فیلم «نُپ» یک اثر تخیلی است که می بایست تماشاگر را سرگرم کند اما متاسفانه شخصیت پردازی در این فیلم تقریباً وجود ندارد و برای هنر فیلمسازی این اثر کمی دم دستی و شعارزده است.
با توجه به سابقه فیلمسازی جوردن پیل، نگاه ساده به فیلم «نُپ» (جواب منفی) بدون در نظر گرفتن زیر لایه های فیلمنامه بخش زیادی از هویت فیلم را از بین می برد. فیلم جدید پیل اگرچه در ژانر تخیلی دسته بندی می شود (برخلاف باور رایج که آن را به اشتباه در رده آثار ترسناک قرار داده اند) اما اشارات فراوانی به معضلات فرهنگی جامعه آمریکا دارد که آن را در قالب المان های مختلف به قصه اضافه کرده است. البته این اشارات گاهی فاقد ظرافت هستند و ساختار فیلمنامه را با چالش منطقی مواجه می کنند.
داستان فیلم درباره مزرعه ای دور افتاده است که پدر خانواده بر اثر اتفاقِ نادر بارش اشیاء از آسمان جان می بازد. در ابتدا تصور می شود که این اتفاق یک حادثه بوده اما به زودی مشخص می شود که موجودی ناشناس در پشت ابرها حضور دارد که به سراغ ساکنین منطقه می آید و…
(ادامه این مقاله بخش های زیادی از داستان را لو بدهد) «نُپ» به طور همزمان چند معضل مختلف را در قصه به تصویر کشیده است که تقریباً همگی آن ها تمثیلی از شرایط بد صنعت سینما و البته برخورد خشونت آمیز قدرت با جامعه است. شاید مهم ترین ابهام فیلم، موجود فضایی فیلم باشد. موجودی که در ابتدا یوفو معرفی می شود اما در ادامه چیزی شبیه به چشم متصور می شود که بلافاصله به سراغ آدم ها آمده و آن ها را قلع و قمع می کند. با توجه به سابقه پیل و اشارات فراوانش به برخورد خشونت آمیز پلیس با سیاه پوستان، می توان این استنباط را قابل اعتنا دانست که آن موجود شبیه به چشم، در واقع چشم صاحبین قدرت است که در حال نابودی جامعه است. نکته قابل توجه این جاست که این موجود تنها زمانی شهروندان را به حال خود رها می کند که با او چشم در چشم نشوند! در واقع اگر با قدرت مقابله نکنید و با آن ها چشم در چشم نشوید، می توانید از گزند آسیب ها در امان بمانید.
بخش دیگر قصه که شاید برای مخاطبین کمی مجهول تر به نظر برسد، وجود آن شامپانزه در داستان است. وجود این شامپانزه در نگاه اول شاید ارتباطی با کلیت داستان نداشته باشد اما پیل سعی کرده ارتباط مشخصی بین ماجرای شامپانزه و طبیعت و صنعت سرگرمی برقرار نماید. در صحنه ابتدایی فیلم، شامپانزه در یک برنامه تلویزیونی برنامه ای که متعلق به صنعت سرگرمی بوده را نابود می کند چراکه ذات او وحشی است و نمی تواند اسباب خنده صنعت سرگرمی و به طور مشخص انسان ها باشد. با این حال، ریکی که بازمانده آن اتفاق است، در بزرگسالی و در پارک تفریحی باز هم به جهت عطش توجه و ثروت، سعی می کند از طبیعت برای سرگرم کردن مردم استفاده کند که نتیجه اش نابودی توسط عامل ناشناخته است. کنایه ای به صنعت سرگرمی در آمریکا که برای سرگرم کردن مخاطبش به هر روشی متوسل می شود. حتی در طول قصه، خواهر اوجی نیز عاشق این صنعت سرگرمی است و سعی دارد به آن وارد شود اما در نهایت مسیر متفاوتی را پیش می گیرد.
پیل حتی برای تمسخر رسانه، شخصیتی عجیب را به داستان وارد می کند که یک پاپاراتزی متعلق به وب سایت TMZ است. وبسایت مشهوری که اخبار زرد را اغلب با نقض حریم خصوصی افراد به دست می آورد و به نوعی، همواره سوهان اعصاب افراد مشهور بوده است. این شخصیت ترحم برانگیز که حتی در زمان مرگ هم تنها توجه اش به دوربین و ثبت تصاویر است، تصویر مضحک از افراد شاغل در این صنعت ترسیم می کند. به طور کل، انتقاد مستقیم پیل از وضعیت صنعت سرگرمی در آمریکا این بار در فیلم «نُپ» بسیار پررنگ تر از نگاه او به سیاه پوستان است. او در تمام آثار پیشینش همواره معضلات سیاه پوستان را در اولویت قرار می داد اما این بار در فیلم «نُپ» نوک انتقاداتش را به صنعت سرگرمی گرفته و البته کماکان آن چشم را نماد مواجه قانون (پلیس) با جامعه بیان کرده است.
فارغ از استعاره های پیل، باید گفت که این اشارات زمانی که منطق روایی برای روایتشان در داستان در نظر گرفته نشود، کارکرد چندانی نخواهند داشت. متاسفانه «نُپ» طولانی و کِش دار است و بابت این زمان طولانی، آورده ای برای تماشاگر به همراه ندارد. شخصیت ها در مواجه با موجود فضایی در طول فیلم پیشرفتی نمی کنند و صرفاً به تقابل و سپس پنهان شدن می پردازند که این مورد چندین بار تکرار می شود. ایزوله در نظر گرفتن منطقه نیز با توجه به تغییر خط زمانی چند روزه فیلم نیز از نکاتی است که فیلمساز به آن توجه نکرده تا روایت قصه از دیدگاه منطقی دچار مشکل باشد.
«نُپ» با در نظر گرفتن زیرلایه های فیلمنامه اثر قابل توجهی محسوب می شود که حداقل توانسته کنایه های اجتماعی خود را در قالب یک اثر تخیلی به مخاطب ارائه کند. اما نباید فراموش کرد که فیلم هنوز هم یک اثر تخیلی است که می بایست تماشاگر را سرگرم کند و در نهایت برای قصه ای که روایت می کند منطق و شخصیت پردازی مناسبی داشته باشد. متاسفانه در «نُپ» شخصیت پردازی تقریباً وجود ندارد و منطق روایی مخصوصاً در یک سوم پایانی با چالش مواجه می شود. این که در انتهای فیلم بالاخره امرلد (و در واقع مردم) با آن هیولا (سیستم) به نحوی چشم در چشم شده و موفق می شود از آن عکس بگیرد تا دنیا ببیند و باورش کند (اشاره به تصاویری که از اقدامات پلیس توسط مردم تهیه می شود و رسوایشان می کند)، شاید برای هنر فیلمسازی کمی دم دستی و شعارزده باشد!
منبع: مووی مگ/ میثم کریمی
انتهای پیام/
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است