اولین فیلم بلند رومن پولانسکی، «چاقو در آب» تمام المانهای سینمای پولانسکی را در خود داشت. درباره روابط انسانی با برداشتی روانکاوانه. برخوردهایی که سوالهای اخلاقی زیادی را مطرح میکند.
زندگی رومن پولانسکی کارگردان شهیر لهستانی خودش یک فیلم سینمایی است. یک درام پر حادثه و فراز و نشیب. او از خانواده لهستانی در پاریس متولد شد. پیش از شروع جنگ جهانی دوم به همراه خانواده به لهستان بازگشتند. همان زمانی که لهستان به اشغال نیروهای آلمان نازی درآمد، با این که خانواده او از یهودیان معتقد نبودند، اما از گزند هیتلر در امان نماندند و به اردوگاه یهودیان فرستاده شدند. پولانسکی در آن زمان ۶ ساله بود و همه ترس و وحشت آن دوران در ذهنش باقی ماند. بعد از جنگ او به پدرش پیوست و همراه هم به لهستان برگشتند. تمام این دوران تاثیری عمیق بر زندگی او گذاشت.
دیدن و در نتیجه تجربه کردن جنایات هیتلر، زندگی با هویتی دوگانه، مرگ مادر، مهاجرت و همه همه دستمایهای شد برای سالهای سال زندگی هنری و حرفهای او. بعد از بازگشت به لهستان او به مدرسه فیلمسازی لودز رفت. در آنجا چند فیلم بازی و کارگردانی کرد که او را در میان فیلمسازان جوان، نامی مطرح کرد. او در سال ۱۹۵۹ فارغ التحصیل شد. یک سال بعد اولین فیلم بلندش چاقو در آب درباره زوجی که مردی را همراه خود به سفری دریایی میبرند، را ساخت. این فیلم تمام المانهای سینمای پولانسکی را در خود داشت. درباره روابط انسانی با برداشتی روانکاوانه. برخوردهایی که سوالهای اخلاقی زیادی را مطرح میکند. فیلم موفقیت تجاری و هنری زیادی برای پولانسکی به همراه داشت و اولین نامزدی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را برای او به همراه آورد.
همان سال او به فرانسه مهاجرت کرد اما در آنجا کسی از او حمایت نکرد و به چشم یک خارجی به او نگاه کردند. تجربه این سفر و زندگی در غربت، سالها بعد دستمایه ساخت یکی از بهترین فیلمهایش مستاجر بود اما تا پیش از آن، چند فیلم دیگر میسازد که مهمتریناش «بچه رزماری» است که او در سال ۱۹۶۸میسازد. اما زندگی عجیب پولانسکی همچنان برای او حوادث عجیب به همراه دارد. زمانی که او در لندن مقدمات فیلم بعدیاش را آماده میکرد، همسرش شارون تیت که در فیلم قاتلین بی باک خون آشام با او همبازی بود در تابستان ۱۹۴۹ در لس آنجلس به همراه ۴ نفر دیگر به قتل میرسد. چند سال بعد نوبت رسید به شاهکار پولانسکی که بسیاری به خاطر این فیلم او میشناسند: محله چینیها. فیلمیکه نامزد ۱۱ جایزه اسکار شد. دو سال بعد پولانسکی به فرانسه بازگشت و از تجربه اولین باری که در فرانسه بود، برای ساخت فیلمیاستفاده کرد به نام مستأجر. او در فیلم نقش اول را بازی کرد، نقش مرد لهستانی که در پاریس زندگی میکند. فیلم درباره ترس از مهاجرت، خارجی بودن و ترس مدرن آپارتمان نشینی بود.
در دهه ۸۰ او فیلم فرانتیک را کارگردانی کرد. فیلم هیچکاکی درباره یک زوج عادی که یکیشان در پاریس ناپدید میشود. هریسون فورد در نقش شوهر سعی میکند، از راههای قانونی همسرش را پیدا کند اما در انتها تصمیم میگیرد خودش وارد عمل شود. فیلم از هر نظر یک موفقیت کامل برای پولانسکی بود. شاید مهمترین فیلم دهه ۹۰ پولانسکی را بتوان فیلم «ماه تلخ» نامید. فیلمیتلخ و سیاه با درونمایه روانکاوی جنسی. سال ۲۰۰۲ فرا رسید و زمان کافی گذشته بود تا پولانسکی خاطرات کودکیاش را در کمپهای جنگ جهانی دوم به تصویر بکشد. تا پیش از او فیلمسازان دیگری از این وقایع فیلم ساخته بودند، اما رومن پولانسکی همه آن تجربیات را برای ساخت فیلم پیانیست کنار گذاشته بود.
اگر بخواهیم سینمای پولانسکی را در یک جریان شناسی تاریخی روایت کنیم باید بگویم که او مثل اغلب کارگردانان مشهور سینما کار خود را با ساخت فیلمهای کوتاه آغاز کرد و در بخش اول زندگی حرفهای خود دنبال کارهای تجربی و دغدغههای ذهنی خود بود که «چاقو در آب» را میتوان نمونه خوبی از آن دانست. در دوره دوم وی توجه بیشتری به مخاطب میکند و داستان به شکل کلاسیک و مطلوب تماشاگر را وارد کارهایش میکند که «محله چینیها» اولین آنهاست. در این میان آثار تجربی متفاوتی نظیر فیلم «قاتلان نترس خون آشامان یا ببخشید دندان های شما در گردن من فرو رفته است» را نیز کارگردانی کرده که در کنار تلاشی برای مبارزه با شیطان پرستان هجویهای شاد و دیدنی از داستان دراکولاست هر چند پایان اندوهناک و غمگین پولانسکی آن را مشایعت میکند. در واقع رومن پولانسکی نمیتواند دست از دغدغههای خود بردارد و به دلیل آشنایی نزدیک با مرگ و کشتار در عمده فیلمهایش جنایت نقش اصلی را بازی میکند. بنابراین یک در میان فیلمهایی دارد که یکی به میخ و یکی به نعل زده است.
«ماه شرنگ» یکی از نامتعارفترین فیلمهای رومن پولانسکی است که به دلیل داستان عجیب و کاراکترهای غیر طبیعی خود سر و صدای زیادی در محافل سینمایی کرد. پولانسکی در این فیلم زندگی زناشویی را به چالش میکشد و عشق را پدیدهای موقت و فناپذیر میداند که غرایز بر آن چیره میشوند. او شبیه کوبریک که در فیلم «چشمان باز بسته» خطر سقوط جامعه انسانی غرب را با آزادیهای نامشروع جنسی متذکر میشود سعی دارد تا این موضوع را در خانواده به عنوان سلول تشکیل دهنده جامعه بررسی کند اما در این راه شیوه خودش را دارد و فیلم برای تماشاگر معمولی سینما سردرگم کننده به نظر میرسد.
از «ماه شرنگ» به بعد فیلمهای کوبریک همگی اقتباسهای داستانی هستند و هر چند وی پیش از این «مستاجر» را از رمان رونالد توپور ساخته بود اما این داستان نیز خود غیرطبیعی بود و بیشتر در ادامه بچه رزماری و فضای موجود در آن ساخته شده بود. مرگ و دوشیزه، دروازه نهم، پیانیست و الیور تویست فیلمهای بعدی پولانسکی هستند که داستانهای قابل قبول برای مردم عادی نیز دارند و در عین حال سینمادوستان حرفهای نیز از آنها لذت میبرند. با این حال رومن پولانسکی با آخرین فیلمش به نام «ونوس در پوست خز» به سینمای قبلی خود باز میگردد و در محیطی تئاتری فیلمی خسته کننده برای مخاطب عام و خاص را ارائه میکند که توسط اغلب منتقدان مورد غضب قرار میگیرد. کارگردانی که حاشیههای زندگی شخصیاش به اندازه سینمایش دراماتیک است.
منبع: فیلیموشات/
انتهای پیام/
There are no comments yet