«شریک زندگی» نه یک فیلم که کولاژی مجعول از تصاویر بیربط است که بر مبنای یک ایده خام و پردازش نشده کنار یکدیگر گذاشته شدهاند.
«شریک زندگی» یک فیلم سردستی، حقیر و ترسناک نما است که تلاش میکند با غافلگیری، فقدان قصه را جبران کند اما شکست خورده و هیچ خلق نمیکند. «شریک زندگی»، داستان زوجی جوان ˗ هری و روث ˗ است که برای اقامت چند روزه به جنگل میروند اما گرفتار یک موجود فضاییِ شیطان صفت میشوند که با قتل هری و حلول در جسم او، تا پایان فیلم روث را آزار میدهد.
فیلم با یک نما از جاده و درخت و سقوط شی آسمانی عجیب به درون جنگل آغاز میشود. تمهیدی خوب برای معرفی فضا و موقعیت و تنها ایده اثرگذار فیلم. غافلگیری اساس فیلم است. تا دقیقه ۶۰ تصور میکنیم موجود فضایی جسم روث را تسخیر کرده اما هنگامی که هری از سقوط جان سالم به در برده و ری و ویویان را بیرحمانه میکشد، غافلگیر شده و میفهمیم که اشتباه کردهایم! به واقع نمیتوان با غافلگیری مخاطب ترس آفرید.
تردیدی وجود ندارد که فیلمساز و فیلمنامه نویس از مصاحبه مشهور هیچکاک و تروفو در باب تفاوت «تعلیق» و «غافلگیری» در سینما خبر ندارند! بنای فیلم بر این است تا با غافلگیری نبود قصه را پوشش دهد که ایدهای مذموم و غیر سینمایی است. ناگفته نماند که صحنههای قتل در فیلم هم به سادیکترین شکل ممکن برگزار میشوند. گویی فیلمساز از به تصویر کشیدن خون پاشی مشمئز کننده لذت میبرد. مقایسه کنید با صحنههای قتل در فیلمهای روانی (Psycho) و چشمه باکرگی (The Virgin Spring) تا تفاوت فیلمسازان توانمند سینمای کلاسیک ˗ هیچکاک و برگمان ˗ با فیلمسازان مدرن نما و پست مدرن باز امروز مشخص شود.
در فیلم از شخصیت پردازی خبری نیست و شخصیتها با اَکتهای اغراق آمیز خود تعریف میشوند. روث با حملههای عصبی، هری با رفتارهای کسل کننده و موجود فضایی با ارتکاب قتل. اساساً هیچکدام از شخصیتها معرفی نمیشوند. ظاهراً زیست شناساند و در اوقات فراغت به طبیعت میروند. همین. این که روث دچار حملات عصبی شده و قرص آرام بخش مصرف میکند یا چطور رابطه به ظاهر یک طرفه آنها شش سال دوام آورده؟ نمیدانیم. این که هری پس از این که روث در واکنش به پیشنهاد ازدواج او اقدام به خودشکی میکند همچنان امیدوار به تداوم رابطه است با عقل سلیم سازگار نیست.
در این چهارچوب با فیلمنامهای کاملاً آماتوری مواجه هستیم. اگر اصلاً فیلمنامهای در کار باشد. زنده شدنهای پیاپی موجود فضایی کلافه کننده است. هر بار روث با ترفندی وی را از بین میبرد اما او با ترمیم جراحتها، دوباره زنده شده و روث را مییابد تا روث دوباره او را کشته و چرخه ادامه داشته باشد. ظاهراً فیلمنامه نویس از دقیقه ۶۰ به بعد ایدهای برای تداوم روایت ندارد. هرچند در همین بازه زمانی هم نقاط مبهم عدیده مانع شکلگیری قصه و اساساً هر نوع پرداخت دراماتیک میشوند. مثلاً علت تأکید بر گلهای زرد رنگ چیست و اصلاً چرا هری میبایست نام گلها را حفظ کند؟ یا چرا روث ˗ که در ابتدای فیلم گیاهخوار معرفی میشود ˗ در ادامه فیلم غذای گوشتی میخورد؟ یا چرا روث از تعهد میترسد؟ هیچکدام این سوالات در فیلم پاسخ داده نمیشوند تا مبادا اندکی شخصیت پردازی ببینیم!
در یک نگاه کلی، فیلم از دو نیمه تشکیل شده است. نیمه اول فیلم به حملات عصبی روث و لوس بازیهای هری پرداخته و نیمه دوم مشتمل بر موش و گربه بازی روث و موجود فضایی است. در این میان هم نماهای زیادی از جنگل گنجانده شده که به طور مشخص کارکرد آنها افزودن به زمان فیلم است و توجیه دیگری ندارند. موسیقی فیلم بنای دلهره آور بودن دارد اما از آنجا که در فیلم از بُعد بصری کمترین حسی از دلهره نیست، موسیقی نمیتواند در شکلگیری فرم حسی ایفای نقش کند. مقایسه کنید با موسیقی برنارد هرمن در آثار هیچکاک.
از منظر کارگردانی هم با یک خروجی کاملاً ابتدایی طرف هستیم. صحنه ضد نورِ آشنی کنان روث و هری با تقطیع نماهای دور و نزدیک به یکدیگر کاملاً ضد حس و غیر سینمایی است. بازی اغراق آمیز بازیگر نقش روث در لحظات وقوع حمله عصبی نه تنها باورپذیر نیست که به دلیل فقدان معرفی و پرداخت شخصیت بی معنا و حتی مضحک به نظر میرسد. شوخیهای هری هم جملگی بیمزهاند و پیشخدمت مسخ شده رستوران بین راهی هم کاملاً از فیلم خارج است. در مجموع، «شریک زندگی» نه یک فیلم که کولاژی مجعول از تصاویر بیربط است که بر مبنای یک ایده خام و پردازش نشده کنار یکدیگر گذاشته شدهاند. فیلم برخلاف ادعای خود، ترس خلق نمیکند و اندک حسی بر نمیانگیزد.
منبع: مووی مگ/ آرش ملکی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است