نگاهی به فیلم «انیو: استاد»؛

در ستایش سینما، موسیقی و چند چیز دیگر!

در این گزارش به نقد و بررسی فیلم مستند «انیو: استاد» ساخته جوزپه تورناتوره پرداخته‌ایم.


همه‌چیز فیلم گویی در صحنه افتتاحیه فیلم خلاصه شده است. مترونوم تیک تاک می‌کند و ما پیرمردی را می‌بینیم که با لباس ورزشی دور اتاق با سرعت راه می‌رود، روی زمین دراز می‌کشد و چند حرکت ورزشی کششی انجام می‌دهد. سپس موسیقی پرحجمی شنیده می‌شود و تصویر قطع می‌شود به همان پیرمرد که در یک اتاق خالی با دست‌هایش در حال رهبری یک ارکستر است. همه‌جا انبوهی از کاغذ و کتاب دیده می‌شود و قطع‌های مکرر به تصویر در حال ورزش پیرمرد. گویی استاد هم‌زمان خودش و نوشته‌هایش را رهبری می‌کند. این یک پرتره در ستایش از نابغه‌ای است که شاید بتوان او را شناخته‌شده‌ترین آهنگساز فیلم در طول تاریخ سینمای جهان لقب داد: انیو موریکونه که نامش با جاودانه‌های حافظه جمعی بشر گره خورده است و به قول هانس زیمر بزرگ، که خود جایگاهی والا در آهنگسازی فیلم دارد، موریکونه هر آهنگی که ساخته باشد «در همان نت اول می‌فهمی که کار موریکونه است.»

«انیو»، حاصل کاوش تورناتوره در زندگی انیو موریکونه از خلال گفت‌وگو با او و کسانی است که به نحوی با زندگی شخصی و حرفه‌ای او در ارتباط بوده‌اند. تورناتوره با هوشمندی مصاحبه‌گر و صدای او را از تصویر حذف کرده است تا به‌طرز جذابی این‌گونه به‌نظر برسد که موریکونه در حال بازگو کردن مسیری است که در طول سالیان دراز پیموده تا به این جایگاه اسطوره‌ای برسد. در لابه‌لای این بازگویی، چیزی نزدیک به هفتاد مصاحبه که در طی پنج سال جمع‌آوری شده است هم گنجانده شده تا تصویر دقیقی از آن‌چه که شخصیت حرفه‌ای، هنری و خصوصی «انیو»را شکل داد ترسیم شود. در این مصاحبه‌ها با کارگردانان، نوازندگان و همکارانِ موریکونه از جمله کلینت ایستوود، جوآن بائز، هانس زیمر، جیمز هفیلد، ترنس مالیک، بروس اسپرینگستین و چهره‌های اسطوره‌ای دیگری گفت‌وگو شده که با روایت‌های موریکونه در هم می‌آمیزد و مخاطب را به عمق دنیای موریکونه می‌برد.

بخش عمده‌ای از زمان فیلم به شرح آن چیزی می‌پردازد که انیو موریکونه در طول زندگی از سر گذرانده تا به عنوان یک آهنگساز درجه یک فیلم شناخته شود: از ابتدای کار موسیقی و آموختن ترومپت به اجبار پدر ترومپت‌نوازش تا ورودش به کنسرواتوار سانتا سیسیلیا و تحصیلات کلاسیک آهنگسازی زیرنظر استادش گوفردو پتراسی.

موریکونه در موارد متعددی در فیلم احساساتی می‌شود. از جمله زمانی که از نقش همسرش به عنوان اولین شنونده آهنگ‌های ساخته‌شده‌اش یاد می‌کند و می‌گوید هیچ آهنگی نبوده که به سفارش‌دهنده ارائه کرده باشد مگر این‌که همسرش آن را شنیده و تأیید کرده باشد. انیو معتقد بود ماریا چون از آهنگسازی چیزی نمی‌داند یک شنونده ‌غریزی و خالص برای موسیقی‌های اوست و نظرش تأیید می‌کند که آن موسیقی خوب است یا خیر! موریکونه هنگامی که از ابتدای ورودش به کار آهنگسازی برای فیلم‌ها صحبت می‌کند به یاد می‌آورد که از سوی اساتیدش و دوستانش به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. از این‌رو که کار برای فیلم را نه یک اثر هنری که دستاوردی ضدهنری و هم‌تراز خودفروشی می‌دانستند. این برخورد، به‌ویژه وقتی از سوی استادش گوفردو پتراسی رخ داد سبب شد موریکونه به نوعی انزوا در جریان‌های هنری روز ایتالیا دچار شود و با یک ترومای همیشگی کار در سینما زندگی را ادامه دهد که در فیلم هم به آن اشاره می‌کند و با بغضی در گلو از خاطراتش می‌گوید و اشاره می‌کند: «در دهه ۱۹۶۰ به همسرم گفتم که در سال ۱۹۷۰ فیلم را کنار خواهم گذاشت. در دهه ۱۹۷۰ به او گفتم که در سال ۱۹۸۰ فیلم را کنار خواهم گذاشت. من در دهه ۱۹۸۰ به او گفتم که در سال ۱۹۹۰ ساخت موسیقی فیلم را ترک خواهم کرد.» البته که خوشبختانه استاد به این کار ادامه داد و علی‌رغم نامزدی‌های بسیار در اسکار، بالاخره در سال ۲۰۱۶ و با فیلم «هشت نفرت‌انگیز» تارانتینو برنده جایزه اسکار شد؛ جایزه‌ای که آن‌قدر دیر به موریکونه اهدا شد که نادیده‌گرفتن شاهکارهای پیشین‌اش مثل لکه ننگی بر پیشانی آکادمی باقی خواهد ماند.

تورناتوره، به صورت مفصل  از زبان موریکونه کار با کارگردان‌های بزرگ سینما را شرح می‌دهد: از مبارزه‌جویی و مخالف‌خوانی‌های همیشگی موریکونه که همواره به نسخه‌ای بهتر از آن‌چه که کارگردان در نظر داشته دست پیدا می‌کرده، از ایده‌های نبوغ‌آمیزی مثل استفاده از صداهای اشیا و کشیده‌شدن آن‌ها به سطوح مختلف و یا استفاده از صدای نوعی پرنده به نام کایوت در «خوب‌، بد، زشت» و از پرکاری‌اش و ساخت موسیقی ۲۱ فیلم تنها در سال ۱۹۶۹. فیلم موتیفی دارد که انیو با صحبت درخصوص یک فیلم بخشی از آن را با دهان می‌نوازد که در ادامه به طرز جذابی وصل می‌شود به موسیقی همان فیلم. و یک حسرت بزرگ! موریکونه از حسرت همیشگی‌اش برای کار در «پرتقال کوکی» کوبریک یاد می‌کند و این‌که چقدر دوست داشته در آن پروژه همکاری می‌کرده. استنلی کوبریک از لئونه پرسیده و لئونه گفته است که موریکونه گرفتار کار روی پروژه لئونه است و در نتیجه این همکاری منتفی شده است.

بخش زیادی از فیلم هم به همکاری‌های درخشان و به‌یادماندنی «مائسترو» و سرجیو لئونه اختصاص دارد که به حق هم باید این‌گونه باشد؛ ایده‌های درخشانی که به موسیقی‌های ماندگاری تبدیل شده است که بخش بزرگی از ساخت زبان سینما را به موریکونه مدیون کرده است.

فیلم اما بخش دیگری از زندگی هنری موریکونه را به تصویر می‌کشد که برای اهالی سینما شاید کمتر شناخته شده باشد. موریکونه کارهای زیادی در موسیقی تجربی خلق کرده و برای چهارده سال یکی از اعضای اصلی گروهی بود که موسیقی تجربی کار می‌کرد. موریکونه در خلال صحبت‌هایش به این موضوع می‌پردازد و به موسیقی‌هایی که به همراهی این گروه ساخته اشاره می‌کند و به کارهای دیگری که در زمینه موسیقی تجربی کرده. تضاد بین هویت دوگانه او به عنوان نوازنده تجربی و آهنگساز فیلم در طول فیلم جریان دارد، اما بیش از حد دراماتیک نشده است و به عنوان موضوع محوری فیلم قرار نگرفته است بلکه بیشتر به عنوان وجهی دیگر از زندگی موسیقایی نبوغ‌آمیز انیو معرفی شده است. در جایی از فیلم برناردو برتولوچی می‌گوید که نمی‌تواند بفهمد که چطور یک آهنگساز فیلم در کنار سینما می‌تواند این‌قدر موسیقی تجربی هم کار کرده باشد. پاسخ را خود موریکونه با وضوح تمام بیان می‌کند و می‌گوید زمانی که برای خودش آهنگ می‌نویسد و نه برای یک فیلم اساساً یک نفر دیگر است. این وجه دوشخصیتی مائسترو موسیقی‌های شخصی و شگفت‌انگیزی خلق می‌کند که از اساس در دنیایی متفاوت از آن‌چه که در سینما از او به‌خاطر می‌آوریم جریان دارد.

«انیو» مستند گرم و دل‌پذیری است که پرتره‌ای جذاب از یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های دنیای موسیقی و سینما ارائه می‌دهد. مردی بزرگ و نابغه که در صحبت‌های رو به دوربینش نه بیش از حد متواضع است و نه متکبر به نظر می‌رسد؛ استادی است که به سادگی جذبِ کارش و نگرشش به جهان شده است. «انیو» برای سینمادوستان مثل یادآوری یک خاطره گرم و صمیمی است؛ به دلپذیری آهنگ‌هایی که استاد برای فیلم‌ها و برای ما ساخته است.

ابراهیم تبار

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است