«پوست شیر» به عنوان سریالی پلیسی، فضایی قابل باور از روند فعالیت پلیس و محیط کارش دارد.
برادران محمودی در سینمای ایران با «چند متر مکعب عشق» شناخته شدند، فیلمی که نوید ظهور استعدادهایی تازه را میداد و بیش از دیگر آثار این دو برادرِکارگردان-تهیهکننده محبوب است. جمشید و نوید در این سالها، هم فیلم ساختند هم در تلویزیون سریال، کارگردانی کردند. در همه این آثار (با وجود کم و کاستیهایی که بعضی از آنها دارند) هر دو سعی کردند سلیقه و نگاهشان را حفظ کنند. طبیعی است در سینما، به مضامین و حتی فرمی که در نظر دارند نزدیکتر شدند، اغلب آثارشان درباره مهاجران افغان و مسئله زنان است و تجربه زیست و احساسشان به عنوان مهاجر، را در بیشتر فیلمهایشان با ما سهیم شدهاند.
«پوست شیر» به کارگردانی جمشید محمودی حال و هوایی کاملا متفاوت با تجربههای قبلی و اغلب مشترک برادران محمودی دارد. یک درام پرتعلیق پلیسی که در مقایسه با نمونههای داخلی بسیار خوب و حرفهای ساخته شده و تماشاگر را با خود همراه میکند. امتیاز اول «پوست شیر» نسبت به اغلب سریالهای شبکه نمایش خانگی این است که هویت و اصالت دارد. نه با نمایش بیش از اندازه خشونت و لمپنیسم، از خرده بزهکارها و گنده لاتها قهرمان میسازد و نه با به تصویر کشیدن زندگی اشرافی و پرزرق و برق طبقه مرفه، به سبک سریالهای ترکیهای، چند قصه عاشقانه و گاه غیرمتعارف را همزمان روایت میکند.
«پوست شیر» قصه آشنای پدرِ فرزند از دست داده و پلیسی که مسئله شخصی دارد را در قالب روایتی پر از جزئیات و شخصیتهایی باورپذیر به تصویر میکشد. مسیر قصه، تا اینجا تقریبا غیرقابل پیش بینی است و این، تماشای هر قسمت را جذابتر میکند. نماهای فکر شده هر بخش، فضاسازی باورپذیر دفتر مشکات و صحنههای بازجویی و رابطه مشکات با متهمان (فصلی که متهم غذا میخورد و مشکات عکس جسد سوخته ساحل را به او نشان میدهد) «پوست شیر» را سر وگردنی بالاتر از نمونههای مشابه ایرانی قرار داده است. سریال جمشید محمودی، یکی از بهترین ترکیب بازیگران را دارد، شهاب حسینی در نقش مشکات، پس از سالها قدرت بازیگریاش را به رخ میکشد. حرکات آرام چشمها و صورت و لحن قاطع و آرام او، به شخصیت خوب نوشته شده مشکات، ارزش افزوده بخشیده و تصور این نقش بدون حسینی، غیرقابل باور است. سکانسهای مشترک حسینی و هادی حجازیفر (نعیم) به ویژه در قسمت ششم و دیالوگهای هر دو درباره قانون و معرفت، به یادماندنی است. «پوست شیر» هر جا به شخصیتهای متعدد و متنوعش نزدیک شده، اثرگذار بوده. فصل آشنایی صدرا (مهرداد صدیقیان) و ساحل (پردیس احمدیه) خوب نوشته و اجرا شده، همان قدر که سکانس مواجهه صدرا با عکس جنازه ساحل در اداره پلیس و واکنش او تکان دهنده است. رابطه مژگان (ژیلا شاهی) و رضا (علیرضا کمالی) در میان قصه اصلی و جذابیتهایش کمرنگ نمیشود، تنهایی و تمنای زن، جهان مردانه رضا و رابطه مریدی- مرادیاش با نعیم نمایشگر روابط و مناسبات عاطفی بخشی از جامعه است. تاکیدهای ظریف فیلمساز روی جزئیات، مثل خونریزی رضا و رد خونی که روی دستش میماند، کاملا سینمایی و بافاصله از پرگوییها و زیادهرویهای سریالهای ایرانی است. سریالهایی که میخواهند درباره همه چیز، تماشاگر را شیرفهم کنند و به تنها چیزی که توجه نمیکنند تصویر و نمایش تصویری رویدادها و احوال شخصیتهاست.
«پوست شیر» به عنوان سریالی پلیسی، فضایی قابل باور از روند فعالیت پلیس و محیط کارش دارد. دو دستیار مشکات به ویژه ماموری که بهزاد خلج نقش او را بازی میکند، برخلاف نمونههای مشابه فقط در حد آکسسوار نیستند و بخشی از اتمسفر اداره پلیس را میسازند. «پوست شیر» در کارنامه فیلمسازی جمشید محمودی یک نقطه عطف است، فاصله گرفتن از تجربههای گذشته و ورود به دنیای تازه، برای او یک گام بزرگ محسوب میشود، چه خوب که این گام با موفقیت برداشته شده است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است