«گرگینه در شب»؛ ورود به دنیای جدیدی از هیولاها

«گرگینه در شب» دنیای جدیدی از هیولاها و شکارچیان هیولا را در «جهان سینمایی مارول» باز می‌کند.


مایکل جاکینو بیشتر به‌عنوان یک آهنگساز فیلم با کارنامه‌ای شامل دو انیمیشن پرفروش «راتاتویی» و «بالا» (که برای هر دو نامزد اسکار شد و برای دومی این جایزه را دریافت کرد) و فیلم‌هایی مانند «روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان»، «دکتر استرنج» و سه‌گانه «مرد عنکبوتی» مارول استودیوز شهرت دارد.

با این که دیدن نام او به‌عنوان یک کارگردان در تیتراژ، ممکن است باعث تعجب شود، اما همان‌طور که خودش یادآوری می‌کند، از دوران کودکی در اجواتر پارک در نیوجرسی، پشت دوربین بوده است. جاکینو می‌گوید: «من عاشق فیلمسازی هستم. از ۹ سالگی آن را دوست داشتم. همه بچه‌های محله را جمع می‌کردم و در حیاط پشت خانه‌مان فیلم می‌ساختم.»

او بعدها به مدرسه هنرهای تجسمی نیویورک رفت و درحالی‌که مسیر کاری‌اش درنهایت او را به ساخت موسیقی متن فیلم‌های محبوبی مانند «شگفت‌انگیزان»، دو فیلم «مأموریت غیرممکن»، سه فیلم مجموعه سینمایی «پیشتازان فضا» و سه فیلم دیگر «دنیای ژوراسیک» کشاند، همیشه می‌خواست به ریشه‌های فیلمسازی خود برگردد.

گائل گارسیا برنال

جاکینو پیش‌ازاین دو فیلم کوتاه حرفه‌ای («چالش هیولا» و یک فیلم از مجموعه فیلم‌های کوتاه «پیشتازان فضا») کارگردانی کرده بود؛ بنابراین وقتی کوین فایگی، رئیس مارول استودیوز به او پیشنهاد داد یک پروژه برای «جهان سینمایی مارول» (MCU) بسازد، جاکینو بلافاصله «گرگینه در شب» (Werewolf by Night) را پیشنهاد کرد، یک قصه کمیک گمنام از دهه ۱۹۷۰.

دنیای جدیدی از هیولاها و شکارچیان هیولا

جاکینو که «گرگینه در شب» اولین فیلم تلویزیونی او در مقام کارگردان است، می‌گوید: «مارول برای من یک قلمروی کاملاً ناشناخته و منطقه‌ای است که آن را دوست دارم، اما برای این که بفهمیم قرار است چه کاری انجام دهیم، اولین کاری که کردیم این بود که گفتیم، “بیایید یک داستان جمع و جور را تعریف کنیم. این برای من خیلی مهم بود. من همیشه “منطقه گرگ و میش” را دوست داشتم و عاشق این هستم چیزی را ببینم که مستقل است و نیاز به اتصال به چیزی یا ریشه گرفتن از چیزی ندارد. درمورد این پروژه می‌خواستم کار را در قالب یک ویژه‌برنامه انجام دهم. احساس کردم کار درستی است.»

نتیجه، اولین ویژه‌برنامه هالووینِ مارول استودیوز است، یک فیلم تلویزیونی ۵۳ دقیقه‌ای که اولین بار ۲۵ سپتامبر در فستیوال فنتستیک در آستین، تگزاس به نمایش درآمد و هفت اکتبر از دیزنی پلاس پخش شد.

«گرگینه در شب» دنیای جدیدی از هیولاها و شکارچیان هیولا را در «جهان سینمایی مارول» باز می‌کند. در مرکز همه‌چیز جک راسل (با بازی گائل گارسیا برنال) قرار دارد، گرگینه‌ای که با هویت مخفی وارد یک بازی مرگبار با حضور شکارچیان هیولا می‌شود. آن‌ها همگی برای جانشینی رهبری که به‌تازگی مرده است، رقابت می‌کنند. ازآنجایی‌که همه برای مسابقه در یک عمارت ترسناک و تودرتو گرد هم آمده‌اند، جک باید جان خود را حفظ کند، حتی اگر ماهیت هیولایی او تنها چیزی باشد که درنهایت اجازه می‌دهد او زنده شب را به صبح برساند.

شخصیت جک راسل اولین بار در ۱۹۷۲ در شماره ۲ مارول اسپاتلایت ظاهر شد. او مخلوق مشترک روی توماس، جین توماس، جری کانوی و مایک پلوگ است. تا پیش از ۱۹۷۱، «مرجع کد کمیک» (CCA) که از اواسط دهه ۱۹۵۰ به‌عنوان یک نهاد صنفی و غیر وابسته به دولت بر محتوای کمیک بوک‌های آمریکایی نظارت داشت، استفاده از گرگینه‌ها و دیگر حیوانات فراطبیعی را ممنوع کرده بود.

در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰، در شرایطی که خشونت حضور نظامی آمریکا در ویتنام به‌طور عادی در اخبار شبانه نمایش داده می‌شد، پذیرش خشونت فرهنگ پاپ برای برخی راحت‌تر شد. به‌این‌ترتیب، دیوها، غول‌ها و هیولاها بار دیگر در قصه‌های مصور مارول ظاهر شدند. نام «گرگینه در شب» برگرفته از یک داستان اثر استن لی و جو سینوت است که پیش از فعالیت «مرجع کد کمیک» در شماره ۱۱۶ قصه‌‌های مارول منتشر شد، اما جک راسل ایده روی توماس بود که همسرش جین توماس آن را پرورش داد و به جری کانوی و مایک پلوگ، تیم خلاق مجموعه قصه‌ها واگذار کرد.

در قصه‌های مصور، جک راسل یک بچه موطلایی- گرگینه پولدار اهل ملیبو در کالیفرنیا است. خانواده او یک گذشته خونین دارند، گذشته‌ای که پیشینیان ترانسیلوانیایی او را درگیر نبرد دائمی با دراکولا کرد. آن گذشته پرآشوب در روح و روان جاکینو نفوذ کرده بود.

مایکل جاکینو

او می‌گوید: «فیلم‌های هیولایی برای من چیزی جز تمثیلی از افراد مشکل‌دار نیستند. هر بار که “کینگ کونگ” یا “مرد گرگ‌نما” را می‌دیدم که همه با مشعل تعقیبشان می‌کردند و تلاش می‌کردند آن‌ها را بکشند، همیشه دلم برایشان می‌سوخت. می‌گفتم: “بچه‌ها، او نمی‌خواهد این کار را انجام دهد! نمی‌خواهد وحشی‌گری کند! او مشکل دارد و باید به او کمک کرد.”»

ترکیب فیلم‌های ترسناک سیاه و سفید و هیولاهای کلاسیک مارول

«گرگینه در شب» فقط یک ضیافت ترس نیست؛ ادای احترام به فیلم‌های ترسناک دهه ۱۹۴۰ و در عین حال کتاب‌های مصور دهه ۱۹۷۰ است. فیلم با شخصیت‌های خود همدردی می‌کند و حتی حس شوخ‌طبعی دارد. جاکینو به‌ویژه «ارواح خبیثه» (۱۹۸۲) را تحسین می‌کند، فیلمی که به گفته او «به طرز شگفت‌انگیزی روی خط احساس، شوخ‌طبعی و وحشت راه می‌رود.» او می‌گوید: «کار ساده‌ای نیست؛ شما به ‌کلی بررسی و تعادل‌ نیاز دارید. اگر داستانی توجه خود را به احساس، شوخ‌طبعی و انسانیت معطوف نگاه دارد، آزاد هستید در حاشیه آن داستان کارهای دیوانه‌کننده‌تری انجام دهید.»

«گرگینه در شب» ترکیبی از فیلم‌های ترسناک سیاه و سفید و هیولاهای کلاسیک مارول کامیکس و نمونه‌ای از قصه‌گویی مستقل است که البته پتانسیل رشد در «جهان سینمایی مارول» را دارد. هیچ‌چیز به‌اندازه خود شخصیت جک که جاکینو و برنال هنگام شکل دادن به داستان مفصل درمورد آن صحبت کردند، آشکار نیست.

جاکینو ۵۴ ساله توضیح می‌دهد: «گائل و من خیلی درباره این موضوع صحبت کردیم، درمورد شخصیت جک از این نظر که “چند سال دارد؟ نمی‌دانم. ۳۰۰، ۱۰۰، ۴۰۰؟ او می‌تواند خیلی خیلی پیر باشد.” و من این ایده را دوست دارم که او دوران‌ زیادی را گذرانده است، بارها و بارها در چنین موقعیتی بوده است. او کسی است که عادت کرده است بگوید: “ای‌وای، یک ماه کامل دیگر، روز از نو روزی از نو.” او یک برنامه همیشگی دارد که با واقعیت گرگینه بودن خود چطور کنار بیاید و چگونه زندگی کند؛ و گائل مدام به این فکر می‌کرد که جک در گذر سال‌ها چند شغل داشته است؟ در چند مکان زندگی کرده است؟ ما حتی درمورد نام جک راسل هم بحث کردیم. به نظرم فوق‌العاده بود و احساس می‌کردم این رویکرد به ما آزادی عمل زیادی می‌دهد تا ازنظر سبک کاری را که می‌خواهیم انجام دهیم.»

سبکی که «گرگینه در شب» درنهایت به آن رسید، چیزی شبیه یک ماجراجویی در «جهان سینمایی مارول» و سفری به عصر طلایی سینمای وحشت است، دورانی که کابوس‌های آرت دکو سیاه و سفید با بازی افسانه‌هایی چون وینسنت پرایس اغلب روی پرده نقره‌ای پخش می‌شدند. برای جاکینو، ظاهر «گرگینه در شب» به آن کیفیتی جاودان می‌دهد که بازتاب گذشته اسرارآمیز جک راسل است، درحالی‌که هم‌زمان به برخی از فیلم‌های محبوب او مانند «خانه‌ای در تپه ارواح» ادای احترام می‌کند.

جاکینو می‌گوید: «اصلاً از قبل نتیجه‌گیری نکرده بودیم که فیلم سیاه و سفید باشد. ما رنگی فیلمبرداری کردیم، اما من یک مانیتور جداگانه داشتم تا تصویر سیاه و سفید را هم به من نشان دهد؛ و زویی وایت، مدیر فیلمبرداری ما شگفت‌انگیز است، کار کردن با او شگفت‌انگیز بود. من و او از همان ابتدا مخفیانه به هم می‌گفتیم که کار باید سیاه و سفید باشد، اما مجبور بودیم ابتدا فیلم را بگیریم و از همه این‌ها عبور کنیم. درواقع پس از دومین یا سومین نمایش سیاه و سفید فیلم برای کوین، او به من نگاه کرد و گفت: “باید سیاه و سفید باشد، این‌طور نیست؟” و من گفتم: “بله، همین‌طور است.”»

شانس نفوذ به قلمروی ناشناخته

مارول استودیو از زمان «انتقام‌‌جویان: پایان بازی»، مرزهای آنچه مخاطبانش به لحاظ روایی و لحن می‌پذیرند، آزمایش کرده است. «وانداویژن» جایی بین کمدی، تراژدی و ابرقهرمانی حرکت می‌کند؛ «شی هالک» کاملاً به سمت «الی مک‌بل» می‌رود و شوخی‌‌ها را دنبال می‌کند و در عین حال به‌سرعت فهرست عجیب و غریب «جهان سینمایی مارول» را گسترش می‌دهد. جاکینو با «گرگینه در شب» فرصت دیگری را برای آزاد کردن یک منبع دست‌نخورده دیگر دید.

فیلم با تلفیق سبک قصه‌گویی فیلم‌های ترسناک قدیمی و شخصیت‌های جدیدی که در «جهان سینمایی مارول» فرود می‌آیند، هم چیزی کاملاً تازه است و هم چیزی است که به‌راحتی می‌تواند در سال‌های پیش رو در ده‌ها لایه دیگر قصه‌گویی مارول استودیوز منشعب شود. برای جاکینو این پتانسیل مهم است، اما تأکید می‌کند برای او به‌عنوان یک فیلمساز، شانس نفوذ به قلمروی ناشناخته یکی از بزرگ‌ترین ماشین‌های فرهنگ پاپ جهان نیز اهمیت دارد.

او می‌گوید: «احساس می‌کردم می‌خواهم به مناطقی بروم که هنوز کسی آن را لمس نکرده است. می‌خواستم به مناطقی بروم که بیشترین خطر شکست را دارند. احساس کردم آن‌ها به لحاظ جنبه‌های ابرقهرمانی کارهای خوبی انجام داده‌اند. نمی‌دانستم چطور به آن اضافه کنم. نمی‌دانستم چه چیز دیگری روی میز بگذارم، اما این منطقه‌ای بود که احساس کردم قابلیت یک کار تازه را دارد، اما این که از اینجا به کجا می‌رود، واقعاً نمی‌دانم. منظورم این است می‌خواهم به جایی برود. به‌شدت می‌خواهم به جایی برود. من این شخصیت‌ها را خیلی دوست دارم و می‌خواهم کار دیگری با آن‌ها انجام دهم.»

این موجودات هیولا نیستند

جاکینو بیشتر می‌خواهد ما این شخصیت‌ها را همان اندازه که او دوست دارد، دوست داشته باشیم. او همان کاری را می‌کند که قصه‌های مصور «گرگینه در شب» انجام دادند. او انسانیتِ زیر هیولا بودن را آشکار می‌کند. همان‌طور که استیو دیتکو و استن لی نشان دادند بزرگ‌ترین دشمن مرد عنکبوتی، ناتوانی زن عمو مِی او در پرداخت رهن است، جاکینو نشان می‌دهد بزرگ‌ترین دشمن جک راسل تعصب آدم‌های به‌اصطلاح «عادی» نسبت به اوست.

او می‌گوید: «این‌ها مردمی هستند که مشکل دارند. هیولا نیستند. مردم هستند. نمی‌خواهند هیولا باشند. نمی‌خواهند این‌طور باشند. با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. اگر بتوانیم کمک کنیم که پذیرفته شوند و متوجه شوند ما آن‌ها را همان‌طور که هستند، می‌پذیریم، شاید اوضاع فرق کند. می‌خواستم این را نشان دهم، این ایده که به فرد مقابل خود فراتر از ویژگی‌های فیزیکی نگاه کنید و درون او را ببینید.»

 

منبع: نماوامگ

انتهای پیام/

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید