نبود خلاقیت و اتکا به توان بازیگران و گاها بداههپردازی آنها در حکم بیاثر کردن تمام تلاشهایی است که راه ساخت یک فیلم انجام میشود و این اتفاق برای «دوزیست» رخ داده است.
طرح کلی «دوزیست» با وجود اینکه بیش از حد آشنا و تکراری است اما میتواند محلی برای بررسی وضعیت کنونی سینمای ایران از منظر فقدان خلاقیت در داستانپردازی، شکل دادن و بازسازی عناصری باشد که در طول چند دهه بدنهی این سینما را به اشغال خود درآورده است. از سوی دیگر شکل و شمایل نیم ساعت واپسین فیلم و طرز پایانبندی آن احتمالا مناسبترین مدخل برای ورود به دنیای فیلم است و از طریق آن میتوان به ریشهی مشکلات فیلمنامهی «دوزیست» رسید. فیلمی که علیرغم بهکارگیری مصالحی بارها امتحان شده، به طرز آشکاری از هم گسیخته و نامنسجم به نظر میرسد.
سوال اینجاست که چرا؟ مگر نه اینکه رجعت به الگوهای از پیش ترسیم شده باید کار فیلمنامهنویس را راحتتر کند و او را چند گام به پیش ببرد؟ قصهی فیلم با تکیه بر دو موقعیت که تا آخر فیلم ادامه پیدا میکنند جلو میرود. نخست سرقت ناتمام عطا (جواد عزتی) و مجتبی (پژمان جمشیدی) از گاوصندوق فردی نزولخوار به نام سیفی (مانی حقیقی) و بعد ورود مریم (الهام اخوان) توسط آزاده (ستاره پسیانی) به درون قصه. در هر دو ماجرا عطا نقشی محوری دارد. او مجتبی را به دلیل تحت تعقیب بودنش در خانهاش پناه داده و آزاده هم به دلیل شناختی که از عطا دارد مریم را به او میسپارد. اما اولین مشکل در همینجاست که شخصیت عطا هرچقدر که برای شخصیتهای درون فیلم آشنا و شناخته شده است، به همان میزان برای تماشاگر گنگ و نامفهوم است.
در واقع فیلمنامهنویسان فیلم، تنها به عاریت گرفتن کاراکتر عطا از فیلمهای سینمای قبل از انقلاب بسنده کردهاند و کوچکترین تلاشی برای انگیزههای او ارائه نکردهاند. درحالیکه شکل زندگی دوگانهی او که قرابت آشکاری هم با نام فیلم دارد، پتانسیل بالایی را برای پرداخت شخصیت او نشان میدهد. فردی که شغلش تضادی آشکار با زندگی شخصیاش دارد. اما فیلمنامه از این ظرفیت بالقوهی دراماتیک استفادهی چندانی نمیکند و در عوض او را صرفا بهعنوان یک ناجی معرفی میکند که قرار است مشکلات دیگران را بر گردن بگیرد.
موضوع وقتی عجیبتر میشود که با پیشروی داستان متوجه این نکته میشویم که عطا به کسی (مجتبی) پناه داده که هیچگونه اعتمادی نسبت به او ندارد. همان حسی که اتفاقا از یک حس فراتر میرود و عوض کردن قفل اطاق مریم را به صحنهی خودکشی او میرساند. از سوی دیگر اقدامات خطیر او در قبال مریم به خصوص عمل نهاییاش (صیغه کردن او) نیز توجیه مناسبی در فیلم پیدا نمیکنند و فیلمنامه تنها به خاطرهای که او از مادرش و موقعیت مشابه او میگوید اکتفا میکند. از سوی دیگر بهانهای برای بازگو کردن ماجرای او و آزاده میشود که بیخبری عطا از علاقهی آزاده نسبت به خودش نهتنها گرهای از ماجرا باز نمیکند بلکه به مبهمتر شدن کاراکتر عطا دامن میزند.
چنین رویکردی دربارهی باقی شخصیتهای فیلم هم به طرق مختلف صادق است و به نظر میرسد تا پیش از پردهی سوم فیلمنامه، تنها باید حواسمان به مزهپرانیهای ابراهیم (سعید پورصمیمی)، مجتبی و حمید باشد. دقیقا فشردگی و ساختار پردهی سوم فیلمنامه است که بلاتکلیفی شخصیتها در دو سوم ابتدایی را موکد میکند. ابراهیم انگار تنها برای این در فیلم وجود دارد که مغازهی سیفی را منفجر کند. حمید تنها به این دلیل وجود دارد تا در انتها با فرار دختر غافلگیرمان کند و مجتبی هم باید در فیلم دوزیست حاضر باشد تا سکانس دعوای نهایی شکل بگیرد. جدا از عدم جا افتادن کاراکترها تا پیش از این اتفاقات، هیچکدام از بزنگاههای پایانی هم از تاثیر لازم برخوردار نیستند.
اقدام ابراهیم تناسب چندانی با انگیزهای که فیلمنامه برایش تراشیده (درگیری عطا و سیفی) ندارد. درگیری عطا و مجتبی فاقد پیشزمینهای کافی است و همراهی پایانی حمید و مریم هم بیش از آنکه از منظر دراماتیک غافلگیر کننده باشد، بی منطق و سر هم بندی شده است. ضمن آنکه اغلب صحنههای مهم فیلم اجرای درستی هم ندارند. بهطو مثال معلوم نیست چرا کرکرهی مغازهی سیفی باز است و ابراهیم به راحتی وارد آن میشود و چرا کسی که کلید برق را میزند و موجب انفجار میشود، بوی گاز را استشمام نمیکند؟ ضمن آنکه اقدام ابراهیم قرار است چه چیزی را در فیلم تغییر دهد؟ اینکه او تحتتاثیر حرفهای پسرش یک شبه به او علاقه مند شده و تصمیم به انتقام میگیرد؟ یا میتوان به انتهای سکانس درگیری مجتبی و عطا اشاره کرد.
آزاده در حالیکه از سوی پلیس تعقیب میشود خودش را به پشت بام میرساند تا به عطا هشدار دهد که از دست پلیسها فرار کند. پلیسها همان لحظه سر میرسند و مجتبی و عطا سرشان را زیر آب میکنند تا خودشان را مخفی کنند. مامور پلیس نگاهی به حوض وسط حیاط که اطرافش خیس است و آب در آن در غلیان است میاندازد و بدون هیچ اقدامی صحنه را ترک میکند. بهعنوان آخرین مثال میتوان به صحنهی زمین خوردن عمدی حمید در جلوی مغازه سیفی اشاره کرد. تمام صحنه جوری ساخته شده که انگار حمید از قبل فیلمنامه را خوانده و مطلع بوده که سیفی و بقیه افراد حاضر در صحنه او را با دسته کلیدی که عامدانه روی میز مانده تنها خواهند گذاشت تا او فرصت کند و نقشهاش را اجرا کند.
استفادهی فیلمسازان از الگوهای قدیمی و بهطور مشخص فیلمفارسی بهخودیخود ملاکی برای ارزشگذاری نیست. اما نبود خلاقیت و سرهم بندی فیلمنامه و اتکا به توان بازیگران و گاها بداههپردازی آنها در حکم بیاثر کردن تمام تلاشهایی است که راه ساخت یک فیلم انجام میشود و متاسفانه این دقیقا همان اتفاقی است که برای «دوزیست» رخ داده است.
منبع: مجله سینماتیکت/ بهمن شیرمحمد
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است