خبرنگار اینشکلی داریم یا نداریم، شخصیتی را بازی کنم که باید باشد. از نظر منِ بازیگر، یک خبرنگار باید اینجوری باشد. متن هم دارد میگوید که این آدم یک خبرنگار است که ایستادگی میکند، ازخودگذشتگی میکند، با فشارها مقابله میکند و با چیزی کنار نمیآید. این میتواند خصلتهایی باشد که به پیشینه او در جبهه و جنگ هم برمیگردد. اما سختی این کار برای بازیگر این است که بازیگر باید چیز جدیدی پیدا کند. اگر شما میخواهید چیزی را پیدا کنید که تا حالا کسی بازیاش نکرده و با آن مواجه نبوده، سعی میکنید شخصیتتان متعادل باشد. یعنی شخصیتی که با خانوادهاش مهربان است و بهشکل آهسته و پیوسته با دشمنان مقابله میکند. ولی چه چیزی شهاب را سر جایش نگه میدارد؟ بگذارید مثالی از خود سریال و کاری که در یکی از سکانسها انجام دادم بزنم. در یکی از سکانسها، شخصیت زن به شهاب زنگ میزند و میگوید بهخاطر فشارهایی که به او وارد شده دیگر حاضر نیست با شهاب همکاری کند در حالی که قبلاً قول مدرک به شهاب داده بود. شهاب بعد از قطعکردن تلفن میرود جلوی عکس برادر شهیدش میایستد، دستی به تصویر او میکشد و بعد پشت میزش نشسته و به فکر فرو میرود. درست مثل این است که عهد دوبارهای با برادرش میبندد و برادر شهیدش تعهد دیگری، به جز تعهدات شخصی و اعتقادی خود شهاب، برای او ایجاد کرده و باری را روی دوش این آدم اضافه کرده است. فکر میکنم آن قولی که شهاب به برادرش داده، نقطه قوت شهاب برای جلو رفتن است. بههرحال درآوردن این شخصیت به لحاظ بیانی، رفتاری و تیپیک کار سادهای نبود. برای این سریال وزن اضافه کردم و همین الآن هم در حال کاهش وزن هستم. سعی کردم نشان دهم که در سالهایی که از جنگ گذشته، پشتمیزنشینیِ شخصیت و دنبال کردن اخبار مختلف از طریق گوشی، تبلت و کامپیوتر، اضافه وزنی برای شخصیت به همراه آورده. با این فکر جلو رفتم ولی الآن برای خودم یک سختی بعد از کار به وجود آورده که همان کاهش دوباره وزن است.
آیا ساخته شدن سریال همچون «بینشان» را میتوان نشانهای از رویکرد تازهای در تلویزیون برای پرداختن به مسائلی چون فساد اقتصادی دانست؟
بله. به نظر من ساخته شدن این سریالها نقطه مثبتی در روند سریالسازی است. نشانه و نمودش را هم میتوانم استقبال مردم از این سریال بدانم. انشاءالله که دیگران یا همین تیم بتوانند سریالهایی با انتقادهای بیشتر نسبت به مفسدین اقتصادی بسازند و مردم را نسبت به این مسائل آگاه کنند. چون خود این سریالها نوعی آگاهی هم به همراه خود میآورند و مردم را آگاه میکنند که هر جا از آنها خواست سرمایهگذاری کنند و قول سود چند برابری دادند، مردم گول نخورند و بتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. چون، همانطور که در سریال گفته میشود، با پساندازی که سالها برایش زحمت کشیده و جمع کردهاند میخواهند سرپناهی برای زن و بچهشان درست کنند و آنوقت آدمی میآید و این سرمایه را از دستشان میگیرد بدون اینکه اینها بدانند دارند به چه راهی میروند. آخر هم میبینند که بازنده هستند. این سریال میتواند یک شناخت و آگاهی برای مردم به همراه بیاورد که خیلی باارزش است و امیدوارم سریالهای دیگر هم در زمینه مقابله با مفسدان اقتصادی ساخته شود.
همانطور که فرمودید، در سینما و تلویزیون جهان آثار زیادی در مورد خبرنگاران ساخته شدهاند. اما بهنظر میرسد در سینما و تلویزیون ما کمتر به این قشر پرداخته شده. علت این کمکاری را در چه میدانید؟
چون اصولاً ما به نقد، و به اینکه عیبهای همدیگر را بگوییم، عادت نکردهایم. هر کاری که ساخته میشد به یک قشر برمیخورد. مثلاً زمانی در مجموعه «اگه بابام زنده بود» (همایون اسعدیان) یک نقش منفی بازی کردم و لهجه کردی داشت. تقریباً پانزده جلسه که از ضبط کار گذشت، به من زنگ زدند که لهجه را حذف کنم. گفتم: «مگر میشود؟ ما پانزده روز کار کردیم و چندین سکانس گرفته شده. چطور لهجه را یکدفعه حذف کنم؟ کار کمدی است ولی مسخره که نیست!» بههرحال نقد کردن در کشورمان مشکل است و مشکلاتی را هم ایجاد میکند. مردم را باید عادت داد. وقتی ما از خودمان عیبجویی کرده و کار همدیگر را نقد کنیم، مردم هم به این نقد کردن عادت میکنند و به کسی برنمیخورد. اگر من روزی بگویم که از همهچیز منزه هستم و اشتباهی نمیکنم، نباید بگویید این آدم چقدر آدم خوبی است بلکه باید بگویید این آدم نقدپذیر نیست و به همین دلیل ممکن است هزاران اشتباه دیگر را هم انجام دهد. همانطور که حضرت علی(ع) فرمودند، همین عُجب و تکبر دری است بر گناه. این را نباید فراموش کنیم.
در این گفتوگو توضیحاتی در این مورد دادید اما ممنون میشویم اگر با جزییات بیشتر توضیح دهید که، با توجه به تعداد نهچندان زیاد خبرنگاران در فیلمها و سریالها، برای بازی در نقش شهاب چه روشی را برای درک بهتر شخصیت انتخاب کردید. تا چه حد شخصیت را بر اساس آنچه روی کاغذ آمده بود ساختید و تا چه حد از شخصیتهای واقعی الهام گرفتید؟
روی کاغذ، ممکن است که یک شخصیت خیلی قوی آفریده شود و تمام ابعاد یک شخصیت نمایشی را داشته باشد. اما حتی در این شرایط هم کسی که آن نقش را بازی میکند، خیلی مهم است. شما اگر یک نقش را به چهار بازیگر بدهید، چهار نوع کار و شخصیت مختلف از آن درمیآید. چون هر کسی افکار خودش را دارد. من، بهعنوان یک بازیگر، سعی کردم جاهایی که دیالوگها اغراق دارد را طوری بیان کنم که آن اغراق به چشم تماشاچی نیاید و به بیننده برنخورد. سعی کردم شخصیت شهابالدین ادهم یک انسان باشد؛ انسانی که برای مردم قابل لمس باشد. برای شکلدادن به چنین شخصیتی، شما باید ببینید چهکار باید کرد که این شخصیت شکل بگیرد. برای خودم شخصیت را طراحی کردم: درست مثل کسی که یک شخصیت خیالی را روی کاغذ با سیاهقلم، آبرنگ یا رنگ روغن طراحی میکند و این شخصیت، که ممکن است مابهازایش در بیرون وجود نداشته باشد، بهشکل یک تابلو درمیآید. در کار فیلمسازی، نویسندگان خوب شخصیتهایی را میآفرینند که از نظر نوشتاری و شخصیتپردازی، شخصیتهای درستی هستند. یعنی عمل این آدمها با آنچه مشخصات آن شخصیت است میخواند و غیرقابلباور نیست. ولی خود بازیگر هم میتواند بر اساس نوشتههای موجود برای نقش طراحی داشته باشد. منِ بازیگر، اگر بتوانم، باید چیزی به آن نوشته و شخصیتپردازی اضافه کنم که وقتی خود نویسنده آن را دید بگوید این همان شخصیتی است که او میخواسته است. در حالی که شاید خود نویسنده در ابتدا آن شخصیت را مناسب یک چهره یا بازیگر دیگر در نظر گرفته بود. اگر بینندهها این شخصیت را دنبال میکنند و پسندیدهاند، یعنی شخصیت درست از کار درآمده است. ولی ممکن است بازیگر دیگری هم این شخصیت را بازی کند و خیلی بهتر از این درآید. من فقط خواستم در مورد تفاوت بین شخصیتپردازی یک نویسنده و شخصیتپردازی یک بازیگر توضیح دهم. ولی به نظر من شخصیت کارگردان شاید مهمتر از نوشته و بازیگر باشد. وقتی کارگردان بداند چه میخواهد، تبادل فکری نویسنده، کارگردان و بازیگر شخصیتی را تولید میکند که میشود همان چیزی که داریم در موردش صحبت میکنیم. پس شخصیتی که ایجاد میشود نتیجه خودبهخود تعامل بین نویسنده و کارگردان و بازیگر است.
یکی از نکاتی که در مورد شخصیت شهاب قابل مشاهده است، مثبت بودن تقریباً تمامعیار او است. شهاب شخصیتی است که ظاهراً در تمام ابعاد یک شخصیت مثبت است که با تمام وجود به اقدامات سالم و اخلاقی میاندیشد و بهندرت ممکن است دچار اشتباه شود. آیا این مثبت بودن همهجانبه کار شما را برای ساخت شخصیتی باورپذیر سخت نکرد؟ آیا اگر شخصیت شهاب کمی خاکستریتر به تصویر کشیده میشد دست شما را برای ساخت انسانی پیچیدهتر بازتر نمیگذاشت؟
شاید نکتهای که شما میگویید درست باشد. اما، همانطور که عرض کردم، آنچه را باید باشد نوشته، بازی و کارگردانی میکنیم نه آنچیزی که هست. اگر بخواهیم آنچه را هست کار بکنیم میشود مستند. وقتی بهسراغ فیلم و سریال در ژانرهای مختلف میرویم، یعنی از آن حیطه مستند بیرون آمده و با خیال خود پروبالی به آن میدهیم. شخصیت شهاب مشخصههای متعهد بودن، بااخلاق بودن، معتقد بودن و در آن خانواده بزرگ شدن را در خود دارد. اما شهاب هم اشتباه میکند. در روند قصه خود شما متوجه میشوید که چه اشتباهاتی میکند و اشتباهاتش چه عواقب بدی ممکن است ایجاد کند. ما به این فکر کردیم که این شخصیت هم انسان است و طبیعی است که اشتباه کند. انسانهایی را داریم که در عین اینکه فکر میکنند خیلی آدمهای درست، بااخلاق و متعهدی هستند، اشتباهات مهلکی انجام میدهند. من میتوانم «لیر شاه» را برای شما مثال بزنم. تنها عیبی که لیر شاه دارد این است که دختر کوچکش را باور ندارد. این غرور و تعریفی که دختران دیگر از او میکنند، باعث میشوند دختر کوچکش را، که دارد حقیقت را میگوید، نبیند. این میشود اشکال شخصیتی او که، همانطور که خودتان میدانید، در تراژدی یکی از نقاط اصلی است. در اینجا هم اینگونه است. شهاب هم ضعفی دارد که باعث میشود اشتباه کند و دیگران از این اشتباه متضرر شود. ولی روند بهگونهای است که این روند را هر چه در سریال جلوتر رویم بیشتر متوجه میشویم. البته همانطور که در ابتدای صحبتم گفتم، آنچه هم که شما میگویید درست است. شاید اگر این اشتباهات بیشتر میشد، ممکن بود شخصیت هم پیچیدهتر شود. ولی آن موقع دیگر یک سریال دیگر میشد که هم برای نویسندگان، هم برای بازیگر و هم برای کارگردان کار سختتر میشد. البته این را بهعنوان یک بازیگر میگویم: یکی از ترسهایی که در آن صورت وجود دارد، این است که بیننده از آن سوی بام بیفتد. ولی در حال حاضر فکر میکنم که شخصیت دارد روال طبیعی خود را طی میکند. در مورد قسمتهای شعاریتر هم همانطور که گفتم سعی میکنم بهشکلی با شوخی و خنده و خلاصه با نوع بیانی که برای شهاب در نظر گرفتم، زهر شعاریبودن را بگیرم تا او شخصیتی طبیعی و قابل باور برای بیننده باشد.
در نقدهایی که در مورد سریال «بینشان» منتشر شده، یکی از مواردی که چند بار به آن اشاره شده رویکرد محافظهکارانه سریال در برخورد با مقوله فساد اقتصادی است. مثلاً عدهای به عدم اشاره صریح به سرمنشأ این فساد اشاره کردهاند. آیا این نقد را میپذیرید و آیا هنگام ساخت محدودیتهایی برای پرداختن به مسائل وجود داشت؟ مثلاً ایدههایی بود که در طرح اولیه وجود داشته باشد و در مرحله اجرا یا پس از آن به هر دلیلی حذف شود؟
بله. درست میگویید. منتها خودتان میدانید که اینجا تلویزیون است و شاید برای کسانی که سفارشدهنده این سریالها هستند هم موانعی وجود داشته باشد که دست ما را در خیلی از مواقع ببندد. شما اگر با آقای رزاق کریمی یا آقای قویدل هم صحبت کنید میگویند که یک سری جاها را تکرار کردیم یا دیالوگهایی را عوض کردیم تا مشکلی پیش نیاید. ولی من میگویم این مسائل که مشکلی پیش نیاید و به کسی برنخورد را باید کمتر کنیم. این سریال شاید شروعی برای رسیدن به آن نقطه باشد. شاید مسئولان بهآرامی بخواهند جلو بروند و نخواهند یکدفعه تضادی را ایجاد کنند که جامعه دچار بحران شود.
با وجود این که بازی شما در آثاری چون «اگه بابام زنده بود» و «مرد هزارچهره» با استقبال مواجه شد، کمتر در نقشهای کمدی ظاهر شدهاید. آیا علاقه چندانی به بازی در این نوع نقشها ندارید یا پیشنهاد مناسبی به شما نشده؟
نه. اتفاقاً در کار آقای دهنمکی («آزادی مشروط») با اینکه شخصیت مثبتی را بازی میکنم اما سعی کردهام در همان دنیای طنز و کمدی آن شخصیت را بازی کنم. آن کار بسیار با نقشهای دیگرم متفاوت است و مثل «اگه بابام زنده بود» و «مرد هزارچهره»، کار آقای دهنمکی هم کار طنز است و فکر میکنم مردم هم دوستش داشته باشم. نقش کمدی پیشنهاد میشود. خود من سعی میکنم خیلی خودم را درگیر این چارچوبها نکنم. ممکن است پنج نقش جدی بازی کنم و یک نقش کمیک. ممکن است مثلاً یک نقش منفی بازی کنم و سه نقش مثبت. مثلاً در برخی از همکاریهایم با آقای سعید سلطانی نقش منفی بازی کردهام. حرف من این است که بازیگر، البته اگر چهرهاش در راه قابل باور بودن نقش مانع ایجاد نکند، میتواند نقشهای مختلفی را بازی کند. با این وجود باید چارچوبها را بشناسد: دنیای کمدی و طنز را بشناسد، دنیای تراژدی را هم بشناسد. شناخت این دنیاها برای بازیگری که دارد در آن دنیا کار میکند بسیار مهم است.
با توجه به تنوع طیف شخصیتهایی که بازی کردهاید، بهطور کلی بازی در نقشهای مثبت را چالشبرانگیزتر میدانید یا بازی در نقشهای منفی را؟
برای بازیگری که به کار خود و به بیننده اهمیت میدهد، هر دو میتواند سخت باشد. شما اگر نقش کمدی را هم بد بازی کنید و قابل باور نباشد، بینندهتان را از دست میدهید. در مورد نقشهای مثبت و منفی هم همینطور. اما دست بازیگر برای نقشهای مثبت، بهخصوص در کشور ما، بستهتر است. در این شرایط بازیگر باید خیلی هشیارانه و آهسته و پیوسته حرکت کند. چون شما اگر کوچکترین بُعدی به شخصیت دهید که قابل باور نباشد یا درون دنیای آن نقش جا نگیرد، به نظر من شکست میخورید. بنابراین هر چند هر دو سخت است اما در نقشهای منفی دست بازیگر بازتر است. صرفاً بهعنوان یک مثال، شما در یک نقش مثبت نمیتوانید سیگار بکشید در حالی که ممکن است یک نقش مثبت هم سیگاری باشد. یا مثلاً در قالب یک نقش مثبت در کشور ما، شما نمیتوانید خیلی با یک نفر از جنس مخالف گرم بگیرید ولی در نقش منفی این امکان وجود دارد. خیلی از مسائل دیگر وجود دارد. اینها فقط مثالهای سادهای بودند و اولین چیزهایی که به ذهن آدم میرسند. مثالهای سختترش هم وجود دارد که هم خود شما میدانید، هم مردم میدانند و هم خود مدیران. نقش مثبت حریمی دارد که شما باید این حریم را حفظ کنید چون نقشهای مثبت در کشور ما نقشهایی هستند که از نظر مدیران باید قابل دفاع باشند.
در پایان اگر نکته ناگفتهای مانده، خوشحال میشویم که مطرح کنید.
امیدوارم آثاری از نوع «بینشان» بیشتر ساخته شود. امیدوارم مردم از این کار لذت برده باشند. من، جدا از دستمزدی که برای نقش میگیرم، تمام خواستهام این است که مردم نقش را بپسندند. باور بفرمایید تا روز آخری که از نظرات مردم استفاده میکنم و نظرات مردم به سمت من برمیگردد، استرس دارم. این استرس آنقدر است که بعضی وقتها حتی ممکن است به من صدمه بزند همانطور که صدمه هم زد و سر کار آقای سعید سلطانی روانه بیمارستان شدم و رگ اصلی قلبم را استند کردند. خود دکترها هم میدانستند که همهاش بهخاطر استرس است. تنها استرسی که برای من بهوجود میآید برای کار است و سرچشمه آن هم این است که تمام افکار من این است که اگر مردم این کار را دوست نداشته باشند چه میشود. پس سعی و هم و غم من این است که این کار و این بازی را مردم دوست داشته باشند و از آن استفاده کنند. بسیار خوشحالم که «بینشان» دارد دیده میشود. الآن به دو، سه شهرستان رفتهام و برخورد مردم را در خیابان دیدهام. اینکه سریال را دنبال میکنند خوشحالم میکند و این، استرس من را از بین برده و من را تشویق میکند که کارهای آینده را با تلاش و کوشش بیشتری آغاز کنم. باز هم از مردم ممنونم که سریال ما را مییبنند.
پس، شاید بشود گفت برخلاف بعضیهای دیگر، این مردمی بودن برای شما خیلی مهم است.
از قدیم به ما میگفتند: «بازیگر یا هنرمند باید با مردم باشد اما داخل مردم نباشد.» من میگویم نه. اتفاقاً بازیگر باید داخل مردم باشد اما شاید گاه با مردم نباشد. چون ممکن است یک وقت مردم اشتباه کنند و من نمیخواهم آن اشتباه را بکنم. وقتی عدهای اشتباهی میکنند، آنها هم جزو مردم هستند. من هم جزو مردم هستم، مسئولان هم جزو مردم هستند. اما به این اعتقاد دارم که هنرمند باید داخل مردم باشد. موادی که از آن برای شارژ شدن، پیش رفتن و رشد کردن و بهتر کار کردن استفاده میکنیم، همهاش از داخل مردم درمیآید. نباید داخل کتابها دنبالش بگردیم چون نویسندههای آن کتابها هم آن مواد را از داخل مردم درآوردهاند. بنابراین، با تمام احترامی که برای هنرمندان قائلم، من داخل مردم را خیلی بیشتر دوست دارم. دوست دارم با مردم باشم و با آنها خوشوبش کنم. این یکی از لذتهای من در زندگی است.
احسان دبیروزیری
There are no comments yet